X

صدها ایراد بر تفاسیر کلاسیک

Print

فهرست

 

 

ورود به مطلب

1

قرآن کار خداست و حقِ مطلق و پایا و مانا است ، اما هر تفسیری از قرآن کار بشر است و بشر هم رو به تکامل دائمی است و لذا هیچ تفسیری مطلق و غیر قابل خدشه و مقدس نیست .

 خاتم الانبیاء داریم ، اما خاتم المفسرین نه !

لذا ، ایراد گرفتن از تفاسیر ذره ای اشکال ندارد و  مانند ایراد گرفتن بر  رساله های علمی در هر باب علمی دیگر است .

بنابراین ذکر برخی ایرادات تفاسیر –  که البته نزد این نگارنده بسیار محترم اند –  نه تنها اشکالی ندارد بلکه کاربسیار مفیدی است و سبب پیشرفت علم تفسیر قرآن میگردد .

اما ، از میان تفاسیر کلاسیک ، بهترینِ آنها المیزان است ، و لذا در این کتاب که جلد اول از این سری کتابها است ، به المیزان می پردازیم .

2

درباره المیزان

المیزان ، بطور کلی ، بر تمام تفاسیر قبل از خویش ، چنان برتری واضحی دارد که قابل انکار نیست .

المیزان بخصوص از لحاظ اِقبال عمومی بی بدیل است ، این «اقبال عمومی» را در دو محور میتوان به وضوح دید :

1 – تقریبا تمام تفسیرهای شیعیِ متاخر بر المیزان از آن تاثیر پذیرفته اند ،

2 – مطالعه المیزان از دایره «قرآن پژوهان» فرا تر رفته و دقت و مطالعه برخی از آماتورها را نیز به خویش جلب کرده است ، به عبارت دیگر بهتر است بگوئیم پس از المیزان – نسبت به قبل از آن -  «تفسیرخوان» زیادتر شده است .

مشخصه خوبِ دیگرِ المیزان این است که در اغلب مواضعی که مفسران سابق اختلاف پیدا کرده اند به ذکر موارد اختلاف می پردازد و هریک را بسته به نظر خویش نقد میکند ، و این ، خواننده امروزی را بی نیاز میکند از اینکه به کار طاقت فرسای مراجعه به همه آنها بپردازد .

مشخصه خوب دیگر المیزان این است که اطلاعات جنبیِ زیادی به خواننده میدهد ، که گرچه اکثرا «تفسیری» نیست ، اما از لحاظ «اطلاعات عمومی» خوب است .

از جمله موارد انتقادیِ وارد بر المیزان این است که در جاهای کلیدیِ فکری (مثلا بحث های مربوط به قضا و قدر و اراده الهی و طرز جریان آن و سایر موضوعات مربوط به آفرینش و از این نوع مطالب) به شدت رنگ فلسفی (آنهم از نوع ملاصدرائی) و روایتی دارد ، و در اغلب مواضع به همین علت از روح بیان قرآنی دور میشود .

از دیگر موارد این است که روشی برای درک چکیده مطالب سوره (و به تعبیر خودِ المیزان «غرض سوره») ندارد و اغلب در تشخیص «غرض» مذکور دچار خطای فاحش شده است ، و در جاهائی هم که از این لحاظ مصاب است چون روشی برای کشفِ باصطلاحِ خویش «غرض سوره» معرفی ننموده  ، آن اصابت های انگشت شمار تصادفی ارزیابی میشود .

از دیگر نقائص المیزان این است که در جاهائی به ضرب و زور فلسفه ملاصدرائی و یا روایات سعی میکند یک جوری مطلب مورد تفسیر را به اصطلاح امروز بگذراند ، و در جاهائی هم اصلا متعرض موضوعی نمیشود که جای پرداختن به آن را دارد ، و مطلب را بدون توضیح میگذارد .

کسی که المیزان را میخواند در مواردِ نه چندان معدودی متوجه عدم پیوستگی و پرش های دائمی مطالب میشود ، مقداری فلسفه ملاصدرائی و مقداری روایات و مقداری اطلاعات عمومی دریافت میکند ولی و بالاخره به فهم قرآنی مقنعی دست نمی یابد .

خود ِ اسم المیزان هم یک ادعای بزرگ به نظر میآید ، به این معنی که این کتاب در باب تفسیر قرآن ملاک و معیار است . . .

البته این هم گفتنی است که المیزان در مقدمه ای که به قلم مولفش دارد میخواهد این موضوع را القاء کند که منظور از این نام ، روشی است که آن را برای تفسیر قرآن پیشنهاد میکند و آنهم روشی است که به «تفسیر قرآن با قرآن» مشهور شده ، اما ، واقعیت این است که موارد عدول از این توصیه آنقدر فراوان است که نمیتوان مدعی بود که روش تفسیر در تفسیر مذکور همان است که مدعی آن است .

3

درباره مرحوم علامه طباطبائی

مرحوم علامه دارای شخصیتی قوی بود . شجاع و دارای درجه بالائی از چیزی که آن را اعتماد به نفس می نامند . اهل فکر و دقت و نظر . اهل احساس مسئولیت و خطر پذیری . اهل ذکر و عبادت . اهل ابتکار و نوآوری . اهل فلسفه ملاصدرائی و عرفانِ از نوعِ قاضی طباطبائی (با منشاء « ابن عربی»  که « فصوص الحکم» و « فتوحات مکیه»  او مشهور و مورد تدریس آن مرحوم یعنی قاضی طباطبائی -  نیز بوده است) 

المیزان را – حدودا - در ربع دوم قرن بیستم شروع کرد و این زمانی بود که معارف بلند دینی آنقدر آلوده و محصور در خرافات بود که در مقابل گوشه کنایه ها و ایرادات تاب مقاومت نداشت و دفاع اکثریت روحانیتِ آن روزها – اکثرا - از طریق تکفیرِ منتقدان و فرار از میدان اقناع آنان و قبول انزوا و تن دادن به تقلیل روزافزون دایره حضور و اثرشان بود .

منظور مرحوم علامه از شروع به المیزان این بود که به دست روحانیونِ آن روزها نوعی مهمات فکری برای دفاع از وجود و حیثیت شان بدهد ولی درک عمومی منظورین در حدی نبود که این را درک کنند و نه تنها او را تحویل نگرفتند بلکه به تنها کاری که بلد بودند پرداختند و  نزدیک بود اورا هم  مورد تکفیر قرار دهند ! نتیجه این شد که مرحوم علامه تا مدتی طولانی تدریس و تقریرات المیزان را در خفا و در منزل  کار میکرد .

نتیجه این تلاش تربیت شاگردانی نظیر مرحوم مطهری و منتظری و برخی دیگر از بلند پایگان روحانیت و نیز عده ای از روشنفکران آن زمان – از جمله دکتر سید حسین نصر - بود .

کم کم مساعی او توفیق یافت ، و آیه الله بروجردی از او حمایت کرد و به این ترتیب مقداری از حملات و خطرات دور شد و شاگردان و طرفداران هم به تبلیغ و ترویج پرداختند و حکومت هم که در آن روزها درگیر اوج موفقیت فلسفه های الحادی و مارکسیستی بود  مانع نشد و نتیجه این شد که آن اوضاعِ ربع اول قرن بیستمی تا حدودی فرق کرد و در ربع دوم شرایط بطور محسوسی تغییر نمود .

البته خطاست اگر این تغییر وضع را فقط به مساعی آن مرحوم و شاگردانش مربوط کنیم ، ونقش مهم و تاثیر گذار اشخاص موثری مانند مرحوم آیه الله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دکتر شریعتی و مبارزانی که به مبارزه مسلحانه پرداخته بودند را نادیده بگیریم ، اما بحث فعلی ما مربوط به آن مرحوم است که در دوره نامساعدی شروع به کاری ریشه ای کرد و البته موفقیت های مهمی نیز داشت .

مرحوم علامه قبل از اینکه مفسر قرآن باشد فیلسوف ملاصدرائی و عارفِ از نوعِ قاضی طباطبائی و البته یک روحانی برجسته شیعه بود و لذاست که رنگ  فلسفه ملاصدرائی و احادیث و روایات را در المیزان بسیار غلیظ می بینیم . المیزان در دوره غلظتِ ظلمات اخباریگری شروع شد ، و هرچه باشد توانست تاثیری بر کمرنگ کردن آن بگذارد .

پیرامون شخصیت آن مرحوم افسانه هایی نیز شکل گرفته که در محدوده «محال عقلی و نقلی» قرار میگیرد و ما قصد نداریم به آنها بپردازیم اما ناگزیر از ذکر این نکته ایم که همین هم نشانی از عظمت او دارد که چون عوام (گرچه ملبّس) نتوانستند درک کنند ره افسانه زدند و سپس یک کلاغ چهل کلاغ هم شد و طوری شد که حتی رگه هایی از آن را امروز در «ویکی پدیا» هم می بینیم !

 

4

درباره تفسیر «سخن نو»

توصیف ما از تفسیر خودمان یکی از کارهای مشکلی است که ضمنا چاره ای هم از انجام آن نداریم ، ولی ، در عینِ لزوم پرداختن به این کار ، دست و بالمان هم باز نیست ، زیرا اگر تمجیدی کنیم حمل بر خودستائی میشود و اگر هم انتقادی نکنیم حمل بر لاپوشانی میشود ، لذا بهتر این است که فقط توصیف کنیم ، توصیفی که کسی نمیتواند انکار کند زیرا تماما در سایت  و در مقابل چشمان تیزبین منتقدان  موجود است .

مشخصات این تفسیر که آن را از واقع گرائی «سخن نو» نامیده ایم به قرار زیر است:

1 –  به ترتیب نزول است ، و این ، بیش از پنجاه درصد به فهم مطلب کمک میکند.

2 –  سوره های داری حجمی بیش از چند سطر به پاراگراف هایی تقطیع شده که آیاتِ درون آنها در داخل خویش وحدت موضوعی دارند و این نیز به فهم مطلب کمک شایانی میکند .

3 – در هر پاراگراف چکیده محتوای کل سوره (که آن را «درس» نامیدیم) ذکر شده، و روش استخراج آن در مقدمه اولِ جلد1 آموزش داده شده و در سایت هست ، همچنین مبانی استدلالیِ آن نیز در همانجا مذکور است .

همچنین در هر پاراگراف چکیده محتوای پاراگراف (که آن را «درب» نامیده ایم) ذکر شده و روش استخراجش نیز در همانجا هست .

4 – در هر پاراگراف «خلاصه تفسیر پاراگراف» را (که همان درب پاراگراف باشد) تکرار کرده ایم .

5 – در هر پاراگراف «خلاصه تفسیر همه پاراگراف های پیشین» را ذکر کرده ایم و پس از آن خلاصه تفسیر همان پاراگراف را آورده ایم که این مجموعه کمک زیادی به خواننده میکند که در حال و هوایِ موضوع پاراگراف قرار گیرد .

6 – سپس در بخش سوالات به پرسش هایی پرداخته ایم که خواننده معمولا میتواند جواب آنها را پیدا کند و منظور از این قسمت این است که خواننده یک ورزش ذهنی کند و بسیاری از مطالب را خودش بفهمد و ما را از بیانی که لزوما به قطور شدن تفسیر منجر میشود معاف نماید .

7 – در جاهائی هم که تشخیصِ نیاز داده ایم بعضی از سوالات را راسا توضیح داده ایم .

8 – در پایان پاراگراف مطالب آن پاراگراف را جمع بندی کرده ایم ، و طرز کار در این مرحله اینطور است که ترجمه فارسی متن آیات را با اِعمالِ «کلید های تفسیری» (مشخص کردن مطالب فرعی از اصلی ، نشان دادن محل های واگذاری به مخاطب ، نشان دادن محل های تغییر مخاطب (یا اصطلاحا «التفات») ، و سایر کلید های تفسیری تکمیل نموده ایم .

9 – در پایانِ تفسیر هر سوره نیز بخشی تحت عنوان «نگاه کلان» قرار داده ایم که سوره را از لحاظ های مختلف با یک نوع نگاهِ « بطور کلی» مورد مطالعه قرار میدهد.

 

 

 

5

 «ایراد»هائی که ما در این کتاب به زعم خویش بر المیزان وارد دانسته ایم در صورتی صحیح است که اصول روش تفسیری ما صحیح باشد و بالطبع تشخیص این فقره بر عهده خواننده و ناقد است .

6

 واضح است که علم تفسیر قرآن روند رو به تکامل خواهد داشت و در آینده شاهد ظهور مفسرانی خواهیم بود که اصول روش شان کامل تر و جامع تر باشد و چه بسا آنها هم «صدها ایراد» بر «سخن نو»ی ما بگیرند ، و ما نه تنها نگران چنین پدیده ای نیستیم بلکه از آن استقبال هم میکنیم .

7

 ایراد هایی که در این کتاب بر المیزان وارد دانسته ایم در محورهای ذیل است :

1/7 – خطاهای حاصل از بی توجهی به : ترتیب نزول

2/7 - خطاهای حاصل از بی توجهی به  : تشخیص مطالب فرعی از اصلی

3/7 - خطای حاصل از بی توجهی به : عصاره محتوای سوره ها

4/7 – خطای حاصل از داشتن پیشداوریِ حاصل از روایات

5/7 - خطای حاصل از بی توجهی به : لزوم تمرکز روی خودِ متن

6/7 - خطای حاصل از دو یا چند تا از عوامل فوق

7/7 – خطا هایِ عادیِ تفسیری

 

 

سوره عصر

 1: (المیزان) : ظاهر جمله" وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" اين است كه به همه اعمال صالح متصف باشد.

 در سوره های انبیاء و طه و نساء ، (آیه های به ترتیب 94 و 112 و 124) کسانی را که در طبقه «من یعمل من الصالحات» قرار میگیرند ، اهل رستگاری قلمداد کرده ، و این در حالی است که سوره های مذکور سالهای طولانی (از 9 تا 20 سال) پس از این سوره نازل شده اند ، چگونه ممکن است خداوند «بعضی از اعمال صالح» را از مسلمانانی که مثلا سوره نساء را درک کرده اند و طبعا سالها در اسلام سابقه داشته اند قبول فرماید اما از مخاطب های اولیه که در اوایل بعثت با سوره عصر تازه وارد اسلام شده اند «همه اعمال صالح» را انتظار داشته باشد ، در حالیکه هنوز تعریفی هم از آنها ارائه نشده است؟

 چطور ممکن است در سوره طه که در لیست ترتیب نزول شماره 75 است و حجم آن حدود چهار صفحه می­شود و تقریباً ده سال بعد از این سوره نازل شده ، گفته شود «هر کس بعضی از اعمال صالح را انجام دهد و مؤمن هم باشد نه از کم شدن پاداش و نه از مظلوم واقع شدن (در آخرت) نترسد» ، اما در این سوره که اولین سوره است به مخاطب بگوید از تو انتظار می­رود همه اعمال صالح را عمل کنی؟

قرآن مطابق فهم مخاطب (متوسط) نازل شده است و مخاطبِ اولین روزهای نزول وحی مخاطبی بسیار ساده و خالی از درک مفاهیم بلندی بوده که تدریجا بعدها نازل شده ، اما مخاطب سوره طه بارها و بارها با آن مفاهیم بلند آشنا شده و بین این دو سوره حدود ده سال فاصله زمانی بوده و  انواع حوادث تلخ و شیرین واقع شده و معجزات بزرگی مشاهده شده و چگونه ممکن است خداوند از مخاطب دوم (یعنی معاصرانِ نزول سوره طه) به انجام بعضی از اعمال صالح بعلاوه ایمان راضی باشد اما از مخاطبِ از راه نرسیده سوره عصر که نه چیزی دیده و نه چیزی شنیده ، یکدفعه مطالبه همه اعمال صالح را بنماید؟ (ایراد : خطای عادی تفسیری)

2 : (المیزان) :" وَ الْعَصْرِ" در اين كلمه به عصر سوگند ياد شده، و از نظر مضمونى كه دو آيه بعد دارد مناسب‏تر آن است كه منظور از عصر، عصر ظهور رسول خدا (ص) باشد،

معمولا الف لام قسم الف لام جنس است مثلا «والتین و الزیتون» و امثال آن که زیاد هم هست . المیزان این الف لام را الف لام عهد گرفته – که با توجه به محتوای سوره -  چون ربطی ندارد - موجه نیست . (ایراد : خطای عادی تفسیری)

3 :   (المیزان) :اين سوره از نظر مضمون، هم مى‏تواند مكى باشد و هم مدنى، چيزى كه هست به مكى بودن شباهت بيشترى دارد .

ما در کتابِ «ترتیب و زمان نزول سوره ها» برای ترتیب و زمانِ نزول سوره ها استدلال های روشنی کرده ایم که بر مبنای آنها ، جای این سوره همینجا است و پیشنهاد داریم خواننده گرامی آن را در سایتی که در ابتدا و انتهای این کتاب آدرسش را داده ایم ببیند . (ایراد : ترتیب نزول) (در این سوره : 3 ایراد، مجموعا تا اینجا : 3)

سوره توحید

1 : المیزان : «این سوره ، هم می­تواند مدنی و هم مکی باشد اما روایات شأن نزول سبب ترجیح مکی بودن آن است»

چنانکه معلوم است دراین نظر ، روایات را ملاک گرفته اند ، در حالیکه در روش تفسیری ما خود قرآن و محتوای آن و مشخصات کلام آن  ملاک گرفته­ شده ،  و  ترجیح این بر آن واضح است ، وما راهکار خویش را برای ارائه لیست ترتیب و تاریخ نزول سوره ها به وضوح توضیح داده و در سایت گذاشته ایم. (ایراد : ترتیب نزول)  (در این سوره : 1 ، مجموعا تا اینجا :4)

سوره زلزال

1 : المیزان در مورد این سوره میگوید «هم میتوانند مکی باشد و هم مدنی»

لیست ما بر مبانیی استوار است که آن را در محل خویش به وضوح تشریح کرده ایم و در سایت ما قابل دسترسی است ، و بر مبنای آن ، این سوره نه تنها نمیتواند باشد بلکه از لحاظ مکی بودن هم مربوط به روزهای آغازین است.

سوره ضحی

1 : المیزان در مورد این سوره نیز میگوید «هم میتواند مکی باشد و هم مدنی»

اولا به­علت شکل آن (آیاتش به­طور متوسط 3 کلمه­ای است که این کوتاه آیات هرچه بطرف اوائل نزول وحی میرویم بیشتر است)

ثانیا به­علت محتوای آن که اصلاً با شرایط مدینه که پیامبر(ص) قدرت و حکومت پیدا کرده بود و حرکتی که ایجاد کرده بود پیشرفت روز افزون داشت و در این حالت نیاز کمتری به دلداری وجود دارد متناسب نیست .

2 : (المیزان) : " وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏" اين آيه شريفه آيه قبل را تثبيت مى‏كند و مى‏فرمايد: در زندگى آخرت خداى تعالىآن قدر به تو عطا مى‏كند تا  راضى شوى، هم عطاى خدا را مطلق آورده، و هم رضايت رسول خدا (ص) را.

 متن سوره در جهت دلداری آنحضرت است و لذا معنی آیه این میشود که در این جهان آنقدر به تو میدهد که راضی شوی که این وعده پس از هجرت و فتوحات و فتح مکه و غلبه اسلام تا آخر عمر شریف آنحضرت دائما در شرف تحقق بود .

علت این خطا در  ترجیحِ معنیِ اصطلاحیِ کلمه «آخره» به معنی لغوی و وابستگی شدید به روایات باب شفاعت است که المیزان را به خطا انداخت .

ایراد : خطا در ترتیب نزول - خطای عادی تفسیری

سوره فلق

  1. - برخی تفاسیر ارجمند ، نزول این سوره را در مدینه می­دانند که خطاست، و استدلال آنها هم به روایات شأن نزول است اما استدلال ما بر محتوای خود سوره و عناصری استوار است که در این سوره و نیز سه سوره قبل به اندازه کافی تشریح شده و خوب است خواننده گرامی به آن­ها توجه فرماید.

2- همچنین یکی از نتایجی را که در معنی کلمه «قل» (= بگو) اتخاذ نمودیم و به دنبال آن توانستیم آیه اول سوره را بهتر بفهمیم .

ایراد : ترتیب نزول و خطای عادی تفسیری

سوره ناس

  1. - در اینجا نیز برخی تفاسیرمی­گویند «بطوریکه از روایات وارده در شأن نزول آن استفاده می­شود این سوره در مدینه نازل شده» که البته خطاست و استنادشان به روایات شأن نزول است و استدلال ما بر مشخصات سوره و محتوای آن است و استدلال ما دارای چند محور است که چون در 5 سوره قبلی ­ عرض کردیم تکرار  را چندان خوشایند نمی­دانیم و از خوانندگان گرامی انتظار داریم مراجعه فرمایند.

ایراد : ترتیب نزول

سوره تین

1 - در تفاسیر ارجمند­ محور اصلی سخن سوره را این­طور می­­بینند :

«مسأله­ بعث و جزا را یاد آور شده ، مطلب را از راه خلقت انسان در بهترین تقویم ، و سپس اختلاف افراد انسان در بقا بر فطرت اولی و خارج شدن از آن پی میگیرد...» در حالی­که آنچه ما به عنوان «خلاصه تفسیر» عرض کردیم  مستقیما از خود سوره استخراج کرده ایم و لذا صحیح­تر است و دیدیم که محور سخن خود «انسان» است نه آخرت .

2 - در مورد محل سوره در لیست ترتیب نزول نیز فرموده اند : «این سوره مکی است. هر چند که می­تواند مدنی هم باشد . مؤید مکی بودنش سوگند به هذا البلد الامین است هر چند که این احتمال هم هست که سوگند به شهر مکه پس از هجرت آن حضرت و مراجعتش به مکه نازل شده باشد»

3 - منظور از تین و زیتون در تفاسیر ، دمشق و بیت المقدس قلمداد شده که این دو میوه در زمان نزول این آیات در آنجاها ، و فراوان­تر ، بوده­اند و ما با توجه به «خلاصه تفسیر» آن­را به همان معنی طبیعی­اش گرفته­ایم که مشروحش را ذیلا می بینید .

4 - دیگر همان موضوع «مِن» (= چه کسی) و «ما» (= چه چیزی) است که در آیه ما قبل آخر (فما یکذبک بعد بالدین) به عرض خواهد رسید .

5 - بحثی که درباره قسم­ها ملاحظه فرمودید از جمله مطالبِ مرتبط با این تیتر است که اگر مراجعه کنید خواهید دید که تفاسیر عمدتا به روایات و نقل قول مفسران سلف استناد کرده اند وما به عصاره این سوره و ترجیح روش ما واضح است.

ایراد : عصاره محتوای سوره – ترتیب نزول – خطای عادی تفسیری – پیشداوری روائی و قول مفسران سلف در معنی کردن قسم ها

سوره لیل

1 - معنی کردن قسم­های این سوره به کمک «درس» سوره (که مستقیما از مطالب خودِ سوره استخراج شده) انجام شده و روایات و نقل قول و ظن و گمان دوری شده است.

2 - در این سوره «درس» که عصاره مطلب سوره باشد از روی محاسبه­ای استخراج شده ، اما در المیزان ، «غرض سوره» (که همان عصاره مطلب ­باشد) را «تهدید و انذار» ذکر نموده که تفاوتِ دو نتیجه آشکار و رجحان نتیجهء محصول این روش بر آن واضح است.

3 - در المیزان فرموده این سوره «هم می­تواند مکی باشد و هم مدنی» که خیلی خطااست :

یکی به علت محتوای کاملاً «اعلامیه­ایِ» سوره که نشان می­دهد نه تنها مکی است بلکه مربوط به اوایل دوره مکه است ،

دوم ، محتوای بسیط آن

و سوم ، شاخص طول آیات آن [نسبت تعداد کلمات به تعداد آیات] که در مورد این سوره 4/3 است (که در سوره­های مدنی نوعاً چند برابر این عدد است)

4 – در آیه های 15 و 17 در باره آن آتش چنین گفته که فقط «شقی ترین»ها دچار آن میشوند و «باتقوا ترین»ها از آن برکنار میمانند .

مفسران نوعا در باره اینکه پس تکلیف آن آتش نسبت به «شقی»ها چه میشود سخنان عجیب و غریبی گفته اند .

بنا بر مطالبی که قبلا دیدیم ، در این برهه از زمان که مقارن نزول این سوره باشد،  ترکیبِ جمعیتیِ مخاطب ها (که فعلا محدود به مکه است) از این قرار بوده است :

1 – مخالفانِ فعال (آیه 15)

2 – مخالفانِ عادی (به قرینه 1)

3 – موافقان فعال (آیه 17)

ممکن است کسی بگوید در این دسته بندی جای «موافقان غیر فعال» خالی است ، به این ایراد اینطور جواب میگوییم  که در زمان نزول این سوره که هنوز شش ماه هم از دعوت آنحضرت نگذشته بود و از طرف دیگر در بساط آنحضرت «شیرینیِ مگس جلب کن» (یعنی قدرت و ثروت) پیدا نمیشد و فقط شیرینیِ معنوی پیدا میشد و تازه علاوه بر فقدان شیرینیِ مگس جلب کن ، تازه چوب و چماق و توهین و تهدید و استهزاء هم در کار بود ، در چنین اوضاع و احوالی ، که کسان قلیلی مزه شیرینی معنوی بساط آنحضرت را علیرغم همه مشکلات می جستند و از موانع نیز برای رسیدن به آن نمی هراسیدند ،  آنها فقط موافق فعال بوده اند .

به عبارت دیگر در زمان نزول این سوره «باتقوا»ی معمولی وجود نداشته و هرچه بوده از جنس «باتقواترین» بوده است .

5 – نوعا مفسران آیه آخر را به آخرت و کلمه «سوف» را به زمانِ لازم تا وقوع قیامت تفسیر میکنند ، در حالیکه بنا به تفسیر ما قبل از وقوع قیامت هم (یکی در واقعه عظیم هجرت و یکی در واقعه عظیم ترِ فتح مکه) رضایتِ ذکر شده در آیه 21 رخ نشان داده است .

6 – بحثی که در مورد سه گروه بودن مخاطب ها کرده و آنها را به فقط سه دسته تقسیم کرده ایم نیز مورد دیگری است که ذکرش در ذیل تیتر فوق مناسبت دارد .

 

سوره شمس

1 - معنیی که ما برای قسم های این پاراگراف ارائه کرده ایم منحصرا متکی به «درس» سوره است که آنهم متکی به متن سوره قرآنی است ، و یعنی اینکه ما چیزی را از خارج قرآن نگفته ایم .

اما ببینید در تفاسیر چه اقوال عجیب و غریب در قالب روایات و نقل اقوال مفسران سلف و سخنان نپذیرفتنی گفته اند که . . .

 

سوره طارق

1 – در مورد معنیِ قسم ها ،

2– در مورد معنی کلمه کافران ،

3 – درمورد سررسید مهلتی که در آیه 17 مطرح شده (که تفاسیر آن را به روز قیامت و ما به روز فتح مکه – که تقریبا 22 سال پس از نزول این سوره باشد – تطبیق میکنیم) نظر ما با نظر تفاسیر رایج زاویه دارد .

نظر ما بر اساس درس و درب و لبّ مطلب شکل گرفته که به خودِ محتوای سوره متکی است و نظر تفاسیر بر روایات و نقل قول مفسران سابق و اسبق متکی است، و ترجیح این بر آنها واضح است .

 

سوره قدر

26 المیزان میگوید این سوره هم میتواند مکی باشد و هم مدنی .

نمیتوان این نظر را پذیرفت زیرا :

 اولاً در این سوره هیچ عنصر «آنلاین»ی نیست و همه مطالب آن «اعلامیه­ای» است.

ثانیاً شاخص طول آیات آن (تعداد کلمات تقسیم بر تعداد آیات) 6 است ، در حالی­که این شاخص در سوره­های مدنی ، معمولا، چندین برابر آن است .

 ثالثاً در سوره­های مدنی جائی را پیدا نمی­کنیم که اگر این سوره را در آنجا قرار دهیم با قبل و بعد خویش هماهنگی داشته باشد زیرا ترتیب سوره­های مدنی با توجه به بشدت آنلاین بودن آنها تقریباً معیّن است .

 رابعاً بسیط بودن سوره نیزدلیل  دیگری  است .

 خامساً حاوی بودن مطالب خالصِ پایه­ایِ اعتقادی نیزدلیل دیگری است .

 همه اینها نه تنها فریاد مکی بودن را می­زند بلکه فریاد نزول در اوائل وحی را هــم می­زند .

27 - : (المیزان) : ضمير در" انزلناه" به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش اين است كه: مى‏خواهد بفرمايد همه قرآن را در شب قدر نازل كرده، نه بعضى از آيات آن را، مؤيدش هم اين است كه تعبير به انزال كرده، كه ظاهر در اعتبار يكپارچگى است، نه تنزيل كه ظاهر در نازل كردن تدريجى است.

و در معناى آيه مورد بحث آيه زير است كه مى‏فرمايد:" وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ"  كه صريحا فرموده همه كتاب را در آن شب نازل كرده، چون ظاهرش اين است كه نخست سوگند به همه كتاب خورده، بعد فرموده اين كتاب را كه به حرمتش سوگند خورديم، در يك شب و يكپارچه نازل كرديم.

پس مدلول آيات اين مى‏شود كه قرآن كريم دو جور نازل شده، يكى يكپارچه در يك شب معين، و يكى هم به تدريج در طول بيست و سه سال نبوت كه آيه شريفه" وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا"  نزول تدريجى آن را بيان مى‏كند، و همچنين آيه زير كه مى‏ فرمايد:" وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا" «3»

اگر به «المعجم» رجوع کنید خواهید دید که مشتقات کلمه «اِنزال» ، هم در باره قرآن کریم بکار رفته و هم در باره باران و ارزاق .

در باره باران و ارزاق واضح است که نزول آنها تدریجی است ، پس ، کلمه «انزال» در مورد آیات قرآن نیز میتواند با تدریج مخالفتی نداشته باشد ، و این بحث که در المیزان بسیار تکرار شده ، بکلی ، - با توجه به سند فوق و نتایج حاصله از آن - ناموجه است .

28- البته در اینجا به یک نتیجه گیری ناصواب نیز پرداخته و آنهم این است که در استشهادی که به آیه های 2 و 3 دخان نموده ، «انا انزلناه فی لیله مبارکه» را با «کتاب المبین» یکی گرفته که البته چنین نیست .

بلکه واقعیت این است که به چیزی قسم خورده شده ، (به الکتاب المبین) و سپس مانند سایر قسم ها مطلبی را بیان کرده است و چرا باید بین ایندو رابطه این-همان ی باشد؟ (در سایر قسم ها که نیست)

سوره علق

29 - در باره آیه های 6 تا 14 ، به نظر نمی آید سه «تیپ» اشخاص فوق هنوز ظهور یافته باشند ، زیرا هنوز تازه اوائلِ خبر شدنِ خود آنحضرت است که پیامبر شده و رسالت یافته و طبعا زمان قابل اعتنائی لازم است که این سه تیپ اشخاص به وجود آیند و ظهور یابند .

آنچه در بالا گفته ایم موردی است که با بسیاری از تفاسیر زاویه دارد و مبنای ما ترتیب نزول و زمان نزول این سوره است .

 

30 - در آیات 16 تا 19 ، آنجا که تفاسیرِ رایج «زبانیه» را به زبانه های آتش جهنم تطبیق کرده اند و ما با توجه به شرحی که ذیلا عرض کرده ایم آن را به امواج مدافعانه انسانی در طول مدتی طولانی که مآلا در فتح مکه به نتیجه رسید ، مربوط کرده ایم ، محل پیدایش این زاویه است .

 

سوره قریش

31 - : (المیزان) : اين سوره بر قريش منت مى‏گذارد كه خداى تعالى با اين دفاعى كه از مكه كرد شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيت كامل بدون اينكه راهزنان متعرض شما شوند كوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهيد، آن گاه دعوتشان مى‏كند به توحيد و عبادت رب بيت ، و سوره در مكه نازل شده است.

اولا در «غرض سوره» (فوق) که باید یک متن خلاصه باشد از متن خود سوره پرحجم تر است ، ثانیا  «درس» سوره (که از طریق محاسبه استخراج شده) این است : عبادت ، پاسخ شایسته نعمت های الهی است .

 

 

سوره تکاثر

32 - در تفسیر مشهور فرموده که این سوره هم می­تواند مکی و هم می­تواند مدنی باشد که نمی­تواند پذیرفته شود و دلیل آن نیز چیزیست که تقریباً در همه سوره­های قبل (جز یکی دو مورد استثناء) عرض کرده­ایم و برای رعایت اختصار تکرار نمی­کنیم.

33– بحثی که تحت تیتر «آینده دور یا نزدیک» کرده ایم نیز از جمله استفاده هائی است که از کلیدهای تفسیر قرآن استفاده کرده ایم (که به آن صورتی که ما تقدیم کرده ایم انحصاری است ودر تفاسیر نشانی از آن نمی بینید – نگا – متن تفسیر سوره تکاثر – موضوع «سوف»)

34 - در سایر موضوعات اصلی نیز این تفسیر با تفاسیر مشهور مغایرت­های آشکاری در استنتاج دارد که محصول کمک مستقیم این روش است .

35 - : (المیزان) : در جمع مال و اولاد و ياوران با يكديگر از خداى تعالى و از سعادت واقعى خود بى‏خبر مى‏مانند، از تبعات و آثار سوء خسران‏آور اين سرگرمى غفلت مى‏ورزند. و ايشان را تهديد مى‏كند به اينكه به زودى نتيجه سرگرمى‏هاى بيهوده خود را مى‏دانند و مى‏بينند ، و به زودى از اين نعمت‏ها كه در اختيارشان گذاشته شده بود تا شكرش را بجاى آورند  بازخواست مى‏شوند، كه چرا در شكرگزارى خدا خود را به نادانى زديد، و به كارهاى بيهوده سرگرم كرديد، و چرا نعمت خدا را با كفران مقابله نموديد.

اولا غرض سوره که باید یک متن خلاصه باشد از متن خود سوره پرحجم تر است ، ثانیا  «درس» سوره (که از طریق محاسبه استخراج شده) این است : نکوهشِ زیاده طلبیِ نا معقول که بطور خلاصه متن سوره را نمایندگی میکند . ثالثا در «غرض» منقول از المیزان بارِ اخرتی در «سیعلمون» دیده میشود که ما در بالا آن را نقد کردیم .

 

سوره بلد

36 - آیات 1 تا 4 : (المیزان) : اين سوره بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان بر اساس رنج و مشقت ست، هيچ شانى از شؤون حيات را نخواهى ديد كه توام با تلخى‏ها و رنج‏ها و خستگى‏ها نباشد، از آن روزى كه در شكم مادر روح به كالبدش دميده شد، تا روزى كه از اين دنيا رخت بر مى‏بندد هيچ راحتى و آسايشى كه خالى از تعب و مشقت باشد نمى‏بيند، و هيچ سعادتى را خالص از شقاوت نمى‏يابد، تنها خانه آخرت است كه راحتى‏اش آميخته با تعب نيست.

بنا بر اين، چه بهتر به جاى هر تلخى و ناكامى و رنج، سنگينى تكاليف الهى را تحمل كند، در برابر آنها صبر نمايد صبر بر اطاعت و بر ترك معصيت، و در گسترش دادن رحمت بر همه مبتلايان كوشا باشد، كسانى را از قبيل ايتام و فقرا و بيماران و امثال آنها كه دچار مصائب شده‏اند مورد شفقت خود قرار هد، تا جزو" اصحاب ميمنه" شود، و گرنه آخرتش هم مثل دنيايش خواهد شد، و در آخرت از" اصحاب مشئمه" خواهد بود كه" نارٌ مُؤْصَدَةٌ" مسلط  بر آنان است.   

