X

حیات اخروی

Print

فهرست

 

ورود به بحث

 (1)

قرآن دو پیام اصلی دارد و تمام محتوای متنوع و معجزه آسای آن حول این دو پیام دور می زند :  وحدانیت خداوند ، و حیات اخروی .

در مجموعِ این 114 سوره ، و در قالب این حدود 6600 آیه ، و حدود 67000 کلمه ، چکیده سخن قرآنی همین دو محور را دارد : وحدانیت و آخرت .

با فتح مکه و شکست رئوس مشرکان و خرد شدن بتها ، علی الظاهر فاز اولِ موضوعِ وحدانیت ، ابتدا در مکه و مدینه و سپس در کل عربستان و بعد برخی نقاط دیگر جا افتاد ، گرچه فاز های بعدی آن هنوز – بطور روشن و عملی و آنطور که برای همگان مفهوم باشد - شناخته نیست ،

ولی وعده های قرآنی نشان از «بالاخره به سرانجام رسیدن» آن دارد ، و مطالعه سیر حرکت بشریت نیز در جهت تایید وعده های قرآنی به نظر میرسد .

 اما موضوع دوم که حیات اخروی باشد ، چون با کمک استدلال به دلایل غیر مستقیم (مانند صداقت پیامبران ، قدرت خداوند ، و حجت و معجزه بودن قرآن و . . .) متکی است ، همواره یا انکار و تکذیب شده و یا بشدت آلوده به خرافات گشته ، که خرافات مورد نظر نیز ، هنوز هم، در بین معتقدانِ به ادیانِ دارای ریشه های درست نیز رواج دارد .  خرافاتی مانند «جدا بودن جغرافیای جهنم از جغرافیای بهشت» و «پل صراط» و «شکنجه گاه ابدی» و «تفریحکده ابدی» و سایر عناصر مرتبط با آن ، که اگر با استنتاج های قرآنی مقایسه شود خرافی بودن آنها بشدت به چشم می آید .

از قرآن بطور مستقیم به وضوح چند نکته بدست می آید که بطور آشکار مخالف آن خرافات است . مثلا :

1 -   تمام فضای جهانِ پس از وقوعِ قیامت بهشت است و جهنم در داخل  آن قرار دارد .

یعنی اصل بهشت است و جهنم فرع است و بهشت محیط و جهنم محاط است.

یعنی آخرت همه اش بهشت است ، و جهنم در داخل آن است ، و کارکردی در جهت اهداف  نهائیِ وجودیِ بهشت دارد .

لذا تصور رایج که بهشت و جهنم را «دو مکان جداگانه» میداند ، و نیز  «پل» صراط (که اگر کسی از روی آن به سلامت رد شود بهشتی است و گرنه جهنمی است ، و بسیاری از عناصر وابسته دیگر) مستند قرآنی ندارد .

2 - مثالی که قرآن برای آخرت زده ، «زنده شدن بهاره زمین پس از خواب  زمستانه» ، و نیز «زندگی کامل در روز ، پس از زندگی ناقص در شب» است . همچنین برخی از مثالهایی که در قرآن در موضوع آخرت برای هر فرد زده شده ، این تصور را ایجاد میکند که هر فرد در این جهان شبیه به «تخم نباتات» است که در شرایط مساعد مشخصات خود را به ظهور میرساند اما انسان این فرق را دارد که میتواند در این جهان ، در این تخم (که وجود خودش باشد) دخل وتصرف کند و آن را برای زندگی در جهان بعدی «رسیده» و یا بر عکس کند .

به عبارت دیگر ، در جهان بعدی (که همه اش بهشت است) برخی برای زندگی در آن بالغ و کامل و صالح اند و لذا به محض اینکه در موقعیت زندگی در آن  قرار میگیرند ، فورا امکانات بالقوه شان به بالفعل بدل میشود و زندگی کامل خویش را شروع میکنند ، اما ، برخی برای زندگی در آن شرایط نابالغ و نارس و نامناسب اند و می باید بسته به درجه نابالغی و نارسی و نامناسبی مدتی در شرایطی از قبیل مراکز بیمارستانی و تیمارستانی و آموزشی و توان یابی و امثال آن بگذرانند تا برای زندگی در آنجا مناسب و بالغ شوند .

