X

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿34﴾ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ﴿35﴾ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿36﴾ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ﴿37﴾ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ﴿38﴾ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ﴿39﴾  سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ ﴿40﴾ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ ﴿41﴾ يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿42﴾ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿43﴾ فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﴿44﴾ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﴿45﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ ﴿46﴾ أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ﴿47﴾ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿48﴾ لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿49﴾ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿50﴾ وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿51﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ﴿52﴾

 

البته متقيان نزد پروردگارشان بهشتهاي پر نعمت دارند (34) آيا مسلمين را مانند مجرمين قرار ميدهيم؟ (35) چه تان شده؟ چگونه حکم ميکنيد؟ (36) آيا کتابي (آسمانی) داريد که از آن (اين) درس ميخوانيد؟ (37) (که در آن اينطور نوشته) که هر چه شما بخواهيد همان ميشود؟ (38) يا اينکه عهد و پيماني بر عهده ما داريد که تا قيامت پابرجاست که هر چه شما حکم کنيد همان بشود؟ (39) از آنان بپرس کدامشان ضامن اين است؟ (40) يا اينکه (در مقابل خدا) شريکاني دارند؟ در اين صورت بايد شرکاء خويش را حاضر کنند اگر راستگويند (41) روزي که حقایق آشکار شود و دعوت به سجود شوند و نتوانند (42) چشمهاشان فرو افتاده و ذلت آنها را فرا گرفته باشد در حاليکه (قبلا) آنها را به سجود فرا ميخواندند و سالم بودند (اما اجابت نميکردند) (43) پس مرا با آنکه اين سخن را تکذيب ميکند واگذار، که او را کم کم از جائيکه نميداند ميگيريم (44) و مهلتشان ميدهم که البته تدبيرم محکم است (45) يا اينکه از آنها دستمزدي ميطلبي و آنها ازسنگيني غرامت گرانبارند (46) يا اينکه (علم) غيب نزدشان است و آنها (از آن) مي نويسند (47) پس به حکم پروردگارت صبر کن و مانند همراه آن ماهي نباش، هنگامي که ندا کرد و دلگير بود (48) اگرنعمتي ازجانب پروردگارش جبرانش نکرده بود حتمأ به بيابان انداخته ميشد و سرزنش ميگرديد (49) اما پروردگارش برگزيدش و از صالحان قرارش داد (50) و نزديک است کافران هنگاميکه آن پند را مي شنوند به تو خیره شوند و زل بزنند و بگويند حتما ديوانه شده (51) در حاليکه آن (قرآن) چيزي جز پندي براي جهانيان نيست (52)


قبلی:  سوره قلم سوره قلم
بعدی:  سوره غاشیه سوره غاشیه
Print
287 بار مطالعه شده است

فایل ها برای دانلود

پیش تفسیر

1 – استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)

طرز استخراج عصاره محتوای سوره (یعنی «درس» سوره) را در قسمت قبل نشان داده ایم که این است:

درس: توصيف عذاب اخروي و بيان حکمت تفاوت مجرم و مسلم در آخرت و آموزش و دلداری پیامبر.

برآیند درسِ فوق و متن پاراگراف درب خواهد بود، به شرح ذیل:

درب: ذکر دلایلی در تشریح لزوم متفاوت بودن وضع مجرم و مسلم در آخرت، و اينکه ای پيامبر! آنچه نزد تو است والاترین است، پس استقامت بورز.

 

2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)

ریز کردن پاراگراف تا حد امکان:

1

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿34﴾ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ﴿35﴾ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿36﴾

ریز درب: در قیامت و آخرت رفتار یکسان با مجرم و متقی نامعقول است.

2

 أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ﴿37﴾ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ﴿38﴾ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ﴿39﴾  سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ ﴿40﴾ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ ﴿41﴾ يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿42﴾ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿43﴾ فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﴿44﴾ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﴿45﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ ﴿46﴾ أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ﴿47﴾

ریز درب: دلایلِ محتملِ توقعِ نامعقولِ امکان رفتار یکسان با مجرم و متقی در قیامت و آخرت

3

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿48﴾ لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿49﴾ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿50﴾

ریز درب: ای پیامبر! اینک که توقع آنها نامعقول است، تو در کار خویش پایدار باش

4

 وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿51﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ﴿52﴾

ریز درب: ای پیامبر! ممکن است آنها در موقع ارائه قرآن از سویت، مزاحمتی کنند، این از نادانی شان نسبت به موقعیت حقیقی قرآن است

 

تقطیع :

در فوق دیده اید که ما پاراگراف را به تعدادی «ریزپاراگراف» تجزیه کرده ایم.

اصلی-فرعی

قسمت هایی را که می بینید فوقا با حروف پر رنگ (بولد) کار کرده ایم، اصلی است.

لبّ مطلب :

با توجه به ریزپاراگراف ها، و ریزدربها، و جمع بندیِ ریزدرب ها، همان درب پاراگراف که فوقا می بینید حاصل خواهد شد و البته توجه دارید که درب مذکور از راه محاسبه استخراج شده است.

3 – از اول تا اینجا

در پاراگراف 1 می فرماید ای پیامبر بزودی حقایق معلوم میشود و روشن میگردد که سخن تو درست است یا مخالفانت  و ای پیامبر در راه رسالتت مبادا به اشخاصی که بعضی نمونه های آنها برشمردیم و نوعا به آنها «آدم های بد» میگویند کوچکترین امتیازی بدهی ، و ارائه یکنوع «شبیه سازی» برای قیامت از طریق ذکر یک داستان واقعی.

در این پاراگراف به روشی شبیه به «برهان خلف» استدلال میکند که صحیح این است که اهل تقوا در آخرت موقعیت خوب داشته باشند  ضمنا به بعضی از مشکلات راه رسالت اشاره می فرماید و به آنحضرت توصیه میکند که صبوری کن و مانند یونس نبی (ع) بیحوصلگی نکن و استعفا نده که در آنصورت دچار عواقب آن خواهی شد.