چنانکه ملاحظه میشود «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره) خیلی طولانی شده ، که حجمش از خود متن نیز بیشتر است ، ولی عصاره محتوای سوره آنطور که ما از راه محاسبه استخراج کرده ایم ، یعنی درس سوره ، این است : چگونگیِ امکان عبور از گردنه و اهمیت آن . که علاوه بر خلاصگی کاملا از عهده نمایندگی متن سوره بر می آید .

 37 -  : معنائی که برای قسم های این سوره قائل شده

معانیی که المیزان برای قسم های این سوره ارائه نموده براساس روایات و نقل قول سایرین است ، اما معانیی که ما ارائه کرده ایم بر اساس استخراجاتی است که از خود سوره کرده ایم .

 

سوره فجر

38 - در آیات 1 تا 5 مطالبی که در معنای قسم ها در فوق ملاحظه کرده اید خاص این تفسیر است و در تفاسیر رایج در این مورد از روایات (عجیب و غریب و بعضا متناقض) و اقوال مفسران سلف و . . . استفاده کرده اند که خواننده قرن بیست و یکمی را اقناع نمیکند .

 

39 - در باره آیات 6 تا 14 ، غیر از معنی کلمه «ارم» که در تفاسیر آن را به شخصی که تمدن قوم عاد را پایه­گذاری کرده تطبیق نموده اند، کلمۀ دیگری در این پاراگراف نیست که قابل ذکر باشد و معنی بقیه کلمات همان است که در ترجمه ذکر شده.

 اما با توجه به متن آیه­های 7 و 8 معلوم می­شود که «ارمِ» مورد بحث باید چیزی باشد که «در شهرها می­سازند و ستون هم دارد» و آیا این چیزیست غیر از یک «بنا»؟

 آیا مؤسس چیزی که بالاخره هر چه باشد یک نفر انسان است ، «ستون­دار» است؟

لذا باتوجه به محتوای آیه­های 7 و 8 «ارمِ» مورد بحث باید یک «شاهکار معماری» باشد و هر چه باشد ، در هر حال یک بنای با شکوهی بوده که تا آن زمان (یعنی تا زمان پیدایش و انقراض قوم عاد) چنان معماری باشکوهی در تمدن­های بشری ساخته نشده بود .

 

40 - در مورد آیات 15 تا 20  : (المیزان) : در اين سوره تعلق به دنيا بدان جهت كه طغيان و كفران به دنبال دارد، مذمت شده، و اهل دنيا را به شديدترين عذاب دنيا و آخرت تهديد نموده، روشن مى‏سازد كه انسان به خاطر كوتاه فكريش خيال مى‏كند اگر خدا به او نعمتى داده به خاطر آن است كه نزد خدا كرامت و احترامى دارد، و آنكه مبتلا به فقر و فقدان است، به خاطر اين است كه در درگاه خدا خوار و بى‏مقدار است، ولى به خاطر پندار غلطش هر فساد و طغيانى را مرتكب مى‏شود، و آن پندار غلط را روپوش و رفوى خطاهاى خود مى‏كند، و دومى هم به خاطر آن پندار غلطش كفر مى‏گويد (و به هر ذلتى تن مى‏دهد) و حال آنكه امر بر او مشتبه شده، بلكه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگى معاش است، همه به منظور امتحان الهى است، تا روشن كند چه چيز از دنيايش براى آخرتش از پيش مى‏فرستد.

پس قضيه به آن صورت كه انسان توهم مى‏كند و به زبان هم جارى مى‏سازد نيست، بلكه به صورتى است كه به زودى در قيامت كه حساب و جزا به پا مى‏شود، روشن مى‏سازد كه آنچه به او رسيد چه فقر و ناتوانى و چه ثروت و قدرت همه امتحان بود، كه او مى‏توانست از دنيايش براى آخرتش گرفته، از پيش بفرستد، ولى نفرستاد، و عذاب آخرت را بر ثوابش ترجيح داد، پس از ميان همه مردم دنيا كسى به سعادت زندگى آخرت نمى‏رسد، مگر نفس مطمئنه و كسى كه دلش به پروردگارش گرم است و تسليم امر او است، و در نتيجه  باد های گرفتاریها او را از جای نمیکند و در او تغییر حالت پدید نمی آورد و اگر ثروتمند شد صغیان نمیکند و اگر فقیر شد کفران نمیورزد،    

چنانکه ملاحظه میشود «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  خیلی طولانی است ، ولی عصاره محتوای سوره آنطور که ما از راه محاسبه استخراج کرده ایم ، و ضمنا نمایندگی کل سوره را بخوبی انجام میدهد ، اینطور است : هشدار به کسانی که مال را ملاک ارزشها میدانند و به وظایف مالی خویش عمل نمیکنند .      

سوره نجم

 المیزان در آیات 1 تا 18 ، مفسر اولا به وظیفه مفسر که روشن کردن معنای آیات است عمل نکرده و فقط نقل قول هائی نموده و روایاتی ذکر کرده ، ثانیا برخی نقل قول ها و روایات نسبت به یکدیگر مخالفت و منافرت شدید دارند و این به خواننده نه فقط چیز مفیدی نمی دهد بلکه گیج هم میکند .

کار تفسیر قرآن کار علم  است و مفسر مانند دانشمند است و باید نظر خویش را واضح بگوید .

اشکال :

 41 - مقید به روایات بودن ، آنهم روایات متضاد و متنافر

 42 - فقط نقل قول کردن و موضوع علمی خویش را با استدلال روشن نکردن

43 - در المیزان در آیه­ 58 فرموده اند «کاشفه» یعنی اینکه ناراحتی­های آخرت را از مؤمنان کنار می­زنند و ما نیز ذیل همان آیه نظر خویش را عرض کرده­ایم.

سوره عبس

44 - المیزان در ده آیه اول سوره طوری مطرح کرده که انگار خداوند هیچ  عتابی به رسول گرامی خویش نفرموده ، و  این در اثر روایاتی بوده که مخالف نصٌ قرآنی است. و بسیار زحمت کشیده که در آن آیات این دلایلی را بیابد که موضوع آیه 1 را به آن مهمان مرتبط کند و به این ترتیب ساحت مقدس پیامبر اکرم – ص – را از این «گناه» ! منزه نگه دارد و بیشترین تلاش برای حصول این مقصود را دربحث روایتی به عمل آورده ، آنجا که دلایل سید مرتضی (ره) را (در ردّ روایتی که فاعل فعل های آیه 1 را آنحضرت قلمداد نموده) پسندیده واز آن دفاع نموده ، اما به نظر این تفسیر خودِ دلایل سیدِ مرتضی (ره) باطل است زیرا :

1 – امید بستن به ایمان بزرگانِ جبهه مخالف و خلوت کردن با آنان نه تنها عیب نبوده بلکه کاملا پسندیده هم بوده و معنی این کار «دل اغنیا را به دست آودن و از فقرا رو گرداندن» نیست .

2- سوره قلم که در آنجا خداوند شخصیت آنحضرت را تعظیم کرده پس از این سوره نازل شده و تازه در این سوره مطلبی نیست که با آن تحسین مخالفتی داشته باشد .

3 – موضوعِ آیه های «لا تمدن عینیک.....» و «فاصدع بما تومر.....» ربطی به این موضوع ندارد  به علاوه اینکه آنها سالها بعد نازل شده اند .

4– دلایل دیگری که آنها هم درهمین حدود است و ما برای رعایت اختصار از پرداختن به آنها میگذریم .

5 – خلط شخصیت حقیقی و حقوقی

در تفسیر مشهور، عتاب را متوجه رسول اکرم(ص) ندانسته و در این انتخاب به «عصمت انبیاء» مقید بوده ، در حالیکه «عصمت انبیاء» در حوزه گناهانی است که برای ما ارتکاب آنها عادی است و با توبه و استغفار قابل رفع و رجوع است اما حاشا و کلا که پیامبران به آن گناهان آلوده باشند ، که این از نوع « علم» و« بلوغ» است .

چنانکه امکان ندارد انسان بالغ سم بخورد (بحث خودکشی بحث دیگری است) اما کودک چند ماهه ممکن است هر چیزی را به دهان ببرد .

 یا مثلاً برگشت خوردن چک برای بسیاری عادی است و طی مکانیزم «رفع سوء اثر» درست می­شود اما آیا ممکن است شرکت ملی نفت یا شرکت­های معتبر همطراز آن نیز چک بی­محل صادر کنند؟

موضوع گناهان پیامبران به «سطح وجودی پیامبرانه» آنها­ مربوط است که از سطح وجودیِ انسانی خیلی بالاتر است و لذا پیامبران نیز ممکن است «در سطح پیامبرانه» خویش «گناهان پیامبرانه» (نه «گناهان انسانی») داشته باشند و ایرادی ندارد .  زیرا که پیامبران در سطح انسانی معصوم هستند ، نه در سطـح پیامبرانه­ .

به عبارت دیگر، بحث «عصمت انبیاء» محدود به «عصمت ازگناهان سطح وجودیِ انسانی» است وقابل تعمیم به «سطح بالاترِ وجودی» که «سطح پیامبرانه» باشد نیست .

لذا آن همه کوششی که تفاسیر مشهور کرده اند که موضوع را از پیامبر اکرم(ص) برگردانند غیرضروری بوده ، و نشان پیشداوری است نه تدبر .

 

45 - در فهم آیه 23 نیز درس و درب و تقطیع و پرانتز به ما کمک کرد به راحتی معنی را در یابیم و در حالیکه مفسران ارجمند در این مورد به احتمالات زیادی پرداخته ، و مطالبی فرموده­اند که ضمن اینکه از یکدیگر بسیار دور است بسیاری از آنها مستند نیز نیست و از جنس ظن و گمان و استحسان و غیره است و مقبول نمی باشد .

سوره کافرون

46 - (المیزان) : در اين سوره رسول خدا (ص) را دستور مى‏دهد به اينكه برائت خود  از كيش وثنيت آنان را علنا اظهار داشته، خبر دهد كه آنها نيز پذيراى دين وى نيستند، پس نه دين او مورد استفاده ايشان قرار مى‏گيرد، و نه دين آنان آن جناب را مجذوب خود مى‏كند، بنا بر اين نه كفار مى‏پرستند آنچه را كه آن جناب مى‏پرستد، و نه تا ابد آن جناب مى‏پرستد آنچه را كه  ايشان مى‏پرستند، پس كفار بايد براى ابد از سازشكارى و مداهنه آن جناب مايوس باشند.

چنانکه ملاحظه میشود «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره) از متن سوره خیلی طولانی تر شده ، ولی عصاره محتوای سوره آنطور که ما استخراج کرده ایم اینطور است : پیامبر (ص) موضع دینی خویش را به روشنی اعلام میدارد . 

سوره اعلی

47 - در آیات 1 تا 5 (المیزان) : در اين آيات به توحيد خداى تعالى امر شده، توحيدى كه لايق به ساحت مقدس او باشد، و نيز به تنزيه ذات متعاليه‏اش از اينكه نام مقدسش با نامى ديگر ذكر شود، و يا  چيزى كه بايد به او مستند شود بغير او نسبت دهند، مثلا كسى ديگر را در خلقت و تدبير  و رزق شريك او بدانند، و به رسول خدا (ص) وعده تاييد مى‏دهد، تاييد به وسيله علم و  حفظ، و نيز وعده مى‏دهد كه او را از آسان‏ترين طريق و مناسب‏ترين راه موفق به تبليغ و دعوت بفرمايد.

چنانکه ملاحظه میشود «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  خیلی طولانی است ، ولی عصاره محتوای سوره آنطور که ما از راه محاسبه استخراج کرده  ایم اینطور است : دلداری به پیامبر (ص) و مژده شرایط بهتر

47 و 48 - در آیات 6 تا 13 : (المیزان) : و سياق آيات اول سوره سياق آيات مكى است، و اما ذيل سوره يعنى از جمله" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ..." مورد ترديد است براى اينكه از طرق ائمه اهل بيت و همچنين از طرق اهل سنت روایاتی رسيده كه منظور از" تزكى" دادن زكات فطره و خواندن نماز عيد است، و اين را هم مى‏دانيم كه روزه و توابعش كه يكى زكات فطره است و همچنين نماز عيد، بعد از هجرت در مدينه تشريع شده نتيجه مى‏گيريم كه آيات ذيل سوره در مدينه نازل شده، پس سوره مورد بحث مشتمل است بر آيات مكى و مدنى هر دو . . .   

چنانکه ملاحظه میشود روایات در این تفسیر سبب پیشداوری شده و در مورد کلمه «تزکی» (عدول از معنی لغوی و گرایش به معنی اصطلاحی) شده است .

یعنی دو خطا صورت گرفته ، گرایش به روایات بطوریکه به معنی صدمه بزند و در اثر آن ، خطا در ترجیحِ معنی اصطلاحی به معنی لغوی ،  یعنی « تزکی » را به معنی اصطلاحی گرفته در حالیکه معنی لغوی که در سوره شمس آمده (قد افلح من زکیها) به محتوای سوره برازنده تر است ، و نیز خطای ترتیب نزول که در اثر ترجیح نا صحیحِ معنی اصلاحی بر معنی لغوی حادث شده است  .

اما این را هم بدانیم که ترجیح «معنی خاص» به«معنی عام» دلیل میخواهد و لذا آن تفاسیر ارجمند باید به این سوال جواب دهند که: وقتی معنی عام هست ، و موجه هم هست ، چرا باید بدون قرینه قرآنی معنی خاص را ترجیح داد؟

 

سوره انفطار

49 - (المیزان) : اين سوره روز قيامت را با بعضى از علامت‏هاى متصل به آن تحديد مى‏ كند، و خود آن  روز را هم به بعضى از وقايعى كه در آن روز واقع مى‏شود معرفى مى‏كند، و آن اين است كه در آن روز تمامى اعمالى كه انسان خودش كرده و همه آثارى كه بر اعمالش مترتب  شده، و بوسيله ملائكه حفظه كه موكل بر او بوده‏اند محفوظ مانده، در آن روز جزاء داده مى‏شود.

چنانکه ملاحظه میشود «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  خیلی طولانی است ، ولی عصاره محتوای سوره آنطور که ما از راه محاسبه استخراج کرده ایم اینطور است : آخرت بسیار مهم است .

50 المیزان در مورد آیه 6 ، قول یکی از مفسران سلف را که آیه مورد بحث را حاوی «تلقین عذر» دانسته ، رد کرده و برای این رد کردن سه آیه شاهد آوره که به نظر المیزان با «تلقین عذر» مخالف است .

جواب : اما ، برخی از آیه هایی که برای ردّ «تلقین عذر» ذکر کرده ، سالها پس از این سوره نازل شده اند ، لذا ، اگر دلیل المیزان فقط آن سه آیه بوده باشد دلیلش باطل است .

سوره تکویر

51 المیزان اذا النفوس زوجت را به معنی ازدواج با حورالعین گرفته

وجه خطا این است که تا آیه 6 مربوط به حوادث نزدیک به وقوع قیامت است و هنوز در روی زمین زندگی جاری است ، از آیه 7 تا 9 ابتدای استقرار قیامت است ، در آیه 10 نتایج مشخص میشود ، و از آیه 11 آخرت (بهشت و جهنم) شروع میشود و چیزی که المیزان گفته مربوط به این قسمت است ، اما ، کلمه «زوجت» که در آیه مورد بحث آمده به آن معنی که المیزان گفته نیست ، بلکه به معنی «گروه گروه میشوند» است (شبیه به معنیی که کلمه ازواج در آیه 131 طه آمده)

سوره حاقّه

52 - در آیه 17، دربرخی تفاسیر ارجمند، ضمیر «آن» را به «سماء» مرتبط کرده اند ، نمیتواند درست باشد :

مثلاً هر فرماندهی را در نظر بگیرید در عناصر فرماندهی او عناصری را تشخیص می­دهید ،

 مثلاً یک فرمانده با قدرت است و فرمانش نافذ است و یک فرمانده حکیم است و از روی علم و حکمت فرمان می­دهد و طبعاً فرمان او هم نافذ خواهد بود و یک فرمانده علاوه بر آنها عادل هم هست .

طبعاً فرماندهی خداوند هم لااقل به این سه مؤلفه (علم و عدل و قدرت) استوار هست، و از آیه فهمیده می­شود پنج مؤلفه دیگر هم دارد که ما فعلاً تصوری از آنها نداریم ، مثلاً اینکه فرموده «کتب علی نفسه الرحمه» معلوم می­شود چهارمین مؤلفه عرش الهی رحمت است ، و چهار مؤلفه دیگر را هم باید از اسماء الهی استخراج کنیم یا در آیات دیگر تدبر کنیم و بفهمیم ، خلاصه اینکه مفهوم آیه 17 این است که فرماندهی خداوند در روز قیامت بر 8 اسم از اسماء الهی استوار است.

 

53 در آیه 24 راجع به «ایام­الخالیه» عرضی کردیم که مستند به اصول تفسیری ما است (درس و درب و لبّ مطلب و فرع بودن آیه 24 نسبت به آیه 21 ) ، اما دربرخی تفاسیر فرموده اند  «ایام­الخالیه» یعنی روزهای سست و ناپایدار دنیا.

و ما بر اساس اصول مذکور عرض کرده ایم : یعنی ایام خالی از نعمت قابل اعتناء

 

54 و 55 المیزان در آیه 40 مصداق «رسول کریم» را پیامبر اسلام (ص) گرفته ، که خطا است و صحیحش جبرئیل است که همین تفسیر در  سوره تکویر همین رسول کریم را جبرئیل دانسته

به شرحی که ما در تفسیر خویش عرض کرده ایم موضوع به جبرئیل بهتر میخورد تا پیامبر (ص) و علت این خطا یکی در نظر نگرفتن ترتیب نزول و یکی خطای عادی تفسیری است .

سوره مرسلات

56 - ما یک سیستم وحی رسانی می­شناسیم که در سوره نجم به طور مشروح با آن آشنا شدیم ، و این سیستم که در آیات 1 تا6 این سوره مطرح است ، نمی­تواند همان سیستم باشد زیرا دو عنصر اصلی دارد که آن دو عنصر در رسالت پیامبران نیست .

زیرا تا آنجا که سراغ داریم سه پیامبر مهم می­شناسیم که عبارت باشند از حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی و خاتم­الانبیاء(ص) که فاصله­هائی حداقل ششصد ساله با یکدیگر داشته­اند ، و از آخرین آنها بیش از 1400 سال (قمری) گذشته ، و باب وحی هم بسته شده است ، و خلاصه اینکه «پیاپی» نبوده­اند و ارتباط آخرین وصیِ فعالِ پیامبر(ص) نیز با ما بیش از 1200 سال است که قطع شده است .

 لذا این آیات به مکانیزم ارسال پیامبران (علیرغم اینکه برخی از بزرگترین مفسران گفته­اند) مربوط نمی­شود .

لذا نوعی دیگر از وحی را باید جستجو کرد که در خور این آیات باشد .

 حالا اگر به آیات فرعی یعنی آیه­های 2 و 4 و 5 و 6 مراجعه کنیم چــه عناصـری می­بینیم؟

پشت سر هم و بسیار سریع بودن ، تفکیک ، القاء عذر و هشدار .

 اگر دو آیه اصلی را در رابطه با این عناصر فرعی یکجا ببینیم ، نوعی «فرستنده پیام کوتاه» که برای «مخاطب­های طبقه­بندی شده» خویش ، دائماً نوعی پیام­های کوتاه می­فرستد بنظرمان می­آید .

 با این فرض می­توانیم تمام فقرات پاراگراف فوق را توضیح دهیم :

  پیام­های کوتاهی پیاپی فرستاده می­شود (آیه 1) که بسیار سریع و پشت سر هم هستند (آیه 2) و متصدیانی دارندکه این پیامها را بخوبی پخش می­کنند (آیه 3) و در این پخش کردن ، برحسب مخاطب­های آنها بخوبی تفکیک می­کنند (آیه 4) و محتوای این پیام­ها ، هشدار دادن و القاء معاذیر (برای توبه و برگشتن به راه صحیح) اســت (آیه­های 5 و 6)

 این نوع سیستم وحی­رسانی ، همان الهامات فردی است که هر کس تجربه­ای از آنها را دارد و در سوره شمس هم اشاره شد که «فالهمها فجورها و تقویها» (آنگاه بدی و نیکی­اش را به او الهام کرد)

اینک آیه 7 کاملاً مفهوم می­شود زیرا خداوند به این سیستم گسترده­ای قسم می­خورد که هر کس آنرا می­شناسد زیرا همگان الهاماتی دریافت می­کنند و بطور مستـقیـــم تصوری از خیر و شر و جهان بعدی دارند و این قسم­ها به این سیستم گسترده الهام­ رسانی اشاره دارد و می­فرماید ای مخاطب خودت هم میدانی که قیامت وقوع خواهد یافت .

این بود عرضی که ما در رابطه با قسم­های این پاراگراف کرده­ایم ، اما ببینید تفاسیر ارجمند چه ­ها فرموده اند ، از روایات ، نقل قول­ها و چه و چه و بالاخره نتیجه گرفته اند که موضوع آیات ، همان سیستم ارسال پیامبران است و  چنانکه دیدید ، نمی­توان قبول کرد .

 

57 تفاسیر رایج ، آیه 11 (اذا الرسل اقتت) را نوعا به معنی مشهور «پیامبران» (یعنی آدمیزاده هائی که به مقام پیامبری رسیده اند) گرفته اند ،

اما این قلم چنین گفته :

چگونگی شروع قیامت را در سوره­های زلزال و قارعه دیدیم ،  بطوریکه دیدیم ، زندگی نوع انسان هنوز در روی زمین جریان داردکه حوادث قیامت شروع می­شود ، ازشروع این حوادث تا اتمام آن ، که تکلیف مردم از لحاظ بهشتی بودن یا جهنمی بودن روشن می­شود ، قیامت نام دارد که آیه­های 10-8 ناظر به آن و آیه 13 نشانگر اتمام قیامت است.

 بنابراین چهار آیه اول این پاراگراف مربوط به شروع قیامت است و آیه13 نشانگر  اتمام قیامت و شروع آخرت است .

آیه 11نشانگر یکی از حوادث شروع قیامت است که طی آن برای «فرستادگان» سررسیدِ مأموریتی ابلاغ می­شود که نتیجه آن مأموریت در آیه 13 ارائه می­گردد ، که جای بحث و بررسی دارد .

کلمه«رسل» (یعنی فرستادگان) درقرآن حدود ده بار آمده ، و فقط یک بار آن مربوط است به «فرستادگانی که مأمور عذاب شهر قوم لوط بوده­اند»

خلاصه اینکه در شروع قیامت «فرستادگان» مأموریتی می­یابند که سررسید انجام آن «یوم الفصل» (یعنی روز جداسازی مؤمنان و کافران) است .

 یعنی مدت انجام آن مأموریت از ابتدای شروع حوادث قیامت است تا انتهای آن .

 اینک این سئوال پیش می­آید که آن مأموریت چیست؟

 اگر «رسل» (یعنی فرستادگان) را بمعنی پیامبران بگیریم در آنصورت فقط یکجا در قرآن و آنهم در آیه 109 سوره مائده چنین می­خوانیم : «روزی که خداوند پیامبران را جمع می­کند و می­گوید چه جوابی دریافت کرده­اید؟ می­گویند علمی نداریم ، زیرا که تو خودت دانای پنهانی­ها هستی»

 در این آیه چیزی که در موضوع فوق بما کمک کند دیده نمی­شود ، اما در آیه 118 همان سوره چیزی هست که کمک می­کند ، آنجا که حضرت عیسی عرض می­کــند «... و من بر آنها هنگامیکه بین آنها بودم گواه بودم و وقتیکه مرا به وفات رساندی ، خودت مراقب آنها بودی و خودت بر هر چیز گواهی»

 از اینجا معلوم می­شود که پیامبران در مدت مأموریت پیامبرانه خویش «گواه» کارهای امت­هایشان هستند و چه بسا مأموریت پیامبران در آیه 11 تهیه گزارش رفتارهای امت­هایشان و ارائه آنها در «روز جدا کردن» باشد.

 اما اگر «رسل» (یعنی فرستادگان) را به آن معنی که در آیه «... اِنّا رسل ربک ...» (یعنی ... ما فرستادگان پروردگارت هستیم ...) که مربوط به انجام عذاب هلاکت در مورد شهر قوم لوط بود ، بگیریم ، در اینصورت معنی آیات 11 تا 13 این می­شود که خداوند «روز جدا کردن» را قبلاً معین فرموده ، و هنگام شروع حوادث قیامت به فرشتگان دستور می­دهد ، و برای آنها سررسید معین می­کند ، که کار حوادث قیامت را طوری پیش ببرند که تا رسیدن «روز جدا کردن» همه چیز سر موقع مناسب خویش انجام شود ، که این یک معنی بهتری است.

 

سوره قلم

 

58 - المیزان در باره عصاره محتوای این سوره میگوید : اين سوره رسول خدا (ص) را به دنبال تهمت‏هاى ناروايى كه مشركين به وى زده و او را ديوانه خوانده بودند، تسليت و دلدارى مى‏دهد، و به وعده‏هاى جميل و پاسدارى از خلق عظيمش دلخوش مى‏سازد، و آن جناب را به شديدترين وجهى از اطاعت مشركين و مداهنه با آنان نهى نموده، امر اكيد مى‏كند كه در برابر حكم پروردگارش صبر كند.

علاوه بر اینکه این پیشنهاد خیلی طولانی است ، تنها بخشی از مطالب سوره را نمایندگی میکند و عصاره محتوای سوره ، که ما از طریق محاسبه استخراج کرده ایم ،  کاراتر است .

59 - تکلیف آیه­های 8 و 9 روشن و فهم آنها آسان­ است ، زیرا از این دو آیه فهمیده می­شود که پیامبر(ص) مخالفان فعالی داشته که تکذیبش می­کردند و علت آن هم قابل فهم است ومیتواند این بوده باشد که موقعیتی داشتند که در اثر پیام­های پیامبر(ص) موقعیت آنها متزلزل میشد و علت تکذیب آنها نیز نجات موقعیت­شان بود و دوست داشتند با پیامبر(ص) (اگر بشود) سازش کنند و با هم کنار بیایند اما چون از این امر مأیوس بودند تکذیبش می­کردند.

امابرخی مفسران چنین میفرمایند که مدلول آیات 10 تا 15 به قرینه «هُ» در کلمه اول آیه 16 یک­ نفر بود که آن همه محسنات (!!) داشت .

میفرمایند: از آیه 14 معلوم می­شود همان یک نفر علی­رغم یک نفر بودنش محرک خیلی­ها بود زیرا هم از نیروی انسانی و هم از نیروی اقتصادی بهره­ای داشت .

ادامه میدهند: البته نمی­دانیم این شخص که بود اما همین­ قدر می­دانیم که او یکی از سررشته های مهم مخالفت­ها و تکذیب­ها و مشکلات ایجاد شده برای پیامبر(ص) و رسالت او بود .

به نظرمااین سخن نادرست است زیرا :

1-اگرفقط یک نفرازسران قریش باپیامبر(ص) مخالف بود ، معلوم میشود بقیه سران قریش با او مخالف نبودند ، و این ، از طرفی مخالف مسلمات تاریخ اسلام است ، و از طرف دیگر مخالف آیات بسیارزیادی ازقرآن است ،که ازاین سوره تا نزول سوره های مدنی ، دائما پیامبر(ص) را به صبر و پیگیری رسالتش علیرغم مشکلات کمرشکن امرمیکند .

2- ضمیر«هُ» همیشه دلالت یر «یکنفر» نمیکند ، و کار کرد آن ، مانند کلمه «من» است که گاهی به معنی«کسی که» است ، و گاهی به معنی «کسانی که» میباشد .

60 - «افسانه» چشم­زدن

در نزد مردم عادیِ کوچه و ­بازار آیه 51 سوره قلم آیه رفع چشم­ زخم است ، و به عبارت دیگر نوعی «حِرز» است ، همان آیه ای  که با « و ان یکاد ...» شروع می­شود .

این موضوع در روایات ما  زمینه پررنگی دارد بطوریکه در المیزان روایاتی را ذکر کرده که طی آنها فرد سالم ممکن است در اثر «چشم خوردن» سر از قبر ، و شتر سالم سر از دیگ ، در بیاورد .

 همین روایات (که زیاد هم هستند) کافیست که در مردم چه نگرانی­هائی پدید آورد و اینهمه تابلوهای کوچک و بزرگ که در همه جا اعم از تابلوهای کوچک 5-4 سانتیمتری که به آینه خودروها آویـــزان می­شودگرفته تا برسد به تابلوهای بزرگ و یک متری و بالاتر که در مغازه­ها و یا سالن­های پذیرایی منازل وجود پیدا کرده است ، و به جای «حِرز»­ کاربرد یافته ، نشان از این نگرانی عمیق درباره «چشم زدن» در بین مردم دارد .

 زمینه همه این نوعِ وسیع از این نوع رفتارها روایاتی است که مفسران ذیل همین آیه ذکر میکنند که یک مورد آن همان روایت «قبر و دیگ» است که المیزان آن را ذکر کرده و علیه خرافی بودن این عقیده مطالبی فرموده و اضافه کرده که این عقیده خرافی نیست .

اما ، ما ، به دلیل بحث خویش در ترتیب نزول سوره ها عرض می­کنیم که این عقیده خرافی هست :

ما دلیل خود را از طرز سخن گوئی قرآن می آوریم که اگر کسی قرآن را به ترتیب نزول بخواند متوجهِ آن میشود اما اگر به آن ترتیب نخواند اساسا هیچ متوجه آن نمیشود .

اگر کسی چندین بار قرآن را به ترتیب نزول خوانده باشد متوجه یکنوع قانون در نحوه بیان قرآنی میشود که ما آن را «مطلب ، تفسیر ، اشاره» نامیده ایم ( که در ابتدای جلد اولِ تفسیر ، در سایت ما قابل دسترسی است)  و خلاصه قانون مزبور این است که قرآن در مورد مطالب مهم اینطور سخن میگوید که یکبار آن را «مطرح» میکند ، وسپس آن را – بسته به اهمیتش – چند بار در سوره های آینده «باز» می نماید و سپس در سوره های آینده به آن «اشاره» می فرماید . البته این موضوع مثالهای زیادی دارد که جای ذکر آنها اینجا نیست اما فقط دو مثال را ذکر میکنیم :

مثال 1 : تمام فقرات سوره توحید (یکتا بودن خداوند ، زاده نبودن و نزاییدن ، بی نیازی به دیگران و نیازمندی همگان به او ، کفو نداشتن) در ابتدا  در همان سوره «مطرح» وسپس در جاهای بسیار زیادی در قرآن «باز» ، و بالاخره در جاهای زیاد دیگری مورد «اشاره» قرار گرفته است . این موضوع بسیار آشنا است ومثال های آن آنقدر زیاد است که نیاز به شرح ندارد و همگان مواردی از مثال های آن را بخاطر می آورند .

مثال 2 : در موضوع بنی اسرائیل ، در تمام سوره های قبل از سوره طه در اینجا و آنجا تکه ای از داستان بنی اسرائیل «مطرح» ، و در نیمه دوم سوره های طه و اعراف «باز» و در ثلث اول سوره بقره - و پس از آن - مورد «اشاره» قرار میگیرد . مثال ها در این فقره هم زیاد است.

موضوعِ آسیب رسانی به پیامبر (ص) از طریق چشم زخم زدن به آنحضرت یک موضوع بسیار مهم است ، و اگر چنین چیزی اصلا وجود میداشت ، می باید پس از سوره قلم لا اقل چند دفعه «باز» میشد ، و سپس بعدا در برخی از سوره ها مورد «اشاره» قرار میگرفت ، زیرا این پیغمبر(ص) همان پیغمبر است که از زمان نزول این آیه تا بیست سال آینده هم پیغمبر خواهد ماند و این کافران هم لااقل تا چندین سال آینده (که زمان فتح مکه باشد) همان کافران هستند.

اگر کافران اساسا میتوانستند رفتاری در حدّ «روایت قبر و دیگ» نسبت به پیامبر (ص) داشته باشند ، به علت اهمیت زیادی که میداشته ، چرا در هیچ سوره دیگری چنین مفهومی دیده نمی­شود؟

 هرگز در هیچ جای قرآن قرینه ای و اماره ای و اشاره ای دال بر وجود چنین عاملی نیست . لذا چاره ای نمی ماند جز اینکه بگوئیم کلمه «لیزلقونک» در آیه 51 سوره قلم بد معنی شده است .

 البته از لحاظ لغت هم «لیزلقونک» به آن معنی (که نزد مردم مشهور است) نیست و به معنی «تورا بلغزانند» است که تازه خود آیه نیز «لغزاندن» را معنی کرده و پس از «لیزلقونک» ذکر کرده : «ویقولون انه لمجنون» (= و میگویند او حتما دیوانه شده) یعنی اینکه «بلغزانندتِ» مذکور ، چیزی در حدّ «میگویند دیوانه است» بوده است .

یعنی قضیه در حدّ پراکندن شایعه ای دروغین و نهایتا در حد مزاحمت بوده است ، و البته این مفهومِ اخیر - یعنی مزاحمت - حدود دوسال بعد نیز در آیه 26 سوره فصّلت هم آمده که میگوید : کافران میگویند به قرآن گوش ندهید و سر وصدا کنید شاید غالب شوید (در سوره قلم میخواهند باچشمشان آن حضرت را بلغزانند و در سوره فصلت با دهانشان)

سر و صدا کردن یک کار معمولی است که در حد مزاحمت است و میتوان فهمید لغزاندنِ با چشم هم می باید چنین چیزی بوده باشد ، مثلا چون آنحضرت بسیار اهل حیا بودند و خیره خیره به آنحضرت زل زدن سبب میشده  ناراحت شوند کفار  مدتی این کار را کردند و موثر هم نبود لذا ترک کردند و قرآن هم دیگر صحبتش را نکرد و آنها هم روش مزاحمت خود را عوض کردند و مدتی هم سر و صداکردند ، آن نیز موثر نبود ، منصرف شدند ، قرآن هم دیگر چیزی نگفت . همین !

البته ما در اینجا فقط از لحاظ ترتیب نزول سخن گفته ایم . اما ، موضوع مذکور از لحاظ محور های دیگر تفسیری نیز قابل تامل است که ذیلا به چند مورد می پردازیم :

«چشم­زدن» هم نزد مردم عادی به این معنی است که مثلاً شخصی به موفقیتی رسیده ، ( مثلاً پولدار شده یا خانه قشنگی درست کرده ، یا ماشین عالیی خریده ، یا فرزند خوشگل و زرنگ و موفقی پیدا کرده) و مورد حسادت بعضی­ها که «شور چشم» هستند واقع می­شود ، و آن فرد «شور چشم» او را «چشم می­زند» ، و طی مکانیزم «چشم­زدن» ، نعمت آن فرد زایل می­شود ، بطوری که مثلاً  فقیر می­شود ، یا  ماشین تصادف می­کند ، یا  فرزند مریض می­شود ، یا میمیرد و غیره و غیره.

این موضوع در روایات ما نیز زمینه پررنگی دارد به طوری که درآن تفسیرارجمند روایاتی را ذکر کرده که طی آنها فرد سالم در اثر «چشم خوردن» سر از قبر، و شتر سالم سر از دیگ ، در می­آورد.

و این همه تابلوهای کوچک و بزرگ «و ان یکاد» به جای «حِرز»­ (نوشته­های رد کننده بلاهای ارضی و سماوی) کاربرد یافته ، نشان از این نگرانی عمیق درباره «چشم زدن» در بین مردم است.