جهنم (که در داخل بهشت است) کارکردی شبیه مدارس و بیمارستانها و مراکز توانبخشی و تیمارستانها و مراکز آموزش ضمن خدمت و امثال آن دارد،که به شخصِ نا بالغ کمک میکند تا برای زندگی در شرایط عالیِ بهشتی، بالغ شود .

 

(2)

مقدمتا عرض میکنیم که ، ما ، بنی آدم ، همه انواع معارفمان ، بر اساس نام گذاری و الگو سازی و فرمول بندی شکل گرفته است .

ما می نویسیم و میخوانیم و محاسبه و گفتگو میکنیم ، ودر همه این امور از علائم استفاده میکنیم ،

کلمات ، حروف ، اعداد ، اَشکال ، و علائم مخففه ، و چیزهای دیگری با همین کار کرد ، همان عناصری هستند که وسیله تصورات و ادراکات ما هستند و معارف ما را میسازند .

ما آنچه را که در ذهن مان میگذرد از طریق علائم مذکور به دیگران انتقال میدهیم ، و بر عکس ، دیگران نیز ذهنیات خویش را از همین طریق به ما منتقل میکنند .

علوم ما از همین طریق شکل میگیرد ، و از همین طریق هم تکامل می یابد .

ما از طریق یک علامت جمع که یک طرفش بلند تر است به مفهوم مسیحیت، و بوسیله ستاره شش پر به مفهوم یهودیت منتقل میشویم . همه ارتباطات و علوم ما بر علائم و سمبُل ها مبتنی است ، و فرق اصلی ما با حیوانات و ملائکه هم در همین است  ( علّم آدم الاسماء کلها . .  )

در جهت فوق ، ما برای مطرح کردن چیزی که نماینده پدیده های زیادی ، یا پدیده های بسیار زیادی باشد ، فرمول و الگو میسازیم .

مثلا فرمول یا الگویِ «زمین مسطح است» ، در زندگی معمولی جواب میدهد، اما وقتیکه نیاز به سفرهای طولانیِ دریائی و هوائی و یا بین کرات باشد جواب نمیدهد و جایش را به فرمول و الگوی بهتری میدهد که عبارت است از «زمین کروی است»

گاهی یک الگو و فرمول به علت جواب دادن به سوالاتِ مطرح و رفع نیازهای فکری و عملی ، مدتی طولانی می مانَد ، و برعکس ، گاهی هم یک الگو و فرمول به علت ضعفِ ساختاری ، و نیز عدم توانائی برای پاسخ به سوالاتِ مطرح ، ازبین رفته و جای خویش را به الگو و فرمول بهتری میدهد .

 

الگوی فعلی حیات اخروی

الگوی فعلیِ حیاتِ اخروی براساس خداوند منتقم (نسبت به کافران و گناهکاران) و خداوند مهربان (نسبت به مومنان و عاملان) و خداوند عادل شکل گرفته ،که برای دسته اول شکنجه گاه ابدی وبرای دسته دوم خوشگذرانی ابدی تمهید نموده است .

این الگو چنین میگوید که پس از وقوع قیامت و پایان حساب و کتاب ، جهنمی ها و بهشتی ها مشخص شده و بطرف جهنم و بهشت خویش رانده و راهنمائی میشوند ، و بهشت مکانی است سرشار از خواستنی ها و جهنم نیز مکانی است سرشار از ناراحتی ها و ناخوشایندی ها ، و آن دو مکان از یکدیگر کاملا جدا بوده و نگهبانانی دارند که مبادا احیانا یک جهنمیی از جهنم خویش فرار کند و دزدانه به بهشت وارد شود .

امروز به کلیتِ این الگو از چند سو ایراد وارد است .

اشکالاتی که به الگوی فوق وارد است

در تقریبا همه موضوعات آخرتی سه موضوع هست که باید همیشه مورد نظر قرار گیرد و آنها اصطلاحا «موضوعاتِ بالا دستی» هستند که سایر موضوعات را باید در چارچوب آنها دید ، که عبارتند از :

1 - حکیم بودن و رحیم بودن خداوند (کتب علی نفسه الرحمة) و (انه حکیم علیم)

2 - جهت دار بودنِ همه تحولات به طرف تعالی (الی الله المصیر)

3 - «مرحله بندی داشتنِ» همه تحولات در جهت مذکور (لترکبن طبقا عن طبق)

الگوی ذهنیِ رایج در باره آخرت – که فوقا خلاصه اش را عرض کردیم – با همه آن موضوعاتِ بالادستی در تعارض و مخالفت است .