 

4 - سوالات

1 – منظور از «کتاب» در آیه 37 چیست؟

2- رابطه آیه 38 با آیه 37 چیست؟

3- کلمه «ساق» در آیه 42 چه وجهی دارد؟

4- در رابطه با آیه42، چرا آنها درآن روز استطاعت سجود ندارند؟

5 – چرا خداوند در جاهائی از ضمیر «من» (ذرنی ، املی ، کیدی) و در جاهائی از ضمیر «ما» (افنجعل ، علینا ، سنستدرجهم) استفاده فرموده؟

6 – در ابتدای آیه 35، موضوعِ کدام کلید تفسیر اتفاق افتاده؟

7 – در ابتدای آیه 40 چطور؟ و در ابتدای آیه 46؟

8– موقعیت دو آیه 42 و 43 با موضوع کدام کلید تفسیر تناسب دارد؟

9- آیه 38، و قسمتِ انتهائیِ آیه 39، سابقه در کدام آیه سوره نجم دارد؟

10 – چهار کلمه اول آیه 42، چه نوعی از سخن است؟ و آیه 45 چطور؟

11 – آیه 47، با کدام آیه همین پاراگراف تقریبا هم سِنخ است؟

12 – آیه 37 چه نسبتی با آیه 38 دارد؟ (فرعی؟ همطراز؟ یا...؟)

13 – از آیه 48 چه چیزی حدس زده میشود؟

14 – آیا پیامبر(ص) در اثر فشارها به «استعفاء» فکرکرده بود؟ چه «فشارها»ئی؟

15 – دو آیه 49 و50 در رابطه با آیه 48 چه موقعیتی دارند؟

16 – در آیه 51، مشکل کافران چه بود؟ («ذکر»؟ پیامبر؟ یا....؟)

17 – منظور از «صاحب الحوت» چیست؟ و «ال» در «الحوت» از چه نوع است؟

18 – مجموع «صاحب الحوت» چه نوعِ سخن است؟

19 – منظور از «عالمین» چیست؟ (همه مردم جهان از زمان نزول این آیه تا همیشه و همه جا؟ همه مردم جهان در آن روز؟ همه مردمی که امکان داشته و میتوانستند پیام پیامبر دسترسی داشته باشند؟ یا...؟)

20 - «الذین کفروا»دراین پاراگراف شامل چه کسانی است؟

 

5 - حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها

از آیه 35 فهمیده میشود که در مجموعه اعتقادی اکثر مردم معاصر نزول این آیات اگر هم چیزی در باره زندگی پس از مرگ بوده، موضوعِ پاداش و عِقاب مسکوت بوده و از آیه 37 و 47 فهمیده میشود که مجموعه اعتقادی مذکور به هیچ سند مقبولی مستند نبوده، و از آیه 46 معلوم میگردد که مخاطبان باخود فکر میکرده اند که «این محمد چه میخواهد که در این شرایطی که هیچ پیشرفتی ندارد اینقدر از جانش مایه میگذارد؟» و از آیه 44 فهمیده میشود که پیامبر (ص) گاهی واقعا حالت بیچارگی پیدامیکرده و به چه کنم چه کنم دچار میشده که لازم بوده خداوند این لحن «آی نفس کش»ی را در پیش گیرد تا شاید روحیه آنحضرت اندکی بهبود یابد (مانند سوره مزمل در قبل از این سوره و مدثر در بعد)

از آیه 48 فهمیده میشود گاهی کار رسالت برای آنحضرت آنقدر سخت میشد که احساس «من که دیگر نمی توانم ادامه دهم» به او دست میداد و در این نوع لحظات نیاز به تقویت روحیه داشت که آیه های 49 و 50 در آن جهت قابل فهم است.

از آیه 51 فهمیده میشود علاوه بر شگرد «دیوانه خواندن» آنحضرت، فعالان کفر، شگرد تازه ای ابداع کرده بودند و آنهم این بود که عده ای را وامیداشتند هنگام تلاوت و عرضه آیات قرآن به عموم، به آنحضرت زل میزدند و خیره نگاهش میکردند و این حالت خیرگی چشم را از او بر نمی داشتند، و این کار– چون آنحضرت بسیار با حیا بودند -ایشان را اذیت میکرد.

 

6 - زاویه با تفاسیر رایج

1 - چون شرح موضوعِ این قسمت طولانی است، در ذیل، مطلب را در قسمت شرح مختصر تحت عنوان «افسانه چشم زدن» ملاحظه فرمایید.

2- در تفاسیرارجمند «حکم پروردگارت» در آیه 48 را به این مطلب که «مسلم و مجرم نباید در آخرت مساوی باشند» مربوط کرده اند، اما ما در این تفسیر به طور مستدل آن را به «در راه رسالت استقامت ورز» مربوط نموده ایم،که تفاوت آنها در تشخیص است، که در اولی گمانی و در این تفسیر بر اساس استدلالِ روشنِ مقبول صورت گرفته است.

 

7 - پیشگوئی های تحقق یافته

1 - در آیه های 44 و 45 خداوند به آنحضرت قول حمایت داده، نیز در آیه 52 وعده جهانی شدن دعوتش را داده است.

2 - داستان یونس پیامبر(ص) یکی از داستان های عجیب است و در سوره های آینده خواهیم دید که آن «ماهی»، «فالتقمه» (= لقمه اش کرد، بلعیدش) ماهیِ عجیبی بوده!

 البته امروز از اینترنت که در دسترس همه است اینقدر می دانیم که نوعی نهنگ های بزرگ هستند که اسمشان هم اصطلاحاً «نهنگ یونس» است و هجده متر طول و بیش از چهار متر قطر دارند.

 

8 - آیات برجسته این پاراگراف

آیات 34 تا 50 از این لحاظ که حاوی یک «خط ثابت قرآنی» برای دفاع از حجیت قرآن و صداقت آنحضرت برای اعلام پیامبریِ خویش است، جزء آیات برجسته است. زیرا مفاهیم این آیات با حفظ موضوع ولی با کلمات و جملات و وزن و آهنگ مختلف و متفاوت در تمام مدت نزول قرآن بارها و بارها تکرار شده است، و این تکرار مفاهیم، یکی از دلایل برجستگی آیات است.

برجستگیِ دو آیه 51 و 52 از زیادیِ فوق العاده تابلوها و پلاک ها و آویزه های موسوم به «وان یکاد» که در همه جا (گرچه با انگیزه خرافی) به وفور به چشم میخورد مشخص است.