اخیراً نیز از ترکیه چیز­هایی از جنسی بین شیشه و سرامیک به رنگ آبی کدر در اندازه­هایی که از یک پسته تا یک بشقاب متفاوت است ، به مقیاس وسیع وارد شده که همان کاربرد تابلوهای سابق الذکررا دارد که زمینه آنها آبی آسمانی است ، و در وسط آنها نقش یک «چشم» است و به عقیده مردم کوچه و بازار رد کننده اثر «چشم­زدگی» می­باشد ، که آنها هم همان کاربرد را دارند ، یعنی  اندازه­های کوچکش در خودروها از آینه داخل اتومبیل آویزان می­شود و اندازه­های بزرگش در مغازه­ها و سالن­های پذیرایی ومنازل .

 این عقیده در بین مردم بسیار شایع است ، بطوری که سبب می­شود اکثر مسلمانان بعکس اروپائیان و امریکائیان و امثال آنها که سعی می­کنند موفقیت­هایشان را بیش از آنچه که هست به رخ دیگران بکشند ، مسلمانان سعی می­کنند نعمت­هایشان را پنهان ­کنند و از «چشم» عموم دور نگهدارند مبادا که یک کسی آنها را «چشم بزند»

و زمینه همه این نوعِ وسیع از این نوع رفتارها روایاتی است که ذیل همین آیه «و ان یکاد ..». وجود دارد که یک مورد آن همان روایت «قبر و دیگ» است که آن تفسیرشریف آن را ذکر کرده و علیه خرافی بودن این عقیده مطالبی فرموده و اضافه کرده که این عقیده خرافی نیست .

اما ما عرض می­کنیم این عقیده خرافی است به دلایل ذیل:

1

«چشم زدن» به مفهومی که در روایات «قبر و دیگ» آمده از جنس سحر و جادو است ، اما آنچه از آیه فهمیده می­شود از جنس سحر و جادو نیست

«اِزلاق» مورد بحث در آیه  ، که ریشه «لیزلقونک» می­باشد به چند دلیل ذیل از جنس سحر و جادو نیست:

1/1- صاحب آن تفسیرارجمند «ازلاق» را «ازلال» معنی کرده که به معنی «لغزاندن» است ، نه از جنس «از بین بردن نعمت» (آنطور که از روایت قبر و دیگ فهمیده می­شود)

2/1- اگر «لیزلقونک» مورد بحث ، به معنی سحر و جادو می­بود ، می­باید مانند آیه 102 سوره بقره به قید «باذن الله» مقید می­شد ، در حالیکه چنین قیدی در آیه مشاهده نمی­شود ، و لذا به معنی سحر و جادو نیست.

3/1- این پیغمبر همان پیغمبر است که تا بیست سال آینده هم پیغمبر خواهد ماند و این کافران هم لااقل تا هشت سال آینده (که فتح مکه باشد) همان کافران هستند.

اگر کافران رفتاری در حدّ «روایت قبر و دیگ» داشتند ، چرا در هیچ سوره دیگری چنین مفهومی دیده نمی­شود؟

در حالیکه روال قرآن این است که چیزهای ثابت را دائماً مطرح نگه می­دارد.

4/1- «ازلاق» مورد بحث در آیه ، ممکن نیست از نوعی باشد که در روایت «قبر و دیگ» آمده است ، زیرا آنچه در روایت مذکور آمده ، از جنس سحر و جادو است و همه کافران نمی­توانسته­اند استعداد سحر و جادو داشته باشند ، زیرا استعداد سحر و جادو فقط در افراد انگشت­شماری می­تواند وجود داشته باشد ، اما در آیه مربوط ، ازلاق مورد بحث به «الذین کفروا» نسبت داده شده ، نه به تعدادی انگشت­شمار از جامعه «الذین کفروا»

 بنابراین ازلاق مورد بحث چیزی بوده که از همه کافران بر می­آمده و نمی­تواند از جنس سحر و جادو بوده باشد .

از مجموع این مطالب فهمیده می­شود که «ازلاق» مورد بحث در آیه ، به آن معنی که در روایت «قبر و دیگ» آمده ، نمی­باشد.

2

«ازلاق» مورد بحث در آیه ، باید چیزی از نوع مزاحمت بوده باشد ، که انجام آن از هر کافری ممکن است

«ازلاق» مورد بحث به چند دلیل ذیل از نوع «مزاحمت» است:

1/2- پیغمبر(ص) همان پیغمبر است و کافران هم همان کافران، و می­بینیم در آیه 26 سوره فصلت که حدوداً یکسال پس از این آیه نازل شده مفهوم مزاحمت وجود دارد.

2/2- هم در این آیه و هم در آیه 26 سوره فصلت ، آماج مزاحمت­ها خود قرآن است ، و منظور از آن ،کم کردن اثر قرآن می­باشد ، و در هر دو آیه، از واژه­های مشتق ریشه «س م ع» بکار رفته است (سمعوا – لاتسمعوا) یعنی اینکه کافران از قرآن ناراحت بودند و سعی می­کردند اثر آن را کم کنند و روش کارشان هم این بوده که بگویند «انه لمجنون» و در آیه 26 سوره فصلت هنگام ارائه آیات قرآن سر و صدا کنند .

بنابراین، «ازلاق» مورد بحث در آیه می­باید چیزی باشد در حدود «یقولون انه لمجنون» در همین آیه ، و نیز «والغو فیه» در آیه 26 سوره فصلت ، که از همه کافران بر می­آمده است.

3

«از لاق» مورد بحث در آیه اگر به مفهوم مندرج در روایت قبر و دیگ گرفته شود با محورهای دیگر قرآنی در تناقض است

1/3- در قرآن ، از همان ابتدای نزول وحی گرفته تا انتهای آن ، خداوند دائماً به پیامبر(ص) وعده موفقیت می­دهد و دائماً او را به پیگیری جدّی و محکم و بی کوچکترین امتیازدهی به کافران ، امر می­کند .

این موضوع با سست کردن او از طریق تخویف او به چیزی که در مفهوم روایت قبر و دیگ هست تناقض فاحشی دارد .

2/3- پیامبر در سوره ضحی مأمور شده نعمتهایش را اظهار کند.

این موضوع با مفهوم مندرج در روایت قبر و دیگ تناقض آشکاری دارد.

3/3- این موضوع باآیاتی ازقبیل«ان کل نفس لما علیها حافظ- سوره طارق»و«یحفظونه من امرالله- سوره رعد»وآیات بسیارزیاد دیگری که این مفهوم رامیرساند(که تازه راجع به مردم عادی است وآنحضرت ازحفاظت بالاتری برخورداربوده)درتناقض است .

4/3- «چشم زدن» اگر واقعیت داشته باشد راجع به نعمت­های مادی است ، خانه باشکوه ، مرکب باشکوه ، کیسه­های سرشار از طلا و نقره و جواهرات ، و اولاد قوی حاضر به خدمت ، و امثال آن.

پیامبر اکرم(ص) در هنگامی که این آیات داشت نازل می­شد ، که اوائل رسالت آن حضرت بود ، کدام یک از این نعمت­ها را داشت (و حتی بعداً هم نداشت) تا مورد «چشم زدن» قرار گیرد.

5/3-یک بار پیامبر(ص) در اوج موفقیت خویش که قدرت و حکومت او هم کامل شده بود روی ملاحظاتی که هر آدم معمولی هم می­کند ، به عنوان یک آدم عاقل و بلکه اعقل آدمیان ، اجرای یک دستور را برای رعایت­های احتیاطی مدتی تأخیر انداخت که با عتاب شدید خداوند مواجه شد که «یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس» (ای فرستاده! آنچه را که از سوی پروردگارت به سویت نازل شده است ابلاغ کن و اگر این کار را نکنی رسالتش را انجام نداده­ای و خداوند تو را از مردم حفظ می­کند).

آیا معقول است خداوندی که او را در اوج قدرت و حکومتش ، تازه به علت رعایت­های معقولی که کرده­ و اندکی تأخیر انداخته تا اوضاع و احوال مساعد شود ، چنین مورد عتاب قرار می­دهد ، در هنگامی که هنوز اول رسالتش است و ضعیف است و پیروانش هم ضعیفند ، و دشمنانش هم قوی و مسلط هستند ، راجع به چیزی که او درباره آن کنترلی هم ندارد ، و از جنس سحر و جادو است ، نگران کند؟ و تلویحاً او را به مسیری براند که نتیجه­اش احتیاط و کندی بیشتر است؟

6/3-خداوند در قرآن بارها و بارها به پیامبر وعده موفقیت و تأییدات الهی و شکست دشمنانش را داده ، لذا چطور ممکن است او را از چشم­زدن بترساند؟

مثل این است که کسی به فرزندش بگوید کوشش کن و کوشش را رها نکن تااینکه بالاخره موفق شوی ، اما اگر کوشش کنی بزودی تو را چشم می­زنند!

7/3- مهم ترازهمه ، لبّ مطلب این پاراگراف دارای زمینۀ تقویت روحیه پیامبر(ص) است و اینکه مبادا تحت تأثیر فشارها به کاری شبیه کار حضرت یونس(ع) دست بزند ، از این زمینه و آن کلماتی که به کار رفته، نه تنها مفهوم روایت قبر و دیگ در نمی­آید ، بلکه با جهت روایت قبر و دیگ متنافر است.

 زیرا روایت قبر و دیگ در جهت تخریب روحیه است ، اما درب (که مستقیماً از خود آیات استخراج شده) در جهت تقویت روحیه است ، یعنی دین تو جهانگیر می­شود و قرآن تو مربوط به کل جهان انسانیت است و غیره.

8/3-درتاییدموضوع فوق،پاراگراف انتهائی سوره طوراست که کاملاهمعرض همین پاراگراف است ، ودرآنجاهم به پیامبر(ص)توصیه صبرنموده ، وبه آن حضرت دلداری داده ، وپاراگراف قبل ازآن نیز، ماننداین سوره ، تعدادی آیه «اَم»دار دارد ، لذافهمیده میشودکــه

فحوای کلام دراین سوره نیزدرجهت نگران کردن وتشویق به محافظه کاری نیست.

9/3- در آیه 10 سوره مجادله تأثیر کردن یک عنصر بسیار ضعیف نامطلوب را به «باذن الله» مشروط کرده و نگرانی مؤمنان را برطرف نموده ، چطور ممکن است راجع به چیزی که در حد روایت قبر و دیگ است (اگر منظور آیه بوده باشد) رفع نگرانی نکرده باشد؟

4

پس موضوع چه بود؟

موضوع «لیزلقونک بابصارهم» باید چیزی باشد در حدود «یقولون انه لمجنون» یعنی موضوع در حد یک نوع مزاحمت بوده است.

از لحاظ لغت هم ، «ازلاق» مترادف «ازلال» یعنی لغزاندن است ، و چنانکه از صریح آیه بر می­­آید ، آنها سعی می­کردند با چشمهایشان پیامبر(ص) را بلغزانند .

 یعنی خیره خیره به او زل می­زده­اند و آن حضرت هم بسیار اهل حیا بود و اگر کسی به او زل می­زد ، سرش را پائین می­انداخت ، یا جهت نگاهش را تغییر می­داد ، و این یک نوع مزاحمت برای او بود. همین!

61 باز هم زاویه با تفاسیر رایج

1- در تفاسیرارجمند «حکم پروردگارت» در آیه 48 را به این مطلب که «مسلم و مجرم نباید در آخرت مساوی باشند» مربوط کرده اند ، اما ما در این تفسیر به طور مستدل آن را به «در راه رسالت استقامت ورز» مربوط نموده­ایم ،که تفاوت آنها در تشخیص است ، که در اولی گمانی و در این تفسیر بر اساس استدلالِ روشنِ مقبول صورت گرفته است.

 

سوره غاشیه

62 - اغلب مفسران ارجمند آیات 2 تا 16 را به جهنم و بهشت تطبیق کرده اند که البته خطا است ، زیرا به قرینه کلمه «یومئذ» در آیه های 2 و 8  و شرحی که در آیات 3 تا 7 در باره مدلول آیه 2 داده ، و نیز شرحی که پس از آیه 8 داده ، اشاره به زمان خاصی دارد ، این عذاب ها و نعمت ها مربوط به روز قیامت است ، که بالاخره در آنجا هم گرسنگی و تشنگی و نیاز به استراحت ، هست .

اگر آیات مذکور راجع به بهشت و جهنم بود ، دیگر وجوه یومئذ خاشعه و وجوه یومئذ ناعمه معنی نداشت ، زیرا در بهشت همه وجوه ناعمه هستند و در جهنم هم همه وجوه خاشعه هستند .

پس از مرگ تنها جائی که وجوه خاشعه و ناعمه قاطی هستند قیامت است .

 

سوره نباء

63 - در تفاسیرمی­فرمایند : «بزودیِ» مطرح در آیه­های4 و 5 ، قیامت است که وقتی واقع شد همه خواهند فهمید ، و این سخن عجیبی است ، مثل این است که کسی به دیگری بگوید به زودی پولدار خواهی شد و او بپرسد کی؟ و اولی جواب بدهد هزار سال دیگر .

اگر بخواهیم مشابه­سازی کنیم آن مکالمه این­طور خواهد شد :

 اولی : از کجا بدانیم که قیامت واقع می­شود؟

  دومی : بزودی خواهی دانست .

 اولی : یعنی کی؟

  دومی : چند هزار سال دیگر .

درست است که چند هزار سال از نظر خدا زود است ، اما این آیات دارد خطاب به مردم نازل می­شود و «بزودی» باید واقعاً از نظر مردم زود باشد نه از نظر خداوند .

در اینجا باید توجه خواننده محترم را به بحثی که در سوره تکاثر تحت عنوانهای «بزودی خواهید دانست» و «بزودی» عرض کرده­ایم جلب می­کنیم ،که طی آن عرض کرده­ایم که اولاً «علم» مورد بحث در کلمه «سیعلمون» ، «علمِ حاصل از اعتماد و اعتقاد به صداقت پیامبر(ص)» است ، که در سال هشتم هجری پس از فتح مکه توسط اکثریت اعراب حاصل شد ، و این «بزودی» از لحظه نزول آیه است تا روز فتح مکه که واقعاً لباس «بزودی» بر تن این بازه زمانی برازنده است ، یعنی چیزی حدود 18 سال بوده که واقعاً «زود» هم هست .

ضمناً تکرار (که یکبارِ آن برای تأکید است) راجع به اینکه «بزودی» خواهند دانست ، از نوع« وعده­های محقق شده» است که« بارِ اعجازی» دارد.

 

سوره طور

64 - : (المیزان) : غرض اين سوره تهديد و انذار كسانى است كه هر آيتى را تكذيب نموده و همواره با حق عناد مى‏ورزند.

درس سوره : افکار بی پایه ای را که به عذاب می رساند رها کنید و بهشت و زندگی جاوید را انتخاب نمایید .

استخراج ما در باره مقصود سوره ، چنانکه فوقا دیده اید ، از راهی محاسباتی و کاملا شفاف صورت گرفته ، در حالیکه روش المیزان در استخراج غرض سوره معلوم نیست.

65 : معنی کردن قسم ها در المیزان بوسیله نقل قول و روایات صورت گرفته ، و بطوریکه  - در صورت خواندن متن المیزان ملاحظه میشود - انسجام نداشته و مقنع نیز نمی باشد .

66 - در المیزان جمله «ما التناهم من عملهم من شیء» را «تعلیل» دانسته و «سیاق» را دلیل گرفته ، در حالیکه اگر سیاق را در نظر بگیریم مجموع دو جمله « ما التنا..و کل..رهین» «پرانتزی» است ، زیرا اگر قبل و بعد مجموعِ دوجمله مذکور را وصل کنیم روال سخن صاف و یکدست خواهد شد ، لذا سیاق بر ذکر وجوه مختلف نعمتها اشعار خواهد داشت و دوجمله مذکور نیز پرانتزی است که «ما التنا من عملهم من شی» موضوعِ اصلیِ پرانتزی و «کل امرء بما کسب رهین» فرع بر آن است و لذا آن زحمتی که المیزان کشیده که بین دو قسمت توجیهی برقرار کند بی وجه خواهد بود زیرا دو قسمت رابطه ای جز مانند رابطه تبصره ها با مادّه ها در یک متن حقوقی ندارند .

البته میتوان گفت که «ما التنا من عملهم من شی» نیز از نوع ذکر نعمت است و همجنس قبل از خویش میباشد ، لذا فقط میمانَد «کل امرء بما کسب رهین» که پرانتزی است .

 

سوره واقعه

67 - المیزان : اين سوره، قيامت كبرى را كه در آن مردم دوباره زنده مى‏شوند و به حسابشان رسيدگى شده و جزا داده مى‏شوند شرح مى‏دهد،

درس سوره : ای انسان! غرق در نعمت های الهی هستی ، از غفلت در آی و طوری زندگی کن که سرانجامی بهشتی داشته باشی .

68 - منظور از «اولین» و «آخرین» آیه­های 14-13 چیست؟

1- آیا منظور از «اولین­»ها پیروان پیامبران قبلی (نوح و ابراهیم و ...) و منظور از «آخرین»ها پیروان پیامبر ما هستند؟

2- یا اینکه منظور از «اولین»ها مسلمانان صدر اسلام (و بطور کلی پیروان «صدر دعوت» هر پیامبر) و منظور از «آخرین­ها» ، پیروان نسل­های بعدی پیامبران هستند؟

 چرا «مقربان» ، «عده­ای از اولین ها و کمی از آخرین ها» هستند؟

حدسهائی می­توان زد ، مثلاً اینکه :

«اولین»ها انگیزه بیشتری داشتند و لذا «خالص»تر بودند اما «آخرین»ها ، بعلت درگیر شدن با «زندگی» ، انگیزه­شان «رقیق» شده و لذا «عده کمی» از آنها موفق شدند محورهای اصلی را مانند پیشینیان پیگیری کنند.

 همچنین «اولین»­ها بعلت همان خلوص ، بیشتر زیر بار می­رفتند و مستقیم­تر با مشکلات دست و پنجه نرم می­کردند ، وضمنا زودتر و بیشترهم به شهادت می­رسیدند و ضمناً مطلب را هم جا می­انداختند و نهضت را به ثبات می­رساندند ، اما خودشان  هم کم­کم از صحنه خارج می­شدند ، و نهضتِ به ثمر رسیده را برای بعدی­ها به ارث می­گذاشتند که  مانند آنها نبودند و از انگیزه ضعیف­تری برخوردار بودند .

 در هر حال وضع «مقربان» این است ، کسی که بخواهد برایش راه باز است .

اما اینکه در برخی تفاسیر گفته­اند بر حسب روایات ، منظور از «اولین» امیرالمؤمنین(ع) و حبیب نجار و مؤمن آل فرعون است ، باید بدانیم که روایات نیز باید تفسیر شوند و نیز همواره بیاد داشته باشیم که «ذکر مصادیق افاده حصر نمی­کند» ، چیزی که در مورد امیرالمؤمنین(ع) و مؤمن آل فرعون و حبیب نجار می­توان گفت این است که آنها تمام زندگی خویش را در گرو عقیده خویش گذاشتند و حتی تا پای قتل و شهادت هم رفتند.

آیا در امت اسلام غیر از امیر­المؤمنین(ع) شخص دیگری این خصوصیت را بروز نداد؟ مثلاً 70 نفر شهدای احد که اگر پایداری نمی­کردند پیامبر(ص) کشته می­شد چه؟

 یا امام حسین(ع) و شهدای بنی هاشم وغیر بنی هاشم که حماسه عاشورا را آفریدند چه؟

 یا پس از امام حسین(ع) ائمه دیگر (ع) و یاران خاص آنان چه؟

 آیا در آنها نمی­توان لااقل همان خصوصیات موجود در مؤمن آل فرعون و حبیب نجار را یافت؟

 بنابراین «اولین و آخرین» باید از لحاظ معنی مورد شناسایی مجدد قرار گیرد.

به نظر این نگارنده ، غیر از امیرالمؤمنین(ع) ، کلیه ائمه(ع) و پیروان جدی و با انگیزه­شان که صحنه­هائی مانند عاشورا را (حتی در اشل­های بسیار کوچک­تر) آفریدند جزء «اولین»ها حساب می­شوند .

 در 1200 و اندی سال بعد هم کسانی بوده­اند ، مثلاً در این 150 سال اخیر در مقابله با استعمار ، و بخصوص در این 60 سال اخیر در مقابله با اسرائیل ، صحنه­های شورانگیز حماسی کم نبوده ، و به نظر ما آفرینندگان آن صحنه­ها نیز از مصادیق «اولین»­ها محسوب می­گردند .

 مثلاً عزالدین قسام و یارانش که از «لحاظ ایستادگیِ تا آخرین رمق» حماسه آفریدند ، کمتر از مؤمن آل فرعون و حبیب نجارند؟

 

سوره دهر

69 - : (المیزان) : اين سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آنكه نامى از او در ميان نبود خاطرنشان مى‏سازد، و سپس مى‏فرمايد كه خداى تعالى او را به راهى كه تنها راه اوست هدايت كرد، حال يا اين انسان شكر هدايتش را مى‏گزارد، و يا كفران مى‏كند. آن گاه مى ‏فرمايد براى كافران انواعى از عذاب و براى ابرار الوانى از نعمت آماده كرده، و اوصاف آن نعمت‏ ها را در طى هجده آيه شرح مى‏دهد، و همين دليل است بر اينكه مقصود اصلى هم بيان همين جهت بوده.

«غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  که المیزان گفته طولانی است ، باید دو مشخصه داشته باشد : 1 – کوتاه باشد ، 2 - قابلیت پیگیری در قسمتهای مختلف سوره را داشته باشد ، و «غرض» المیزان این هردو را ندارد و ظنّی هم هست. ولی ما عصاره محتوای سوره را بر یک مبنای شفاف تعریف شده و محاسبه ای استخراج کرده ایم که فوقا تحت عنوان «درس» درج کرده ایم .

70 - کلمه «نبتلیه» (= می­آزمائیم او را) که در آیه 2 آمده ، «پرانتزی» است ، و دلیلش هم اینکه اگر چشم خود را بر آن ببندیم ، و کلمه قبل از آن را به کلمه بعدازآن وصل کنیم روال سخن یکدست و صاف و بی­دست­انداز می­شود.

تفسیر ارجمند المیزان، چون آن را فرعی و پرانتزی ندیده ، در تفسیر آیه دچار زحمت شده و از معنی عادی و طبیعی آن (او را می­آزمائیم که به تکلیف خویش به عنوان شخصِ عاقلِ مختار عمل می­­کند یا نه) دور شده و معنیی­ فرموده که به دل نمی­نشیند ، اما اگر آن را پرانتزی ببینیم (که به دلیلی که عرض کردیم ، پرانتزی هم هست) همان معنی عادی و طبیعی خودش را دارد و ضمناً با آیه 3 نیز کمال تناسب و هماهنگی را  دارد.

71 : (المیزان) : مراد از" انسان" در اين آيه جنس بشر است، و اما اينكه بعضى  گفته‏اند: مراد از آن آدم ابو البشر است، با آيه بعدى سازگار نيست، چون آدم ابو البشر از نطفه خلق نشده،

فرض پیدایش آدم بدون نطفه فرضی است غیر ضروری ، زیرا در باره پیدایش حضرت عیسی میدانیم که مادر داشت و بجای پدر هم تمثل جبرئیل به «بشرا سویا» را داشت ، و با وجود این هردو ، خداوند در قرآن فرموده که او را از خاک آفریده ایم، یعنی آفریده شدن از خاک مانع مادر داشتن و قائم مقام پدر داشتن حضرت عیسی نیست ، چرا در باره آدم نیز نتوانیم همین را درست بدانیم و بگوئیم آفریده شدن آدم از خاک مانع از این نیست که او پدر و مادر هم داشته باشد ؟ و ما این مطلب را در کتاب خویش «پیدایش انسان ، برگزیدگی آدم ، ماهیت شیطان» شرح داده ایم و در سایت قابل دسترسی است

72 و 73 -  (المیزان) : اين سوره به شهادت سياقى كه دارد يا همه‏اش و يا حد اقل اوائل آن كه دوازده آيه است، در مدينه و نه آيه ذيلش در مكه نازل شده است. روايات ائمه اهل بيت (ع) همه متفقند بر اينكه اين سوره در مدينه نازل شده، روايات اهل سنت هم در اين باره بسيار زياد است.

بعلت قرینۀ «مسکینا و یتیما و اسیراً» قرآن­پژوهان زیادی این سوره را مدنی می­دانند اما اکثر آیات این سوره مکی است بدلایل ذیل:

الف) در این سوره مانند سوره علق ، اعلی ، مزمل ، حاقه ، واقعه ، و بعضی دیگر، برای «ذکر» ، پیامبر(ص) را به «اسم رب» ارجاع داده نه به خود «رب»  مثلاً فرموده «و اذکر اسم ربک»  در حالیکه در سوره­های اندکی متأخرتر فرموده «و اذکر ربک» و تا آخر وحی تغییر نداده .

 ب) درباره آخرت مانند سوره­های غاشیه ، نباء ، واقعه ، و رحمان ، بسیار وارد تفصیل شده .

ج) در انتهای سوره به زبانی مانند زبان آخرین آیه سوره تکویر سخن فرموده است .

 این شباهت­ها و شباهتهای دیگر، بما می­گوید این سوره نه تنها مکی است ، بلکه به اوائل دوران مکه مربوط می­شود .

 عمده­ترین دلیل معتقدانِ مدنی بودن این سوره وجود کلمه «اسیرا» در آن است که اگر آن را دلیل مهمی بدانیم ، باید سوره مزمل را نیز بدلیل آیه آخر آن مدنی بدانیم که هیچ قرآن­پژوهی آن را مدنی نمی­داند (شرح بیشتر در محل مربوط در همان سوره)

ماده خطا : 1 – بی توجهی به ترتیب نزول 2 – داشتن پیشداوری مبتنی بر روایات 3 - مغایرت با علوم بشری (تکامل)

74 و 75 و 76 - اشکالات : 1 – پیشداوری بر اساس روایات 2 – در نظر نگرفتن قطعه پرانتزی 3 – بی توجهی به ترتیب نزول .

صفاتی که در آیات 7 تا 10 مطرح است صفات دسته اول نمیتواند باشد و لذا یا میتواند صفات اشخاص خوب باشد یا اشخاص عالی .

آیه 7 و آیه 10 میتواند جزء صفات هر شخص خوبی باشد و لذا دو آیه 8 و 9 تعیین کننده است که اشخاص مورد نظر این آیه کدام دسته (خوب و عالی) را معرفی میکند .

قضاوت شما چیست؟

اگر به روایات باشد که نتیجه معلوم است ، اما ، قضاوت ما این است که لازم نیست این صفات را به اشخاص عالی (پیامبران و ائمه و معصومین) منحصر کنیم و می بینیم که عده زیادی از مردم در شرایط خاص این نوع رفتارها را نشان میدهند.

 

عدم توجه به پرانتزی بودن آیات 7 تا 10 بزرگان را به اشتباه انداخته است .

مرحوم علامه در المیزان چنین فرموده :

«این سوره به شهادت سیاقی که دارد یا همه­اش یا حداقل اوائل آن که دوازده آیه است ، در مدینه و نُه آیه ذیلش در مکه نازل شده است .

روایات ائمه اهل بیت (علیهم­السلام) همه متفقند بر این که این سوره­ در مدینه نازل شده . روایات اهل سنت هم در این باره بسیار زیاد است»

از مطلب فوق فهمیده می­شود مرحوم علامه به «سیاق» (= روال) اهمیت می­داده است . لذا باید بدانیم که سیاق با پرانتزی دیدن این پاراگراف صاف­تر و یکدست­تر است .

دلیلش هم اینکه اگر این آیات را در نظر نگیریم ، یعنی انتهای آیه 6 را به ابتدای آیه 12 وصل کنیم می­بینیم که «سیاق» (= روال سخن) یکدست­تر و صاف­تر است .

( و به قول مرحوم علامه کاملاً «مکی» است)

خلاصه اینکه مرحوم علامه وقتی که به «سیاق» توجه کرد ، راه را درست رفت.

 اما (همان­طور که در پاراگراف اول و در کلمه «نبتلیه» دیدیم) چون پرانتزی بودن پاراگراف را مورد توجه قرار نداد ، نتوانست آن را درست به پایان مطلوب برساند و لذا روایات را مأخذ گرفت ، آن روایات هم (اگر بخوانید خواهید دید که) روایات «تفسیری» نیست ، و به این بحث کمکی نمی­کند.

ما برای پرانتزی بودن این پاراگراف یک دلیل عرض کردیم ، دلیلش هم این است که کل سوره (منهای این قطعه ، یعنی آیات 7 تا 10) «اعلامیه­ای» است ، اما در این پاراگراف جنبه «آنلاین بودن» آن واضح است ، به خصوص به تعبیر خود مرحوم علامه که در همین سوره فرموده که یک اتفاقی «در خارج» افتاده بود که این آیات از آن حکایت می­کند ، یعنی خود مرحوم علامه به طور تلویحی « آنلاین بودن» این قطعه رانسبت به قبل و بعدش حس کرده بوده است .

 

سوره مطففین

77 – : (المیزان) : اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كم‏فروشى در كيل و وزن آغاز شده و كم‏فروشان را تهديد مى‏كند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براى جزا مبعوث مى‏شوند، و اين مطلب را با تفصيل جريانى كه در آن روز بر سر فجار و ابرار مى‏آيد خاتمه مى‏دهد.

«درس» سوره که بر اساس محاسبات استخراج شده در محل خویش ذکر شده است و با پیشنهاد المیزان مغایرت واضح دارد .

78 : (المیزان) : آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدنى، و آيات آخرش با سياق سوره‏هاى مكى مناسب‏تر است.

چون علاوه بر مکذب و مجرم که جزء عناوین عمومی است که در سایر سوره­ها نیز ذکر می­شده ، و چون این عنوان، (یعنی کم­فروشی) فقط یک بار در کل قرآن کریم ذکر شده ، میباید ما را به این نتیجه برساند که اتفاق خاصی افتاده بوده که ناگهان یک نوع «بیماری اجتماعی- اقتصادی» (یعنی همان کم­فروشی) شایع شده بود، که بعداً مهار شده و تخفیف قابل ملاحظه­ای یافته است ، و باز از همین نکته فهمیده می­شود که پیامبر اکرم(ص) در جامعه مکه آن روز­ها نفوذ معنوی فوق­العاده­ای داشته ، که ضمناً می­باید دانست که قسمتی از آن مربوط به شخصیت والای خود آن حضرت بوده (که قبل از بعثت به «محمد امین» معروف بود) و قسمتی نیز به پیامبری آن حضرت مربوط می­گردد ، که در مجموع، برای آن حضرت چنان نفوذ کلامی ایجاد می­کرد که بتواند یک «فساد اجتماعی- اقتصادی» را فوراً مهار کند.

 

سوره قیامه

79 - : (المیزان) : بيان اين سوره پيرامون مساله قيامت كبرى دور مى‏زند، نخست از وقوع روز قيامت خبر مى‏دهد، و در مرحله دوم آن روز را يك بار با ذكر چند نشانه، و بار ديگر با اجمالى از سرگذشت انسان در آن روز توصيف مى‏كند، و خبر مى‏دهد كه اولين قدم در سير به سوى قيامت مرگ است، و در مرحله سوم سوره را با استدلال بر قدرت خداى تعالى بر اعاده عالم ختم نموده، اثبات مى‏كند همانطور كه خداى تعالى بر خلقت نخستين عالم قادر بود همچنين بر خلقت بار دوم آن، كه همان قيامت است قادر است

چنانکه در «درس» سوره نشان داده ایم ، موضوع سوره بر «انسان» تمرکز دارد ، نه بر روی قیامت .

سوره انشقاق

80 - : (المیزان) : اين سوره به قيام قيامت اشاره نموده، بيان مى‏كند كه براى انسان سيرى است به سوى پروردگارش، او در اين مسير هست تا پروردگارش را ديدار كند، و خداى تعالى به مقتضاى نامه عملش به حسابش برسد، و در اين آيات اين مطالب را تاكيد مى‏كند، وآيات مربوط به تهديدش از آيات بشارتش بيشتر است،

چنانکه ملاحظه میشود المیزان تکیه سوره را روی قیامت دیده ، در حالیکه «درس» سوره که از راه محاسبه و از خود سوره استخراج شده ، تمرکز سوره را روی تعالی انسان می بیند .

81 - : شرح مختصر خطا در المیزان :  معنی کردن قسم های مندرج در آیات 16 تا 18 بوسیله نقل قول و روایات ، بطوریکه انسجام نداشته و مقنع نمی باشند .

و ما بر اساس عصاره محتوای سوره معنی مقبول و منطقیی ارائه داده ایم .

سوره ق

82 - المیزان : «لقد کنت فی غفلة من هذا فبصرک الیوم حدید» (آیه 22) را طوری  مطرح میکند که گویا هم اکنون قیامت (مثلا در پس پرده غیب) وجود دارد و بشر از آن غافل است و در قیامت از غفلت در می آید . . .

خیلی ها این خطا را مرتکب شده اند و منشاء آنها هم روایات نا صحیح است که با نصوص متعدد قرآنی مخالف است ، و در آیات بسیاز زیادی به حوادثی اشاره میشود که مقدمه وقوع قیامت است و تا آنها واقع نشود قیامت واقع نمیشود و تا کنون نه تنها یکی از آنها واقع نشده ، بلکه با هریک از آنها (مثلا اذا الشمس کوّرت) میلیون ها سال فاصله داریم .

سوره مدثر

83 - (المیزان) : اين سوره مشتمل بر مطالب زير است: اول اينكه رسول خدا (ص) را دستور مى‏دهد به اينكه مردم را انذار كند، و اين دستور را با لحنى و در سياقى بيان  كرده كه از آن پيداست جزو دستورهاى اوائل بعثت است. دوم اينكه اشاره مى‏كند به عظمت شان قرآن و جلالت قدرش. سوم اينكه كسانى را كه منكر قرآن شوند و نسبت سحر به آن دهند تهديد، و كسانى را كه از دعوت قرآن سر بتابند مذمت كرده است.

«غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  ، باید دو مشخصه داشته باشد : 1 – کوتاه باشد ، 2 - قابلیت پیگیری در قسمتهای مختلف سوره را داشته باشد ، و «غرض» المیزان این هردو را ندارد و ظنّی هم هست . ولی ما عصاره سوره را بر یک مبنای شفاف تعریف شده و محاسبه ای استخراج کرده ایم که این است : نکوهش تکذیب کافرانه و روی گردانی از حق و عناد نسبت به آن .

سوره نازعات

84: (المیزان) : در اين سوره خبرهاى مؤكدى از وقوع قيامت آمده، و از طريق تدبير ربوبى كه نتيجه‏اش تقسيم شدن مردم به دو طايفه بهشتى و دوزخى است، بر وقوع آن استدلال كرده، و در آخر با اشاره به اينكه از رسول خدا (ص) مى‏پرسيدند كه قيامت چه وقت است؟ و با پاسخ به اين سؤال سوره را ختم مى‏كند،

این بود چیزی که المیزان تحت عنوان «غرض سوره» اظهار کرده ، ولی ما که همان موضوع را از طریق محاسبه از سوره استخراج کرده و آن را «درس» نامیده ایم ، چنین است : مردم در موضوع قیامت عمدتا به تکذیب آن گرایش دارند .

85 : در تفسیر المیزان ­، در موضوع قسم­های این پاراگراف ، نقل قول­های زیادی را از مفسران نقل می­کند و سپس تقریبا تمام آنها را به این علت که با هم انسجام و ارتباط ندارند و نیز با سیاق آیات سوره متناسب نیستند رد می­نماید ،

تا اینجا را بسیار خوب آمده ،

 اما ، اینکه به چکیده و عصاره خود سوره توجهی ننموده و بجای اینکه قسم­های مذکور را به واقعه قیامت نسبت دهد به تمشیت امور فیزیکی این جهان نسبت داده ، خطا رفته است 0

 اما این تفسیر به درس و درب متکی است که از خود سوره گرفته شده، و لذا برای قسم­های مذکور معنی بهتری ارائه نموده است .