مثلا شکنجه گاه ابدی ، خدای (معاذ الله) سنگدل و ناحکیمی را مطرح میکند که برای جرمی (هرچند بزرگ) ، جریمه ای مقرر کرده که تناسبی با موضوع جرم ندارد .

و خوشگذرانی ابدی نیز خدای (معاذ الله) مبذّر و ناحکیمی را مطرح میکند که برای نیکیی (هر چند بزرگ) پاداشی مقرر کرده که تناسبی با موضوع  ندارد .

بنا بر این ، هردوی اینها ، یعنی شکنجه گاه ابدی و خوشگذرانی ابدی با مفهوم خداوند حکیم تعارض دارد .

همچنین هر دو موضوع فوق با «الی الله المصیر» و «لترکبن طبقا عن طبق» نیز متعارض است ، زیرا در شکنجه گاه ابدی و خوشگذرانی ابدی صیرورت و تحولی در کار نیست ، چه رسد به اینکه جهتش در راستای تعالی باشد .

خلاصه اینکه فرمول و الگوی رایجِ حیات اخروی با هرسه موضوع بالا دستیِ فوق مخالفت دارد .

 

الگوی پیشنهادی

الگوئی که امروزه رقیب جدیِ الگوی فوق است ، الگوی  «سخت بودنِ زندگیِ اشخاصِ اعتلا نیافته در شرایط متعالی» است .

 

مثالی مطلب را روشن تر میکند :

فرض کنید یکنفر «بشر غیر متمدنِ بیسوادِ فقیرِ ناتوان از انطباق خویش با محیطِ متفاوت» را به وجهی از محیط خویش خارج و او را در یک محیط متمدن رها کنیم .

 (البته میدانید که چنین چیزی ممکن است ، و امروز در حاشیه رود آمازون قبایلی زندگی میکنند که زندگی شان به حیوانات نزدیک تر است تا انسان ، بطوریکه از علوم ونتایج آن کاملا بی بهره اند و عقایدشان پر از خرافات و اباطیل است ، و زندگی شان کاملا بسیط و بسیار ابتدائی است ، و در مقابل بیماری های ساده نیز بی دفاع اند ، وغیره و غیره . البته امروز میتوان یکی از این افراد را به کمک ارتباطات بین المللی و تکنولژی روز در مدت کمی به وسط متمدن ترین نقطه زمین منتقل نمود) 

در صورتی که چنین اتفاقی بیفتد ، کسانی که «اهل» آن نقطه متمدن باشند، مطابق معمول ، زندگیِ راحت خویش را ادامه میدهند ، اما زندگی برای شخص مورد بحث در محیط جدید پر از عذاب است .

مثلا فرض کنید او و یکنفر دیگر گرسنه شوند ، آن یکنفر دیگر به یک رستوران یا ساندویچ فروشی میرود و بوسیله پولی که می پردازد به سهولت رفع گرسنگی میکند ، اما فردِ مورد نظر ممکن است یک چیزهائی را به عنوان غذا ببیند و بطرفش برود و اگر در این راه دچار تصادفاتی نشود ، وقتیکه خود را به آن غذا رساند نه پول و کارت اعتباریی دارد و نه میتواند منظور خود را برساند و طبعا به روش های غیر معمول – که به روش های حیوانی نزدیک تر است -  به مطالبه غذا می پردازد و لذا چیزی نمیگذرد که سر وکارش به پلیس و زندان می افتد .

چنین کسی برای هرچیز کوچکی  ناراحتیِ زیادی تحمل خواهد کرد .

به بیان دیگر ، زندگی راحت متمدنان در محیط پیشرفته ، نمونه ای از بهشت، و زندگی پر از ناراحتیِ اشخاص نامتمدن در همان محیط ، نمونه ای از جهنم است .

به عبارت دیگر برای تصور بهشت و جهنم لازم نیست محیط های جداگانه ای برای وجود نعمت و عذاب تصور کنیم ، بلکه تفاوت کیفیتیِ اشخاصِ موجود در یک محیط عالی ، خود موجب ایجاد حالات رضایت (بهشت) و ناراحتی (جهنم) میباشد .