9 - آیات مشکل این پاراگراف

مشکل بودن این آیات (به خصوص دو آیه 51 و 52) از آنجا فهمیده میشود که مفسران مختلف در طول قرن ها، حتی تا امروز، در تفسیر آنها سخنان مختلف و حتی متباین و بلکه متنافر گفته اند، که منشاء روائیِ قابل تامل شان، و نیز نقل متاخران از متقدمان علت اصلی بوده است.

 

10 - در این پاراگراف کدام فقرات فوق ذهنیات مخاطبان اولیه است؟

(این قسمت جواب سروش و شبستری است که گفته اند قرآن فوق ذهنیات مخاطبان اولیه ندارد)

آیه های 42 و 43 از آنجا که «قیامتی» است، کلا بالاتر از ذهنیات هر بنی بشری است، و طبعا در مورد مخاطبان اولیه نیز همچنین.

آیه های 44 و 45 که به بحث استدراج میپردازد، از آنجا که مکانیزم آن را تشریح نکرده، حتی برای ما بشر قرن بیست و یکمی ناشناخته است، چه رسد به معاصران نزول.

آیه های 48 تا 50 از این لحاظ که به اقوامِ درگذشته اشاره دارد، از آنجا که علم باستان شناسی هنوز در مراحل ابتدائی است، و جزئیاتی از زندگی آنان در دست نیست، بالاتر از ذهنیات ما میباشد، چه رسد به عرب 1400 سال قبل.

 

11 - مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی  میداشتند؟

از آنجا که کلماتی که در این متن قرآنی بکار رفته، در این چهارده قرن، تغییرِ معنائی نیافته، معاصران نزول نیز، همان تلقی را میداشته اند که ما.

البته سخن فوق فقط در مورد معنی تحت اللفظی درست میباشد.

 

قاعدتا تلقی معاصران نزول قرآن، از ماهی یونس خصوصا، و نیز با مجموع مفاهیم ممکن مندرج در آیه های 48 و 49 عموما، می باید با تلقی مردم امروز متفاوت بوده باشد، اما، در مورد آیه های 50 و 51، شک داریم که تلقی آنان با تلقی خرافیی که تحت عنوان «زاویه با تفاسیر رایج» عرض کرده ایم، و در قرون زیادی در بین مسلمانان رایج بوده، یکسان بوده باشد!

به نظر این قلم، در این مورد مخاطبان اولیه، از خرافاتی که مسلمانان امروز دچارش هستند دور بوده اند.

 

12 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟

از آنجا که محتوای قسمتی از این پاراگراف استدلالیِ صِرف میباشد، فرازمانی-فرامکانی است.

پیامبر (ص) مامور بوده که با توجه به اینکه مبلغ قرآن است و قرآن هم «ذکرا للعالمین» است، در مورد مشکلات رسالت صبوری پیشه کند و مانند حضرت یونس به فکر استعفا نیفتد و از مزاحمت های مخالفان خویش نیز دلسرد نشود و برآن نیز صبر پیشه کند.

 

13 – کدام عنصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟

نوع استدلال در آیات 35 تا 47 جدید است و قبل از این سوره سابقه ای از آن دیده نمیشود.

محتوای نیمه دوم آیه 48 تا آخر آیه 51 برای اولین بار است و در سوره های قبلی سابقه ای ندارد.

 

14 – در این پاراگراف کدام آیات حاوی «محورهای ثابت کلام وحی» است؟

ناگزیر از ذکر این نکته ایم که ارزش تفسیریِ این بخش از دو لحاظ زیاد است:

1 – از لحاظ تفسیر موضوعی، چون آیات هر موضوع از ابتدای نزول وحی به ترتیب در یک فایل جمع آوری خواهد شد، یک گنجینه بسیار با ارزش خواهد شد که مورد نیاز هر قرآن پژوه خواهد بود.

2 – از لحاظ تفسیرِ معروف به «تفسیر قرآن به قرآن» نیز، از آنجا که در هر عنوان، تقریبا تمام آیاتِ هم محتوا جمع آوری شده اند، هر قسمت میتواند از لحاظ هم افزائیِ فهمِ قسمت های دیگر کمک باشد، و مغز تفسیرِ قرآن به قرآن هم همین است.

آیات حاوی «محورهای ثابت کلام وحی»

سنن الهی

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿34﴾ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ﴿35﴾

فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﴿44﴾ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﴿45﴾

درباره انسان

مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿36﴾ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ﴿37﴾ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ﴿38﴾ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ﴿39﴾  سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ ﴿40﴾ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ ﴿41﴾

أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ ﴿46﴾ أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ﴿47﴾

گردشِ کار در روز قیامت

يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿42﴾ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿43﴾

توصیه های رفتاری به آنحضرت

فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿8﴾ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ﴿9﴾

 وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ﴿10﴾ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ﴿11﴾ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿12﴾ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿13﴾ أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿14﴾ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿15﴾

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿48﴾ لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿49﴾ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿50﴾

نزول و ماهیت قرآن

وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿51﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ﴿52﴾

شرح مختصر

کلیدهای تفسیری

ترتیب نزول

چنانکه در جای خویش (در مطلب تحت عنوان افسانه چشم زدن در ذیل) گفته ایم، قوی ترین دلیل ما در ابطال افسانه مذکور، محتوای متن قرآنی است، که مهم ترین مولفه آن هم ترتیب نزول بوده است.

 

فعل خداوند قانونمند است

در آیه  های 44 و 45 مطلب طوری بیان شده که انگار خود خداوند شخصاً یک  طرف ماجراست در حالی که خداوند برای هر امری مکانیزم ها ، قوانین، و عاملانی قرار داده و امور جهان سیستم دار است، لذا باید این نکته را در نظر داشت که علی رغم واقعیت های فوق، این طور سخن گفتن از لحاظ دلگرمی و تقویت روحیه پیامبر(ص) و یاران او بسیار مؤثر بوده و این است حکمت آن نوع سخن گفتن.