86 : در نظر نگرفتن «پرانتزی» بودن آیات فوق سبب شده در تشخیص ظرف مکانی مدلول آیات دچار خطا شود و سعی بلیغی نموده یک جوری یک توضیحی ارائه کند که موفق هم نشده است .

آیات 10 تا 12 بدون اینکه فرع بر آیه ای باشند «پرانتزی» هستند ، دلیلش هم اینکه اگر چشم خویش را بر آنها ببندیم و قبل و بعدشان را به هم وصل کنیم خواهیم دید روال سخن صاف و یکدست میباشد .  

سوره نوح

87 - نوعاً مفسران ارجمند «و شما را در چند مرحله آفرید» آیه 14 را ، به معنی اختلاف حالات و مراحل آفرینشِ هر فرد گرفته­اند ، نه نوع انسان.

این نوع برخورد با آیه مربوط است به تضادی که بین تعالیم دینی و دستاورد­های علوم می­دیدند که تضادی است ناواقعی .

 بین تعالیم قرآنی و دستاوردهای علوم تضادی نیست .

 تضاد موجود در تعالیم مسیحیتی یک تضاد باطل است زیراخود تعالیم مسیحیتی و توراتی باطل است زیرا اصل مسیحیت بر تورات (عهد قدیم) و انجیل­های چهارگانه استوار است که چنانکه می­دانیم توراتِ موجود تحریف شده است ، و انجیل­ها هم انجیل نازل شده برحضرت عیسی(ع) نیست .  زیرا انجیل ها اسم دارند ( مثلاً انجیل یوحنا یا انجیل متی و غیره یعنی انجیلی نیست که بر حضرت عیسی(ع) نازل شده ، بلکه انجیلی است که یوحنا یا متی و غیره آن را روایت کرده­اند)

 یعنی هم تورات فعلی و هم انجیل­ها هر دو «بشری» هستند نه «خدایی»

  لذا در آنها اشتباه هست آن هم زیاد و اختلاف «ادیان» و علوم از همین جا شکل گرفته و بهتر است گفته شود اختلاف «ادیان تحریف شده» و علوم .

 اما قرآن که از جانب خداست اختلافی با علوم ندارد.

لذا «اطوار» را نباید بر «مراحل آفرینش یک فرد» حمل کرد زیرا آن مراحل «چند ماه» را در کنار «میلیاردها سال» می آورد و قبیح است.

 مثل کسی که بگوید « امروزرفتم خرید و یک کیلو لوبیا و دوسیر گوشت و یک هواپیمای باری خریدم» !

 از خداوند حکیم ارائه سخن قبیح محال است .

 لذا «اطواراً» همان بهتر است که به معنی درستش که عبارت از «دوره های بسیارطولانی» است حمل شود.

 اساسا در ذات کلمه «اطواراً» مفهوم « زیاد»  مستتر هست .

 

تاکنون تلقی عمومی این بودکه موضوع « طوفان نوح» یک موضوع فرامنطقه ای و«جهانی» بود و حتی قاطبه مفسران ارجمند این نظر را تبلیغ میکردند (ومیکنند) که حضرت نوح «پدردوم» بنی آدم است زیرا در اثر آن  طوفان غیر از نوح و همراهانش دیگرکسی زنده نمانده است.

ما ذیلا نشان دادیم که طوفان مذکور محلی و منطقه ای بوده است.

 

سوره قمر

88 : (المیزان) : اين سوره به جز دو آيه از آخرش كه متقين را وعده بهشت و حضور در نزد خداى تعالى مى‏دهد بقيه آياتش يكسره مربوط به انذار و تهديد است .

عصاره محتوای سوره ، (درس) که ما آن را از طریق محاسبه استخراج کرده ایم این است : ضدیت فعالانه با حق ، سبب نابودی در دنیا و عذاب آخرت است .

89 : مطلبی که ذیلا تحت عنوان «افسانه شق القمر» ملاحظه میکنید ، و تفسیری که عرض شد ، با توجه به درس و درب ،  نتیجه روش فوق­الذکر است ، اما ببینید تفاسیر در این خصوص چه فرمایش­هائی کرده و فرمایش­هایشان مبتنی بر چه اساسی هست ، و آنگاه آنها را مقایسه کنید با عرایض ما و خودتان «یتبعون احسنه» کنید .

«ساعت» یعنی قیامت (توجه کنید به پاراگراف آخر سوره نازعات) و «ساعت نزدیک شد» یعنی قیامت نزدیک است.

 ممکن است بگویند اینک بیش از 1400 سال است که از نزول این آیه می­گذرد و هنوز نه تنها قیامت به وقوع نپیوسته ، بلکه حتی نشانه­ای هم از قریب­الوقوع بودن آن به چشم نمی­خورد ، پس چرا فرموده «ساعت نزدیک شد»

 اینجا «درس» و «درب» بما کمک می­کند که مطلب را بهتر بفهمیم.

عصاره تفسیر این پاراگراف که در «درب» منعکس است بما می­گوید در این پاراگراف قرار است خصوصیات مکذبان تعریف شود .

مکذبانی که در اینجا مطرح هستند ، با توجه به ترتیب نزول ، کسانی از معاصران پیامبر هستند که آنهمه سوره­های قبلی ، و بخصوص سوره­های مرحله سوم را دیــده و شنیده­اند ، و با مفهوم قیامت و آخرت کاملاً آشنا هستند ، و لذا وقتیکه تکذیـــــب می­کنند ، از روی عمد و اصرار و آگاهی است . و بطور قطع ،دیگر، هیچ نوع سخن خیرخواهانه دیگری فایده­ای به حالشان نخواهد داشت .

 لذا «قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت» (با توجه به آیات 2 و 3و 4 و 5 همین پاراگراف) یعنی اینکه حتی «اگر خیلی هم نزدیک بشود و حتی ماه هم بشکافد» آنها باز هم تکذیب خویش را می­کنند ، و این آیه همعرض آیه 1 سوره انبیاء است . (بخصوص اگر آیه­های 2 و 3 سوره انبیاء را هم ملاحظه نموده و آنرا با آیه­های 2 و 3 این سوره مقایسه کنید مطلب بهتر درک خواهد شد)

همچنین آیه 90 سوره مریم از لحاظ «انشقاق ارض» وطرز بیان «نزدیک است که.....» در آن ، و مشابهت آن با «نزدیک است که...» ابتدای آیه 1 سوره انبیاء ، مفهومی را که دربالا عرض کردیم بهتر نشان می­دهد و اینها دلایل قرآنی است .

اما آن افسانه بر مبنای نقل قول­هائی و نیز روایاتی مبتنی است که هزار اما و اگر دارد و مفسران ارجمند در اصرار بر اینکه افسانه مذکور صحیح است زحمت زیادی کشیدند ، که نه تنها اصلا لازم نبود بلکه بالاخره توفیقی هم در اثبات آن نداشتند .

«طوفان نوح» در چه حدودی بود؟

مطابق افواهیات و روایات توراتی که در بسیاری از احادیث مسلمانی هم نفوذ یافته ، موضوع «طوفان نوح» اینطور مطرح است که آب همه کره زمین را به ارتفاعی که از بلندترین قلل کوه­ها (مثلاً قله اورست) بیشتر باشد گرفته ، و بعداً آنهمه آب «فروکش» کرده وکشتی درجائی «نشسته» است .

این نوع روایات (که منشاء یهودی دارد و هیچ تایید قرآنی نیز ندارد) نمی­تواند درست باشد .

 زیرا خداوند نمی­تواند کارهای نامعقول کند ، زیرا عقل را همو آفریده ، و چیزی را که آسان­تر می­شود انجام داد لازم نیست از طریق سخت­تر انجام شود ، و بر اساس این طرحی که یهودیان برای این موضوع ریخته­اند لازم می­آید چنان آب زیادی بوجود آید که براساس یافته­های قطعی علوم مسلّمی مانند زمین شناسی ، بسیار بیشتر از ظرفیت سفره­های زیر زمینی است ، وزمین نمی­تواند این همه آب را فرو ببرد.

 و نیز اینکه از «همه نوع حیوانات» جفتی را به کشتی ببرد ، این نتیجه حاصل می­شود که حیوانات همنوعِ پس از آن باید DNA مشابهی داشته باشند ، در حالی که هم اکنون در روی زمین (فی­المثل) بزها و گاوهای متنوعی در جهان وجود دارند کهDNAهای آنها تفاوت اصولی آنها را نشان میدهد .

 خلاصه اینکه امروز به روایات یهودی (و روایات مسلمانی تحت نفوذ آنها) ایرادهای علمی غیر قابل خدشه­ای وارد است که آن افسانه­ها را باطل می­کند .

 تئوری بهتر این است که داستان حضرت نوح در قطعه محدودی از زمین اتفاق افتاده که در دره گودی بوده و مطابق آیه­های 11و 12 این پاراگراف- از آسمان رگبار و از زمین جوشش چشمه­ها- آن گودی را پر کرده و آن باصطلاح «کشتی» از زمین کنده شده و اندکی راه رفته و به اولین ارتفاع که رسیده روی آن «نشسته» باشد .

 حیواناتی هم که در آن کشتی بوده­اند می­باید بعضی حیوانات مفید بوده باشند که جزء لوازم زندگی محسوب می­شدند مانند بز و گاو و اسب و امثال آن که در سرزمین جدید زاد و ولد کرده و درخدمت صاحبان آن کشتی قرار گرفته باشند .

 

90 - المیزان در تفسیر آیات این پاراگراف (43 تا 55) موضوع تهدید کفار معاصررا «عذاب آخرت»  گرفته که به دلایل ذیل خطاست :

1- کلمه «اولئکم» در آیه 43 اشاره به اقوام پیشین است (قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و فرعون) و در داستان آنها عذاب هلاکت شان مطرح است نه عذاب اخروی شان.

2)- در آیه 44 به انسجامِ گروهیِ کفار پرداخته و فرموده آن انسجام «به زودی» شکسته خواهد شد .

همانطور که می­دانیم ، و درجلد قبلی آیات زیادی درباره آخرت و قیامت دیده­ایم ، در آخرت «انسجام» کاربردی ندارد.

 چه معنی دارد که بگویند ما (برای مقابله با آخرت) منسجم هستیم! در حالی که انسجام برای جنگی که در پیش خواهد بود (و کفار خود را پیروز آن می­دانستند و شعارش را می­دادند) بدرد می­خورد .

آیه 45 هم تایید همین عرض ما است.

3- خود مرحوم علامه «سیهزم» آیه 45 را یک پیشگوئیِ تحقق یافته اعلام کرده . چطور می­شود این آیه که یک آیه فرعی است درباره فیزیک این جهان باشد اما اصل آن (یعنی آیه 44) راجع به آخرت باشد؟

علت این خطاها دوچیز مهم است:

الف- مرحوم علامه سوره­ها را به ترتیب نزول تفسیر نکرده و لذا هنگام تفسیر این سوره تحت تأثیر سوره­هائی ماند هود وشعراء و اعراف و غیره بوده و لذا نتوانسته این سوره را نوعی «تعرض و دفاعِ همزمان دیپلماتیک» در مقابل «قوای متفرقِ در حالِ شروع به منسجم شدن» ببینند.

ب- تشخیص اصلی و فرعی بودن آیات و استفاده از آنها برای تفسیر نیز اساسا ً در دستور کارایشان کمتر بوده است .

البته از بین دو دلیل الف و ب ، دلیل الف خیلی مهم­تر است .

مرحوم علامه ، و نیز سایر مفسران عالیقدر، که نوعا ً تفسیرشان به ترتیب نزول نیست بسیاری از خطاهایشان صرفا ً ناشی از دلیل الف است.

91- «قضاء» بمعنی قانون و «قدر» بمعنی اندازه گیری است .

مثلاً در امور رانندگی در خط راه آهن یکی از موارد «قضاء» این است که اگر دو قطار در دو جهت مخالف روی یک ریل حرکت کنند تصادف سنگینی خواهند کرد و «قدر» در همان مثال این است که با ذکر مشخصات و مختصات قطار­ها معین می­شود که تصادف آن­ها در کدام نقطه و در کدام زمان و با چه حجم خسارت برای هر یک اتفاق خواهد افتاد .

در المیزان در این پاراگراف «قدر» را به معنی «قضا» گرفته و خیلی مطالب فرموده که بعید است .

علت این اشتباه نیز اتکاء به روایات بوده است در حالی که در مقدمه در ابتدای جلد اول شرح مبسوطی فرموده­اند که نباید در تفسیر قرآن متکی به آن بود بلکه بر عکس است .

 

سوره بروج

92 : (المیزان) : اين سوره مشتمل بر انذار و بشارت است، و در آن به سختى كسانى را  انذار كرده كه مردان و زنان مسلمان را به جرم اينكه به خدا ايمان آورده‏اند شكنجه مى‏ كنند، نظير مشركين مكه كه با گروندگان به رسول خدا (ص) چنين مى‏كردند، آنان را شكنجه  مى‏كردند تا از دين اسلام به شرك سابق خود برگردند، بعضى از اين مسلمانان صبر مى ‏كردند و برنمى‏گشتند و لو شكنجه به هر جا كه خواست برسد، و بعضى برگشته مرتد مى‏شدند،

«غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  ، باید دو مشخصه داشته باشد: 1 – کوتاه باشد ، 2 - قابلیت پیگیری در قسمتهای مختلف سوره را داشته باشد ، و «غرض» المیزان این هردو را ندارد و ظنّی هم هست . ولی ما عصاره سوره را بر یک مبنای شفاف تعریف شده و محاسبه ای استخراج کرده ایم که این است : جباران در اثر عدم توجه به صفات خداوندی مرتکب جنایات هولناک میشوند .

 93 و 94: معنی کردن قسم ها بوسیله نقل قول و روایات ، بطوریکه انسجام نداشته و مقنع نمی باشند و اگر ملاحظه شود در این نوع معنی کردنِ قسم ها به روایات متکی بوده ، نه متن .

سوره ذاریات

95 : (المیزان) : دعوت پيامبر اسلام همواره لبه تيزش به طرف وثنيت بود، كه ايشان را به توحيد در ربوبيت مى‏خواند، و مى‏خواست به آنها بفهماند كه خداى تعالى تنها رب آنان و رب تمامى عالم است. و اين دعوتش از دو طريق بود، يكى از راه بشارت و نويد، و يكى از راه انذار و تهديد كه مخصوصا بر اين انذار بيشتر تكيه داشت. و انذارش به دو چيز بود: يكى عذاب دنيا كه اقوام و ملل گذشته را به جرم تكذيب منقرض ساخت. و يكى هم عذاب آخرت كه عذابى است جاودانه. و در پيشبرد دعوت همين انذار مؤثر و عمده بود، چون اگر حساب و جزاى روز قيامت نباشد، ايمان به وحدانيت خدا و نبوت انبياء لغو و بى اثر است.

هم چنان كه مشركين به همين منظور خداى آسمان و زمين را با خدايان دروغين معاوضه كردند، و شديدا با اصول سه‏گانه توحيد و نبوت و معاد مخالفت و انكار مى‏ورزيدند آرى مى‏خواستند با انكار معاد و اصرار در اينكه چنين چيزى نيست و مسخره كردن آن به هر راهى كه ممكن باشد خود را از قيد و بند آزاد كنند، چون آنها هم اين قدر مى‏فهميدند كه اگر بتوانند اصل سوم يعنى معاد را باطل كنند آن دو اصل ديگر خود به خود باطل مى‏شود.

و اين سوره متعرض مساله معاد و انكار مشركين نسبت به آن است. و با اين مساله ختم مى‏شود. اما نه از اين جهت كه خود معاد را اثبات كند، هم چنان كه در مواردى از كلام مجيدش، معاد بدان جهت كه معاد است مورد نظر قرار گرفته، بلكه از اين جهت متعرض آن شده كه روز جزاء است، و كسى كه وعده آن را داده خداى تعالى است، و خداى تعالى هم يگانه رب ايشان  است، و وعده او صدق است، و در آن شكى نيست. و به همين منظور وقتى رشته كلام به  احتجاج بر مساله معاد مى‏كشد، بر مساله توحيد احتجاج مى‏كند، و آيات بيرونى- از زمينى و آسمانى- و آيات درونى را به رخ مى‏كشد. و عذابهايى كه با آن عذابها امت‏هاى گذشته را به دنبال  دعوت به توحيد عقوبت كرد- وقتى دعوت انبيا را نپذيرفتند، و نبوتشان را تكذيب كردند- ذكر مى‏كند، و اين نيست مگر براى همين منظور كه با اثبات توحيد، روز جزاء را كه خداى واحد وعده داده اثبات كند، خدايى كه هرگز خلف وعده نمى‏كند، از سوى ديگر روز جزاء را اثبات  كند كه دعوت نبويه از آن خبر داده، (دعوتى كه هرگز دروغ و فريب در آن وجود ندارد)، تا در نتيجه راهى براى انكار معاد برايشان باقى نماند، و نتوانند از راه انكار معاد مساله توحيد و نبوت  را هم لغو جلوه دهند،

چقدر طولانی ! «غرض» سوره (یعنی همان خلاصه محتوای سوره)  ، باید دو مشخصه داشته باشد : 1 – کوتاه باشد ، 2 - قابلیت پیگیری در قسمتهای مختلف سوره را داشته باشد ، و «غرض» المیزان این هردو را ندارد و ظنّی هم هست . ولی ما عصاره سوره را بر یک مبنای شفاف تعریف شده و محاسبه ای استخراج کرده ایم که این است : کفار ، اعم از گذشتگان و معاصران ، در اثر غلطی فکر به تکذیب حقایق می پردازند و به نتایج آن نیز دچارند .

96 - نوع نتیجه گیری­های این تفسیر را تحت عنوان «شرح مختصر» ملاحظه می کنید.

حالا این نتیجه گیری را که مستقیما از خود آیات استخراج شده (و طبعا نمی­توان رد کرد) مقایسه کنید با آنچه تفاسیر فرموده­اند که عبارت است از مقداری نقل قول و تعدادی روایت ، و عمدتا بدون ارتباط برقرارکردن بین فقرات و جزئیاتِ قسم ها ، و جواب آن ، بطوریکه خواننده در انتها چیز به درد خوری دستگیرش نمی­شود .

 

سوره جن

97 : (المیزان) : اين سوره به داستان چند نفر از طايفه جن اشاره مى‏كند كه صوت  قرآن را شنيدند، و ايمان آورده، به اصول معارف دين اقرار كردند. و از اين اشاره تسجيل نبوت  رسول خدا (ص) نتيجه‏گيرى مى‏شود، و نيز اين سوره به وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و مساله معاد هم اشاره مى‏كند.

عصاره محتوای سوره که ما آن را درس نامیده و طرز استخراجش را که از طریق محاسبه است ذکر کرده ایم این است : بیان عقاید صحیح .

سوره کوثر

98 - اگر کوثر را بمعنی لغوی آن یعنی« خیر کثیر فزاینده» بگیریم ، قرآن و وحی و حضرت فاطمه سلام الله علیها ، و سایر خیرهای کثیری که خداوند به آن حضرت عطا فرموده را شامل می­شود .

 در اینصورت آیه سوم هم می­باید مطابق لغت معنی شود و کلمه ابتر بمعنی بی­خیر ترجمه گردد که با دشمنان آنحضرت که او را طعن میزدند نیز تناسب دارد .

 زیرا اسلام و قرآن و ذریه آن حضرت ماندند و سبب خیر زیاد شدند اما از دشمنان آنها کسی نمی­تواند خیری و خبری را سراغ بدهد .

 اما اگر خصوص حضرت فاطمه زهرا(س) را اختصاصا معنی آن بگیریم ، در اینصورت آیه سوم منطبق می­شود بر آن دشمن خاصی که آنحضرت را در خصوص پسر نداشتن مورد طعنه قرار داده بود .

 طبیعی است که معنی اخیر ، برای آن روزها معنی تر و تازه و مفهومی بوده ، اما در مورد معنی اول می­توان گفت اینک که بیش از 1400 سال از آغاز وحی گذشته است و گوشه­ای از آثار عالی آن در جامعه انسانی معلوم شده ، ضمن اینکه مخالفتی با آن معنی خاص ندارد ، از این لحاظ که عمومیت بیشتری دارد و آن معنی خاص را هم شامل می­شود ، بنظر بهتر می­آید .

99 - اگر خوب دقت کنید معلوم می­شود که هر سه آیه این سوره آنلاین است ، اما به قرینه کلمه «شانئک» معلوم می­شود آیه 3 خیلی آنلاین است .

توجه به ترتیب نزول سوره­ها ونیز توجه به «اعلامیه­ای» و «آنلاین» بودن پاراگراف­ها و سوره­ها یکی از کلیدهای بسیار مهم فهم قرآن است و از همینجا می­فهمیم که چرا در (تقریبا) همه تفاسیر شیعه کلمه «کوثر» را به معنی دوم گرفته­اند در حالی که معنی دوم نسبت به اول نسبت خاص را به عام دارد و معنی عام بهتر است .

اما چرا مفسران شیعه معنی خاص را گرفتند؟

قاعدتاً باید علت آن این حقیقت بوده باشد که مخاطب­های اولیه سوره ، آن «طعنه زننده پیامبر» (موضوع آیه3) را می­شناخته­اند و درباره او سئوالاتی می­کرده­اند و جواب­هائی می­شنیده­اند و به این ترتیب «روایات» ی شکل گرفته ، و آن روایات مانده و در تفاسیر قرن سوم به بعد به کار گرفته شده و متاخرین نیز تحت تاثیر متقدمین قرار گرفته­ و اساسا به معنی اول که معنی بهتری است توجه نشده است .

اگر به بحث «معنی اول» و «معنی دوم» کلمه کوثر توجه کنید می­بینید این بحث اساساً در تفاسیر دیده نمی­شود  .

 

سوره دخان

100 - در المیزان آمده که «غرض سوره در یک کلمه خلاصه میشود و آن این است که میخواهد کسانی را که به کتاب خدا شک دارند از عذاب دنیا و عذاب آخرت انذار کند»

البته همانطور که ملاحظه میفرمائید در این روش تحلیلی ما «غرض سوره» را از طریق محاسبه استخراج  و در «درس» سوره ذکر کرده­ایم که در هر پاراگراف تکرار شده است ، و مغایرت زیاد آن با آنچه المیزان فرموده آشکار است ( و استخراج درس با دقت و محاسبه صورت گرفته است)

101  - کل آیات 10 تا 16 «پرانتزی» هستند ، و لذا بخصوص آیه 10 که المیزان به آن پرداخته و اقوال عجیبی را ذکر کرده ، یک موضوع پرانتزی است . دلیل پرانتزی بودنش هم اینکه اگر چشم خویش را برآن آیات ببندیم و قبل و بعد آن را وصل کنیم خواهیم دید که روال سخن صاف و یکدست خواهد شد .

که اگر مفسر به این نکته توجه نکند و متن پرانتزی را همسنگ متن اصلی بگیرد و

همان رفتارهای سعی در فهم متن را بین متن اصلی و متن پرانتزی خلط کند (مثلا ضمیری را که در متن پرانتزی هست دنبال مرجعش در متن اصلی بگردد) مرتکب خطا در فهم میشود)

102 : المیزان با توجه به آیه 2 و کلمه «انزل» (که به قول المیزان بیانگر ارسال یکپارچه است) و بحثی که در باره مداوم  بودن و «هرساله» بودن شب قدر کرده ، نتیجه گرفته که هرسال  قرآن در شب قدر بطور کامل برآنحضرت نازل میشد و اما درطول سال  هم آن مقدار که لازم بود به تدریج نازل میشد .

مراجعه به «المعجم» و پیگیریِ مواردی که مشتقات «انزال» در رابطه با آنها در قرآن بکار رفته ، نشان میدهد : هم در باره قرآن انزل بکار رفته و هم نزّل و در باره باران و ارزاق هم همینطور . و چون در باره باران میدانیم همواره تدریجی است پس در باره قرآن هم میتوانیم همین حکم را بکنیم و لذا این حکم را که انزال مربوط به یکبارگی و تنزیل مربوط به تدریج است مردود تلقی میکنیم ..

103 ضمنا المیزان ذیل همین آیات گفته است که از  ترکیب این آیات با آیات سوره قدر معلوم میشود که هرسال یک شب قدر دارد ، که ما عرض میکنیم از چنین ترکیبی چنان نتیجه ای حاصل نمیشود .

سوره زخرف

104 : (المیزان) : اين سوره بطورى كه آغاز و انجام آن و نيز مطالبى كه بين اين آغاز و انجام فاصله شده شهادت مى‏دهد، در مقام انذار و هشدار دادن بشر است،

«درس» این سوره ، در این تفسیر (که همان چیزی است که المیزان آن را «غرض» سوره مینامد) از راه محاسبه استخراج شده و چنین است : کافران بی توجه به افعال و صفات پرلطف الهی عامدانه و مصرّانه با پیامبران لجبازی و مخالفت میکنند .

105 تفسیرمان را راجع به آیه57 دیدید .

تفسیرما مبتنی بود بر:

1 - «درس» سوره که مستقیما از این روش تحلیلی منتج شده است .

2 - لیست ترتیب نزول که آن نیز به کمک این روش اصلاح وتکمیل شده است .

3 - «درس» های سایر سوره های واقع درمرحله پنجم که آن نیز محصول مستقیم این روش است .

4 – خود محتوای سوره .

اما تفاسیردیگری که از این آیه شده ، در «المیزان» نقل قول شده ونظر خود المیزان هم در آنجا مذکور است ،  همه را ببینید و «یتبعون احسنه» کنید .

نظرخود المیزان هم این است که مثلی که در 4 کلمه اول آیه 57 مطرح است توسط خداوند زده شده ، آنهم در سوره مریم .

دلیلی بر این موضوع نیست ، اما دلیل بر ضدّ آن هست ، که آنهم لیست ترتیب نزول است که بر این حقیقت حاکی است که سوره مریم سالها بعد از این سوره نازل شده است .

واقعا این موضوع جای سوال است که چرا صاحب المیزان بجای آنکه موضوع را به مطالب سوره مریم ربط دهد متوجه این نکته بدیهی نشده که مردم در آن روزها سالی دوبار از طریق مسافرت های زمستانه و تابستانه به شامات و غیره – که تماس همه جانبه آنها را با اهل کتاب – از جمله مسیحیان – تامین میکرده خیلی راحت تر با عقاید مسیحیان – از جمله الوهیت و پسر خدا قلمداد شدن حضرت عیسی – آشنا میشدند تا محتویات سوره مریم که بکلی خالی از – و مخالفِ - چنین چیزهایی است !

106 سه آیه 60 تا 62 به وضوح «پرانتزی» است ، دلیلش هم این است که اگر چشم خویش را بر آنها ببندیم و انتهای آیه 59 را به ابتدای آیه 63 وصل کنیم می بینیم که روال سخن صاف و یکدست و بی سکته است . لذا «ه» در «اِنّه» (آیه 61) به مدلول آیه 60 بر میگردد ، نه (به نظر المیزان) به حضرت عیسی .

بله ، توجه نکردن به لیست ترتیب نزول و نیز توجه نکردن به پرانتزها مفسران را (حتی مفسران بزرگ را) به اشتباهات بزرگ می اندازد .

سوره فصلت

راجع به آیات 9 تا 12

107 : المیزان در آیه 10 و در جمله «وقدر فیها اقواتها فی اربعه ایام» قول عجیبی ابراز  کرده و آن را با چهار فصل مرتبط دانسته ،

مردود بودن این فرضیه از چند جهت است :

 1 – تقدیر ارزاق ، به علاوه جعل رواسی و برکت دادن وغیره چهار روز و خود آفرینش زمین هم دو روز ، جمعا آن شش روزی که همه دنبالش هستند درست در می آید و دیگر به آنهمه بحث ها و ساختن فرضیه ها نیازی نیست .

 2 – ناجور بودن «تقدیر» اقوات (که در خوانش متن ، «تمهید» و «تعبیه» معنی میدهد) به چهار فصل خیلی نچسب و علاوه بر اینکه از لحاظ علوم بشری نا مقبول است ، متن را مشابه به این شکل میکند که مثلا کسی بگوید «تو محصول تاریخ چندین هزارساله نوع بشر و نهار امروز هستی»

108 : و در آیه مذکور فرموده ستارگان همه در آسمان دنیا و پائین تر از آن قرار دارند و برای زمین مانند قندیل هایی هستند که آویزان شده اند .

خطا بودن این فرضیه با توجه به علوم روز واضح است ، اما چیزی که نمیتوان از آن گذشت این است که چنین بزرگواری چرا به این موضوع بدیهی توجه نفرموده که خداوند دارد به زبانی سخن میگوید که مخاطب بیسوادِ معاصر نزول این آیات آن را بفهمد و مگر او آسمان را غیر از آنطور که آیه 12 توصیف میکند میدیده؟

109 : در آیه 12 ذیل کلمه «حفظا» فرموده یعنی از شیاطین حفظ میکند .

البته بسته به اینکه چه ترجمه ای از کلمه شیطان داشته باشیم نمیتوان گفت این تلقی بکلی مردود است ، اما ، چون کلمه «حفظا» را مقید به قیدی نفرموده ، چرا ذهن را به اولین و گسترده ترین و دائمی ترین خطری که بشر همیشه از سوی آسمان در معرض آن بوده نبریم و به فکر شهابسنگ ها و سیارات سرگردان که قبلا هم در اثر برخورد بازمین خطرات مهلکی به وجود آوردند نشویم؟

110 : در آیه 20 ، «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» شرح طولانی داده و مطالبی فرموده که اگر بخواهیم  به آنها بپردازیم طولانی خواهد شد وخلاصه اش این است که بی سلیقگی تفسیری بکار برده

صریح مطلب این است که در آیه فرموده بزودی آیاتی در افق ها و در نفس های خودشان به آنها نشان خواهیم داد که برایشان روشن شود که آن حق است .

این اتفاق در فتح مکه افتاد که بهترین مصداق بزودی است ، و اما آیاتی که در افقها افتاد زیاد است : هجرت ، جنگ بدر ، جنگ خندق ، جنگ خیبر ، و بالاخره فتح مکه . و آیاتی که در نفس هایشان اتفاق افتاد ایمانی است که آوردند که این قرآن حق است .

حالا این بیان ما را مقایسه کنید با آن فرمایشات طولانی و نا موفق مربوط و خودتان نتیجه لازم را بگیرید .

سوره جاثیه

111 : (المیزان) : غرض اين سوره دعوت عموم بشر است به دين توحيد، و پرهيز از عذابى  كه از آن انذار مى‏كند.

غرض این سوره که ما آن را «درس» می نامیم و از را ه محاسبه استخراج کرده ایم این است : «کافران بی توجه به افعال و صفات الهی ، عامدانه و مصرّانه با پیامبران لجبازی و مخالفت میکنند»

سوره احقاف

112 : (المیزان) : غرض اين سوره انذار مشركينى است كه دعوت به ايمان به خدا و رسول  و معاد را رد مى‏كردند.

درس سوره که از راه محاسبه با دقت استخراج شده چنین است : نکوهش کافران اعم از گذشته و معاصر که علیرغم دریافت دلایل کافی و اتمام حجت باز هم لجبازانه کفر میورزند . 

113 : (المیزان) : روايات بسيارى از طرق ائمه اهل بيت (ع) رسيده كه خداى سبحان پيامبر اسلام و ائمه (ع) را تعليم داده، و هر چيزى را به ايشان آموخته. و در بعضى از همان روايات اين معنا تفسير شده به اينكه علم رسول خدا (ص) از طريق وحى، و علم ائمه (ع) از طريق رسول خدا (ص) بوده است.

از سوى ديگر به اين روايات اشكال شده كه: تا آنجا كه تاريخ نشان مى‏دهد سيره اهل بيت چنين بوده كه در طول زندگى خود مانند ساير مردم زندگى مى‏كرده‏اند و به سوى هر مقصدى مى‏رفتند از راه معمولى و با توسل به اسباب ظاهرى مى‏رفتند، و عينا مانند ساير مردم گاهى به هدف خود مى‏رسيدند، و گاهى نمى‏رسيدند، و اگر اين حضرات علم به غيب مى‏داشتند، بايد در هر مسيرى به مقصد خود برسند، چون شخص عاقل وقتى براى رسيدن به هدف خود، دو راه پيش روى خود مى‏بيند، يكى قطعى و يكى راه خطا، هرگز آن راهى را كه مى‏داند خطا است طى نمى‏كند، بلكه آن راه ديگر را مى‏رود كه يقين دارد به هدفش مى‏رساند. در حالى كه مى‏بينيم آن حضرات چنين نبودند، و در زندگى راههايى را طى مى‏كردند كه به مصائبى منتهى مى‏گشت، و اگر علم به غيب مى‏داشتند بايد بگوييم عالما و عامدا خود را به مهلكه مى‏افكندند، مثلا رسول خدا (ص) در روز جنگ احد آنچه بر سرش آمد خودش بر سر خود آورد، و يا على (ع) خودش عالما و عامدا در معرض ترور ابن ملجم مرادى ملعون قرار گرفت، و همچنين حسين (ع) عمدا خود را گرفتار مهلكه كربلا ساخت، و ساير ائمه (ع) عمدا غذاى سمى را خوردند. و معلوم است كه القاء در تهلكه يعنى خويشتن را به دست خود به هلاكت افكندن عملى است حرام، و نامشروع.اساس اين اشكال به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد دو آيه از آيات قرآنى است، يعنى آيه" وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ" و آيه" وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ".

چنانکه ملاحظه میفرمائید در باره آیه 9 سوره احقاف خود المیزان دلایلی در رد نظر خویش و همچنین آیه هایی در بطلان عقیده خویش آورده ، ولی به رغم همه آنها یکی روایات و یکی فلسفه متبوع خویش را ملاک گرفته که به خلاف آن دو آیه ای که ذکر کرده و آیات بسیار زیاد دیگری که ذکر نکرده ، اصرار کند که آنحضرت علم غیب داشته است .

ایراد : 1 – اتکاء به روایات 2 – اتکاء به فلسفه متبوع خویش (هر دو مورد به رغم صراحت متن قرآنی)

سوره مومن

114 : (المیزان) : اين سوره پيرامون بلندپروازيهاى كفار، و جدالشان به باطل به منظور از بين بردن حقى كه بر آنان نازل شده، سخن مى‏گويد،

المیزان هیچگاه برای طرز استخراج عصاره محتوای سوره که آن را غرض سوره مینامد روشی ارائه نداده ، و چنین تلقی میکنیم که آن را بطور گمانی ذکر میکند ، در حالیکه آنچه ما درس سوره می نامیم بر اساس استخراج از راه محاسبه به دست می آید که در مورد این سوره این است : نکوهش کافران که علیرغم الطاف و نعمت های الهی با اصرار و لجبازی باحق مخالفت میکنند .

سوره یس

115 : (المیزان) : غرض اين سوره بيان اصول سه‏گانه دين است .

درس سوره که از راه محاسبه استخراج شده چنین میگوید : نکوهش کافران که علیرغم اینهمه لطف و رحمت الهی به کفر و تکذیب می پردازند و خود را در معرض نابودی و عذاب قرار میدهند .

1 - در آیه 68 درک آن معنی که در جای خویش عرض شد، در اثر توجه به درس و درب بود که در آن مطلبی را که نعمت بنظر نمی­آید نعمت ببینیم و لذا این از کمک­های مستقیم این روش تفسیری است.

2- همچنین است استنتاجی که در موضوع آیه 69 شد.

 

116 : آیه «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»

در اینجا اگر به عصاره محتوای سوره توجه می فرمود با آیه مذکور اینطور مواجه میشد که در این سوره خداوند دارد نکوهش میکند که اینها چرا به این حقایق واضح توجه نمیکنند؟ از جمله  اینکه خداوند اینقدر قدرت دارد (که در آیات 79 و 80 و 81 به آن اشاره کرده) و آنقدر قدرت دارد که اگر بخواهد چیزی انجام شود برایش کافی است که بگوید باش و آن موضوع انجام میشود و هیچ چیز برایش مشکل نیست.