مثال دیگری نیز به درک بهترِ این الگو کمک میکند :

در همین جهانِ فعلیِ ، معلولان ذهنی و جسمی وجود دارند که زندگی برای آنها نوعی عذاب است ، و البته روشهائی وجود دارد که کم کم عذاب آنها را تخفیف میدهد ، مثلا استفاده از لوازم توانبخشی و تعلیم و تربیت مداوم در سنین مختلف و آموزش های ضمن کار ، و ضمن زندگی وغیره وغیره .

یعنی همین زندگی فعلی برای اکثریت انسان ها راحت و مطلوب و برای عده ای عذاب آور است .

در این الگو ، کافران قابل مقایسه با معلولان ذهنی ، و کناهگاران قابل مقایسه با معلولان جسمی می باشند و عذاب جهنم قابل مقایسه با دوره درمانی ، آموزشی – یا هر دو - است که آنها را برای یک زندگی مطلوب و مقبول آماده میکند :

1 - نسبت قیامت به هریک از ما ، مانند نسبت روز تولدمان است به دوره جنینی هریک از ما

هریک از ما یک دوره جنینی داشته ، که البته چیزی از آن را به یاد نمی آوریم ، اما این مقدار را میدانیم که همه جنین ها در فضای جنینی زندگیی دارند که رو به تکاملِ تدریجی است ، و وقتی که به نهایت رشدش رسید به این دنیا می آید که هیچ طوری با فضای جنینی قابل مقایسه نیست .

این دنیا ، از لحاظ نوع تغذیه ، از لحاظ درجه فعالیت سیستم های مختلف بدن ، از لحاظ وسعت و عمق و تنوع امکاناتِ فضای زیستیِ جدید ، و از لحاظ مولفه های زیادِ دیگرِ زندگی ، چنان با عناصر نظیرش در فضای جنینی تفاوت دارد که نمیتوان بین آنها شباهت هائی برقرار کرد .

در لحظه تولد ، یک انتقال از فضای جنینی به این دنیا رخ میدهد .

قیامت نیز چنین است . در روز قیامت یک انتقال از فضای بین این دنیا و آخرت ، که به تعبیر قرآن «برزخ» نامیده میشود ، به آخرت روی میدهد .

گرچه نمیتوان بین زندگی این دنیائی و زندگی جنینی تناظری برقرار کرد ، اما میتوان بین قیامت و لحظه تولد تناظر برقرار نمود :

1 – جنین سالم پس از اینکه پا به این دنیا گذاشت ، پس از کوتاه مدتی در این دنیا در شرایط و محیط جدید و غذای جدید ، شرایط این جهانی را به سهولت درک کرده و به زندگی عادی در این جهان میپردازد ولی برخی جنین ها که نارس اند و یا نقایصی دارند ، پس از تولد نیاز به انکوباتور و دستگاه های دیگر دارند تا کمک شوند در این جهان زندگیی معمولی را بیابند .

در قیامت هم همینطور است .

قیامت برای همه سخت است ، اما مومن مانند جنین سالم فورا با آن سازگار میشود اما غیر مومن سازگار نمیشود :

 فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ﴿9﴾ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ﴿10﴾ (سوره مدّثّر)

آن روز، روزي است سخت (9)  و برای کافران آسان شونده نيست (10)

توضیح این دو آیه با تشبیه به ورود جنین به این جهان ممکن است .

میدانیم که همه جنین ها ، ورودشان به این جهان با دشواری صورت میگیرد، در زندگی جنینی راحتند ، غذایشان از بند ناف مادر به آنان میرسد و شرایط زندگی شان از همه لحاظ تامین است ، اما ، وقتیکه می باید به این جهان وارد شوند فشارهائی را تحمل میکنند که قبلا تجربه نکرده بودند ، و وقتیکه به این جهان وارد میشوند شرایطی را تجربه میکنند که آنها را به گریه می اندازد ، اما تقریبا خیلی زود با شرایط جدید مانوس میشوند ، و کسانی را می یابند که نیازهایشان را برآورده میکنند ، و دوستی و مهر ومحبت خود را به این موجود از راه رسیده ارزانی میدارند و غذاهای جدیدی – گرچه بسیار ساده – را می شناسند که به محض اعلام نیاز (که همان گریه باشد) در اختیارشان قرار میگیرد ، و هر ناراحتی که داشته باشند ، مانند خیسی و دل درد و امثال آن ، به محض اعلام (که باز هم با همان گریه صورت میگیرد) رفع میگردد ، و کم کم به این شرایط جدید خو میکنند و در آن زندگی جدیدی را شروع میکنند و رشد میکنند و چیزی میشوند که میدانیم .