 

چون فعل خداوند قانونمند است، و اساساً علم بشری چیزی جز درک بعضی از قانونمندی های فعل خدا نیست، جا دارد بعضی از متخصصین علوم مرتبط، مثلاً بیولوژیستها، یا صاحبان تخصص های دیگر، روی این مطلب قرآنی یک کار تحقیقیِ در خور بکنند، و در آن صورت، نتایج جالبی حاصل شده و برگی دیگر بر کتاب پر برگ معجزات قرآنی افزوده خواهد شد، زیرا در هر حال، هر چه باشد، علم آن روز مردم مکه، و بلکه متمدن ترین نقاط جهان، آنقدر نبود که این نوع نهنگ ها را شناخته و امکان زنده ماندن یک فرد بشری را در شکم آنها دانسته باشند.

ذکر مصادیق افاده حصر نمی کند

اگر به مفاد تیتر فوق توجه داشته باشیم، توجه خواهیم داشت که نامعقول بودن اعتقاد به امکان برخورد یکسان در قیامت و آخرت نسبت به دو گروه متضادِ مطرح در این سوره، محدود به همان پنج شِبهِ دلیلِ آیاتِ 37 تا 47 نیست.

برای مزید اطلاع تان عرض میکنیم که در سوره طور (که کمی بعد تر نازل شده) به دلایل دیگری هم استناد فرموده است.

 

«افسانه» چشم زدن

در نزد مردم عادیِ کوچه و  بازار آیه 51 سوره قلم آیه رفع چشم  زخم است ، و به عبارت دیگر نوعی «حِرز» است ، همان آیه ای  که با « و ان یکاد ...» شروع می شود .

این موضوع در روایات ما  زمینه پررنگی دارد بطوریکه در المیزان روایاتی را ذکر کرده که طی آنها فرد سالم ممکن است در اثر «چشم خوردن» سر از قبر ، و شتر سالم سر از دیگ ، در بیاورد .

 همین روایات (که زیاد هم هستند) کافیست که در مردم چه نگرانی هائی پدید آورد و اینهمه تابلوهای کوچک و بزرگ که در همه جا اعم از تابلوهای کوچک 5-4 سانتیمتری که به آینه خودروها آویـــزان می شودگرفته تا برسد به تابلوهای بزرگ و یک متری و بالاتر که در مغازه ها و یا سالن های پذیرایی منازل وجود پیدا کرده است ، و به جای «حِرز»  کاربرد یافته ، نشان از این نگرانی عمیق درباره «چشم زدن» در بین مردم دارد .

 زمینه همه این نوعِ وسیع از این نوع رفتارها روایاتی است که مفسران ذیل همین آیه ذکر میکنند که یک مورد آن همان روایت «قبر و دیگ» است که المیزان آن را ذکر کرده و علیه خرافی بودن این عقیده مطالبی فرموده و اضافه کرده که این عقیده خرافی نیست .

اما ، ما ، به دلیل بحث خویش در ترتیب نزول سوره ها عرض می کنیم که این عقیده خرافی هست :

ما دلیل خود را از طرز سخن گوئی قرآن می آوریم که اگر کسی قرآن را به ترتیب نزول بخواند متوجهِ آن میشود اما اگر به آن ترتیب نخواند اساسا هیچ متوجه آن نمیشود .

اگر کسی چندین بار قرآن را به ترتیب نزول خوانده باشد متوجه یکنوع قانون در نحوه بیان قرآنی میشود که ما آن را «مطلب ، تفسیر ، اشاره» نامیده ایم ( که در ابتدای جلد اولِ تفسیر ، در سایت ما قابل دسترسی است)  و خلاصه قانون مزبور این است که قرآن در مورد مطالب مهم اینطور سخن میگوید که یکبار آن را «مطرح» میکند ، وسپس آن را – بسته به اهمیتش – چند بار در سوره های آینده «باز» می نماید و سپس در سوره های آینده به آن «اشاره» می فرماید . البته این موضوع مثالهای زیادی دارد که جای ذکر آنها اینجا نیست اما فقط دو مثال را ذکر میکنیم :

مثال 1 : تمام فقرات سوره توحید (یکتا بودن خداوند ، زاده نبودن و نزاییدن ، بی نیازی به دیگران و نیازمندی همگان به او ، کفو نداشتن) در ابتدا  در همان سوره «مطرح» وسپس در جاهای بسیار زیادی در قرآن «باز» ، و بالاخره در جاهای زیاد دیگری مورد «اشاره» قرار گرفته است . این موضوع بسیار آشنا است ومثال های آن آنقدر زیاد است که نیاز به شرح ندارد و همگان مواردی از مثال های آن را بخاطر می آورند .

مثال 2 : در موضوع بنی اسرائیل ، در تمام سوره های قبل از سوره طه در اینجا و آنجا تکه ای از داستان بنی اسرائیل «مطرح» ، و در نیمه دوم سوره های طه و اعراف «باز» و در ثلث اول سوره بقره - و پس از آن - مورد «اشاره» قرار میگیرد . مثال ها در این فقره هم زیاد است.

موضوعِ آسیب رسانی به پیامبر (ص) از طریق چشم زخم زدن به آنحضرت یک موضوع بسیار مهم است ، و اگر چنین چیزی اصلا وجود میداشت ، می باید پس از سوره قلم لا اقل چند دفعه «باز» میشد ، و سپس بعدا در برخی از سوره ها مورد «اشاره» قرار میگرفت ، زیرا این پیغمبر(ص) همان پیغمبر است که از زمان نزول این آیه تا بیست سال آینده هم پیغمبر خواهد ماند و این کافران هم لااقل تا چندین سال آینده (که زمان فتح مکه باشد) همان کافران هستند.

اگر کافران اساسا میتوانستند رفتاری در حدّ «روایت قبر و دیگ» نسبت به پیامبر (ص) داشته باشند ، به علت اهمیت زیادی که میداشته ، چرا در هیچ سوره دیگری چنین مفهومی دیده نمی شود؟

 هرگز در هیچ جای قرآن قرینه ای و اماره ای و اشاره ای دال بر وجود چنین عاملی نیست . لذا چاره ای نمی ماند جز اینکه بگوئیم کلمه «لیزلقونک» در آیه 51 سوره قلم بد معنی شده است .