چیزی که به این راحتی قابل توضیح است ببینید در المیزان – در یک متن بسیار طولانی -  چه فلسفه هائی فرموده و چه راه های صعبی پیموده و آخر هم توفیقی برای واضح کردن مطلب نیافته (این قسمت را در المیزان بخوانید تا متوجه شوید)

مورد خطا : 1 – بی توجهی به عصاره محتوای سوره ، 2 – پیشداوریِ حاصل از روایات و فلسفه های متبوع

سوره شوری

117 : (المیزان) : اين سوره پيرامون مساله وحى سخن مى‏گويد

درس سوره که از راه محاسبه استخراج شده این است : نکوهش کافران که علیرغم اتمام حجت و محاط بودن در لطف و رحمت الهی لجبازانه به کفر خویش ادامه میدهند.

118 : «تکاد السموات یتفطرن من فوقهن» (آیه 5)

در توضیح این آیه فرموده که چون وحی از بالا (من فوقهن) می آید آسمان های هفتگانه را پاره میکند تا به زمین میرسد و چیزهای دیگری در همین حدود  فرموده .  

ما عرض میکنیم وقتی که امواج تلفن موبایل و بی سیم و سایر امواج الکترو مغناطیسی برای عبور از اجسام مشکلی ندارند قاعدتا وحی نیز نباید در جهان هستی سبب تخریبی شود .

ولی توضیح مطلب این است که آیه مذکور به زبان مخاطب نازل شده یعنی اینکه قول کفار که برای خداوند شرکائی فرض میکنند با فطرت و منش جهان هستی مخالفت دارد و اگر آنها مجاز بودند واکنش نشان دهند خشم خویش را نشان میدادند و خرابی و فسادی در قسمتی از جهان هستی به وجود می آوردند .

118 : 1 -ترتیب نزول 2 -  اتکاء به روایات 3 - خطایِ عادیِ تفسیری 4 – بی توجهی به فرق گذاری بین مطالب اصلی و فرعی

اگر کسی قرآن را به ترتیب نزول کار کند متوجه یک نکته مهم میشود و اگر به ترتیب رایج کار کند متوجه نمیشود و آن هم این است که در بسیار موارد هرجا که بحث قیامت مطرح است به حجیت قرآن توجه میدهد ، و این موضوع در سوره های تکویر و حاقه و واقعه خیلی آشکار است و از آن پس هم به عنوان یک خط ثابت ادامه می یابد .

در اینجا نیز قبل از آن آیه ، عناصر مختلف قیامت مطرح شده ، و ذکر حجیت قرآن (با این بیان که بگو من آن را از پیش خود در نیاورده ام) را باید در این جهتگیری کلیِ قرآنی دید .

اما المیزان بحث های طولانی فرموده و موضوع را به ذوی القربی (که در بخش پرانتزی است) (آیه 23) مربوط نموده و در این باره به روایات متکی بوده و پیشداوری داشته است .

سوره سباء

119 : (المیزان) : اين سوره پيرامون اصول سه‏گانه اعتقادات، يعنى توحيد و نبوت و قيامت بحث مى‏كند. بعد از بيان آنها كيفر كسانى را كه منكر آنهايند، و يا القاى شبهه در باره آنها مى‏كنند، بيان نموده، آن گاه از راه‏هاى مختلف آن شبهه‏ها را دفع مى‏كند، يك بار از راه حكمت و موعظه، بار ديگر از راه مجادله. و از بين اين سه اصول بيشتر به مساله قيامت اهتمام مى‏ورزد،

خواننده گرامی میداند که روش مابراساس تحلیل و محاسبه است و «عصاره»ای که استخراج نموده واسم آن را «درس» گذاشته ایم ازآنچه فرموده اند ، چنانکه ذیلا ملاحظه میکنید بسیار دور است :

درس سوره : ای پیامبر ! اینک که کافرانِ قومت مانند گذشتگان دچار کفران نعمت و تکذیب میباشند ، چنین کن و چنین بگو و موفق خواهی شد .

(آیات 15 تا 21)

1 - چون در متن شرح نسبتا مفصلی در باره علت عذابشان داده ایم که کاملا متفاوت از رویگر تفسیری تفاسیر رایج است لذا در اینجا چیزی عرض نکرده و به همانجا ار جاع میدهیم .

رفع سوء تفاهم در مورد داستان قوم سباء

در تفاسیر ، و بلکه در مشهور ترین و مهم ترین آنها ، به داستان قوم سباء چنان وارد شده اند که گویا :

1 - آنها هم مانند اقوامی مانند عاد و ثمود و فرعون و لوط به غضب خداوند دچار شده باشند ،

2 -   سیل آنان مانند طوفان نوح و سایر عذاب ها خودشان را هلاک کرده ،

3 – و بالاخره اینکه کل داستان در مدتی کوتاه (مثلا چند ساعت) اتفاق افتاده است.

در حالیکه این مفروضات خطاست و مطلب صحیح را ذیلا می یابید :

نوعِ داستان سرائی خاص قرآنی

موضوع این پاراگراف قصه ای است که در دو قسمت بیان شده است :

1- یک قسمتِ داستان (آیه های 15 و 16) ، موضوع دو باغ پر بار است و ذکری هم از ناشکری در آن دیده نمیشود . البته «فاعرضوا» (پس روبرگرداندند) اجمالا اشاره ای به ناشکریی دارد اما مشخص نیست که چه نوع ناشکریی بوده است .

2- در قسمت دوم داستان (آیه های 18 و 19) ، موضوع امکان مسافرت دائمی و آسان ذکر شده و موضوع ناشکری هم در همانجا آمده ، که جمله «باعد بین اسفارنا» (= بین سفرهایمان فاصله بیانداز) نشاندهنده آن است .

3 - خواننده عادی به این نوع داستان سرائی مانوس نیست ، اما اگر به کلید تفسیری ما تحت عنوان «واگذاری به مخاطب» در همان سایت توجه کند ، متوجه این نکته میشود که قسمت دوم داستان به قسمت اول مربوط است و آن مسافرت ها برای مبادله محصولات باغی با سایر مایحتاجشان بوده ، و مشکل شان هم تنبلی (باعد بین اسفارنا) بوده ، که خود آن می باید ناشی از تمایلشان به خوشگذرانی بوده باشد .

کمی قدرت استنتاج (که همگان از آن برخوردار هستند) به خواننده کمک میکند که بفهمد مشکل آنها در قسمت اول داستان هم همین بوده ، یعنی تنبلی شان سبب سیل شده است ،

4 – به این ترتیب قسمت آخر پاراگراف (آیه های 20 و 21) نیز مفهوم میشود که این تنبلی در اثر تمایلاتی بوجود آمد که از آثار القائات شیطانی بوده است.

تمام فقرات مطلب طور دیگری است :

1 - قوم سباء مانند قوم نوح و عاد و ثمود و فرعون نبود که به غضب خداوند دچارشده باشد ، دلیلش خود مندرجات قرآن است که کرارا داستان آن اقوام را ذکر کرده و لجّ و عناد آن اقوام را مکررا تاکید نموده ولی در مورد قوم سباء چنین چیزی دیده نمیشود . حد اکثر چیزی که در باره آنها گفته شده در همین پاراگراف است و در اینجا هم حداکثر خطایشان «فاعرضوا» و «ظلموا انفسهم» است و این اصلا قابل مقایسه با رفتار اقوام یاد شده نیست که در مقابل خداوند صف آرائی نموده و خیال قتل پیغمبران خداوند را داشته اند .

بنا بر این سیل مذکور از جنس «عذاب الهی» نبوده ،

2 - و از طرف دیگر سیلی که از عذاب الهی نباشد (مانند طوفان نوح و واژگونی شهر لوط و تند باد هشت روزه قوم عاد و امثال آن) «بنیان کن» نمیشود ، ما اخیرا تقریبا هرسال تجربه سیل را در استان گلستان خودمان داریم که سبب «بنیان کن»ی نمیشود و بنیان کنی سیل قوم سباء به این معنی است که «بنیان اقتصادی» آنها را کنده ، نه اینکه آدم ها را (مانند اقوام پیشگفته)  هلاک کرده باشد .

موضوع اینطور مفهوم است که :

اقتصادشان اقتصاد باغداری بوده و می باید همیشه مقدار مطمئنی از آب را در اختیار داشته باشند و نمیتوانستند متکی به آب نا مطمئن باران باشند و لذا سدی تاسیس کردند و طبعا با توجه به تکنولژی چند هزار سال پیش سد ضعیفی بود و نیاز به نگهداری داشت که کم کم بعلت رفاهی که یافته بودند پرداختن به نگهداری سد برایشان شاق به نظر رسیده بود و بخوبی به آن نپرداختند و سد شکست و اقتصاد باغداری شان از بین رفت و خودشان هم به علت از دست دادن مایه اصلی اجتماع خویش متفرق (نه هلاک) شدند . 

3 – همچنین این داستان ، داستانِ عده کمی در یک زمان نیست بلکه داستان یک تمدن است که چندین نسل و چندین قرن طول کشیده ، و این موضوع از قسمت دوم داستان فهمیده میشود ، زیرا ایجاد راه های مواصلاتیِ تسهیل کنندهء داد و ستد اقتصادی ، و بوجود آمدن شهرهای بین راهی ، چیزی نیست که در کوتاه مدت حاصل شود .

چند نکته ای که بطور مستقیم از این داستان فهمیده میشود

1 - از همین داستان معلوم می­شود شکر منحصر در گفتن بعضی اذکار و ادعیه نیست بلکه قیام به اموری که سبب حفظ و ادامه نعمتها می­شود نیز از مقوله شکر است .

2 – افعال خداوند معقول و قانونمند است ، چنانکه خداوند آمدن سیل را به خویش نسبت میدهد در حالیکه ما می فهمیم که آن یک موضوع قانونمند بوده ، و هر سد دیگری هم که نگهداری نشود فرو میریزد .

3- بلاغت قرآنی از اینجا فهمیده می­شود که در چند سطر کوتاه مطالبی را میگوید که در اثر اندکی تدبر و تفحص چنان جزئیاتی از آن در مقابل چشمانمان می­آید که انگار ما با حدود بیش از پنجهزار سال فاصله ، داریم آنها را می­بینیم .

4 – این داستان برای مخاطبان اولیه پیامی مانند پیام سوره قریش (که فوقا در «توضیح مقدماتی» گفته ایم) دارد و برای مخاطبان امروز هم پیام مشابهی دارد که باید توسط «عقل جمعی» ماها استخراج گردد .

خودتان هم تحقیق مختصری بکنید

سری به تفاسیر بزنید و ببینید چه ها فرموده اند و این تفسیر را با آنها مقایسه کنید . یعنی اینکه «یستمعون القول فیتبعون احسنه» کنید .

 

120 – : (المیزان) : [در باره «باعد بین اسفارنا» گفته] يعنى سفرهايمان را طولانى كن، تا مسافتهاى دور برويم، و بار سفر دور ببنديم، بيابانها و باديه‏ها بپيماييم،

با توجه به عصاره محتوای سوره که صریح در نکوهش و کفران نعمت است ، مشکل آنان تنبلی ، و منظور آنان «کمتر سفر کردن» بوده است .

121 : (المیزان) مراد از" بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ" [آیه 33] كتب آسمانى قبل از قرآن يعنى تورات و انجيل است، مشركين گفته بودند كه: نه به اين قرآن ايمان داريم، و نه به كتب آسمانى قبل از آن،

در باره «بین یدیه» معنی عجیب و نامقبولی فرموده و این به این خاطر است که تصور اینکه قرآن از «کتاب بعدی» سخن بگوید باطل است ولذا این راه حل را انتخاب کرده که معنی «بین یدیه» را به معنی «من خلفه» برگرداند !

در حالیکه لازم نبود این کار را کند و اگر ترتیب نزول را مورد توجه قرار میداد میدانست که تا سوره سباء هنوز 20 درصد قرآن هم هنوز نازل نشده بود و هنوز بیش از 80 درصد دیگر مانده بود و لذا «بین یدیه» به معنی بقیه قرآن است که هنوز نازل نشده .

یعنی دوخطا مرتکب شده : 1 – بی توجهی به ترتیب نزول 2 – برگرداندن معنی واضح برای رفع بن بست .

122 : (المیزان در باره آیه 41) : گفتيم: مشركين سه طايفه از موجودات را مى‏پرستند، ملائكه، و جن، و قديسين از بشر را،

کلمه «جن» در اینجا به معنی لغوی بکار رفته ، یعنی نامعلوم و نا محسوس ، و خطا در اینجا ترجیحِ معنیِ اصطلاحی بر معنی لغوی بوده است .

سوره مومنون

123 : (المیزان) : در اين سوره بر  ايمان به خدا و روز قيامت دعوت شده و فرقهايى كه ميان مؤمنين و كفار هست شمرده شده است

درس : پیامبران با مردمی مواجه بودند که از خداوند و آیات و الطافش غفلت داشتند و آخرت و پیامبران را تکذیب میکردند و در نتیجه در دو جهان زیانکار شدند .

124 – بحثی که ذیلا تحت عنوان«مراحل مختلف» در آفرینش انسان ، در بخش شرح مختصر کرده ایم با تفاسیر رایج زاویه دارد ، ولی گرچه در اینجا نیاورده ایم ، اما توصیه مطالعه آن را از این باب نیز داریم .

ممکن است آفرینش انسان از «خلاصه­ای از گِل» مربوط به همان دوره­ای باشد که در ابتدای سوره دهر دیدیم (لم یکن شیئا مذکوراً)

به این معنی که در آن دوره چیزی داشته شکل می­گرفته ، نوعی مواد رسوبی داشته بوجود می­آمده ، که اولین سلول­های زنده از آنها بوجود آمده که عبارت «سلاله من طین = خلاصه­ای از گِل» اشاره به آن دوره داشته باشد که آن ماده اصل و اساس هر نوع حیات ، اعم از دریایی و سپس دوزیستی و آنگاه جانداران زمینی بوده است .

بنابراین اگر بگوییم انسان بدست خداوند آفریده شده صحیح است ، و اگر هم بگوییم از خاک آفریده شده با توجه به معنی فوق باز هم صحیح است ، و اگر هم بگوییم از علق آفریده شده ، باز هم صحیح است ، و اگر هم بگوییم از پدر و مادرش آفریده شده ، باز هم صحیح است .

در باره آیات این پاراگراف ، حتی امروز نیز ، با توجه به معانی والای آن ، حتی برخی مفسران هم ، درک مقبولی از آن ندارند ، چه رسد به مخاطبان اولیه ! در عین حالیکه کلماتی که در این پاراگراف بکار رفته ، در این هزار و چند صد سال ، تغییر معنای قابل توجهی نیافته اند !

آفرینش آدم از خاک یعنی چه؟

«ال» در ابتدای «الانسان» ازچه نوع است ؟

بطور قطع الف لام مذکور از نوع الف لام جنس است ، یعنی همه انسانها . زیرا اگر آن را از نوع الف لام عهد یا الف لام تعریف بگیریم با بقیه آیه سازگاری ندارد . زیرا اگر سازگاری داشت می باید قرینه ای در آیه یا آیات بعد می بود که بر آن دلالت کند و نیست .

لذا می توانیم این نتیجه را بگیریم که «همه انسان ها» (و طبعا آدم هم که یکی از انسان ها است) از نطفه و علقه و مضغه و .... بوجود آمده است .

البته اینکه همه انسانها از عصاره ای از خاک آفریده شده اند به این معنی است که قبل از نطفه بصورت مواد غذائی که از خاک  بوجود می آیند در بدن انسان به صورت سلول های تشکیل دهنده اسپرم و اوول در دستگاه های تناسلی مرد و زن وجود دارند .

بنا بر این آفرینش آدم از خاک مانند آفرینش همه ما انسان ها از خاک است که از طریق مواد غذائیِ حاصل از خاک صورت میگیرد .

البته باید توجه داشت که مواد غذائی حیوانی از قبیل گوشت و شیر و مشتقات آن نیز منشاء خاکی دارد .

بنا براین «از خاک آفریده شدن آدم» ، هم ، همانطور است که من و شما از خاک آفریده شده ایم ، و همانطور است که همه میلیارها انسان از خاک آفریده شده اند و میشوند و خواهند شد .

 

یک نمونه جالبِ خطای همه مفسران در اثر بی توجهی به ترتیب نزول

125 - کلمه «مبتلین» میتواند هم صیغه جمع برای اسم فاعل و هم برای اسم مفعول باشد،  

تقریبا تمام مفسران و مترجمانِ مهم ، کلمه مبتلین را به وجه فاعلی گرفته اند که ذیلا ترجمه هایشان را نقل میکنیم :

« ...... و ما بندگان را به اینگونه حوادث آزمایش خواهیم کرد » و « ...... و به یقین ما  آزماینده (بندگان)ایم » و « ....  وما آزماینده بوده ایم » و « .......  و قطعا ما آزمایش کننده بودیم » و     « and we are the one who put men to trial »

   اما وجودِ «اِن» اگر آن را نافیه بدانیم – که وجه غالب آن هم همین است زیرا هیچ محلی برای شرطیه بودن آن ندارد ـ مانع است از اینکه مبتلین را صیغه جمع اسم فاعل بدانیم زیرا در آن صورت این معنی را خواهد داشت که خداوند از مبتلاکنندگان نیست ، در حالیکه هست ، زیرا فرموده اذ ابتلی ابراهیم . . . . و فرموده ان الله مبتلیکم بنهر . . . .  (و موارد زیاد دیگر )

لذا موضوع را اینطور حل کردند که برای «اِن» یک معنی شاذّ و نادر پیدا کردند ( به مفهومی که در آیه 10 سوره قصص آمده ) و پرونده مطلب را بستند و ترجمه های فوق را بجا گذاشتند  .

اما اشکالی که دارد این است که «لِ» تاکید روی کلمه «لمبتلین» چه میشود؟ زیرا مقام ، مقامِ تاکید نیست . خداوند برای اینکه بگوید من ابتلا دهنده هستم نیاز به «لِ» تاکید ندارد (چنانکه هم در دو مورد فوق – ابتلای ابراهیم و ابتلای به نهر – و هم در موارد بسیار زیاد دیگر -  این مفهوم را بدون کوچکترین تاکیدی فرموده)

اما ، اگر به ترتیب نزول به قرآن نگاه کنیم می بینیم خداوند در باره اقوامی که از حدّ گذرانده و راجع به پیامبرانشان و پیروان آنها وارد فاز عملی و تعرض جدی  شده اند (تا قبل از سوره مومنون) این سخنان را  فرموده است :

 در سوره شمس (که در اوایل نزول است) : فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها و لا یخاف عقبیها

 در سوره دخان در قضیه  فرعونیان : فما بکت علیهم السماء والارض و ما کانوا منظرین

در سوره زخرف : فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعین فجعلنا هم سلفا و مثلا للاخرین

در سوره سباء و پس از ذکر عاقبت آنها : ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی الا الکفور

چنانکه دیده میشود راجع به آنها این تعابیر بکار رفته :

راجع به نتیجه هلاکت جمعی آنها نگرانیی نداریم ،

هلاکت جمعی آنها برای آسمان و زمین اهمیتی ندارد ،

آنها بعد ازهلاکت به پیشینیان تبدیل و مایه مَثَل (یا عبرت) آیندگان شدند ،

آنها به چیزی که سزایشان بود رسیدند .

با توجه به آنچه تا کنون گفته شد ترجمه آیه ، در صورت  مفعولی گرفتن آن کلمه ، اینطور میشود : البته در آن نشانه های مهمی هست و البته  ما  جزء مبتلا شدگان نبودیم .

وبه زبان ساده تریعنی :   البته آن کسی که به  گرفتاری افتاد  ما نبودیم . (که هم مفهوم با این مصراع است : بر دامن کبریاش ننشیند گَرد)

اگر کسی قرآن را به ترتیب نزول بررسی کند این «خط» را به سهولت «میگیرد» و می شناسد و  وقتی در سوره های متاخر جملاتی هم مفهوم با مفاهیم قبلی دید آنها را به درستی درک میکند و در معنی آنها دچار اشتباه نمیشود .

اما اگر ترتیب نزول را سر لوحه کار خود قرار ندهد اساسا این «خط» را «نمیگیرد» و ممکن است اشتباه کند که چنانکه  دیدیم تقریبا تمام اشخاص قَدَر هم در این مورد مشخص به اشتباه افتادند (که منحصر به این مورد هم نیست و نظایر زیادی نیز دارد)

 دلیلِ خطا بودن ترجمه و تفسیر فوق همان است که در بالا عرض شد یعنی ترجیحِ معنیِ فاعلیِ کلمه مبتلین به معنی مفعولیِ آن ، که سبب دو خطای دیگر هم شد ،  و البته خودِ دلیل این ترجیح هم بی توجهی به رعایت ترتیب نزول است .

یک جمله سه کلمه ای ( ان   کنا   لمبتلین ) و سه خطا در ترجمه اش ؟!  («لِ» تاکید غیر ضرور ، و «اِنِ» دارای کاربرد شاذّ ، و انتخاب صیغه فاعلی بجای مفعولی)

اما اگر مبتلین را مفعولی و اِن را هم نافیه میگرفتند به مفهومی می رسیدند که با آنهمه آیات قبل و بعد خویش که همه در مفهوم «بر دامن کبریاش ننشیند گرد» مشترکند هم مفهوم و ضمنا دلنشین و مقبول بود .

چرا تقریبا همه مفسرین و مترجمینِ مهم ، دچار این خطا شدند؟

سوال فوق فقط یک جواب دارد :  در نظر نگرفتن ترتیب نزول

 

مطلبی که تحت عنوان «این «بزودی» چه وقت است؟» در بخش شرح مختصر آمده، مربوط به تیتر فوق است که به علت طولانی بودنش در آنجا قرار داده شده است .

این «بزودی» کی است؟

126 - در سوره تکاثر ذیل کلمه «سیعلمون» عرضی کرده ایم که «بزودی خواهند دانستِ» مذکور پس از فتح مکه که همگی مسلمان شدند ، است  و «علمِ» مذکور در کلمه سیعلمون نیز «علم حاصل از ایمان» بوده است .

در اینجا نیز همان حالت برقرار است و پس از فتح مکه همگی این اعتقادات را که جوابش «لِللاه» های سه گانه این پاراگراف است خواهند داشت و این واضح است و «سَ» (= بزودی) مورد بحث نیز اشاره به همان دارد ، یعنی به زمان فتح مکه .

اما  المیزان  فرموده که در همان موقع که این سوال از آنها میشد این جواب را میدادند ، یعنی اینکه کافران در همان موقعِ طرح سوال چنین عقیده ای را داشتند .

البته این هم از آن فرمایشات است و اگر کسی بگوید پس آنها چه کافری بودند که اینهمه اعتقادات صحیح راجع به خداوند داشتند معلوم نیست المیزان چه جوابی میداشت .

بله ، «سیقولون لله» های سه گانه همگی «پرانتزی» است زیرا اگر چشم خویش را بر آنها ببندیم و قبل و بعد آنها را وصل کنیم خواهیم دید روال سخن صاف و یکدست خواهد بود .

دلیل دیگر دال بر اینکه جواب کفار در آن لحظه آن نبوده ، این است که در ابتدای آیه 12 سوره انعام که می فرماید «قل لمن مافی السماوات والارض قل لله...» همین سوال هست و در جوابش هم  هیچ قرینه ای نیست که جواب تقریریِ «لِله» مورد قبول کافران باشد ، بلکه روال کلام نشان دهنده عکس آن است .

البته از این نوع مثال ها زیاد است و ما قصد رعایت اختصار را داریم .

قاعدتا المیزان باید این نظر را از متقدمان یا منابع روائی اخذ کرده باشد و استدلال ماهم مقابل شماست و یستمعون القول و یتبعون احسنه را هم که حتما خودتان می فرمائید .

سیقولون لله

بگو اگر ميدانيد (برايم توضيح دهيد) زمين و هر کس که در آن است متعلق به کيست؟ (84) بزودي خواهند گفت متعلق به خداوند است . بگو پس چرا پند نمي گيريد؟ (85) بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار آن عرش بزرگ کيست؟ (86) بزودي خواهند گفت مال خداست . بگو پروا نميکنيد؟ (87) بگو سررشته همه امور بدست کيست که پناه ميدهد و كسي عليه او پناهگاهي ندارد؟ (88) بزودي خواهند گفت خداست . بگو از کجا افسون شده ايد؟ (89) (نه) بلکه حق را به آنها ارائه کرده ايم و آنها دروغگويند (90)

اگر موارد پرانتزی را مشخص کنیم متن فوق به شکل زیر در می آید :

بگو اگر ميدانيد (برايم توضيح دهيد) زمين و هر کس که در آن است متعلق به کيست؟ (84) بزودي خواهند گفت متعلق به خداوند است . بگو پس چرا پند نمي گيريد؟ (85) بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار آن عرش بزرگ کيست؟ (86) بزودي خواهند گفت مال خداست . بگو پروا نميکنيد؟ (87) بگو سررشته همه امور بدست کيست که پناه ميدهد و كسي عليه او پناهگاهي ندارد؟ (88) بزودي خواهند گفت خداست . بگو از کجا افسون شده ايد؟ (89) (نه) بلکه حق را به آنها ارائه کرده ايم و آنها دروغگويند (90)

اما  المیزان  فرموده که در همان موقع که این سوال از آنها میشد این جواب را میدادند ، یعنی اینکه کافران در همان موقعِ طرح سوال چنین عقیده ای را داشتند .

البته این ادعا بطور واضح خطاست ، زیرا :

1 – بنابر آیه 87 سوره زخرف [ولئن سالتهم من خلقهم لیقولنّ الله] (که با بهترین تقریب دو سال قبل از این سوره نازل شده) کافران مکه در باره آفرینش خودهاشان (یا شرکائی که برای خداوند قائل بودند) این عقیده را داشتند که خداوند آفریدگار آنهاست و اگر بیش از این اعتقاد داشتند (آنهم به آن زیادیی که در این پاراگراف مطرح است)  قرآن به عنوان احتجاج ذکر میکرد .

2 – از آیه 12سوره انعام که شبیه یکی از همین مطالب را دارد [قل لمن ما فی السموات و الارض قل لله] معلوم میشود که آنها در باره اینکه مالکیت آسمانها و زمین با چه کسی است ، (برعکس ادعای المیزان) این عقیده را ندانشتند ، زیرا به پیامبر (ص) تقریر میکند که بگو خدا چنان موقعیتی دارد . والبته بهتر است بدانیم که سوره انعام حد اکثر سه سال بعد از سوره زخرف نازل شده)

3 – هیچ قرینه قرآنی نمیتوان پیدا کرد که نشان دهد کافرانِ آن روزها چنین عقیده ای داشتند .

4 – علمای ملل و نحل هم چنین چیزی نگفته اند و اگر گفته بودند تا کنون بما میرسید .

5 -  اگر کسی بگوید پس آنها چه کافری بودند که اینهمه اعتقادات صحیح راجع به خداوند داشتند  و در اینصورت پیامبر با کافرانی به این خوش اعتقادی چه مشکلی داشت ، معلوم نیست المیزان چه جوابی میداشت .

6 – اساسا خود کفار اگر صاحب چنین اعتقاداتی بودند چرا به آن حضرت اعتراض نکردند که آقا ماکه خودمان همه این حرفها را قبول داریم پس . . . . ؟ و اگر چنین اعتراضی میکردند بما میرسید .

7 – آن تفسیر ارجمند در سوره تکاثر ، «س» (= بزودی) در «سیعلمون» را به هنگام مرگ شخص و پیدایش قیامت معنی کرده ، ودر اینجا به زمانی بسیار کوتاه (در حدّ صفر) این تفاوت عظیم در معنی کردن چقدر موجه است ؟

8 – اساسا اگر اینطور که المیزان گفته ، بوده باشد ، تکلیف سخن خداوند چه میشود که فرموده «بزودی» ؟

9 – تکلیف آیه 90 با این بیان آن تفسیر چه میشود؟

بله ، «سیقولون لله» های سه گانه فوق همگی «پرانتزی» است زیرا اگر چشم خویش را بر آنها ببندیم و قبل و بعد آنها را وصل کنیم خواهیم دید روال سخن صاف و یکدست خواهد بود .

 

سوره اسراء

129 : (المیزان) : اين سوره پيرامون مساله توحيد و تنزيه خداى تعالى از هر شريكى كه  تصور شود مى‏باشد، و با اينكه در اين مورد بحث مى‏كند، اما مساله تسبيح خدا را بر مساله حمد  و ثناى او غلبه داده، و بيشتر به قسم دوم پرداخته است

درس : کمک همه جانبه الهی به پیامبر برای پیگیری رسالتش که ساخته شدن «انسان» باشد .

(المیزان) : از مقايسه ميان وعد اول يعنى جمله" بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا ..." و وعد دوم يعنى جمله" لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ ..." اين معنا به دست مى‏آيد كه وعده دوم بر بنى اسرائيل سخت‏تر بوده و در آن وعده نزديك بوده كه به كلى نابود شوند، و در دلالت بر اين معنا همين عبارت كافى است كه فرمود:" وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً".

و معناى آيه اين است كه وقتى زمان وعده دوم رسيد، يعنى بنى اسرائيل افساد بار دوم خود را از حد گذراندند ما همان بندگان خود را واداشتيم تا با فراهم آوردن اسباب حزن و اندوه و تحقق بخشيدن ذلت و مسكنت آنان چهره‏هايشان را اندوهگين نموده و نيز مانند نوبت نخستين وارد مسجد اقصى شوند و هر چه را كه بر آن غلبه يافتند هلاك نموده و سرزمينهايى را كه از آن عبور كردند ويران سازند.

اگر به محتوای آیات مذکور دقت شود بین دو مرحله مذکور ازمنه و دهوری فاصله است ، چطور چنین چیزی ممکن است؟ و مگر عمر نسلها چقدر است که «همان» اشخاص بعد از گذشت ازمنه و دهور اساسا زنده باشند ، چه رسد به اینکه همان کارها را هم بکنند! بعلاوه ، بیان فوق هیچ مستند تاریخی هم ندارد ، در حالیکه واقعه اول دارد (بخت النصر و کورش و بابِل و . . .) چطور است که واقعه قبلی اینهمه مستند تاریخی دارد و واقعهء پس از آن هیچ ندارد؟

به عبارت دیگر ، واقعه دوم هنوز به وقوع نپیوسته است .

 

130 - در آیه 45 ظاهرا صفت حجاب مذکور بجای اینکه «ساتر» باشد «مستور» ذکر شده و در المیزان برای توجیه موضوع مطالبی چه از قول خویش و چه بصورت نقل قول از دیگران – که برخی از آنها را ردّ نموده – ذکر نموده که مفصل است و ما در اینجا نمیخواهیم وارد آن بشویم .

اما چیزی که به ما مربوط میشود کلید های تفسیری خودمان است و با آنها میتوانیم به روشنی موضوع را توضیح دهیم که این است :

در بین دو کلمه حجاب و مستور موضوع کلیدِ تفسیریِ «واگذاری به مخاطب» اتفاق افتاده ، که شرحش را در باب کلید های تفسیر قرآن در مقدمه جلد اول تفسیر سخن نو ببینید و خلاصه اش این است که مخاطب قرآن (در درجه اول رسول خدا – ص – و در درجه دوم ماها) با ذهن خویش چیزهائی  را که خداوند – به منظور تحریک ذهن ما – نگفته اینطور پر میکنیم : [ی که بوسیله افکار باطل و افعال انحرافی پیداکرده اند  سبب میشود از درک حقایق قرآنی]

یعنی متن اینطور میشود : . . . حجابی که بوسیله افکار باطل و افعال انحرافی پیدا کرده اند سبب میشود از درک حقایق قرآنی مستور . . .

2 - حالت کلی قطعه حاوی آیات 58 تا 60 دلداری دادن به آنحضرت است ، بطوریکه در آیه 58 میگوید این مخالفانت هم اگر مانند امم سابق از حد بگذرانند به همان عاقبت دچار میشوند و لذا خیالت راحت باشد ، و در آیه 59 میگوید ما عاجز نیستیم که آرزویت را برآورده کنیم و معجزه ای بدستت ظاهر کنیم اما بی فایده است ، و در آیه 60 هم می فرماید موضوع آن رویایت هم نگرانت نکند ، فتنه ای است که خودمان صلاح میدانیم که پیش بیاید تا معلوم شود ارزش واقعی هرکس چقدر است .

اگر با این دید این قطعه را باز خوانی کنید می بینید که همه فقرات آن مفهوم است و آن مطالب پر طول و تفصیلی که مفسران ارجمند فرموده اند همه اش زائد و بلکه اکثرا بی وجه است .

 

131 - المیزان در باره آیه 70 سوره اسراء چنین میفرماید :

پس اينكه فرمود:" وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ" مقصود از تكريم اختصاص دادن به عنايت و شرافت دادن به خصوصيتى است كه در ديگران نباشد، و با همين خصوصيت است كه معناى" تكريم" با" تفضيل" فرق پيدا مى‏كند، چون تكريم معنايى است نفسى و در تكريم كارى به غير نيست، بلكه تنها شخص مورد تكريم مورد نظر است كه داراى شرافتى و كرامتى بشود، به خلاف تفضيل كه منظور از آن اين است كه شخص مورد تفضيل از ديگران برترى يابد، در حالى كه او با ديگران در اصل آن عطيه شركت دارد. 

بطور واضح ، آیه مذکور در مقام برشماری مولفه های «تکریم» است که یکی سواره بودن، و یکی رزق طیّب ، و یکی هم آن «تفضیل» مذکور است و این نوع سخن گفتن (برشماریِ برخی نعمتها) در قرآن بسیار عادی و آشنا است . 

132 - (المیزان) : " وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً". كلمه" من" در" من القرآن" بيانيه است كه موصول" ما" در" ما هُوَ شِفاءٌ" را معنا مى‏كند و معنايش اين است كه ما نازل مى‏كنيم آنچه را كه شفا و رحمت است، و آن قرآن است.

اگر تعبیر فوق صحیح باشد می باید کل قرآن این خاصیت دوگانه را داشته باشد ، در حالیکه چنین نیست ، و قرآن متن داستانی و متن حقوقی هم دارد که خالی از این نوع تاثیر دوگانه میباشند ، و اگر اینطور بود که المیزان فرموده ، چرا خداوند کفار را به تدبر در قرآن دعوت کرده ؟ و اگر تمام قرآن دارای تاثیر دوگانه بود خداوند در حقیقت در این دعوت خویش (هزار بار معاذالله) خواسته آنان را گول بزند؟

بله «مِن» در اینجا یعنی «قسمتی از» (یعنی قسمتهایی از قرآن چنان خاصیت دوگانه ای دارند ، نه همه قرآن)

 

133 - در باره آیه 104 سوره اِسراء : (المیزان) : وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً"  [. . . ] بعيد هم نيست كه مراد از وعده آخرت همان قضايى باشد كه راندن آن را در اول سوره ذكر نموده فرمود:" فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً" هر چند كه بيشتر مفسرين اين احتمال را نداده‏اند، ليكن بنا بر اين احتمال صدر سوره با ذيل آن مرتبط مى‏شود، و آن وقت مراد از ذيل اين مى‏شود كه: بعد از غرق فرعون، به بنى اسرائيل دستور داديم كه در سرزمين مقدس كه فرعون شما را از رفتن به آنجا جلوگيرى مى‏كرد منزل كنيد و در آنجا باشيد تا وعده ديگر شما برسد، همان وعده‏اى كه در آن، بلاها شما را مى‏پيچاند و دچار قتل و غارت و اسيرى و جلاى وطن مى‏شويد در آن موقع همه شما را گرد آورده و در هم فشرده مى‏آوريم (و اين همان اسارت بنى اسرائيل و جلاى وطن آنان است كه يكپارچه به بابل آمدند).