در دو آیه فوق شرایط مشابهی مطرح است .

قیامت برای همگان سخت است ، و هیچکس تجربه آن را ندارد ، اما کسانی که خود را برای آن آماده کرده اند ، به سرعت با شرایط جدید خو میکنند و آن را می پسندند و در شرایط جدید با غذاهای جدید و امکانات جدید شروع به رشد و بالندگی میکنند. اما ، کافران که آمادگی برای آن نیافته اند نخواهند توانست با شرایط جدید مانوس شوند و در حالتِ دچار ناراحتی میمانند .

به عبارت دیگر شرایط جدید سختیی دارد ، که برای برخی بزودی هموار میشود اما برای برخی دیگر هموار نمیشود .

2 – جنین وقتی که به این جهان می آید هنوز شکل و قیافه دوران جنینی خویش را تا مدتی دارد . قیامت هم همینطور است و در قیامت آدم ها هنوز آخرین شکل و قیافه این جهانی خویش را خواهند داشت :

«. . وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ. . » (. . و اهل بلندي ها به کساني که آنها را از سيمايشان مي شناسند . . )  (اعراف 46) [یعنی کسانی هستند که وضعشان در آن روز خوب است و در آن معرکه در موقعیتی هستند که دغدغه خاطری ندارند و از جایگاه رفیعی برخوردارند و می بینند کی چه کاره است و به کسانی که از سیمایشان می شناسندشان خطاب میکنند که . . ]

«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ﴿34﴾ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ ﴿35﴾ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ ﴿36﴾ » (روزي که آدمي از برادرش فرار كند ، (34) و (از) مادرش و پدرش (35) و (از) همسرش و فرزندانش (36) ( 34 تا 36 سوره عبس) [آیات فوق هم این نکته را در خود ملحوظ دارد که در آن روز آدمی میتواند کسانی را که در دنیا جزء خانواده و نزدیکانش بوده اند را تشخیص دهد]

«. . يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ﴿11﴾ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ﴿12﴾ . .» (. . . مجرم در آن روز آرزو ميكند كاش ميتوانست عذاب آن روز را با فدا كردن فرزندش دفع كند (11) و همسرش و برادرش (12) . .) (سوره معارج) [ مانند مورد قبلی]

3 - در قیامت ضعف های نارس ها و ضعیفان آشکار میشود و می فهمند نمیتوانند یک زندگی سالم داشته باشند و سعی میکنند باری به دوش آدمهای سالم بشوند اما زود می فهمند ممکن نیست :

«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿12﴾ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ و الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿13﴾ يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿14﴾ فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿15﴾» (روزي که مردان و زنان مومن را مي بيني که نورشان در مقابلشان و به اطرافشان مي شتابد ، مژده تان باد که بهشتهائي در انتظارتان است که نهرها در کف آنها جاري است و در آن جاودانيد ، و پيروزي بزرگ نيز همين است (12) روزي که مردان و زنان منافق به مومنان ميگويند توجهي بما کنيد تا از نورتان بهره اي گيريم ، به آنان گفته ميشود به قبل و پشت خود برگرديد و نوري برگيريد . آنگاه بين آنها ديواري زده ميشود که دري دارد که داخل آن رحمت و بيرونش عذاب است (13) (منافقان) ندايشان ميدهند که: مگر ما با شما نبوديم؟ ميگويند: چرا، وليکن شما خود را فريفتيد ، و (براي مومنان) انتظار (گرفتاري ها را) کشيديد ، و شک کرديد ، و آرزوها فريبتان داد ، تا آنانكه فرمان خدا رسيد و (شيطان) شما را درباره خداوند فريفت (14) لذا امروز ديگر نه از شما و نه از کافران فديه اي قبول نميشود ، جايگاهتان آتش است ، همان هم يارتان است ، و بد سرانجامي است (15)

 