 البته از لحاظ لغت هم «لیزلقونک» به آن معنی (که نزد مردم مشهور است) نیست و به معنی «تورا بلغزانند» است که تازه خود آیه نیز «لغزاندن» را معنی کرده و پس از «لیزلقونک» ذکر کرده : «ویقولون انه لمجنون» (= و میگویند او حتما دیوانه شده) یعنی اینکه «بلغزانندتِ» مذکور ، چیزی در حدّ «میگویند دیوانه است» بوده است .

یعنی قضیه در حدّ پراکندن شایعه ای دروغین و نهایتا در حد مزاحمت بوده است ، و البته این مفهومِ اخیر - یعنی مزاحمت - حدود دوسال بعد نیز در آیه 26 سوره فصّلت هم آمده که میگوید : کافران میگویند به قرآن گوش ندهید و سر وصدا کنید شاید غالب شوید (در سوره قلم میخواهند باچشمشان آن حضرت را بلغزانند و در سوره فصلت با دهانشان)

سر و صدا کردن یک کار معمولی است که در حد مزاحمت است و میتوان فهمید لغزاندنِ با چشم هم می باید چنین چیزی بوده باشد ، مثلا چون آنحضرت بسیار اهل حیا بودند و خیره خیره به آنحضرت زل زدن سبب میشده  ناراحت شوند کفار  مدتی این کار را کردند و موثر هم نبود لذا ترک کردند و قرآن هم دیگر صحبتش را نکرد و آنها هم روش مزاحمت خود را عوض کردند و مدتی هم سر و صداکردند ، آن نیز موثر نبود ، منصرف شدند ، قرآن هم دیگر چیزی نگفت . همین!

البته ما در اینجا فقط از لحاظ ترتیب نزول سخن گفته ایم . اما ، موضوع مذکور از لحاظ محور های دیگر تفسیری نیز قابل تامل است که ذیلا به چند مورد می پردازیم :

«چشم زدن» هم نزد مردم عادی به این معنی است که مثلاً شخصی به موفقیتی رسیده ، ( مثلاً پولدار شده یا خانه قشنگی درست کرده ، یا ماشین عالیی خریده ، یا فرزند خوشگل و زرنگ و موفقی پیدا کرده) و مورد حسادت بعضی ها که «شور چشم» هستند واقع می شود ، و آن فرد «شور چشم» او را «چشم می زند» ، و طی مکانیزم «چشم زدن» ، نعمت آن فرد زایل می شود ، بطوری که مثلاً  فقیر می شود ، یا  ماشین تصادف می کند ، یا  فرزند مریض می شود ، یا میمیرد و غیره و غیره.

این موضوع در روایات ما نیز زمینه پررنگی دارد به طوری که درآن تفسیرارجمند روایاتی را ذکر کرده که طی آنها فرد سالم در اثر «چشم خوردن» سر از قبر، و شتر سالم سر از دیگ ، در می آورد.

و این همه تابلوهای کوچک و بزرگ «و ان یکاد» به جای «حِرز»  (نوشته های رد کننده بلاهای ارضی و سماوی) کاربرد یافته ، نشان از این نگرانی عمیق درباره «چشم زدن» در بین مردم است.

اخیراً نیز از ترکیه چیز هایی از جنسی بین شیشه و سرامیک به رنگ آبی کدر در اندازه هایی که از یک پسته تا یک بشقاب متفاوت است ، به مقیاس وسیع وارد شده که همان کاربرد تابلوهای سابق الذکررا دارد که زمینه آنها آبی آسمانی است ، و در وسط آنها نقش یک «چشم» است و به عقیده مردم کوچه و بازار رد کننده اثر «چشم زدگی» می باشد ، که آنها هم همان کاربرد را دارند ، یعنی  اندازه های کوچکش در خودروها از آینه داخل اتومبیل آویزان می شود و اندازه های بزرگش در مغازه ها و سالن های پذیرایی ومنازل .

 این عقیده در بین مردم بسیار شایع است ، بطوری که سبب می شود اکثر مسلمانان بعکس اروپائیان و امریکائیان و امثال آنها که سعی می کنند موفقیت هایشان را بیش از آنچه که هست به رخ دیگران بکشند ، مسلمانان سعی می کنند نعمت هایشان را پنهان  کنند و از «چشم» عموم دور نگهدارند مبادا که یک کسی آنها را «چشم بزند»

و زمینه همه این نوعِ وسیع از این نوع رفتارها روایاتی است که ذیل همین آیه «و ان یکاد ..». وجود دارد که یک مورد آن همان روایت «قبر و دیگ» است که آن تفسیرشریف آن را ذکر کرده و علیه خرافی بودن این عقیده مطالبی فرموده و اضافه کرده که این عقیده خرافی نیست .

اما ما عرض می کنیم این عقیده خرافی است به دلایل ذیل:

 

1

«چشم زدن» به مفهومی که در روایات «قبر و دیگ» آمده از جنس سحر و جادو است ، اما آنچه از آیه فهمیده می شود از جنس سحر و جادو نیست

«اِزلاق» مورد بحث در آیه  ، که ریشه «لیزلقونک» می باشد به چند دلیل ذیل از جنس سحر و جادو نیست:

1/1- صاحب آن تفسیرارجمند «ازلاق» را «ازلال» معنی کرده که به معنی «لغزاندن» است ، نه از جنس «از بین بردن نعمت» (آنطور که از روایت قبر و دیگ فهمیده می شود)

2/1- اگر «لیزلقونک» مورد بحث ، به معنی سحر و جادو می بود ، می باید مانند آیه 102 سوره بقره به قید «باذن الله» مقید می شد ، در حالیکه چنین قیدی در آیه مشاهده نمی شود ، و لذا به معنی سحر و جادو نیست.

3/1- این پیغمبر همان پیغمبر است که تا بیست سال آینده هم پیغمبر خواهد ماند و این کافران هم لااقل تا هشت سال آینده (که فتح مکه باشد) همان کافران هستند.

اگر کافران رفتاری در حدّ «روایت قبر و دیگ» داشتند ، چرا در هیچ سوره دیگری چنین مفهومی دیده نمی شود؟

در حالیکه روال قرآن این است که چیزهای ثابت را دائماً مطرح نگه می دارد.