قولی است نامقبول ، که علاوه بر اینکه با عصاره محتوای سوره مغایر است با رفتار خداوند حکیم نیز مغایر است که از طرفی آنها را به «ان احسنتم احسنتم لانفسکم» امیدوار کند و از طرف دیگر بگوید فایده ای ندارد و عاقبت شما این است ، بعلاوه روال سخن طوری است که خواننده اینطور می فهمد که آیه های 4 تا 8 دارد از اتفاقی که در آینده خواهد افتاد (مثلا اوضاع فعلی یهودیان اسرائیل) صحبت میکند . . . و ترجیح میدهیم خواننده کنجکاو را به تفسیر پاراگراف اول این سوره ارجاع دهیم .

 

سوره ابراهیم

134: (المیزان) : آيات كريمه اين سوره، پيرامون اوصاف قرآنى كه بر پيغمبر اسلام (صلوات اللَّه  عليه) نازل شده بحث مى‏كند .

عصاره محتوای سوره که ما بر اساس محاسبه استخراج کرده و آن را درس نامیده ایم چنین میگوید :  خداوند پیامبران و پیروانشان را پیروز و کافران را در دنیا مغلوب و در آخرت معذب میکند .

2 - وعده «لئن شکرتم لازیدنکم» به کیست؟ بر خلاف تلقی مشهور مفسران ارجمند،  وعده مذکور به جوامع است نه به افراد (دقت کنید)

 

سوره هود

135 (المیزان) : اين سوره همانطور كه از آغاز و انجامش و از زمينه‏اى كه همه آياتش دارد بر مى‏آيد در اين مقام است كه غرض آيات قرآنى را با همه كثرت و تشتتى كه در آنها است بيان نموده از مضامين همه آنها خلاصه‏گيرى كند.

و خاطر نشان مى‏سازد كه اساس و جان تمامى معارف مختلفى كه آيات قرآنى متضمن آن است يك حقيقت است. اگر قرآن كريم سخن از معارف الهى دارد و اگر در باره فضايل اخلاقى سخن مى‏گويد و اگر احكامى در باره كليات عبادات و معاملات و سياسات و ولايتها تشريع مى‏كند و اگر از اوصاف خلايقى از قبيل: عرش، كرسى، لوح، قلم، آسمان، زمين، فرشتگان، جن، شيطانها، گياهان، حيوانات و انسان سخن به ميان مى‏آورد، و اگر در باره آغاز خلقت و انجام آن حرف مى‏زند و بازگشت همه را نخست به سوى فنا و سپس به سوى خداى سبحان مى‏داند و خبر از روز قيامت و قبل از قيامت، يعنى از عالم قبر و برزخ مى‏دهد و از روزى خبر مى‏دهد كه همه براى رب العالمين و به امر او بپا مى‏خيزند، و همه در عرصه‏اى جمع گشته سؤال و بازخواست و حساب و سنجش و گواهى گواهان را مى‏بينند، و در آخر بين همه آنان داورى شده گروهى به بهشت و جمعى به دوزخ مى‏روند، بهشت و دوزخى كه داراى درجات و دركاتى هستند، و نيز اگر بين هر انسانى و بين عمل او، و نيز بين عمل او و سعادت و شقاوت او، و نعمت و نقمت او، و درجه و دركه او، و متعلقات عمل او از قبيل وعده و وعيد و انذار و تبشير از راه موعظه و مجادله حسنه و حكمت رابطه برقرار دانسته و در باره آن رابطه‏ها سخن مى‏گويد، همه اينها بر آن يك حقيقت تكيه دارد و آن حقيقت چون روح در تمامى آن معارف جريان يافته و آن يك حقيقت، اصل و همه اينها شاخه و برگ آنند، آن حقيقت، زير بنا و همه اينها كه دين خدا را تشكيل مى‏دهند بر آن پايه بنا نهاده شده‏اند، و آن يك حقيقت عبارت است از توحيد حق تعالى، البته توحيدى كه اسلام و قرآن معرفى كرده، و آن اينست كه انسان معتقد باشد به اينكه خداى تعالى رب همه اشياى عالم است و غير از خداى تعالى در همه عالم ربى وجود ندارد، و اينكه انسان به تمام معناى كلمه تسليم او شود و حق ربوبيت او را اداء كند و دلش جز براى او خاشع نگشته، بدنش جز در برابر او خضوع نكند، خضوع و خشوعش تنها در برابر او- جل جلاله- باشد.

و اين توحيد، اصلى است كه با همه اجمالى كه دارد متضمن تمامى تفاصيل و جزئيات معانى قرآنى است، چه معارفش و چه شرايعش. و به عبارتى اصلى است كه اگر شكافته شود همان تفاصيل مى‏شود، و اگر آن تفاصيل فشرده شود به اين اصل واحد برگشت مى‏كند.

پس، اين سوره همه معارف قرآنى را نخست در اين چهار آيه اول بطور اجمال ذكر  نموده، سپس در طول سوره به تفصيل آن مى‏پردازد، البته آن تفصيل را در قالب انذار و تبشير ريخته، انذار و تبشيرى كه با ذكر سنت جارى خدا در بندگان و ايراد اخبار امتهاى گذشته و داستان اقوام نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و موسى، و سرنوشتى كه استكبار از پذيرفتن دعوت الهى و نيز افساد در زمين و اسراف در اين فساد انگيزى دارد صورت گرفته، و نيز به توصيف وعده‏هاى الهى براى مؤمنين و صاحبان اعمال صالح و توصيف تهديدهايى كه خدا به طبقه كفار و تكذيبگران آياتش داده پرداخته و در خلال اين مسائل امور ديگرى از معارف الهى راجع به توحيد، نبوت و معاد نيز خاطر نشان شده است.       

چنانکه ملاحظه میشود در باب چیزی که المیزان آن را «غرض سوره» مینامد (و لزوما می باید خلاصه و در حد یکی-دو جمله باشد) خیلی طولانی فرموده و ضمنا صحیح نیز به نظر نمیرسد ، زیرا ، با «درس» که از راه محاسبه استخراج و فوقا نقل شده ، نسبتی ندارد .

 

136 - آیه 17 این پاراگراف یکی از آیات مورد اختلاف شدید مفسران است، یکی «مَنِ» (=چه کسی) ابتدای آیه را به رسول اکرم(ص) و دیگری بر امیرالمؤمنین(ع) تطبیق کرده و فرمایش­های عجیب و غریبی فرموده­اند .

سایرین نیز چیزهای دیگری گفته­اند ، و به زحمت زیادی دچار شده­اند ، و بالاخره هم نتوانسته اند­ مطلب خویش را به طرز پسندیده ای­ جمع کنند .

اما در این روش تحلیلی ، بدون استفاده از خارج قرآن ، خود متن قرآنی بطوری معقول و مقبول و منطقی تحلیل شده ، و در نتیجه ، نتیجه­ای گرفته ایم که ارزیابی آن رابـه شما وامیگذاریم :

برای مطالعه بیشتر ، ر.ک. www.tafsir.jamal-ganjei.com کتاب «صدها ایراد بر تفاسیر کلاسیک» ، فصل 3/7

 

 

137 (المیزان): " قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ" اين جمله پاسخ قوم لوط است در برابر دعوتى كه آن جناب مى‏كرد و به آنان مى‏گفت كه بياييد با دختران من ازدواج كنيد،  و آنچه در اينجا لازم است مورد توجه قرار گيرد اين است كه قوم لوط نگفتند:" ما حقى در دختران تو نداريم" بلكه گفتند:" تو از پيش مى‏دانستى كه ما حقى در دختران تو نداريم"

حضرت لوط برای اینکه قوم او متعرض مهمانان او نشوند «دختران» خویش را به آنان پیشنهاد کرد.

مگر ایشان  چند تا دختر داشت که بتواند جواب قوم خویش را بدهد؟

لذا جواب صحیح همان است که مرحوم علامه آن را ذکر کرده و سپس رد کرده است .

و آن این است که پیامبران پدران معنوی امت هستند و منظور ایشان از «دختران من» یعنی «این زنان موجود» و این مفهوم با انتهای سوره حج نیز که خداوند حضرت ابراهیم را «پدر» قلمداد کرده هماهنگ است و معنی نهائی آن یعنی اینکه از عادتِ زشتِ رو کردن به جنس مذکر دست بردارید و مطابق فطرت و طبیعت به «این دختران من» (یعنی این زنان موجود که به حال خویش رها شده­اند و مورد غفلت قرار گرفته­اند) رو کنید.

اینکه قوم لوط در آیه 79 می­گویند ما در دخترانت «حقی» نداریم به این علت است.

 

 

سوره شعراء

138: (المیزان) : و اين سوره هم از سوره‏هاى اولى است كه در مكه و قبل از هجرت نازل شده

این سوره به دلیل محتوایش نمیتواند از «سوره های اولی» باشد که در مکه نازل شده و با توجه به محتوایش متناسب است با اوضاع و احوال اوایل دهه دوم بعثت

139 : (المیزان) : غرض از اين سوره، تسليت خاطر رسول خدا (ص) است از اينكه قومش او را و قرآن نازل بر او را تكذيب كرده بودند و او آزرده شده بود

در بیان المیزان منظور از «غرض» همان چیزی است که ما «درس» مینامیم و از راه محاسبه استخراج میکنیم و در مورد این سوره چنین است : چگونه خداوند پیامبران را موفق و تکذیب کنندگان آنان را نابود میکند .

 

 

140 :  آیه 196  (المیزان) : " وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ" ضمير" انه" به قرآن بر مى‏گردد و يا به نزول آن بر قلب رسول خدا (ص)، و كلمه" زبر" جمع زبور است، كه به معناى كتابست، و معناى آيه اين است كه خبر آمدن قرآن و يا نزولش بر تو، در كتب گذشتگان از انبياء آمده بود.

تفسیر بهتر – با توجه به عصاره محتوای سوره (درس) و عصاره محتوای پاراگراف (درب) – این است که این مطالب (یعنی داستانهای پیامبران که حجم اصلی سوره را گرفته ، و نتایجِ حاصل از آن که در بخش های پایانی سوره ذکر شده) در کتب پیشین هست ، نه اینکه آن را محدود کنیم به «خبرِ آمدن قرآن و یا نزولش برتو» که البته در اینصورت (که المیزان انتخابش کرده) به محتوای سوره بی ارتباط هم خواهد بود .

141 - آیه 200 : (المیزان) : كلمه" سلوك" به معناى داخل كردن و عبور دادن از راه است، و مراد از" مجرمين"، كفار و مشركين‏اند، كه اگر به اين نامشان ناميد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده و فهمانده باشد كه ما قرآن را در دل مشركين بدين جهت داخل مى‏كنيم كه مجرم هستند و اين از باب مجازات است، نتيجه اين تعبير اين است كه هر مجرمى همين مجازات را دارد. و معناى آيه اين است كه ما قرآن را با اين حال، يعنى با اين وضع كه مورد نفرت و اعراض مشركين باشد و به او ايمان نياورند، داخل در قلوب اين مشركين نموده، از آن عبورش مى‏دهيم، تا كيفر جرم آنان باشد و با هر مجرم ديگرى اين معامله را مى‏كنيم.

حقیقت این است که آدم در میماند که در مقابل این نوع معنی کردن چه بگوید ، بلکه معنی بهتر این است که «ه» در «سلکناه» معطوف به تکذیب کفار است که تقریبا تمام سوره اشاره به آن دارد و معنی آن اینطور میشود که ما این عمل تکذیب قرآن را به دل مکذبان راه دادیم ، که البته این معنی با «کذلک یضل الله من یشاء» که در قرآن بسیار تکرار شده ، همطراز است و معنی مقبولی است .

 

 

سوره یونس

142 : (المیزان) : و غرض اين سوره، يعنى آن هدفى كه سوره براى بيان آن نازل شده، عبارت است از تاكيد مردم به التزام به توحيد،

آنچه المیزان آن را غرض سوره نامیده ، همان چیزی است که ما آن را «درس» سوره نامیدیم و از راه محاسبه و با دقت استخراج شده که چنین میگوید : ای پیامبر با جدیت کار رسالتت را پیگیر ، تو و پیروانت در مقابل کافرانِ بی منطق و غافل در دنیا پیروز و در آخرت نجات یافته خواهید بود .

143 : (المیزان) : اين سوره مباركه- همانطور كه از آياتش پيداست- در مكه نازل شده و از سوره‏هايى است كه نزول آن در اوائل بعثت بوده،

ضمنا خیلی جالب است که المیزان نیز به محتوای سوره استشهاد کرده ، در حالیکه محتوای سوره که شامل مطالب استدلالی سنگین و ذکر قسمتی از داستان حضرت موسی (ع) که ناظر به فاز نهائی داستان آنحضرت است با دوره ای از ماموریت رسول اکرم (ص) مناسبت دارد که به زمان هجرت نزدیک است ، نه اینکه – به قول المیزان -  «در اوائل بعثت» بوده باشد .

 

 

144: (المیزان) : " وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ ..."

تعجيل در هر چيز به معناى آوردن آن به سرعت و عجله است، و استعجال به چيزى به معناى آن است كه بخواهيم چيزى به سرعت و عجله حاصل شود و كلمه" العمه" به معناى حيرت شديد است. و معناى آيه اين است كه: اگر خداى تعالى در رساندن شر- كه همان عذاب است- به مردم عجله مى‏كرد، همانطور كه خود مردم در رسيدن به خير و نعمت عجله مى‏كنند، هر آينه عذاب را بر آنان نازل مى‏كرد و اجلشان را پايان مى‏داد و ليكن خداى تعالى در رساندن شر به آنان عجله نمى‏كند،

«استعجالهم بالخیر» خودش یک «شر» است ، و معنی بهتر این است که اگر قرار باشد که خداوند «شرّ عجله کردن مردم برای رسیدن به خواسته ها» را دامنگیرشان کند وضع همگان خراب میبود اما خداوند معمولا نمیگذارد اینطور شود و مهلت میدهد و . . .

 

145 - مطلبی که فوقا ، تحت عنوان «حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها» از المیزان نقل کرده ایم یکی از شواهدِ مربوط به تیتر فوق است ، که در اینجا تکرار نمیکنیم.

146 : (المیزان) : وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ" اشاره به روز قيامت دارد، و مى‏فهماند آن روز كه روز كشف حقايق از يك سو و باز شدن فهم بشر از سوى ديگر است همه اين كفار تاويل حقايق و واقعيت معارف قرآن را مى‏فهمند،

در تمام سوره های مرحله ششم تا آخر مرحله هفتم (ر.ک. ترتیب و زمان نزول سوره ها که در سایت هست) دارد به آنحضرت مژده پیروزی میدهد ، لذا تاویلی که در اینجا بهتر می نشیند همان وقایعی است که قرار است به زودی اتفاق بیفتد ، یعنی هجرت و جنگ بدر و فتح مکه و امثال آنها .

به عبارت دیگر خطا دوتا است : 1 – در نظر نگرفتن عصاره محتوای سوره است که حاوی وعده پیروزی نزدیک می باشد 2 – خطای عادی تفسیری راجع به تفسیر مطلب به یکی از مصادیق آن (قیامت)

 

147 - المیزان در موضوع آیه 87 فرمایشات عجیبی کرده و «قبله» را به معنی اصطلاحی آن – که جهتِ روکردن هنگام نماز باشد - گرفته ، در حالیکه روال داستان بما میگوید معنی لغوی آن که به معنی «محل مراجعه» باشد به موضوع بهتر میخورد و گرنه معنی ندارد که خانه خودتان را جهت نمازِ مردم قرار دهید ، و باز هم از همین داستان نتیجه دیگری که عجیب تر است گرفته که بنی اسرائیل خانه و زندگی نداشته اند و مثلا در چادر زندگی میکرده اند ، و این چیزی است که حتی خود یهودیان نیز آن را قبول ندارند و این مطلب را به عنوان یکی از عناصر سختگیری های فرعونی در هیچ جا اظهار نکرده اند و معقول هم نیست زیرا بنی اسرائیل در زمان عزت یوسف (ع) با احترام وارد مصر شدند و حتما اول برای خویش خانه ها و زندگی مناسب آبرومند تمهید کرده اند و اگر چنین چیزی بود مورد اشاره قرآن قرار میگرفت ، همانطور که «یذبحون ابنائهم و یستحیون نسائهم» قرار گرفت .

  1 - ترجیح معنی اصطلاحی کلمه « قبله » بر معنی لغوی آن که سبب شده  آیه نامفهوم جلوه کند

 2 – افتادن در اشتباه دیگر به علت اشتباه اول (چادر نشینی)

 

سوره انبیاء

148 : (المیزان) : غرض اين سوره گفتگو پيرامون مساله نبوت است كه مساله توحيد و معاد را زير بناى آن قرار داده،

آنچه که المیزان آن را غرض سوره نامیده ، همان چیزی است که ما آن را «درس» سوره می نامیم و با دقت از راه محاسبه استخراج میکنیم که این است : ای پیامبر! رسالت خویش را باقوت پیگیر باش که مانند پیامبران گذشته موفق خواهی شد .

 

 

149 : (المیزان) : " أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها"- مناسب‏تر با سياق اين است كه مراد از" نقص ارض از اطراف آن" انقراض بعضى امم ساكن آن باشد، چون براى هر امتى در زمين اجل و مهلتى است كه فرمود:" ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ" «1» قبلا هم اشاره به اين معنا گذشت كه مراد از طول عمر ايشان، طول عمر جامعه ايشان است. و معناى آيه اين است كه: آيا نمى‏بينيد كه زمين (يعنى جمعيت آن) را رو به نقصان نهاده امتى بعد از امت ديگر در آن منقرض مى‏شود، و امر خدا آنان را هلاك مى‏كند، آيا اينان چه كسى را دارند از هلاكت جلوگيرشان شود؟ آيا اگر خداى تعالى عذاب و يا هلاكت را خواسته باشد، و يا خواسته باشد كه منقرضشان كند، ايشان بر خدا غلبه مى‏كنند؟!.

معنی درست تر این است که دارد به کفار می فرماید آیا نمی بینید هر روز از حوزه نفوذ عقاید (شرک) تان کم میشود ؟

 

150 (آیه 73) : (المیزان) : " وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا ...". ظاهر آيه به طورى كه آيات راجعه به امامت ذريه ابراهيم هم دلالت دارد، اين است كه ضمير در" جعلناهم" به ابراهيم و اسحاق و يعقوب برگردد.

و ظاهر جمله" يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" اين است كه هدايت به امر، جارى مجراى مفسر معناى امامت است و اما آنچه در خصوص اين مقام خاطر نشان مى‏كنيم، اين است كه اين هدايت كه خدا آن را از شؤون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمايى نيست، چون مى‏دانيم كه خداى تعالى ابراهيم را وقتى امام قرار داد كه سالها داراى منصب نبوت بود، هم چنان كه توضيحش در ذيل آيه" إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" گذشت، و معلوم است كه نبوت منفك از منصب هدايت به معناى راهنمايى نيست، پس هدايتى كه منصب امام است معنايى نمى‏تواند غير از رساندن به مقصد داشته باشد، و اين معنا يك نوع تصرف تكوينى در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى كمال، و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر، هموار مى‏سازد.

و چون تصرفى است تكوينى، و عملى است باطنى، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مى‏گيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى، كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقى است كه آيه شريفه" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ" «1» آن را تفسير مى‏كند.

و مى‏فهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مى‏شوند، و به رحمت پروردگارشان ملبس مى‏گردند.

و چون امام به وسيله امر، هدايت مى‏كند- با در نظر گرفتن اينكه باء در" بامره" باء سببيت و يا آلت است- مى‏فهميم كه خود امام قبل از هر كس متلبس به آن هدايت است، و از او به ساير مردم منتشر مى‏شود، و بر حسب اختلافى كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود از آن بهره‏مند مى‏شود، از اينجا مى‏فهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، هم چنان كه پيغمبر رابط ميان مردم و خداى تعالى است در گرفتن فيوضات ظاهرى، يعنى شرايع الهى كه از راه وحى نازل گشته، و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر مى‏شود.

و نيز مى‏فهميم كه امام دليلى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مى‏كند هم چنان كه پيغمبر دليلى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مى‏نمايد، البته بعضى از اولياى خدا تنها پيغمبرند، و بعضى تنها امامند، و بعضى داراى هر دو مقام هستند، مانند ابراهيم و دو فرزندش.

ایرادات این بخش مهم است :

 1 – از لحاظ ترتیب نزول (که تفسیر آیه را به آیه سوره بقره ارجاع داده که تا نزول آن سالهای زیادی مانده)

 2 – «امر» را بجای اینکه به معنی لغوی بگیرد که جمع آن امور (یعنی کارها) میشود به یک معنی فلسفی که خود مولف المیزان به آن علاقمند است گرفته و به آیات کن فیکون اشاره کرده که ربطی به اینجا ندارد . که چه بشود؟ که عقیده ما شیعیان در باره امامت دارای مستند قرآنی بگردد!

151 - (آیه 87) : (المیزان) : " وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ"- يعنى به ياد آر ذو النون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى‏گيريم" نَقْدِرَ عَلَيْهِ" بطورى كه گفته‏اند به معناى تنگ گرفتن است.

ممكن هم هست جمله" إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ" در مورد تمثيل وارد شده باشد و معنايش اين باشد كه: رفتن او و جدايى‏اش از قومش مانند رفتن كسى بود كه از مولايش قهر كرده باشد و پنداشته باشد كه مولايش بر او دست نمى‏يابد و او مى‏تواند با دور شدن از چنگ وى بگريزد و مولايش نمى‏تواند او را سياست كند. اين احتمال از اين نظر قوى نيست كه پيامبرى چون يونس شانش اجل از اين است كه حقيقتا و واقعا از مولايش قهر كند و به راستى بپندارد كه خدا بر او قادر نيست و او مى‏تواند با سفر كردن از مولايش بگريزد چون انبياى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنين پندارها است، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند.

پس همانطور كه گفتيم آيه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجى.

خیلی ممنون ! پس آنهمه مطالب دیگر در سوره های دیگر در باره حضرت یونس مثلا آیه 48 سوره قلم که میگوید ای پیامبر مانند یار آن ماهی نباش ، و آیات 139 تا 148 سوره صافات که فرار و کشتی پر و قرعه کشی و به دریا اندختن و یک لقمه آن ماهی شدن و سپس به بیابان افتادن و درخت کدو روییدن و بر او سایه انداختن و . . . همه اینها تمثیل است؟ یعنی در سوره قلم پیامبر را از تمثیل نهی میکند یا از رفتار یک یونس واقعی؟ و اگر اینطور باشد که با آیات اینقدر راحت باشیم ، پس داستانهای سایر پیامبران چه میشود؟ آنها هم تمثیل است؟ ای وای از مظلومیت قرآن که به یک روایتِ عصمت انبیاء  فروخته میشود !

خطا :

 1 – حاکم کردن روایت بر قرآن

 2 – بی توجهی به ترتیب نزول

 3 – بی سلیقگی تفسیری و ندیدن آنهمه نصوص

 

سوره صافات

152 : (المیزان) : در اين سوره بر مساله توحيد احتجاج شده،

بلکه عصاره محتوای سوره که از راه محاسبه استخراج کرده ایم چنینی میگوید:

درس : ایمان سبب نجات در دو جهان است .

 

153 – آیه 88 تا 98 : (المیزان) : " فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ" شكى نيست در اينكه ظاهر اين دو آيه اين است كه خبر دادن ابراهيم (ع) از مريضى خود مربوط است به نظر كردن در نجوم، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براى اين بوده كه وقت و ساعت را تشخيص دهد، مثل كسى كه دچار تب نوبه است، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره‏اى و يا از وضعيت خاص نجوم تعيين مى‏كند.

و يا براى آن بوده كه از نگاه كردن به نجوم، به حوادث آينده‏اى كه منجم‏ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان بدست مى‏آورند، معين كند. و صابئى مذهبان به اين مساله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم (ع) عده بسيارى از معاصرين او از همين صابئى‏ها بوده‏اند.

بنا بر وجه اول، معنايش آيه چنين مى‏شود: وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بيرون شوند تا در بيرون شهر مراسم عيد خود را به پا كنند، ابراهيم نگاهى به ستارگان انداخت و سپس به ايشان اطلاع داد كه به زودى كسالت من شروع مى‏شود، و من نمى‏توانم در اين عيد شركت كنم.

و بنا بر وجه دوم معنايش اين مى‏شود: ابراهيم در اين هنگام نگاهى به ستارگان كرد و طبق قواعد منجمين پيشگويى كرد كه به زودى من مريض خواهم شد، و در نتيجه نمى‏توانم با شما از شهر بيرون شوم.

ولى وجه اولى با وضع ابراهيم (ع) مناسب‏تر به نظر مى‏رسد، براى اينكه آن جناب با اينكه توحيدى خالص داشت، ديگر معنا ندارد براى غير خدا تاثيرى قائل باشد. و از سوى ديگر دليلى هم كه به قوت دلالت كند بر اينكه آن جناب در آن ايام مريض نبوده در دست نداريم، بلكه دليل داريم بر اينكه مريض بوده، براى اينكه از يك سو خداى تعالى او را صاحب قلبى سليم معرفى كرده و از سوى ديگر از او حكايت كرده كه صريحا گفته است: من مريضم و كسى كه داراى قلب سليم است، دروغ و سخن بيهوده نمى‏گويد.

اين بود آن وجهى كه ما در تفسير اين دو آيه اختيار كرديم. و مفسرين در توجيه آن وجوهى ذكر كرده‏اند كه از همه وجيه‏تر و بهتر اين است  كه: نگاه كردنش به نجوم، و خبر دادنش از مريضى خود، از باب معاريض كلام است. و معاريض عبارت است از اينكه:

گوينده چيزى را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايى بفهمد و خود او معناى ديگرى اراده كند. پس شايد نظر كردن آن جناب در ستارگان نظر كردن موحد در صنع خداى تعالى باشد، تا از آن راه بر وجود خداى تعالى و يكتايى او استدلال كند، ولى مردم خيال كردند كه نظر كردن او مثل نظر كردن منجم‏ها است، كه مى‏خواهد از وضع ستارگان بر پيش آمدن حوادثى استدلال كند. آن گاه فرموده:" من مريضم" و منظورش اين بوده كه او به زودى دچار بيمارى مى‏شود، چون آدمى در طول عمر بدون بيمارى نمى‏شود، هم چنان كه باز از همان جناب حكايت كرده كه گفت:" وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ"  چيزى كه هست مردم خيال كردند منظور او اين است كه همين امروز كه روز عيد ايشان است مريض است، و آنچه در نظر آن جناب مرجح بوده كه اين همه زحمت به خود بدهد، اين بوده كه در شهر تنها بماند و آن هدفى را كه در نظر داشته انجام دهد، يعنى بت‏هاى اهل شهر را بشكند.

ليكن اين وجه- كه گفتيم بهترين وجوهى است كه مفسرين ذكر كرده‏اند- وقتى صحيح است كه آن جناب در آن روز مريض نبوده باشد و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه گفتيم هيچ دليلى بر اين معنا نيست. علاوه بر اين گفتن معاريض براى انبياء جايز نيست، زيرا باعث مى‏شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد.

موضوع یک تمارض بوده تا فرصت کند به بتها نزدیک شود اما اینکه المیزان آنقدر خود را به تکلف انداخته تا همین موضوع ساده را بگوید بی وجه است زیرا ابراهیم (ع) در آن موقع هنوز پیامبر نبود و لذا به قول المیزان « معاریض » برای او اشکال نداشت، و دلیل هنوز به پیغمبری نرسیدن او در آیه 60 همین سوره است زیرا اگر شده بود باید اعلام میکرد .

154 - (آیه های 102 تا 107)  : خطای پیامبرانه حضرت ابراهیم ع و «عتاب محترمانه» او (که) در اثر خطای تفسیریِ فوق یک نوع افتخار برای آنحضرت قلمداد شده است.

 در ابتدا متن ذیل را که  ترجمه آیاتی از سوره صافات است چند بار مرور کنید :

و گفت من بسوي پروردگارم ميروم و او البته بزودي هدايتم خواهد کرد (99) پروردگارا (فرزندي) از صالحان بمن بده (100) پس مژده پسري موقر را به او داديم (101) و هنگامي که (آن فرزند) بالغ شد و در سعي همراهش بود ، به او گفت : پسرکم ! در خواب می بینم که تو را ذبح ميکنم . نظرت چيست؟ گفت: پدر جان ! آنچه را که مأمور هستي انجام ده . انشاء الله مرا صابر خواهي يافت (102) پس چون تسليم شدند و پيشاني او را بر زمين گذاشت (103) ندايش داديم که اي ابراهيم! (104) تو موضوع رويايت را تصدیق کردی و  نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (105) البته اين يک آزمايش آشکار بود (106) و با قرباني عظيمي جايگزينش داديم (107) و درميان بازماندگان برايش بجا گذاشتيم : (108) سلامي بر ابراهيم (109) و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (110) که او البته از بندگان مومن ما بود (111)

اگر کمی دقت کنید خواهید دید آیات 102 تا 107 «پرانتزی» است ، دلیلش هم اینکه اگر چشم خویش را بر آن ببندیم و قبل و بعدش را ( انتهای آیه 101 را به ابتدای آیه 108)  وصل کنیم می بینیم روال سخن کاملا صاف و هموار و بی دست انداز خواهد بود . دلیل مهم تر نیز این است که روح کلی این پاراگراف (که آیات 74 تا 148 را در بر میگیرد) این است که «آن پیامبر به فلان مشکلات دچار شد و ما نجاتش دادیم و طرف مقابلش را هلاک کردیم و برای او  نام نیکی در تاریخ بشر قرار دادیم و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم»

 ودر پاراگراف مذکور این فرمول را برای حضرت های نوح (ع) و ابراهیم (ع) و موسی (ع) و الیاس (ع) و لوط (ع)  و یونس (ع) بکار گرفته و البته حجم مطلبِ مربوط به حضرت ابراهیم (ع) از همه مفصل تر است ، بطوریکه مثلا آنچه راجع به حضرت موسی (ع) فرموده 7 آیه و راجع به حضرت ابراهیم (ع) 30 آیه است . که خواندن کل آن پاراگراف را توصیه میکنیم :

اما آیات مورد بحث (یعنی آیات 102 تا 107) که در فضای کلیِ «به ابراهیم هم چنین لطفی کردیم» است ،  نسبت به کل داستان ابراهیم (ع) «سکته دار» است ، زیرا کل داستان متضمن تحسین اوست ، اما آیات مورد بحث متضمن «عتاب»ی است که به او نموده ، و خطای او را مانند مورد حضرت ایوب (ع) جمع و جور فرموده ، و مانند حضرت یونس (ع) لطف خویش را  مجددا نسبت به او برقرار نموده است  .

اینک میتوانیم «پرانتزی» بودن آیات مورد بحث را در متن ذیل نشان دهیم :

و گفت من بسوي پروردگارم ميروم و او البته بزودي هدايتم خواهد کرد (99) پروردگارا (فرزندي) از صالحان بمن بده (100) پس مژده پسري موقر را به او داديم (101) {و هنگامي که (فرزندش) بالغ شد و در سعي  همراهش بود ، به او گفت: پسرکم ! در خواب می بینم که  تو را ذبح ميکنم . نظرت چيست؟ گفت : پدر جان! آنچه را که مأمورش هستي انجام ده . انشاء الله مرا صابر خواهي يافت (102) پس چون تسليم شدند و پيشاني او را بر زمين گذاشت (103) ندايش داديم : اي ابراهيم! (104) رويايت را  تصدیق نمودی {{و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم }}(105) البته اين يک آزمايش آشکار بود (106) و  قرباني عظيمي به جايگزينی اش داديم} (107) و درميان بازماندگان برايش بجا گذاشتيم : (108) سلامي بر ابراهيم (109) و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (110) که او البته از بندگان مومن ما بود (111)

ملاحظه میکنید؟ اگر آیات مورد بحث را ندید بگیریم در روند مطلب سکته ای پدید نمی آید و نیز اگر به متن دقیق شویم ، کاملا معلوم میشود که آن تکه که «پرانتزی» اش نامیده ایم از جنس قبل و بعد خویش نیست .

اینک که متوجه این موضوع شده ایم ، اگر روی همان قطعه «پرانتزی» تمرکز کنیم دلایل زیادی پیدا میکنیم که تاییدگر «عتاب»ی بودن قطعه مذکور است :

1– اینکه آن حضرت به پسرش گفت «در خواب می بینم» (اری فی المنام) این معنی را میدهد که خود آن حضرت هم اعتقاد نداشت که خواب او وحی است زیرا گفته «می بینم» و نگفته «دیده ام» و معلوم میشود چندین بار دیده بوده ولی باور نکرده بوده ، و البته اینکه با آن پسر مشورت کرده و او گفته «پدر جان آنچه را مامورش هستی انجام ده» ، دلیلی بر چیزی نمیشود زیرا او پسر بچه ای بوده و به پدرش به عنوان پیامبر بزرگ الهی کوچکترین شکی نداشته و تصورات او را عین حقیقت تلقی کرده و آنقدر تسلیم حق بوده که بدون کوچکترین تردیدی تسلیم کشته شدن در راه چیزی که آن را حقیقت محض می پنداشته شده است ، و این داستان اگر برای پدرش یک خطا بود برای او یک افتخار است.

2– قسمت اصلی عتاب در جمله «قد صدّقت الرویا» است ، که به این معنی است که ای ابراهیم ! تو که به وحی دسترسی داشتی ، چرا در باره خوابت که خودت هم راجع به آن شک داشتی ، از ما استعلام نکردی؟ مگر همین خودت نبودی که در باره چگونگی زنده کردن مردگان از ما خواستی که موضوع را به تو نشان دهیم و در پاسخ سئوالِ «مگر راجع به آن ایمان نداریِ؟» ما گفتی «چرا ، ولی میخواهم دلم مطمئن شود» چطور در آنجا دنبال اطمینان قلبی بودی اما در اینجا که پای جان انسانها در میان است دنبال اطمینان نبودی و به خواب اطمینان کردی؟

3– جمله «و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم» یعنی اینکه با وجود این خطائی که از او سر زد ، سوابق درخشانش مانع شد که ما تنبیهش کنیم بلکه با جایگزینی قربانی خطایش را رفع و رجوع کردیم .

توجه دارید که جمله مذکور تکراری است و هم در اینجا آمده و هم در آیه 110 و در اینجا به  معنیی است که نیازِ جمله «عتابی» را بر آوَرَد  و در آیه 110 به همان معنیی است که راجع به حضرت های نوح و موسی و الیاس و لوط و یونس (علیهم السلام) و بالاخره راجع به خود آنحضرت نیز آمده ، و لذا دو آیه ء کاملا مشابهِ 105 و 110 به یک معنی نیست و اگر به یک معنی میبود ، قبیح بود (التکرار عند العقلاء قبیح) و معاذالله که فکر کنیم که ممکن است از خداوند قبیح سر بزند .

ملاحظه فرمودید؟

دلیل وقوع چنین خطای بزرگی در تشخیص معنی که در طول قرن های طولانی از این کتاب به آن کتاب و از این مفسر به آن مفسر منتقل شد ، چیزی نیست جز اینکه آن قسمت پرانتزی اصلی فرض شد ، و این مورد تنها مورد نیست ، و نظایر زیادی دارد ، چنانکه خواهیم دید . البته المیزان این خطا را ایجاد نکرد ، بلکه فقط از پیشینیان پیروی کرد ، اما ، ایراد این است که در روش کار المیزان چیزی نبود که این خطا را کشف کند .

 

سوره ص

155: (المیزان) : در اين سوره گفتار پيرامون رسول خدا (ص) دور مى‏زند و اينكه آن جناب با ذكرى از ناحيه خدا كه بر او نازل شده مردم را انذار مى‏كند .