از آیات فوق به وضوح فهمیده میشود که مومنان در شرایط پس از وقوع قیامت با شرایط عالیِ جدید به سرعت خو میکنند و از آن راضی و در آن راحتند (آیه 12) اما کافران و منافقان در آن شرایط دچار ناتوانی اند و به مومنان مراجعه میکنند که از امکانات آنها استفاده کنند ، اما جواب می شنوند که این امکانات را باید قبلا تهیه میکردید (آیه 13) و در این حالت است که آنها به ناتوانی خویش واقف میشوند و به جایگاه های ویژه خویش (قاعدتا برای ترمیم و ریکاوری که مدتی نه چندان کوتاه  طول خواهد کشید) فرستاده میشوند.

 

4 – همانطور که منظور از آمدن جنین به این دنیا و تولد هریک از ما این است که نوزاد در این دنیا مسیرِ سخت اما پر لذت و در عین حال تکاملی خویش را طی کند تا استعدادهایش شکوفا شود ، منظور از برپایی قیامت نیز ادامه همین مسیر تکاملی است که لا اقل تا آنجا تکمیل شود که همه آدمیزادگان بتوانند از خداوند درک واضح و روشنی بیابند :

آیه 6 سوره انشقاق :

«یاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ﴿6﴾» (هان اي انسان! تو البته با رنج بسوي پروردگارت راه ميسپاري ، (اما بالاخره)  به لقاي او خواهي رسيد (6)

 

از آیه فوق و از کلمه «فملاقیه» چنین فهمیده میشود که همگی (حتی کافران ، و مجرمان ، هر چند به کُندی) با شرایط جهانِ پس از قیامت هماهنگ میشوند.

 

2 - نسبت آخرت به این ، جهان مانند نسبت این جهان است به فضای زندگی جنینی

سند قرآنی 1 :  وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿17﴾ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿18﴾ (وقسم به شب وقتيکه شتابان ميرود (17) وقسم به صبح وقتيکه تنفس مي کند (18) (سوره تکویر)

در این دو آیه - اگر قبل و بعدش را بخوانید – زندگی قبل از قیامت و پس از آن را ، به زندگی شبانه و روزانه مخاطب هایِ همان روزهای نزول دوآیه فوق تشبیه میکند .

چنانکه میدانیم ، مخاطب های روزهای نزول سوره تکویر – که تقریبا اوائل سال سوم بعثت بود – مردمی دارای زندگی ابتدائی بودند و تقریبا اوائل شب به خواب میرفتند و نه برق داشتند و نه ثروتی که بتوانند با روشن کردن شمع ها و چراغ ها  به محیط خانگی و اجتماعی شان – مانند زندگی های امروز – روشنی ببخشند تا بتوانند در شعاع آن زندگی روز را ادامه دهند ، و لذا اول غروب بساط زندگی را جمع میکردند و آماده خواب میشدند ، یعنی زندگی شبانه ، برای آنها به نفس کشیدن و نمردن تقلیل یافته بود ، و بر عکس ، زندگی کاملشان وقتی شروع میشد که روز بعد شروع میشد .

خداوند در آیات فوق زندگی قبل از قیامت را به زندگیی که فرق چندانی با مرگ ندارد ، مثال زده ، و جهانِ پس از وقوع قیامت را بستر زندگی کامل و شایسته انسانیتی قلمداد فرموده است و این تشبیه برای منظوری که در پی رساندن آن هستیم خیلی لطیف و فصیح و بلیغ است (بازهم مثال زندگیِ جنینی و زندگی این جهانی را بخاطر بیاورید)

 

سند قرآنی 2 : وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَكًا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ﴿9﴾ وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ ﴿10﴾ رِزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوجُ ﴿11﴾ (و از آسمان آبي پربرکت فرستاديم و بوسيله آن باغهائي و دانه هائي که درو ميشود رويانديم (9) و نخل هاي بلند بالا که ميوه هاي روي هم دارد (10) (تا) روزيي براي بندگان باشد و بوسيله آن سرزمين مرده اي را زنده کرديم خروج (از اين جهان) نيز چنين است (11)

سند قرآنی 3 :  «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿64﴾ » (و اين زندگي دنيا جز بازيي و سرگرميي نيست، و آخرت، اگر بدانند، زندگي (واقعي) است (64)

سند قرآنی 4 :  (جاودانگی) این موضوع واضح است و آیات زیادی وجود دارد که که هم برای اهل بهشت و هم برای اهل جهنم جاودانگی قائل است .