4/1- «ازلاق» مورد بحث در آیه ، ممکن نیست از نوعی باشد که در روایت «قبر و دیگ» آمده است ، زیرا آنچه در روایت مذکور آمده ، از جنس سحر و جادو است و همه کافران نمی توانسته اند استعداد سحر و جادو داشته باشند ، زیرا استعداد سحر و جادو فقط در افراد انگشت شماری می تواند وجود داشته باشد ، اما در آیه مربوط ، ازلاق مورد بحث به «الذین کفروا» نسبت داده شده ، نه به تعدادی انگشت شمار از جامعه «الذین کفروا»

 بنابراین ازلاق مورد بحث چیزی بوده که از همه کافران بر می آمده و نمی تواند از جنس سحر و جادو بوده باشد .

از مجموع این مطالب فهمیده می شود که «ازلاق» مورد بحث در آیه ، به آن معنی که در روایت «قبر و دیگ» آمده ، نمی باشد.

2

«ازلاق» مورد بحث در آیه ، باید چیزی از نوع مزاحمت بوده باشد ، که انجام آن از هر کافری ممکن است

«ازلاق» مورد بحث به چند دلیل ذیل از نوع «مزاحمت» است:

1/2- پیغمبر(ص) همان پیغمبر است و کافران هم همان کافران، و می بینیم در آیه 26 سوره فصلت که حدوداً یکسال پس از این آیه نازل شده مفهوم مزاحمت وجود دارد.

2/2- هم در این آیه و هم در آیه 26 سوره فصلت ، آماج مزاحمت ها خود قرآن است ، و منظور از آن ،کم کردن اثر قرآن می باشد ، و در هر دو آیه، از واژه های مشتق ریشه «س م ع» بکار رفته است (سمعوا – لاتسمعوا) یعنی اینکه کافران از قرآن ناراحت بودند و سعی می کردند اثر آن را کم کنند و روش کارشان هم این بوده که بگویند «انه لمجنون» و در آیه 26 سوره فصلت هنگام ارائه آیات قرآن سر و صدا کنند .

بنابراین، «ازلاق» مورد بحث در آیه می باید چیزی باشد در حدود «یقولون انه لمجنون» در همین آیه ، و نیز «والغو فیه» در آیه 26 سوره فصلت ، که از همه کافران بر می آمده است.

3

«از لاق» مورد بحث در آیه اگر به مفهوم مندرج در روایت قبر و دیگ گرفته شود با محورهای دیگر قرآنی در تناقض است

1/3- در قرآن ، از همان ابتدای نزول وحی گرفته تا انتهای آن ، خداوند دائماً به پیامبر(ص) وعده موفقیت می دهد و دائماً او را به پیگیری جدّی و محکم و بی کوچکترین امتیازدهی به کافران ، امر می کند .

این موضوع با سست کردن او از طریق تخویف او به چیزی که در مفهوم روایت قبر و دیگ هست تناقض فاحشی دارد .

2/3- پیامبر در سوره ضحی مأمور شده نعمتهایش را اظهار کند.

این موضوع با مفهوم مندرج در روایت قبر و دیگ تناقض آشکاری دارد.

3/3- این موضوع باآیاتی ازقبیل«ان کل نفس لما علیها حافظ- سوره طارق»و«یحفظونه من امرالله- سوره رعد»وآیات بسیارزیاد دیگری که این مفهوم رامیرساند(که تازه راجع به مردم عادی است وآنحضرت ازحفاظت بالاتری برخورداربوده)درتناقض است .

4/3- «چشم زدن» اگر واقعیت داشته باشد راجع به نعمت های مادی است ، خانه باشکوه ، مرکب باشکوه ، کیسه های سرشار از طلا و نقره و جواهرات ، و اولاد قوی حاضر به خدمت ، و امثال آن.

پیامبر اکرم(ص) در هنگامی که این آیات داشت نازل می شد ، که اوائل رسالت آن حضرت بود ، کدام یک از این نعمت ها را داشت (و حتی بعداً هم نداشت) تا مورد «چشم زدن» قرار گیرد.

5/3-یک بار پیامبر(ص) در اوج موفقیت خویش که قدرت و حکومت او هم کامل شده بود روی ملاحظاتی که هر آدم معمولی هم می کند ، به عنوان یک آدم عاقل و بلکه اعقل آدمیان ، اجرای یک دستور را برای رعایت های احتیاطی مدتی تأخیر انداخت که با عتاب شدید خداوند مواجه شد که «یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس» (ای فرستاده! آنچه را که از سوی پروردگارت به سویت نازل شده است ابلاغ کن و اگر این کار را نکنی رسالتش را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می کند).

آیا معقول است خداوندی که او را در اوج قدرت و حکومتش ، تازه به علت رعایت های معقولی که کرده  و اندکی تأخیر انداخته تا اوضاع و احوال مساعد شود ، چنین مورد عتاب قرار می دهد ، در هنگامی که هنوز اول رسالتش است و ضعیف است و پیروانش هم ضعیفند ، و دشمنانش هم قوی و مسلط هستند ، راجع به چیزی که او درباره آن کنترلی هم ندارد ، و از جنس سحر و جادو است ، نگران کند؟ و تلویحاً او را به مسیری براند که نتیجه اش احتیاط و کندی بیشتر است؟

6/3-خداوند در قرآن بارها و بارها به پیامبر وعده موفقیت و تأییدات الهی و شکست دشمنانش را داده ، لذا چطور ممکن است او را از چشم زدن بترساند؟

مثل این است که کسی به فرزندش بگوید کوشش کن و کوشش را رها نکن تااینکه بالاخره موفق شوی ، اما اگر کوشش کنی بزودی تو را چشم می زنند!

7/3- مهم ترازهمه ، لبّ مطلب این پاراگراف دارای زمینۀ تقویت روحیه پیامبر(ص) است و اینکه مبادا تحت تأثیر فشارها به کاری شبیه کار حضرت یونس(ع) دست بزند ، از این زمینه و آن کلماتی که به کار رفته، نه تنها مفهوم روایت قبر و دیگ در نمی آید ، بلکه با جهت روایت قبر و دیگ متنافر است.

 زیرا روایت قبر و دیگ در جهت تخریب روحیه است ، اما درب (که مستقیماً از خود آیات استخراج شده) در جهت تقویت روحیه است ، یعنی دین تو جهانگیر می شود و قرآن تو مربوط به کل جهان انسانیت است و غیره.