آنچه فوقا می بینید «غرض» سوره است به نقل از المیزان (که کارکرد «عصاره محتوای سوره» را دارد .

ما عصاره محتوای سوره ها را از راه محاسبه استخراج کرده ایم که این است :

آیات و نعمت های مهمی که به پیامبران داده شده ، در اثر توجه و دقت در اطاعت خداوند و تواضع و توجه دائمی به سوی او بوده است .

 

156

حضرت داود : (المیزان) : معناى آيه اين است كه: داوود (ع) بدانست كه اين واقعه امتحانى بوده كه ما وى را با آن بيازموديم و فهميد كه در طريقه قضاوت خطا رفته. پس، از پروردگار خود طلب آمرزش كرد از آنچه از او سرزده و بى‏درنگ به حالت ركوع درآمد و توبه كرد.

خصوصيات اين داستان دلالت مى‏كند بر اينكه اين واقعه يك واقعه طبيعى، (هر چند به صورت ملائكه) نبوده، چون اگر طبيعى بود بايد آن اشخاص كه يا انسان بوده‏اند و يا ملك، از راه طبيعى بر داوود وارد مى‏شدند، نه از ديوار. و نيز با اطلاع وارد مى‏شدند، نه به طورى كه او را دچار فزع كنند. و ديگر اينكه اگر امرى عادى بود، داوود از كجا فهميد كه جريان صحنه‏اى بوده براى امتحان وى. و نيز از جمله" فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏" بر مى‏آيد كه خداى تعالى او را با اين صحنه بيازموده تا راه داورى را به او ياد بدهد و او را در خلافت و حكمرانى در بين مردم استاد سازد. همه اينها تاييد مى‏كنند اين احتمال را كه مراجعه كنندگان به وى ملائكه بوده‏اند كه به صورت مردانى از جنس بشر ممثل شده بودند.

در نتيجه اين احتمال قوى به نظر مى‏رسد كه واقعه مذكور چيزى بيش از يك تمثل نظير رؤيا نبوده كه در آن حالت افرادى را ديده كه از ديوار محراب بالا آمدند، و به ناگهان بر او وارد شدند يكى گفته است: من يك ميش دارم و اين ديگرى نود و نه ميش دارد، تازه مى‏خواهد يك ميش مرا هم از من بگيرد. و در آن حالت به صاحب يك ميش گفته: رفيق تو به تو ظلم مى‏كند

در اینجا هم حاکم کردن روایات – عصمت انبیاء ، آنهم با آن توسّع نا معقول -  بر قرآن صورت گرفته ، که خیلی باعث تاسف است ، و اگر کسی بگوید با این نوع تفسیر تکلیف «اذکر» آیه 17 چه میشود چه جواب خواهد داد؟ آیا پیامبر (ص) می باید داود واقعی را بیاد می آورد یا – مطابق این تفسیر – داود خیالی را ؟ !

2 حضرت سلیمان (ع)

المیزان در این مورد نقل قول هایی از تفاسیر دیگر کرده و روایاتی را ذکر کرده که بعضا ، هم در نقل قول ها و هم در روایات ، مطالبی نا معقول نیز وجود دارد ، مثلا اینکه سلیمان به ملائکه دستور داد خورشید را به حالت قبل از غروب بر گردانند که او بتواند عبادت غروبگاهیش را انجام دهد ، که اینهم از آن حرفها است ، انگار که ملائکه صاحب ندارند ، در حالیکه توضیح مطلب روشن تر از این حرفهاست ، و ما در اینجا به روش خودمان که توجه به عصاره محتوای سوره (یعنی «درس») باشد توضیحی را که به سهولت مفهوم میشود عرض میکنیم :

بنا به عصاره محتوای سوره ، این سوره در جهت دلداری دادن به پیامبر (ص) و پیروان آنحضرت است ،

میدانیم که سلیمان یک پیغمبر فرعی از شریعت حضرت موسی(ع) بود ، و پیامبر ما (ص) حتما به این موضوع توجه داشت ، خداوند در این پاراگراف دارد تلویحا به آنحضرت میگوید که میدانیم جریان ماموریتت در مرحله سختی قرار دارد و دشمنانت قوی و خودت و یارانت کم و ضعیف هستید ولی توجه داشته باشید که من که خدای شما باشم عاجز نیستم اوضاع مطلوبی برایتان فراهم کنم و تو در نزد ما از سلیمان کمتر نیستی که قدرت و ثروتی داشت و اسبان جنگی را برای او سان میدادند و آنها آنقدر خوب و تماشائی بودند که گاهی او را از عبادتش هم غافل میکردند ، و او دستور داد آنها را به او بازگردانند تا خود را بوسیله دل کندن از آنها جریمه کند و علیرغم اینکه پادشاهیی و تخت و بارگاهی هم داشت ولی دلخوشی نداشت و حوادث تلخی هم برایش پیش می آمد مثلا درست روی تخت پادشاهی خویش شاهد جسدی گردید و فهمید این نیز مانند قضیه اسبان تیزتک بلیه دیگری است که نتیجه آلودگی های ثروت و مکنت است و لذا از خداوند سلطنتی خاص خویش (و شاید نزدیکتر به معنویت پیامبرانه) درخواست کرد . خلاصه اینکه ای پیامبر قدرت و ثروت فعلا به دردت نمیخورد ولی اگر وقتش برسد چیزی که به سلیمان هم دادیم برای تو نیز ممکن خواهد بود .

خطابودن روایت مذکور از این قرینه نیز فهمیده میشود که سلیمان قدرت و سلطنتش را از راه دعا به درگاه خداوند بدست آورده بود و اینطور نبود که هرکاری را بتواند در کائنات بکند و دعای او به درگاه الهی پس از شیفتگیش نسبت به اسب ها و پس از دیدن جسد بر تختش بود .

3 حضرت ایوب (ع)

داستان حضرت ایوب در نزد ما آنقدر مشهور است که تلویزیون ما یک سریال در باره آن حضرت ساخته و سالها پیش نمایش داده و بعدا هم در شبکه های دیگر نمایشش را تکرار کرده است .

معمولا برای ساخت یک فیلم یایک سریال مدتی نسبتا طولانی مطالعاتی صورت میگیرد و ضمنا جامعه ما نسبت به مطالب دینی حساس است و مراجع تقلید و کسانی که خود را دلواپس می نامند و زورشان زیاد است واکنش نشان میدهند و لذا سازنده فیلم و سریال های دینی خیلی احتیاط میکند که فیلم و سریال هیچ گوشه ای به هیچ جای باور های عمومی نزند و لذا سریال مذکور یک ویترین خوب است برای نمایش اعتقادات و درجه آمیختگی اش با خرافات در برخی از زمینه های تاریخیِ مرتبط با پیامبران سلف.

در سریال مذکور نشان داده میشود که ایوب چگونه برای نعمت ها شاکر و برای ناملایمات صابر است و خداوند او را به ملائکه نشان میدهد که ببینید چه بنده ای است و به او مباهات میکند!!

شیطان از این مطلب شاکی است و به خدا میگوید اگر اموالش را هم از دست بدهد باز هم همینطور می مانَد؟

خداوند اموالش را از او میگیرد و او فقیر میشود ولی او باز هم همانطور صابر میمانَد.

شیطان بازهم به خداوند مراجعه میکند که ایوب خانواده اش را هنوز دارد ، اگر آنها را از دست بدهد بازهم شاکر و صابر خواهد ماند؟

خداوند هم فرزندان و ایل و تبار ایوب را میمیراند ولی ایوب باز هم کما فی السابق صابر می ماند .

شیطان نزد خدا میرود و از او میخواهد که اختیار بدن ایوب را به او یعنی شیطان بدهد تا او به خدا نشان دهد که او از آن پس چندان صابر و شاکر نخواهد بود و خدا هم قبول میکند!! شیطان ایوب را به مریضی ای فجیع و دلخراش دچار میکند که همه نفرت میکنند و از او پراکنده میشوند و فقط یکی از زنانش که هنوز زنده مانده برایش می مانَد.

این زن در این ایام دلخراش به کارگری درِ خانه این و آن میرود تا لقمه نانی تهیه کند و برای خودش و شوهرش به خانه بیاورد .

در یکی از این خانه هایی که زن در آنجا به کارگری مشغول است شیطان به شکل انسان در می آید و به آن زن پیشنهاد میکند که گیسوی بلندش را در ازاء پول قابل توجهی بفروشد و آن زن هم مشروط به مخفی ماندن این معامله از سرِ اضطرار قبول میکند ، شیطان هم فورا گیسوی اورا به شوهرش نشان میدهد و چون آن روزها فروش گیسو کار ناپسندی بوده و توسط روسپیان انجام میشده ، زن ایوب را نزد شوهرش به زنا متهم میکند و او را سرزنش میکند که با این ادعای پیامبریِ خدا نانخور زن زناکارش است!

ایوب که کارش به اینجا رسیده دیگر صبر از کف میدهد و قسم میخورد که حدّ زنا بر همسرش اقامه کند و ضمنا به درگاه خدا دعا میکند و رفع ناراحتی هایش را از او طلب میکند ، خدا هم به او چشمه ای را نشان میدهد که از آن بنوشد و در آب آن غسل کند و به این ترتیب بیماری اش شفا می یابد و خانواده از دست رفته اش هم زنده میشوند و خداوند یک برابر دیگر هم به خانواده اش اضافه میکند و در باره قَسَمی هم که خورده که زنش را حدّ بزند راه کلاه شرعی را به او یاد میدهد که دسته ای علف نرم به اندازه صدتا تهیه کند و با آن یک بار او را بزند که معادل صد ضربه بوده باشد .

این است داستان ایوب در مدارک و منابع ما که مورد استفاده آن سریال قرار گرفته است.

آیا در باره این داستان سراسر جعل و کذب و خرافه می باید حرفی هم بزنیم یا اینکه خواننده اجلّ از این است که نیاز به نقد این داستان داشته باشد؟

هرچه باشد ، معنی کلمات و عناصر این داستان را در ذیل تیتر «کلید های تفسیری» عرض کرده ایم ، که آن ، ضمن بیان قرآنی ماجرا ، جواب این مطالب را هم خواهد داد .

اما ، از ذکر چند مورد خیلی درشت که قباحتش واضح است نمیتوان گذشت :

1 - در این داستان خدا بازیچه شیطان شده (هی شیطان جِر میزند و هی خدا عقب نشینی میکند)

2 – شیطان مطرود و مدحور کجا و اینهمه دیالوگ زود به زود با خدا کجا (مثل اینکه خدا فراموش کرده که شیطان را مطرود و مدحور کرده ، معاذالله!)

3 – خدا برای خاطر عزیز! شیطان لن تجد لسنه الله تحویلا و . . تبدیلا را زیر پا گذاشته (آنهم نه یکبار بلکه چندبار!)

4 – نکند در دوره ایوب (ع) سزای زنای محصنه صد ضربه بوده و بعدا شدیدتر شده،؟!!  در حالیکه علی القاعده می باید به عکس بوده باشد ، زیرا هرچه که در تاریخ به عقب میرویم درجه خشونت بیشتر میشود و لذا حالا که سزای زنای محصنه بیش از صد ضربه است ، قدیم ها نمیتوانسته به اندازه زنای غیرمحصنه بوده باشد .

5 – ما نمیدانستیم خدا اینقدر پارتی باز است که خودش راه کلک و کلاه شرعی را به پیغمبرش یاد میدهد (پس اگر ماهم از این کارها کنیم عیبی ندارد لابد!!)

6 – این چه پیغمبری است که گول شیطان را در باره زنش میخورد؟! (ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا چه میشود؟ فاسق تر از شیطان هم قابل تصور است که او به همین راحتی سخن او را راجع به همسر امتحان داده اش می پذیرد)

7 – در کل قرآن ، کجا کوچکترین قرینه ای هست که همسر ایوب (ع) یکی از پرسوناژهای قضیه او باشد؟

8 - و و و و

9 – یعنی اینهمه علماء بزرگ سلف اینهمه چیز های واضح را نمی دیده اند؟

معنی کلمات :

شیطان : در آیه 41 «شیطان» را باید بمعنی لغوی (یعنی اشخاص اهل شر و خلافکاری و مزاحمت) گرفت ، زیرا کمی بالاتر درداستان سلیمان ع نیز به همین معنی آمده بود که در اینصورت معنی آیه مفهوم است .

اما اگر بمعنی اصطلاحی آن (یعنی شیطان در مقابل انسان – یعنی موجوداتی که در ذهن آدمی وسوسه می­کنند) بگیریم ، معنی آیه این می­شود که گول شیطان را خوردم ، که البته چنین معنیی با مکانت والای پیامبری هیچ سازگاری ندارد . بعلاوه اینکه معنی اخیر برای آن کلمه با آیه ای از قرآن معارض است که میگوید شیطان (به آن معنی) در «فیزیک» جهان تصرفی ندارد و حوزه عمل او فقط ذهن آدمیان است ، آنهم نه همه آدمیان ، زیرا مخلَصین مستثنا میباشند (و بنا برهمین استنای اخیر الذکر ایوب نمیتوانسته است گول شیطان را خورده باشد)

یعنی حضرت ایوب با یک موجود شرور معاصر بوده که میتواند طاغوت زمانه اش باشد ، مثلا کدخدای ده شان یا فرماندار شهرشان که مانند ابن زیاد و حجاج بن یوسف خیلی شرور و خبیث بوده است .

نُصب : کلمه ای در قرآن آمده باشد و با این کلمه همریشه باشد در سوره کهف و در داستان حضرت موسی آمده که خداوند از او نقل قول کرده که «لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا»

در سفر ، آنهم سفرهای حدود پنج هزار سال قبل ، به مسافر چه میرسید جز رنج و خستگی؟

لذا کلمه فوق به معنی خستگی زیاد است ، زیرا کلمه مذکور مصدر است .

عذاب : واضح است که کلمه فوق به معنی عذاب اخروی نیست زیرا اولا آخرت که پس از قیامت است و قیامت هم که هنوز وقوع نیافته ، لذا کلمه مذکور به همان معنی لغوی اش بکار رفته که به معنی درک و احساس ناراحتی و ناخوشایندیِ پی در پی است.

یعنی آن طاغوت معاصرِ آن حضرت روزگارش را تیره کرده و نیروی او را از شدت توطئه های پی درپی تحلیل برده بود .

اهل : اولین معنیی که در باره کلمه اهل به ذهن میرسد افراد خانواده است ، که البته معنی مذکور در اینجا درست در نمی آید ، زیرا افراد خانواده به این سرعتی که از آیه فهمیده میشود دوبرابر نمیشود ، بلکه معنیِ بهتر همان است که خداوند به نوح (ع) راجع به پسرش فرموده بود «انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح» یعنی در داستان نوح کلمه اهل به معنی پیرو و مومن و صالح آمده است که در اینجا نیز با موضوع تناسب دارد و ضمنا میتواند در مدت کوتاه نیز در اثر ایمان و گرایش عده ای جدید دو برابر هم بشود .

با توجه به آیه 43 یعنی در اثر عمل آن طاغوت و خستگی مفرط آنحضرت پیروانش نیز از دورش پراکنده شده بودند که با توجه به کمک الهی از طریق چشمه خنکی که از نزدیکِ زیر پایش جوشیده بود ، هم آب خنک و هم حمام آب سرد قوایش را به او باز گرداند و او دوباره با قوت و صلابت قبلی ، و بلکه هم قوی تر از قبل ، از جلوی طاغوت درآمد ، که این حالت جدیدش سبب شد پیروانش به دور او برگشتند و عده ای دیگر را هم با خود آوردند ، که اینک معادله تغییر کرده و او قوی تر از قبل و طاغوت ضعیف شده ، و هنگام مقابله جدی فرارسیده بوده است .

ید : کلمه ید نیز به همان معنایی که فورا به ذهن می آید در اینجا کاربرد ندارد زیرا در همین پاراگراف آن پیامبران عالیقدر را «اولی الایدی» توصیف فرموده ، یعنی صاحبان دستها ، و مگر سایر پیامبران بی دست بودند؟! بلکه ید در اینجا به معنی قوت و نیرو میباشد که در جمله یدالله فوق ایدیهم آمده است .

یعنی اینک حضرت ایوبِ قویتر ازسابق با نیروئی که جدیدا یافته می باید ضربه نهائی را به طاغوت بزند و او را مغلوب کند .

ضغثا و فاضرب : همریشه با کلمه ضغثا را در عبارت «اضغاث احلام» در سوره یوسف داریم و لذا معنی ضغث در اینجا چیزی است که هویت و تشخص خاصی ندارد و اگر با «نیرو»ی فوق الذکر قرین باشد به معنی سیاهی لشکر خواهد بود ، یعنی لازم نیست نیروهای مومن دوآتشه ات را اختیار کنی بلکه از همین آدمهای معمولیِ دم دستی کسانی را «خذ» (بگیر) کن و با همانها او را (یعنی آن طاغوت را) بزن ، یعنی از اریکه قدرت بکش پائین تا دیگر نتواند تو را دچار نصب و عذاب کند .

لاتحنث : همریشه با این کلمه را در سوره واقعه دیده ایم ، آنجا که فرموده و کانوا یصرون علی الحنث العظیم . که معنیی در حدود گناه بزرگ میدهد ، مانند آن تکذیب های لجوجانه ای که میکردند ، بنابر این ، این «لاتحنث» یعنی اینکه ای پیغمبرما! ای جناب ایوب! حالا که اوضاع فرق کرده و با اندک نیروئی میتوانی آن طاغوت را بزنی، بزن ، ولی از حد نگذران که دچار گناهی بزرگ (در اینجا یعنی اسراف) شده باشی .

 

خطای حضرت داود (ع) چه بود؟

با توجه به آیات 21تا25 اشتباه حضرت داوود در آن قضیه این بود که بدون اینکه نظر طرف دیگر دعوی را بپرسد ، یک حکمِ کلی را به آن مورد خاص نفاذ داد در حالی که باید دقت بیشتری به کار می­برد .

خطای حضرت سلیمان(ع) چه بود؟

براساس آیه 32 ، ظاهراً گوئی محو تماشای اسبهای قوی و با نشاط شده  و از عبادت مربوط به غروب غفلت کرده بود ، ونیز بر اساس آیه 33 ، ظاهراً می باید آن عمل کفاره­ای باشد برای آن غفلتی که به او دست داده بود ، و لذا ظاهراً باید بعضی روایاتی را که در این باب وارد شده پذیرفت که «او با این کار آنها را برای قربانی مشخص می­کرد»

براساس آیه 34 ، و به قرینه آیه 35 ، می باید جسد خود او (در یک فرایند مرگ موقت یا فلج) ، یا جسد کسی بوده باشد که سلیمان به او امیدها بسته بود (مثلافرزندش) ، که پس از تنبه ، دعاهای آیه 35 را برای پیشبرد رسالتش کرد که مستجاب هم شد .

البته چون میدانیم پس از وفات آنحضرت اساس سیادت بنی اسرائیل و نیز دین یهود به سرعت متزلزل و دچار فروپاشی گردید نتیجه میگیریم که آن دعایی که کرده (و مستجاب هم شده بود) کمکی به رسالتش نکرد ، و چه بسا استجابت دعای او به این خاطر بود که خداوند میخواست پیامبران بعدی بدانند که قدرت و ثروت به امر نبوت و رسالت کمک عمیق و موثر نمیکند .

خطای حضرت ایوب چه بود؟

خطای آن پیامبر خدا این بود که در مورد مبارزه با طاغوت زمان خویش چشم به آسمان دوخته و انتظار روشهای اعجازی داشت و در این فکر نبود که به روش های انسانی از قبیل مبارزه رودررو و پیداری در آن نیز میتواند کار حق طلبانه اش را پیش ببرد .

 

سوره نمل

157 (آیه 62) : (المیزان) :" أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ "

مراداز اجابت مضطر وقتى كه او را بخواند" اين است كه خدا دعاى دعا كنندگان را مستجاب و وائج‏شان را بر مى‏آورد، و اگر قيد اضطرار را در بين آورد براى اين است كه در حال اضطرار، دعاى داعى از قيقت برخوردار است و ديگر گزاف و بيهوده نيست، چون تا آدمى بيچاره و درمانده نشود، دعاهايش آن اقعيت و حقيقت را كه در حال اضطرار واجد است ندارد، و اين خيلى روشن است.

قيد ديگرى براى دعا آورده و آن اين است كه فرموده:" اذا دعاه- وقتى او را بخواند"، و اين براى آن است كه بفهماند خدا وقتى دعا را مستجاب مى‏كند كه داعى، به راستى او را بخواند، نه اينكه در دعا رو به خدا كند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و اين وقتى صورت مى‏گيرد كه اميد داعى از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد، يعنى بداند كه ديگر هيچ كس و هيچ چيز نمى‏تواند گره از كارش بگشايد، آن وقت است كه دست و دلش با هم متوجه خدا مى‏شود و در غير اين صورت همانطور كه گفتيم غير خدا را مى‏خواند. پس، اگر دعا صادق بود، يعنى خوانده شده فقط خدا بود و بس، در چنين صورتى خدا اجابتش مى‏كند و گرفتاريش را كه او را مضطر كرده بر طرف مى‏سازد،

خطا واضح است . زیرا مواردی که نتیجه گیری المیزان درست در نیامده بسیار زیاد است ، بطوریکه هر کسی مواردی از آن را سراغ دارد ، از جمله در همین ایام (که اینک اواخر آذر ماه 93 است) در خبر ها دیدیم که چند کشتی در دریا غرق شدند و همگی سر نشینان مردند . حتما در بین آنهمه آدم در آن کشتی های مغروق لا اقل یکنفر وجود داشت که مطابق فرضیات  المیزان خداوند را خوانده ، اما دیدیم که اجابت نشد و سوء برطرف نگردید ، دلیلش هم این است که المیزان در تفسیر موضوع خطا نموده و موضوع مطلق نیست ، بلکه مقید است به زمینه مطلب که  مبارزات اجتماعی حق طلبانه است زیرا درست بعد از آن فرموده و یجعلکم خلفاء الارض که جمله اخیر به مبارزات اجتماعی حق طلبانه میخورَد .

158 (آیه 82) : المیزان کلمه «آیه» را به آیه ای از نوعی که در «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی  انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» است ، مربوط دانسته ،

که البته قبلا دیدیم که موضوع آن به موضوع قیامت نمیخورد و موضوعش را در جای خودش توضیح دادیم ، در حالیکه آیه 82 اصطلاحا «قیامتی» است .

سوره مریم

159 : (المیزان) : غرض اين سوره به طورى كه در آخرش بدان اشاره نموده مى‏فرمايد:" فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا ..." بشارت و انذار است

گرچه المیزان روش خویش را برای استخراج چیزی که آن را «غرض» سوره مینامد ذکر نمی نماید ، اما همانطور که گفتیم این کار را بطور سلیقه ای و شانسی انجام میدهد و در اینجا یک آیه را نماینده کل سوره گرفته (که تازه خطا هم هست) اما ، ما برای استخراج درس و درب روشی روشن و شفاف داریم که در انتهای تفسیر هر سوره آن را با دقت و تفصیل نشان داده ایم و در این سوره این است :

درس : پیامبران و صالحان مسیر صحیح را میرفتند و خداوند نیز در همین جهان به آنها لطف و برکت عطا فرمود .

160 (آیه 97): (المیزان) : غرض اين سوره به طورى كه در آخرش بدان اشاره نموده مى‏فرمايد:" فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا ..." بشارت و انذار است،

«هُ» در «یسرناه» - چنانکه در سوره قمر و دخان و جاهای دیگر به وضوح نشان داده شده – به کل قرآن اشاره دارد و نه به این سوره خاص .

سوره یوسف

161 : (آیه 51) - (المیزان) : " وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ" ضمير" اليه" به يوسف برمى‏گردد و ظاهر كلمه" وحى" اين است كه وحى نبوت است،

خطای واضح ! این وحی از نوع «واوحینا الی ام موسی ان ارضعیه . . » است و با آیه 22 نیز تعارض دارد که گویای این است که وحی نبوت به او پس از رسیدن یوسف به بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی واقع شد .

162  (آیه 105) : (المیزان) : " وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ".

واوى كه در اول اين آيه است حاليه است، و احتمال هم دارد استينافيه باشد و جمله را جمله‏اى ابتدايى بسازد، و" مرور بر هر چيز" به معناى رسيدن به آن و گذشتن از آن و رسيدن به موجود بعدى آن است، بنا بر اين مرور به آيات آسمانى و زمينى به معناى مشاهده يكى پس از ديگرى آنها است.

و معناى آيه اين است كه بر سر راه زندگى بشر آيات بسيارى آسمانى و زمينى وجود دارد كه با وجود خود و نظام بديعى كه در آنها جارى است دلالت بر توحيد پروردگارشان مى‏كند، و اين مردم اين آيات را يكى پس از ديگرى مى‏بينند، و ديدن آنها برايشان مكرر است، و در عين حال از آنها اعراض نموده متنبه نمى‏شوند.

و اگر جمله" يَمُرُّونَ عَلَيْها" را حمل بر تصريح (و مرور معمولى) كنيم، نه كنايه از ديدن و اعراض كردن، در آن صورت جمله مذكور از ادله فرضيه هيئت جديد خواهد شد، كه  مى‏گويد: زمين داراى حركت وضعى و انتقالى است، زيرا از آن استفاده مى‏شود كه بشر بوسيله حركت انتقالى و وضعى زمين از اجرام آسمانى عبور مى‏كند و مى‏گذرد، نه آن طور كه حس ما مى‏پندارد كه زمين ما ايستاده و اجرام بر ما مى‏گذرند.

خیلی جالب است المیزان که دائما به «سیاق» توجه میدهد آیه مذکور را به قبل و بعدش ربط نداد و از آن هشدار و امکان هلاکت مخالفان در صورت گذراندن از حدّ را ندید و سر از هیئت و نجوم و افلاک شناسی در آورد؟

163 (آیه 106) : (المیزان) : " وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ".

ضمير در" اكثرهم" به" ناس" برمى‏گردد، به اعتبار ايمانشان، به اين معنا كه اكثر مردم ايمان آور نيستند هر چند تو از ايشان مزدى نخواهى، و هر چند بر آيات آسمانى و زمينى با همه زياديش مرور كنند، و آنهايى كه از ايشان ايمان آوردند (كه همان اقليت باشند) اكثر ايشان ايمانشان آميخته به شرك است.

و اگر بپرسى چگونه ممكن است آدمى در آن واحد، هم متلبس به ايمان باشد و هم به شرك، با اينكه ايمان و شرك دو معناى مقابل همند كه در محل واحد جمع نمى‏شوند؟ جواب مى‏گوييم: اين اجتماع، نظير اجتماع اعتقادات متناقض و اخلاقيات متضاد است، و از اين نظر ممكن است كه اينگونه امور از معانيى باشند كه فى نفسه قابل شدت و ضعفند، و مانند دورى و نزديكى، به اضافه و نسبت مختلف مى‏شوند، مثلا" قرب" و" بعد" اگر مطلق و بدون اضافه لحاظ شود هرگز در محل واحد جمع نمى‏شوند، ولى اگر نسبى و اضافى لحاظ شوند، ممكن است در محل واحد جمع شوند، و با هم مطابقت داشته باشند، مثلا در باره مكه، هم دورى صادق است و هم نزديكى، دورى از شام، و نزديكى به مدينه، همچنين اگر مكه با مدينه مقايسه شود از شام دور هست، ولى اگر با بغداد مقايسه شود به شام نزديك خواهد بود.

واقعا چه ربطی دارد؟ سیاق – که المیزان اینهمه تکرارش میکند – حاکی از انتقاد از کفار مکه معاصر آنحضرت است و این آیه همخط است با آیاتی مانند «فما کانوا لیومنوا بما کذبوا من قبل» (و امثال آن که خیلی هم زیاد است) و از کجای این سیاق نسبیّت ایمانی در می آید ، خدا میداند !

اتفاقا آنجا که المیزان فوقا فرموده «و آنهايى كه از ايشان ايمان آوردند « (كه همان اقليت باشند) اكثر ايشان ايمانشان آميخته به شرك است» خطای آشکار است زیرا این سوره مدتها قبل از هجرت نازل شده و مومنان آن روز ها مومن واقعی بوده اند .

163 (آیه 107) : حاکم کردن روایت و نتیجتا ندیدن بلاغت ادبی

 موضوعِ روایات عصمت انبیاء که مورد بدفهمی تفاسیر شده ، در جاهای زیادی موجب درک نکردن ظرافت های ادبی و بلاغتی قرآن شده که مثالهایش زیاد است ، از جمله ده آیه اول سوره عبس و نیز این آیه از بهترین مثالهایش است .

در جوانی چند سالی – قبل از انقلاب -  در قم ساکن بودم و با آقایان حشر و نشر وسیعی داشتم ، یکبار صحبت از فقدان ترجمه هایی خوب از قرآن شد و میگفتم خیلی آرزو دارم که یک ترجمه روان و خوبی از قرآن تهیه کنم ، یکی از آن آقایان برآشفت و گفت مبادا در این جهت اقدامی کنی ها ! من متعجبانه دلیلش را پرسیدم و او گفت مثلا در قرآن به «دست» خدا اشاره شده و کسی که ترجمه قرآن را بخواند فکر خواهد کرد که خدا دست دارد ، جوابی که به او دادم ساکتش کرد و گفتم آنقدر در قرآن از تنزیه خدا صحبت شده که جای چنین نگرانیی نیست و خداوند به خلیفه خویش اعتماد دارد که در قرآن چنین چیزهایی هم گذاشته ،

آیه فوق هم همینطور است ، چه کسی که اندک آشنائی با قرآن داشته باشد ممکن این تصور به ذهنش بیاید که ممکن است یک پیامبر از خدا مایوس شده باشد و فکر کند که خدا به او دروغ گفته باشد ؟ این یک مبالغه گوئی ساده است که بار بلاغتی قوی دارد ، لازم نیست آن را به ظاهرش بگیریم و لطافت ادبی اش را نابود کنیم و بعد برای راست و ریس کردنش دست به دامن روایات عصمت انبیاء  شویم؟

سوره یوسف چه میگوید؟ یک بچه در ضعیف ترین و مظلومانه ترین موقعیت توسط نزدیکترین نزدیکانش به نامردمی ترین وضع مورد ظلم قرار گرفت ، اما خداوند برای اینکه به او کمک کند چه صحنه هایی آراست و بالاخره او با قدرت و ثروت فوق العاده به همانها که به او بدی روا داشته بودند احسان کرد ، این سوره میخواهد بگوید ای پیامبر ! برای تو هم شبیه همین سناریو اجرا خواهد شد ، اندکی صبر کن ، مایوش نشو ، بالاخره خواهد شد و برای رساندن مطلب سخن را در آیه فوق در قالب مبالغه عرضه کرده ، همین ! نه آن بی سلیقگی هایی که در ذیل این آیه در آنجا گفته شده است .

سوره حِجر

164 : (المیزان) : اين سوره پيرامون استهزاء كفار به رسول خدا (ص) سخن مى‏گويد كه نسبت جنون به آن جناب داده و قرآن كريم را هذيان ديوانگان خوانده بودند

درس : ای پیامبر ! لطف خداوندی در دنیا و آخرت شامل تو و پیروانت میشود و قبول القائات شیطانی آدمی را از دایره این لطف خارج میکند.

165 : ترتیب نزول + خطای عادیِ تفسیری

المیزان ظرف زمانی «ربما» را آخرت قرار داده ، در حالیکه اگر به موقعیت زمانیِ آیه مذکور دقت کنیم معلوممان میشود که اینک مدت طولانیی است که سوره های زیادی بر آنحضرت نازل شده و در قلوب مردم تاثیر گذاشته و خوششان آمده ولی از ترس روسای قبایل جرات نمی کنند ابراز ایمان کنند ، لذا موضوع آیه 2 مردم معمولی است و با موضوع آیه6 و پس از آن که روسای قبایلند فرق دارد .

166 (آیه 21) : ترتیب نزول + خطای عادیِ تفسیری

المیزان برای تفسیر آیه 21 (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) نزدیک به 9 صفحه مطلب فرموده ، و از انبار و محافظت و رزق و شیء و قدر گفته و فلسفه هائی مطرح کرده و چه و چه که همگی حاکی از قرار نگرفتن در مسیر درک مطلب است و همه اش هم زائد .

واقعیت مطلب این است که محتوای سوره حجر با توجه به ترتیب نزول و با توجه به «الر»ی اول آن در جهت دلداری به آنحضرت است و آیه مذکور هم در پاراگرافی واقع است که به قدرت های الهی اشاره میکند و فحوایش این است که «ای فرستاده ما ، ما چنین قدرتی داریم و نگران مباش» و در آن زمانها هم یکی از مولفه های قدرت ثروت بود و یکی از مولفه های ثروت هم وجود «انبارهائی که سرشار از همه چیز است» بود و پس از آیه مذکور نیز به سایر عناصر قدرتی اشاره فرموده .

(آیه 78) : (المیزان) : «انهما لبامام مبین» (یعنی – آثار -  آنها در شاهراهی قرار دارند) ، المیزان ، «شاهراه» را راه بازرگانی «مدینه–شام» گرفته ، در حالیکه از لحاظ ترتیب نزول ، این سوره چند سال قبل از هجرت نازل شده و شاهراه مربوط به «مکه–شام» است .

167 (آیه های 90 و 91) : (المیزان) : مقصود از مقتسمين همانهايند كه خداى تعالى در جمله" الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ" توصيفشان كرده، و به طورى كه در روايات آمده طائفه‏اى از قريش بودند كه قرآن را پاره پاره كرده عده‏اى گفتند سحر است، عده‏اى ديگر گفتند افسانه‏هاى گذشتگان است، جمعى گفتند ساختگى است، و نيز راه ورودى به مكه را قسمت قسمت كردند، در موسم حج هر چند نفرى سر راهى را گرفتند تا نگذارند مردم نزد رسول خدا (ص) بروند، و به زودى روايات مذكور در بحث روايتى خواهد آمد

در اینجا روایت را بر متن حاکم کرده ، در حالیکه معقول نیست زیرا آن روزها که هنوز نصف حجم قرآن هم نازل نشده بود قرآن در سینه مسلمانان بود و گرچه آنحضرت راجع به نوشته شدن قرآن اهتمام داشت و عده ای را مامور نوشتن وحی نموده بود اما نسخه های این نوشته ها معدود و دور از دسترس اغیار بود و آنها نمیتوانستند چنان کارهایی کنند و هیچ مورخی هم چنین چیزی نگفته و اگر گفته بود بما میرسید .

اما معنی صحیح این است که «بخش کنندگان قرآن» به آن معنی است که چندین بار در قرآن آمده ، و یعنی اینکه قسمتی از مفاهیم قرآن را تصدیق و قسمتی را تکذیب میکنند وموضوع فوق همخط است با «افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»

168 (آیه 99) : «یقین» را به معنی مرگ گرفته و آیه را از معنی صحیحش انداخته

طبعا آنحضرت در روز اول دریافت وحی با روز آخر آن مساوی نبود . عالَم پیامبری هم مانند عالم انسانی رشد و تکامل دارد و اینهمه آیات حاویِ صبرکن و حرص نخور و منتظر باش – که از بس زیاد است نیازی به استشهاد نیست – دلیل آن است ، اما المیزان مانند اکثر همسلکان خویش این مطلب را قبول ندارد و روایت «انا نبیّ و آدم بین الماء و الطین» را – که البته مورد بدفهمی قرار گرفته - فیلتری قرار داده که مانع میشود چیزهای عادی را درک کند ، بنا به نظر عادی و معقول ، پیامبر (ص) نیز در استعدادش «یقین»ی نهفته بود که هنگام نزول این آیات هنوز به آن اندازه حداکثریِ خویش نرسیده بود و آیه میگوید برای اینکه به آن یقین حداکثری ظرفیتهایت برسی عبادت پیشه کن (نه اینکه مانند مدلول آیه های88 و 95 و 97 همین پاراگراف و آیات بسیار زیاد قبلی و بعدی) افسرده شوی که چرا مسخره ات میکنند و چرا دست و بالت تنگ است و چرا اطرافیانت فقیرند و . . . ) و برای اینکه رفع دلتنگیت بشود باید به چنان یقینی برسی که اینها در نظرت مهم نیاید و برای رسیدن به آن به عبادت (بیشتر و بهتر) بپرداز (نه اینکه آنقدر عبادت کن که مرگت فرا رسد – چنانکه المیزان گفته)

 

سوره طه

 

169 : (المیزان) : غرض اين سوره تذكر و يادآورى از راه انذار است، كه آيات انذار آن بر آيات تبشيرش غلبه دارد.