تصور کنید که انسان ها برای چند روز بیشتر زنده ماندن چه زحمات و چه هزینه های هنگفت و چه رژیم های غذائی و ورزشی و زیستیِ سخت را متحمل میشوند و وعده جاودانگی برای انسان ها چه وعده مهمی است و از همینجا درک خواهید کرد که جهانی که در آن برای همگان جاودانگی باشد با این جهان که در آن نمیتوان جز یک زندگی کوتاه داشت چه فرقی دارد و نسبت آن جهان به این جهان ، از لحاظ فوق ، مانند زندگی دراین جهان و زندگی جنینی خواهد بود .

زندگی جنینی حدودا سه ماه است ، درست است که کل مدت حاملگی حد اکثر نه ماه است ، اما شش ماه اولِ حاملگی مربوط به زمان بلوغ است ، زیرا اگر به هر دلیلی جنینِ کمتر از شش ماهه به این جهان بیاید زنده نمیماند (مگر به کمک انکوباتور و امثال آن که در این بحث حساب نمیشود) لذا ، زندگی جنینی حد اکثر سه ماه است.

زندگی این جهانی هم این روزها تقریبا بطور متوسط هفتاد سال است ، گرچه اشخاص بیش از صد ساله هم در این روز ها کم نیستند ، اما ، زندگیی که آنها دارند چیزی نیست که کسی بپسندد ، آلزایمر و تحت مراقبت های دائمی پزشکی بودن و خانه های سالمندان و چه و چه . . .

اگر از هفتاد سال زندگیِ این جهانی سن قبل از بلوغ را کم کنیم ، قابل قبول است که پنجاه و پنج سال باقیمانده را بتوانیم «زندگی» بنامیم .

یعنی 55 سال (یعنی 660 ماه ، که 220 برابر سه ماه زندگیِ جنینی است)

بنابراین ، طول مدت زندگی این جهانی را میتوان تقریبا دویست و بیست برابر طول مدت زندگیِ جنینی دانست .

اگر همین نسبت را برای زندگی اخروی بگیریم (که البته فرض درستی نیست و نسبت مذکور باید بزرگتر باشد ) میتوان گفت که زندگی پس ازقیامت دویست و بیست برابر پنجاه و پنج سال ، یعنی دوازده هزار و صد سال است .

 

3 - نسبت بهشت به آدم های مومنِ عامل ، مانند نسبت این جهان است به جنین سالم معمولی

موضوع تیتر فوق را ، هم در آیات قسمت قبل ، و هم در مقایسه این جهان و رحم ، دیدیم .

غیر قابل تصور بودن :

جهانِ پس از قیامت را نمیتوانیم حتی تصور هم کنیم ، و این چیزی است که در بخش های قبل دیدیم ، اما برای اشخاص مومنِ دارای عمل صالح ، آن جهان ، محل رشد و نشو و نما و زندگی مطلوب است ، آنقدر که کسی فکرش را نمیتواند کند . مثلا :

1 – «لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ ﴿35﴾» (در آنجا آنچه بخواهند خواهند داشت و نزد ما زيادت هم هست (35) (سوره ق)

2 – « فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿17﴾» (هيچ کسی نمي داند به پاداش آنچه بجاي آورده ، چه چشم روشنيهائي برايش نهان شده است (17) (سوره سجده)

3 - «ما ادریک»های قرآن که خطاب به آنحضرت است ، که نوعا در باره قیامت و آخرت است و تعدادش هم زیاد است و از آنجا که معلوم و مشهور است نیازی به ذکر نشانی های آنها در داخل قرآن نیست .

بی محدودیتی

در باره بهشتِ متعلق به آدم های خوبِ معمولی در سوره واقعه جمله ای وجود دارد که در جاهای دیگر قرآن نیز مشابه های زیادی دارد و آن این است :

«لا مقطوعة و لا ممنوعة» ، و چون در قرآن – و بطور کلی در ادیان – همه انسان ها دعوت شده اند که زندگیی در پیش بگیرند که بتوانند بهشتی شوند ، معلوم میشود که جهان بعدی جهانی است که در آن «محدودیت منابع» نخواهد بود ، زیرا اگر همه افراد بشر به دعوت انبیاء پاسخ مثبت دهند همگی بهشتی خواهند بود و همگی در شرایطِ بدون محدودیتِ منابع (لا مقطوعه و لا ممنوعه) زندگی خواهند داشت و از اینجا فهمیده میشود که جهان بعدی این ظرفیت را دارد که بتواند برای همه انسانها زندگیی عاری از محدودیت منابع داشته باشد .