8/3-درتاییدموضوع فوق،پاراگراف انتهائی سوره طوراست که کاملاهمعرض همین پاراگراف است ، ودرآنجاهم به پیامبر(ص)توصیه صبرنموده ، وبه آن حضرت دلداری داده ، وپاراگراف قبل ازآن نیز، ماننداین سوره ، تعدادی آیه «اَم»دار دارد ، لذافهمیده میشودکــه

فحوای کلام دراین سوره نیزدرجهت نگران کردن وتشویق به محافظه کاری نیست.

9/3- در آیه 10 سوره مجادله تأثیر کردن یک عنصر بسیار ضعیف نامطلوب را به «باذن الله» مشروط کرده و نگرانی مؤمنان را برطرف نموده ، چطور ممکن است راجع به چیزی که در حد روایت قبر و دیگ است (اگر منظور آیه بوده باشد) رفع نگرانی نکرده باشد؟

4

پس موضوع چه بود؟

موضوع «لیزلقونک بابصارهم» باید چیزی باشد در حدود «یقولون انه لمجنون» یعنی موضوع در حد یک نوع مزاحمت بوده است.

از لحاظ لغت هم ، «ازلاق» مترادف «ازلال» یعنی لغزاندن است ، و چنانکه از صریح آیه بر می  آید ، آنها سعی می کردند با چشمهایشان پیامبر(ص) را بلغزانند .

 یعنی خیره خیره به او زل می زده اند و آن حضرت هم بسیار اهل حیا بود و اگر کسی به او زل می زد ، سرش را پائین می انداخت ، یا جهت نگاهش را تغییر می داد ، و این یک نوع مزاحمت برای او بود. همین!

 

چته؟ چشه؟

 ما کلمه های فوق را وقتی به کار می بریم که مشاهده می کنیم شخص مورد نظر رفتاری غیر معقول مرتکب می شود یا سخنی نامعقول می گوید.

 یعنی از شخص عادی رفتار و سخن معقولانه مورد انتظار است، و لذا اگر خلاف آن ظاهر شود، با طرح کلماتی مانند تیتر این قسمت علت صدور آن قول یا فعل نامعقول را جویا می شویم که طبعاً جواب هایی مانند اینکه «او مریض شده» ، یا «به سرش زده»، یا امثال آن را خواهیم شنید.

اینکه در آیه 36 می پرسد «مالکم؟» (=چه تان شده؟) به این معنی است که کسی که این طور فکر می کند که: «در آخرت لازم نیست فرقی بین اهل تقوا و اشخاص مجرم وجود داشته باشد» از آنجا که این یک فکر نامعقول و غیر طبیعی است، قائلِ به این قول باید یک شخص غیر طبیعی و معلول ذهنی باشد و با عبارت عادی تر باید «یک چیزیش بشود»

 

دلایل احتمالی که ممکن است برای آن حکم نامعقول بیاورند

در این پاراگراف روی این موضوع تشریح و استدلال می کند که حق و عدالت حکم می کند که در آخرت مجرم عذاب ، و مسلم نعمت ببیند و اگر عده ای هم خلاف این تصور کنند طی سئوالهایی دلایل احتمالی آنها را سئوال و آنرا باطل می نماید.

 

 

ردیف

شـــــــــــــــرح

آیه مأخذ

1

آیا یک منبع علمی در اختیار دارند که براساس آن اینطور

فهمیده می شود که مجرم و مسلم مساوی باشند؟

37 و 38

2

آیا ما چنین قولی به شما دادیم که در قیامت مطابق

میل شما رفتار شود؟

39 و 40

3

آیا غیر از خدا، خدای دیگری هست که حکم او مطابق میل شماست؟

41 تا 45

4

آیا برای پیغمبر در اظهار تفاوت وضع مسلم و مجرم،

نفع مادیِ شخصی قائلید (و لذا امکان دروغ بودن اظهار

او را می دهید)

46

5

یا اینکه علم به نهانی ها دارید و از روی آن خودتان می توانید

 ترتیبی بدهید که آخرت مطابق میل شما باشد؟

47

 

 

چرا باید بدعمل و خوش عمل مساوی نباشند، و چرا باید بدعمل بد ببیند و خوش عمل خوب ببیند؟

 علیرغم اینکه جواب واضح است و عقل و عدالت به آن حکم می کند، اما در زندگی معمولی خویش عادت کرده ایم موارد بسیار زیادی را ببینیم که خلاف آن باشد، و طبیعی است که بعضی ها اینطور فکر کنند که ممکن است در آخرت هم همینطورها باشد، و این رشته استدلالات که خلاصه اش در جدول آمده برای رفع این تصورات است، و طی آن، همه راههای ممکن که فکر آدمی ممکن است براساس آنها حکم به عدم تفاوت مذکور بدهد بسته می شود.

 جداً خوب است خوانند محترم فکرش را ورزش دهد و ببیند آیا استدلال دیگری را می تواند بیابد؟

البته اینکه در این جهان می بینیم چنین اتفاقاتی به وفور می افتد، (یعنی اینکه آدم خوب ممکن است زندگی ناراحت و آدم بد زندگی مطلوب داشته باشد) مربوط به این است که این جهان جای زندگیِ واقعی و همیشگی نیست بلکه جائی است موقتی و محل امتحان.

«لطف»به او ، نه «حق»او

از متن آیه 49 معلوم می شود بخشش حضرت یونس(ع) و پیامبری مجدد او، «حق او» نبوده، بلکه «لطف»ی بوده از جانب پروردگار متعال نسبت به او.

 

«گناه» پیامبران

پیامبران از جهت اینکه یک استعداد ویژه دارند که همان استعداد دریافت وحی باشد از انسان ها یک درجه بالاترند و آنها گناهانی از نوع گناهان ما انسان ها (مثلاً معاذالله زنا و شرب خمر و قتل و حتی گناهان صغیره) مرتکب نمی شوند و اگر بشوند لیاقت پیامبری را از دست می دهند.

 اما آنها از گناهان سطح پیامبرانه شان دور نیستند و ممکن است مرتکب شوند.