چیزی که المیزان آن را «غرض» سوره نامیده همان چیزی است که ما آن را «درس» نامیده ایم که عصاره محتوای سوره است و از طریق محاسبه استخراج کرده ایم و این است : ای مسلمانان ! مانند بنی اسرائیل نباشید که پس از آزادی به علت قبول القائات شیطانی از حق سر پیچیدند .

170 (آیه 14) : (المیزان) : موسى وقتى نداى" يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا رَبُّكَ" را شنيد از آن به طور يقين فهميد كه صاحب ندا پروردگار او، و كلام، كلام او است، چون كلام مذكور وحيى از خدا بود به او، كه خود خداى تعالى تصريح كرده بر اينكه خدا با احدى جز به وحى، و يا از وراى حجاب، و يا به ارسال رسول تكلم نمى‏كند، هر چه بخواهد به اذن خود وحى مى‏كند،

المیزان در همین مورد در سوره قصص به خلاف این میگوید ، و این نیست مگر به این علت که این سوره در ترتیب فعلی خیلی جلو تر است از سوره قصص و در ترتیب نزول به عکس است ، یعنی اول قصص است و طه خیلی متاخر بر آن است، و اهمیت ندادن به ترتیب نزول سبب شده که المیزان در مورد یک واقعه به دو صورت متباین تفسیر کند . یعنی در سوره طه آن را وحی مستقیم و در سوره قصص همان را از وراء حجاب قلمداد نموده است .

171 (آیه های 88 تا 97): عادی تفسیری

در داستان مذکور ساختن گوساله و صدا دار کردن آن عادی و مفهوم است ، قسمت گیر دار مطلب «بصرت بما لم یبصروا و قبضت قبضه من اثر الرسول» است که اگر آن را جداگانه در نظر بگیریم آنهم عادی است . «اثر رسول» وحی بر موسی است ، یا وحیی که خود موسی دریافت میکرده ، است ، قبضت قبضه من اثر الرسول یعنی قسمتی از مطالب وحیانی را انتخاب کردم و آن را القاء کردم ، و این قسمت همخط است با تومنون ببعض و تکفرون ببعض . یعنی اصل موضوع پرستش خدای واحد را از تعالیم جبرئیل یا موسی گرفتم و آن را به گوساله نسبت دادم یعنی گفتم آن «اله»ی که موسی میگوید همین گوساله زرین است .

حالا بروید و به تفاسیر رایج نگاهی کنید و ببینید چه ها گفته اند از روایات یهودی که داخل مجموعه های حدیث ما شده و این از آن نقل و . . همینطور بگیر و بیا تا برسی به امروز که مجموعا سبب بدفهمی این آیات گشته است! و ما چون در قسمت «شرح مختصر» توضیحی داده ایم ، در اینجا فعلا دیگر چیزی نمیگوئیم .

گوساله سامری

بالاخره قومی که عمری را در بساط بت و بت­پرستی گذرانده بود ولو اینکه اسمی هم از توحید ابراهیمی بر سرشان بود، غیبت موسی سبب میدان­یابی اغوای اغواگران شد و ممانعت هارون نیز ضعیف بود و نتوانست جلوگیری کند و بت­پرستیِ قلبیِ پنهان بصورتِ ملموسِ آشکار خودنمائی کرد.

واقعاً جواب سامری را در آیه 96 چگونه می­توان تفسیر کرد؟

1- «آن رسول» کیست؟

2- «مشتی از اثر»ی آن رسول یعنی چه؟

3- «چیزی دیدم که آنها ندیدند» مربوط به چیست؟

4- «انداختم» یعنی چه؟،

در اینجا باید عرض کنیم که تقریبا عموم مفسران برای فهم این قسمت به روایات متکی بوده اند و سخنان عجیب و غریبی گفته اند که نه تنها به فهم مطلب چندان کمکی نمیکند بلکه سبب بد فهمی هم میشود اما ، ما ، با توجه به ترتیب نزول و عصاره محتوای سوره (یعنی «درس») و عصاره محتوای پاراگراف (یعنی «درب») قاعدتا نباید دچار مشکلی باشیم.

اگر به ترتیب نزول توجه داشته باشیم اولین بار که کلمه منافق را در قرآن می بینیم در سوره عنکبوت است که به هجرت خیلی نزدیک است .

یعنی اینکه منافقین حس کرده بودند که این نهضت (یعنی اسلام) آینده دارد و کارش اصطلاحا «میگیرد» ، لذا بدون اینکه موضوع حق و باطل برایشان مهم باشد به آنحضرت گرویدند تا در آیندهء نهضت، از آن نمد کلاهی داشته باشند و چنانکه تاریخ اسلام گویا است حسابشان هم درست درآمد و به ریاست و آلاف و الوف هم رسیدند و ضمنا هنوز سی سال از وفات آنحضرت نگذشته بسیاری از عناصر مهم محتوائی اسلام را نیز کاملا تغییر دادند .

کار سامری نیز چنین کاری بود ، اونیز کل جریان حضرت موسی را تحلیل کرد و متوجه عناصری شد که از آنها برای ریاست احتمالی خویش استفاده کرد و مدتی هم (لا اقل تا برگشتن آنحضرت از میقات) موفق هم بود و ریاست پیدا کرد و هارون را که جانشین آنحضرت بود کنار زد و منزوی نمود.

بنابر این « بصرت بما لم یبصروا» یعنی اینکه در کار موسی مطالعه کردم و متوجه چیزهایی شدم که عموم مردم متوجه نشدند و «قبضت قبضة من اثر الرسول» (اعم از اینکه رسول موسی باشد یا جبرئیل که نتیجه گیری را تغییر نمیدهد) یعنی عنصری از عناصر دین موسی را گرفتم (که در این مورد تبدیل چند خدائی فرعونیان به تک خدائی دین موسی باشد) و « نبذتها» به قرینه «کذلک القی السامری» به معنی «القیتها» است ، و خلاصه مطلب این است که در کار رسول (اعم از موسی یا جبرئیل) مطالعه کردم و قسمتی از آن را انتخاب کردم و آن را القاء کردم ، که در این مورد با توجه به اینکه بنی اسرائیل مدتی طولانی تحت بردگی فرعونیان بودند و فرعونیان تندیس بعضی از حیوانات را به عنوان نماد برخی از قدرت های خدائی پرستش میکردند ، سامری نیز به زبان «قومِ تا دیروز برده و هنوز تحت تاثیر پسماندهای دین اربابان سابق» سخن گفت و تک خدائی را به عنوان رمز موفقیت موسی گرفت و نیز آن خدا را بصورت گوساله ای که صدائی هم از آن در می آمد معرفی کرد (که بالاخره خارق عادتی هم چاشنی کار خویش کند و بتواند در عوام الناس زمینه پذیرشی ایجاد کند) و پذیرفته هم شد و قسمتی از بنی اسرائیل اورا به رهبری خویش پذیرفتند .

 و در این پاراگراف دارد به مسلمانان هشدار میدهد مبادا شما این گوهر عظیم را در اثر رفتار عده ای فرصت طلب منافق عوام فریب از دست بدهید که البته واقعیات تاریخی بما میگوید که موضوع این هشدار (که بعدا در سوره اعراف هم تکرار شد) واقع شد و مسلمانان دچار آن شدند که هنوز هم گرفتارش هستند .

 

172 (آیه 114) : 1 – حاکم کردن روایات  2 – خطای عادیِ تفسیری

(المیزان) : " وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً".

سياق آيات مورد بحث شهادت مى‏دهد بر اينكه در اين آيه تعرضى نسبت به چگونگى تلقى رسول خدا (ص) بر وحى قرآن شده است، و بنا بر اين ضمير در" وحيه" به قرآن بر مى‏گردد، و جمله" وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ" نهى از عجله در قرائت قرآن است. و معناى جمله" مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ" اين است كه قبل از تمام شدن وحى از ناحيه فرشته وحى، در خواندن آن عجله مكن.

پس اين آيه مى‏رساند كه وقتى وحى قرآن براى آن جناب مى‏آمده، قبل از اينكه وحى تمام شود، شروع به خواندن آن مى‏كرده، و در آيه، آن حضرت را نهى فرموده‏اند از اينكه در قرائت قرآن و قبل از تمام شدن وحى آن عجله نكند، پس آيه مورد بحث در معناى آن آيه ديگر است كه مى‏فرمايد:" لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ"

و مؤيد اين معنا جمله بعد است كه مى‏فرمايد:" وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً"، براى اينكه جمله" لا تَعْجَلْ ... وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً" مى‏رساند كه مراد استبدال است، يعنى به جاى اينكه در آيه‏اى كه هنوز به تو وحى نشده عجله كنى علم بيشترى طلب كن. و برگشت معنا به اين مى‏شود كه اگر تو به قرائت آيه‏اى كه هنوز بر تو نازل نشده عجله مى‏كنى، براى اين است كه تا اندازه‏اى بدان علم پيدا كرده‏اى، ولى تو به آن مقدار علم اكتفاء مكن، و از خدا علم جديد بخواه، و بخواه كه صبر و حوصله‏ات دهد تا بقيه وحى را بشنوى.

اين آيه شريفه از جمله مداركى است كه مضمون روايات را تاييد مى‏كند، كه دارد: قرآن كريم دو بار نازل شده، يكى بار اول كه همه‏اش از اول تا به آخر دفعتا نازل شده است، و يكى هم آيه آيه و چند روز يك بار، و وجه تاييد آن اين است كه اگر رسول خدا (ص) قبل از تمام شدن آيه، و يا چند آيه‏اى كه مثلا الآن جبرئيل آورده، علمى به بقيه آن نمى‏داشت، معنا نداشت بفرمايد: قبل از تمام شدن وحيش در خواندنش عجله مكن، پس معلوم مى‏شود قبل از تمام شدن وحى هم آن جناب آيه را مى‏دانسته.

استدلال اصلی المیزان بر اینکه قرآن یکبار بطور یکپارچه بر آنحضرت نازل شده و یکبار تدریجا و در ظرف حدود 23 سال ، این است که قرآن فرو فرستادن خویش را هم به «انزال» و هم به «تنزیل» تعبیر کرده ، که به قول المیزان ، انزال به معنی فروستادن یکدفعه ای و تنزیل به معنی تدریجی است و قبلا نشان دادیم که این خطاست زیرا راجع به باران و ارزاق هم هردوی این انزال و تنزیل بکار رفته و در مورد باران و ارزاق میدانیم که تدریجی است .

بنا بر این ، این استدلال باطل است ، اما از نقل قول فوق بر می آید که خود المیزان نیز بر آن استدلال خویش چندان اطمینانی نداشته و لذا به روایات استشهاد کرده ، و در نتیجه این استشهاد برای «رب زدنی علما» معنیی آورده که نمی چسبد و معنی آیه همان است که در آیات سوره قیامة آمده (همان آیاتی که در نقل قول فوق هم دیده میشود . و معنی«رب زدنی علما» نیز همان است که بطور مستقیم و وضوح از خودش فهمیده میشود و نیاز به آن سخنان نچسب ندارد .

173 (آیه های 115 تا 122) : (المیزان) : " انبياء با داشتن عصمت مى‏توانند ترك اولى كنند و ترك اولى با عصمتشان منافات ندارد" و از همين ترك اولى يكى داستان آدم است كه بعد از آنكه از خوردن آن درخت منعش كرده بودند خورد.

آنجا نه دنیا بود نه آخرت ، لذا کاربرد عناوینی مانند گناه و ترک اولی و امثالهم برای آن شرایط موجه نیست .

 

سوره انعام

174 : (المیزان) : غرضى كه اين سوره در مقام ايفاى آن است همان توحيد خداى تعالى است

 درس : ای پیامبر ! رسالت خویش را با جدیت پیگیر ، از الطاف الهی بهره مند خواهی شد .          

175 (آیه 51) : خطای عادی تفسیری – المیزان موضوع «انذر» را عام گرفته ، یعنی همه را انذار کن ، در حالیکه موضوع خاص است ، یعنی اینکه از کفار مطرح در آیات منتهی به آیه 50 روی برگردان و پیروانت را هشدار ده

176 (آیه 52) : عادیِ تفسیری – المیزان در اینجا بحثی بسیار طولانی را جع به «حساب» و «وجه» آخرت نموده و به آیات زیادی استشهاد کرده و در سخنی طولانی نتایجی گرفته که چندان به موضوع نمیخورد زیرا آیه در جهت دلداری به آنحضرت است و خیلی روشن است که میخواهد خیال آنحضرت را راحت کند که اگر کفار ایمان نمی آورند به این علت نیست که آنحضرت در انجام وظایف رسولانه خویش چیزی کم گذاشته و تقصیری روا داشته است .

177 (آیه های 58 تا 62) :  (المیزان) : " وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ ..."

مفسرين در باره وجه اتصال اين آيه به ما قبل آن گفته‏اند: از آنجايى كه در آخر آيه قبلى داشت:" وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ"، از اين جهت براى مزيد بيان فرمود: خزينه‏هاى غيب يا كليدهاى آن، نزد خداى سبحان است، و كسى را جز او از آن آگهى و علم نيست، و او است كه هر كوچك و بزرگى را مى‏داند.

ليكن اين وجه، وجهى نيست كه معناى حصرى را كه جمله" لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ" آن را افاده مى‏كند، روشن سازد.

بهتر اين است كه در اين باره گفته شود: ارتباط آيه مورد بحث تنها با جمله آخر آيه قبليش نيست، بلكه با مفاد مجموع دو آيه قبل خود مرتبط است، زيرا مجموع آن دو آيه دلالت مى‏كند بر اينكه: معجزه‏اى كه كفار آن را پيشنهاد كرده بودند و همچنين نتيجه آن كه مساله يكسره شدن كار آنان با رسول خدا است، امرى است كه تنها خداى تعالى، عالم و حاكم بر آن مى‏باشد و او است كه در حكمش و در عذاب كردن ستمكاران، دچار غلط و اشتباه نمى‏شود، براى اينكه داناتر از هر كس به ستمكاران و عالم به غيب و نهان و داناى به هر خرد و كلان خود او است كه نه در حكمش گمراه مى‏شود و نه چيزى را فراموش مى‏كند، و در اين جهات كسى با وى شركت نداشته و همپايه او نيست.

اين معنا را دو آيه قبل افاده كرده و اينك آيه مورد بحث اين معنا را اضافه مى‏كند كه:

تنها خداى سبحان است كه عالم به غيب و عملش شامل هر چيز است، سپس در سه آيه بعد، همين معنا را تكميل مى‏كند،

در نطر نگرفتنِ پرانتزی بودن آیه های مذکور سبب اطاله خیلی زیاد و بی  ربط کلام شده و خط بحث و محور سخن را گم کرده – که تقریراتی به آنحضرت است -  (و علاوه بر آنچه از المیزان نقل قول مستقیم کرده ایم بیش از ده صفحه دیگر مطلب  آورده که واقعا نیازی نبود)

در حالیکه اگر انتهای آیه 57 را به ابتدای آیه 63 وصل کنیم کل مطلب ناگهان و یکجا مفهوم میشود ، و ضمنا ، مفهوم سه آیه پرانتزی مورد نظر نیز در شعاعِ مفهومِ روشن شدهء قبلی ناگهان (آنهم) روشن میشود و نیازی به آنهمه زحمت و تکلف و . . نیست .

178 (آیه 68) : 1 – حاکم کردن روایات  2 – خطای عادی عادیِ تفسیری

(المیزان) : " وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ"

اين خطابى كه در آيه شريفه است، خطاب به نبى اكرم (ص) است، و ليكن در حقيقت مقصود، ديگرانند، زيرا انبيا (ع) نه تنها از گناهان بلكه حتى از فراموشى احكام خداوندى هم مبرا هستند.

و ما سابقا در بحثى كه راجع به عصمت انبيا (ع) كرديم ثابت نموديم كه فراموش كردن احكام الهى از آن حضرت عينا مانند مخالفت عملى باعث گمراهى سايرين مى‏شود و ديگران به عمل آنان احتجاج و از آن اتخاذ سند مى‏كنند، پس همانطورى كه گفتيم، غرض اصلى از اين خطاب و مخاطبين واقعى آن امت اسلام است.

روایات عصمت انبیاء مورد بدفهمی واقع شده و در تفسیر خویش در سوره عبس به آن پرداخته ایم و در اینجا تکرارش نمیکنیم ، و ضمنا ، نمیتوان به استناد آنها – و هر روایات دیگری – معنی ظاهر قرآن را از ریخت انداخت ، مگر خداوند مانعی داشته که مستقیما مسلمانان را نهی بفرماید؟ ضمنا اینکه المیزان گفته از فراموشی احکام مبرایند ، نیز ، محل تامل است ، زیرا به نظر می آید این موضوع با آیه « . . انا بشر مثلکم . . » مخالف باشد .

179 (آیه 68) : 1 – حاکم کردن روایات  2 – خطای عادی عادیِ تفسیری

(المیزان) : " وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ"

اين خطابى كه در آيه شريفه است، خطاب به نبى اكرم (ص) است، و ليكن در حقيقت مقصود، ديگرانند، زيرا انبيا (ع) نه تنها از گناهان بلكه حتى از فراموشى احكام خداوندى هم مبرا هستند.

و ما سابقا در بحثى كه راجع به عصمت انبيا (ع) كرديم ثابت نموديم كه فراموش كردن احكام الهى از آن حضرت عينا مانند مخالفت عملى باعث گمراهى سايرين مى‏شود و ديگران به عمل آنان احتجاج و از آن اتخاذ سند مى‏كنند، پس همانطورى كه گفتيم، غرض اصلى از اين خطاب و مخاطبين واقعى آن امت اسلام است.

روایات عصمت انبیاء مورد بدفهمی واقع شده و در تفسیر خویش در سوره عبس به آن پرداخته ایم و در اینجا تکرارش نمیکنیم ، و ضمنا ، نمیتوان به استناد آنها – و هر روایات دیگری – معنی ظاهر قرآن را از ریخت انداخت ، مگر خداوند مانعی داشته که مستقیما مسلمانان را نهی بفرماید؟ ضمنا اینکه المیزان گفته از فراموشی احکام مبرایند ، نیز ، محل تامل است ، زیرا به نظر می آید این موضوع با آیه « . . انا بشر مثلکم . . » مخالف باشد .

180 (آیه 75) : در نطر نگرفتنِ پرانتزی بودن مذکور سبب اطاله خیلی زیاد و بی  ربط کلام شده و چندین صفحه مطلب آورده که واقعا نیازی نبود

181 (آیه 89) :  المیزان در بحثی خیلی طولانی در باره «فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین» اقوالی را نقل و یکی یکی ایراد گرفته و آنها را رد نموده و بالاخره نظر خویش را اینطور بیان کرده  [به نظر ما مراد از اين قوم انبياء و معصومين و اتقياء و صلحايند كه همواره پاسدار دين حق مى‏باشند] و بالاخره نتیجه گرفته که [  از اين روى، آيه شريفه مخصوص به معصومين (ع) خواهد بود، خيلى هم كه بتوانيم آن را توسعه دهيم ممكن است مؤمنين صالح و آن پارسايانى را كه به عصمت تقوا و صلاح و ايمان خالص از شوائب شرك و ظلم معتصمند . . . ملحق به اوصياى انبيا (ع) نموده و بگوييم آيه شريفه شامل اينگونه از مردان صالح نيز مى‏شود. ]

کل این زحمتی که المیزان در مورد فوق کشیده ناضرور بوده زیرا اساسا جمله مورد بحث پرانتزی است ، زیرا اگر قبل و بعدش را وصل کنیم می بینیم روال سخن صاف و یکدست خواهد بود و اگر این کار را کنیم در چشم به هم زدنی معنی قبل و بعد پرانتز مذکور واضح میشود ، و به تبعِ وضوحِ حاصل ، معنی خود جمله پرانتزی نیز وضوح می یابد .

182 (آیه 165) : (المیزان) : " وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ ..." " خلائف" جمع" خليفه" است. و معناى آيه اين است كه: او كسى است كه بعضى از شما را جانشين بعضى ديگر نموده و نسلى از شما پس از نسلى در زمين به وجود مى‏آورد. و يا معنايش اين است كه: شما را در زمين خليفه خود قرار داده، و معناى" خليفه" در تفسير آيه" إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" «2» در جلد اول اين كتاب گذشت، و معناى آيه مورد بحث از بيانى كه گذشت روشن مى‏شود. نكته‏اى كه باقى مانده اين است كه خداوند اين سوره را با ذكر رحمت و مغفرت خود ختم فرموده است.

چنانکه دیده میشود المیزان آیه مذکور را در مفهومی که در داستان  آفرینش  بکار رفته می بیند ، در حالیکه در اینجا کلمه خلائف به معنی لغوی بکار رفته ، درست به همان معنیی که قبلا در آیه 133 همین سوره بکار رفته بود (آنجا که میفرماید ان یشاء یذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء . . )

سوره اعراف

182 : (المیزان) : اين سوره مشتمل است بر مجموع مطالبى كه سوره‏هاى ابتدا شده به حروف مقطعه" الم" و" ص" مشتمل بر آن است.

درس : بی توجهی به خداوند و سرکشی در مقابل پیامبران مایه هلاکت در دو جهان است .

183 (آیه2) : (المیزان) : " المص كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ" اينكه" كتاب" را در اين آيه به طور نكره ذكر كرده و آن را با جمله" بر تو نازل شده" توصيف كرده، و اسمى از نازل كننده آن نبرده به خاطر تعظيم كتاب است. تفريعى هم كه در جمله" فَلا يَكُنْ" هست خالى از دلالت بر اين معنا نيست، گويا فرموده: اين كتاب، كتاب مباركى است كه آيات پروردگارت را كه بر تو نازل كرده برايت بيان مى‏كند، بنا بر اين اگر مامور به تبليغ آن و دعوت مردم به سوى آن شده‏اى دلتنگ مباش، بلى اگر قرآن غير اين كتاب بود و از ناحيه غير پروردگارت مى‏بود روا بود كه از جهت زحمات و محنت‏هايى كه در تبليغ آن است دلتنگ باشى.

خطای المیزان در اینجا این است که متوجه پرانتزی بودن جمله «فلا یکن فی صدرک حرج» نشده ، و جمله مذکور را ، «هم سیاق» با قبل و بعدش تصور کرده و لذا آن معنی عجیب را ارائه نموده ، در حالیکه اگر چشم خویش را برآن جمله ببندیم معنی آیه فورا واضح میشود ، و پس از این وضوح ، معنی صحیح جمله پرانتزی نیز فورا واضح میشود .

184 (آیه 37) : (المیزان) :  " أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا ..."منظور از" کتاب" قضايى است كه خداوند گذرانيده، و مقدراتى است كه در مورد عمر، معيشت، بى‏نيازى، صحت، مال و اولاد انسان و ساير بهره‏هاى حياتى او حتمى نموده،

پاراگراف (آیات 37 تا 43) شامل 7 آیه است که 6 آیه اش مربوط به اوضاع دو گروه متضاد در آخرت است و تفاوت های موقعیت آنها را شرح میدهد و همه این 6 آیه هم در توضیح و تفسیر آیه مورد نظر آمده ، لذا ، کلمه کتاب را باید به معنی «قانون دادرسی آخرتی» (به همان معنی که در سوره مطففین آمده) بگیریم .

185 (آیه 54) : بد معنی کردن کلمه «امر» در آیه مذکور

المیزان در گفتاری طولانی کلمه مذکور را به موضوع «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» ربط داده و بحثی طولانی در نحوه خلق و رابطه آن با امر مذکور کرده و خیلی از مطالب علم کلام را مطرح نموده و همه اش هم زائد و نامربوط .

پاراگرافی که این آیه در آن است (آیات 54 تا 58) ، اگر بخوانید ، در باره به رخ کشیدن نعمت های الهی است ، مانند آفرینش های الهی ، از آسمان و زمین گرفته تا مسخر نمودن نجوم و سپس نزول باران و زنده کردن زمین مرده و بیرون دادن رستنی ها و و و    بنا بر این باید معنی خلق و امر را در این چارچوب دید که معنی آن همان چیزی است که ما جمع آن را «امور» مینامیم .

186 (آیه های 94 و 95) : (المیزان) :آرى، خداى سبحان هر پيغمبرى را كه به سوى امتى از آن امت‏ها مى‏فرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلاى به ناملايمات و محنت‏ها آزمايش مى‏كرد، تا به سويش راه يافته و به درگاهش تضرع كنند، و وقتى معلوم مى‏شد كه اين مردم به اين وسيله كه خود يكى از سنت‏هاى نامبرده بالاست متنبه نمى‏شوند سنت ديگرى را به جاى آن سنت بنام" سنت مكر" جارى مى‏ساخت، و آن اين بود كه دلهاى آنان را بوسيله قساوت و اعراض از حق و علاقمند شدن به شهوات مادى و شيفتگى در برابر زيبائيهاى دنيوى مهر مى‏نهاد.

بعد از اجراى اين سنت، سنت سوم خود يعنى" استدراج" را جارى مى‏نمود، و آن اين بود كه انواع گرفتاريها و ناراحتى‏هاى آنان را بر طرف ساخته زندگيشان را از هر جهت مرفه مى‏نمود، و بدين وسيله روز به روز بلكه ساعت به ساعت به عذاب خود نزديكترشان مى‏كرد، تا وقتى كه همه‏شان را به طور ناگهانى و بدون اينكه احتمالش را هم بدهند به ديار نيستى مى‏فرستاد،               

متاسفانه موضوع فوق بکلی خطا و باطل است و نمونه اش هم خود تاریخ نبوت پیامبر عزیزمان که قرآن خالی است از موضوعی نظیر آنچه در دو آیه مذکور گفته ، و علاوه بر آن مورخان نیز کوچکترین اشاره ای به وقایعی که مورد نظر قانون های سه گانه ادعائی المیزان است ندارند زیرا چنین چیزهایی نبوده ، و در مورد حضرت عیسی (ع) هم در انجیل ها چنین چیزی دیده نمیشود ، و این نوع بیان (ما ارسلنا من نبی الا  که حصر و بی استثنایی را میرساند) از باب کثرت موارد است نه کلیت آن (تا المیزان چنان قانونی منتزع کند) و خلاصه اینکه موضوع به طرز بیانی قرآن که در اینجا به روش مبالغه (که نزد مانیز عادی و شایع است – مثلا میگوئیم قربونت برم یا میگوئیم قدم روی چشم ما گذاشتی یا میگوئیم به اینجام رسیده که همه از نوع مبالغه است و کسی واقعا منظور ندارد که قربانی دیگری شود و . . )  است .

اما اگر کنجکاوید که بدانید واقعا موضوع از چه قرار بوده ، به تفسیر ما در ذیل همین آیات به سایت رجوع فرمایید .

المیزان سعی زیادی کرده که «مکانیزم» اعتراف گیری مذکور در آیه ذرّ را بیان کند و طبعا و البته موفق هم نشده ، زیرا نه المیزان بلکه کل عالم قرن بیست و یکمی هم به آن عوالم دسترسی ندارند ، و المیزان هم از روش خویش که تفسیر آیات به کمک آیات دیگر باشد خارج شده (زیرا آیه دیگری در کل قرآن نیست که به این موضوع پرداخته باشد) و خیلی هم سعی کرده با کمک فلسفه متبوع خویش به حل موضوع نزدیک شود که نتوانسته ، و تنها چیزی که بدست آورده این بوده که یک سخن خیلی طولانی حوصله بر بگوید که اگر کسی بخواهد به آن بپردازد معلوم خواهد شد که پر از ایراد های جدی است .

ما میگوئیم به مکانیزم مطلب کاری نداریم زیرا آن موضوع مربوط به عالم نرم افزاری داستان آفرینش است ، بلکه ما به این کار داریم که اینک که چنین اتفاقی افتاده و همگی چنین اعترافی را کرده اند ، چگونه میتوان چگونگیِ ظهور این اعتراف در قیامت را به ذهن نزدیک کرد و توضیحش داد ؟

 

5 زاویه با تفاسیر رایج

خطای فاحش در اثر عدم توجه به ترتیب نزول

187 - در آیه 189 بعضی از عالیقدرترین و مشهورترین مفسران محترم، «نَفْس واحده» را به «آدم» تطبیق کرده­اند که کاملاً ناصحیح است زیرا چگونه ممکن است «آدم» (که برگزیده خداوند است) مطابق آیه 190 شرک بورزد؟

آنها این اشتباه فاحش را مرتکب نشدند مگر به این علت که از تفسیر قرآن کریم به ترتیب نزول خودداری نموده و مطابق ترتیب رایج کار کرده­اند و در ترتیب رایج پس از سوره حمد به سوره بقره برمی­خورند و در همان اوایل سوره بقره داستان آفرینش مطرح می­شود و این سوره اعراف هم چند سوره پس از سوره بقره است و آنها هنوز تحت تأثیر آن داستان هستند و در این آیه (آیه 189) یک چنین خطای بسیار بزرگی می­کنند و اگر به ترتیب نزول کار کرده بودند، «نفس واحده» را به همان معنیی می­گرفتند که در سوره شمس آمده است (و از سوره شمس تا سوره اعراف دائماً تکرارگردیده است)

جمله «جعل منها زوجها» مطابق بیانی که (در داستان آفرینش که در همین سوره مطرح شده) عرض کرده­ایم، به این معنی است که از همان فرمول و نرم­افزار «نَفْس واحده» (مطرح درسوره شمس)، جفتِ آن «نفس واحده» را نیز قرار داد .

یعنی یک« نفس واحده »داریم و یک« جفت نفس واحده»هم داریم که در اصول (فکر، فهم، رفتارهای انسانی و غیره) از همان نرم­افزار است، اما در فروع (شکل، اندام­های جنسی، و غیره) تفاوتهائی با آن دارد.

موضوعی (که اگر قرآن را به ترتیب نزول ببینیم) اینقدر واضح است ، وقتی که قـــرآن به ترتیب رایج تفسیر شود مفسران –بلکه مفسران بسیار عالی قدر- را آنقدر دچارخطاکرده است . البته این موضوع منحصر به همین مورد نیست و نظایر زیاد دارد .

66 و 67 سوره اعراف  آیه 189

188 : (المیزان) : و معناى آن اين است كه:" هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ" اى گروه بنى آدم خداى تعالى آن كسى است كه شما را آفريد" مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ" از تن واحدى كه پدرتان بود" وَ جَعَلَ مِنْها" و از آن يعنى از نوع آن" زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها" همسرش را آفريد تا آن مرد به داشتن آن همسر آرامش دل يابد" فَلَمَّا تَغَشَّاها" پس وقتى با او در آميخت- تغشى به معناى جماع است-" حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً" بار سبكى كه عبارت بود از نطفه برداشت" فمرت به" و هم چنان اين بار را داشت و با آن آمد و شد و نشست و برخاست مى‏كرد تا آنكه نطفه در رحمش رشد نموده به حد جنين رسيد و سنگين شد، و همسر آدم احساس سنگينى آن را مى‏كرد"  

چنانکه به وضوح دیده می شود «نفس واحده» را به حضرت آدم تطبیق نموده که خطاست زیرا در آیه بعد به آنها نسبت شرک داده شده ، و البته المیزان در بحثی این قسمت را (یعنی شرک را) از حضرت آدم با توجیهاتی رد نموده که چندان مقبول نیست در حالیکه اگر به ترتیب نزول توجه میکرد موضوع «نفس واحده» را به همان معنی میگرفت که در سوره شمس آمده (ونفس و ما سوّیها)

سوره کهف

189 : (المیزان) : اين سوره با انذار و تبشير دعوت مى‏كند به اعتقاد حق و عمل صالح

درس : ای مردم ! از نمونه های قابل تحسین گذشته الگو بگیرید و مسیر زندگی خویش را اصلاح کنید .

موخّره

1

در این کتاب - به زعم خویش -  در حقیقت موفق شده ایم روش تفسیری خویش را در تقابل با تفسیری معروف و مشهور نشان دهیم و نمونه هایی که ارائه کرده ایم آنقدر هست که موضوع را برساند و در موضوعِ ترتیب نزول 20 مورد و در اصلی – فرعی 9 مورد و در عصاره محتوا 50 مورد و در روایات 5 مورد و در عدم تمرکز روی متن 1 مورد و در چندخطایی 67 مورد و خطای عادی 48 مورد نشان داده ایم ، و این مربوط به نصف حجم قرآن است که تازه بصورت تورقی و گذری بدست آمده و نه بررسی دقیق .

 ما میخواستیم از این طریق روش تفسیری خویش را بشناسانیم .

2

 از بین تفاسیر موجود ، چنانکه در مقدمه گفته ایم ، المیزان بهترین است ، و ما در مقابل آن و مولف عالیقدرش سر تعظیم فرود می آوریم ، و اگر المیزان ایرادی داشته باشد ، تفاسیر دیگر ایرادهای زیادتری خواهند داشت و چون مسئله اصلی ما معرفی روشِ – به زعم ما بهترِ -  تفسیری ما است ، نیک میدانیم که اگر قرار بود این کار را در مورد تفسیر دیگری انجام میدادیم ، ایرادها به نحو حوصله بری بسیار زیادتر میبود ، و اگر خواننده اهل فن ایراد های ما را وارد بداند به این معنی است که روش ما از همه روشهای دیگر که در بقیه تفاسیر متجلی است بهتر است.

3

 چنانکه ملاحظه میشود ، ما در هفت محور کار کرده ایم ، ولی ضمن کار متوجه شده ایم که محور هشتمی هم هست و آنهم تکیه المیزان بر خط فلسفیی است که مرحوم مولف به آن وابسته بود ، اما کلا از پرداختن به آن طفره رفتیم زیرا مواردِ مربوط به آن به نحو حوصله بری طولانی بود،  و پرداختن به آن به همان مقدار اطناب و تطویل نیاز داشت ، که با سلیقهء میل به اختصارِ ما موافق نبود ، مثلا در بحث «عالم ذرّ» با وجود اینکه محل پرداختن به آن بود ، اما نپرداختیم زیرا میدیدیم که بطور بالقوه طولانی میگردید.

4

موارد ایراد مربوط به فصل 4 (اتکاء به روایات) بسیار بیش از آن است که نشان داده ایم ، و در این مورد نیز علت نپرداختن به مواردی که نپرداخته ایم طولانی شدن بیش از حد بوده است .

5

  این قلم برای مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیه احترام بسیار زیادی قائل است و اساسا تفسیر خوانیِ جدی خویش را با المیزان شروع کرده و از آن لذت زیادی برده ، و همواره برای آن بزرگوار دعا نموده و مزید رحمت الهی را طلبیده ، و بسیار شده که با حضور بر مرقد آن بزرگوار به فاتحه خوانی و قرائت آیاتی از کلام خدا پرداخته ، اما ، علم  متوقف نمیشود و کار ما هم – که به زعم ما -  امروز نو است و فردا کهنه میشود و کار نوتری پا به عرصه وجود میگذارد و هرگز فراموش نمیکنیم که المیزان یکی از نقاط عطف بسیار شاخص در علم تفسیر قرآن است .

 

 

که در مقدمه جلد1 ر.ک. سایت - توضیح داده ایم))

دی ان ان