 یکی از گناهان سطح پیامبرانه «استعفاء»، یعنی شانه خالی کردن از مسئولیت پیامبری است، که حضرت یونس(ع) مرتکب آن شد، و تنبیه هم شد، و استغفار کرد و بخشیده شد، و دوباره به پیامبری رسید.

عتاب هائی که در قرآن نسبت به پیامبر عزیز ما (ص) شده از باب این مقوله است و ما در این باره در پاراگراف اول سوره عبس عرضی کرده ایم و توصیه میکنیم به آن مراجعه فرمایید.

چرا پیامبران را مجنون می خواندند؟

در این سوره در دو محل این نکته ذکر شده که پیامبر(ص) توسط برخی مخالفان خویش مجنون نامیده می شد و در آینده در سوره های دیگر هم خواهیم دید که با برخی از پیامبران دیگر نیز همین رفتار می شده است.

 سؤال این است که چرا راجع به پیامبران که بالاترین شخصیت زمان خویش بوده اند صفت مجنون به کار می رفته؟

باید بدانیم مجنون به کسی گفته می  شود که رفتارها و گفتارهای باصطلاح عاقلانه از او سر نمی زند بلکه گفتارها و رفتارهائی از او صادر می شود که با عرف و هنجارهای جامعه  ناسازگار است.

  به عبارت دیگر کلمه «مجنون» که به کار می بردند مترادف با «کسی که مخالف عرف و هنجارهای پذیرفته شده عمومی رفتار می کند و سخن می گوید» بوده، نه اینکه معتقد باشند پیامبر مورد نظرشان سبک مغز و کم عقل بوده باشد.

مثال :

وقتی که می گوئیم «وقتی که امام زمان بیاید کار کردن به صورت عبادت در می آید و همگان حداقلی از کار را انجام خواهند داد و به عنوان دستمزد دعا و صلوات دریافت می کنند»، تا وقتی که موضوع جدی نشده کسی به مطلب فوق چندان اهمیتی نمی دهد اما اگر ظهور امام زمان نزدیک شد و یا به وقوع پیوست و این سخن جدی شد، آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد؟

کلیه بانکدارها و شرکت هائی که برای کسب سود تأسیس شده اند، و رباخواران، و کسانی که اموال بیش از نیازشان دارند، و کسانی که در نظامات تحت تسلط آنها ریاست و مدیریتی دارند، و به طور کلی کسانی که به نظام فعلی سرمایه داری عادت کرده اند، و زندگی نوع دیگری برایشان مفهوم نیست، همگی دعوت کننده ای را که به چنین چیزی دعوت می کند مجنون خواهند خواند.

در دعوت انبیاء نیز چنین چیزهائی بوده. وقتی که فرعون موسی را مجنون می خواند، به این علت بوده که در دعوت و پیام او چیزی میدید که اگر توسط مردم پذیرفته میشد، سیستم فرعونی فرو می پاشید، و فرعون نوع دیگری از زندگی را اساساً بلد نبوده و لذا  دعوت موسی را جنون آمیز خوانده.

راجع به رسول اکرم(ص) نیز همین طور بود.

آن حضرت به توحید دعوت می  کرد، در حالی که روسای دارالندوه (و به زبان امروز اعضاء دفتر سیاسی شهرِ بدونِ شهردارِ مکه) فوراً به این نکته منتقل می شدند که ما زندگی مان بر اساس نذور حاصل از اعتقاد به 360 بت داخل کعبه متکی است، اگر دعوت توحید پیامبر(ص) پذیرفته شود زندگی ما چه می شود؟ پس این آدم هیچ چیزی حالیش نیست یعنی مجنون است.

ترجمه تفسیریِ آزاد

البته متقيان نزد پروردگارشان بهشتهاي پر نعمت دارند (34) آيا مسلمين را مانند مجرمين قرار ميدهيم؟ (35) ای مجرمان! چه تان شده؟ چگونه حکم ميکنيد؟ (36) آيا کتابي آسمانی داريد که اين درس ها را در آن ميخوانيد؟ (37) که در آن اينطور نوشته که هر چه شما بخواهيد همان ميشود؟ (38) يا اينکه عهد و پيماني بر عهده ما داريد که تا قيامت هم پا بر جا باشد که هر چه شما حکم کنيد همان بشود؟ (39) ای پیامبر! از آنان بپرس کدامشان ضامن اين است؟ (40) يا اينکه در مقابل خداوند شريکاني دارید؟ در اين صورت بايد شرکاء خويش را نشان دهید اگر راستگوئید (41) ای پیامبر! روزي خواهد آمد که حقایق آشکار شود و اینها دعوت به سجود شوند و نتوانند (42) چشمهاشان فرو افتاده خواهد بود در حالیکه ذلت آنها را فرا گرفته باشد، زیرا در این جهان آنها را به سجود فرا ميخواندند و علیرغم اینکه سالم بودند اجابت نمینمودند (43) پس ای پیامبر! ما را با آنانکه اين سخن را تکذيب ميکنند واگذار، که آنها را کم کم از جائيکه نميدانند ميگيريم (44) و مهلتشان ميدهیم که البته تدبيرمان محکم است (45) يا اينکه ای پیامبر! از آنها دستمزدي ميطلبي و آنها از سنگيني غرامتش گرانبارند (46) يا اينکه علم غيب نزدشان است و آنها از روی آن چنین میگویند (47) پس ای پیامبر! به حکم پروردگارت صبر کن و مانند یونس نبی که همراه آن ماهي بود نباش، همو که هنگامي که در شکم آن ماهی بود دلگیرانه پروردگارش را به ندا خواند (48) و اگرنعمتي ازجانب پروردگارش جبرانش نکرده بود حتمأ به بيابان انداخته ميشد و سرزنش شده ميگرديد (49) اما پروردگارش برگزيدش و از صالحان قرارش داد (50) و نزديک است کافران هنگاميکه این قرآن را مي شنوند به تو خیره شوند و زُل بزنند و نیز بگويند ديوانه شده ای (51) اما تو نگران نباش و توجه دائمی داشته باش که این قرآن که به تو داده شده مقامی والا دارد و حاوی پندهایی براي جهانيان است (52)

 

 

فایل ها برای دانلود

دی ان ان