اگر اندکی به تاریخ بشر توجه کنید در خواهید یافت که علت اصلی وقوع همه جنگ ها و زور گوئی ها و دروغ ها و تزویرها و خود کامگی ها و همه رفتارهای ناپسند ، این بوده که فاعلان آنها میخواستند سهم بیشتری از منابع محدود را به خویش اختصاص دهند ، و در جهانی که بدون محدودیت باشد نه جنگی در خواهد گرفت و نه دروغ و تزویری لزوم خواهد داشت و نه حکومت خودکامه ای پیدا خواهد شد و نه رفتارهای ناپسند حاصل از آن به وجود خواهد آمد (*) ، و لذا جهان بعدی از این نقطه نظر نیز آنقدر از این جهان متعالی تر خواهد بود که این دنیا از زندگیِ جنینی .

(*) یکی از عزیزان به این بنده تذکر دادکه همه جنگ ها و رفتارهای ناپسند ناشی از محدودیت منابع نبوده ، بلکه در بسیاری از موارد کمپلکس های روانی یا امور اعتقادیِ خرافی یا سننِ خرافی یا علل دیگری از این انواع عامل ایجادشان بوده است.

ضمن تصدیق مطلب فوق باید به این نکته توجه داشته باشیم که در صورت موثر بودن عوامل برشمرده ، اگر دقت شود دیده خواهد شد که  آنها به عنوان «علت قریب» نقش داشته اند و علت خود آنها – یعنی علت العلل -  به همان محدودیت منابع برمیگردد . زیرا درطول تاریخ بشر ، حکومتها دنبال فتح سرزمین های تازه ، و در داخل مملکت نیز دنبال اختصاص منابع به نور چشمی ها بوده اند ، و از این راه اخلاق ذمیمه را به قبیله ها ، و از آن راه به خانواده ها ، و از آن طریق به افراد بشری تسری داده اند .

 

آرزوئی

زندگی در جهانی که در آن محدودیت منابع و عمرِ کوتاه نباشد ، آنقدر «آرزوئی» است که قابل تصور هم نیست ، اما ، علاوه بر آن دو ، در جهان بعدی چنان «غنا» و «گوناگونیِ نعمت»ی موج میزند که قابل تصور نیست ، و زندگیِ ثروتمندان و مرفهان این جهان در مقابل غنا و نعمت آن جهان به نحو حیرت انگیزی فقیر و خالی و رقت انگیز است ، همانگونه که زندگی در داخل رحم در مقابل این جهان فقیر و رقت انگیز است .

آیاتی که موارد فوق را میرساند بسیار زیاد است و ما در اینجا چند مورد را ذکر میکنیم و از بقیه برای رعایت اختصار درمیگذریم :

آیه 14 سوره آل عمران :

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾

ترجمه فارسی آیه مذکور این است :

میل شدید به خواستنی ها برای مردم تزیین شده ، چیزهایی مانند زنان و پسران و مقادیر زیادِ بسته بندی شده طلا و نقره و اسبان نشاندار و چارپایان و کِشتکاری ها ، در حالیکه اینها وسیله زندگی در این جهان است و جایگاه پسندیده نزد خداوند است.

البته میدانید که قرآن برای همه زمانها و همه افراد بشر است و لذا برای بشر امروز هم هست و لذا اگر بخواهیم آیه فوق را به زبان امروز معنی کنیم چنین خواهد شد :

میل شدید به خواستنی ها برای انسان ها تزیین شده ، چیزهایی مانند همسران و فرزندان و حسابهای بانکی بیش از ده رقمیِ ارزی و پارکینگهای پر از اتومبیل های دلپسند و هواپیماها و کشتی های اختصاصی و مزارع بزرگ کِشت و صنعت و کارخانجاتِ تولیدات صنعتی و موسساتِ بزرگ خدماتیِ اقتصادی و غیره ، و البته اینها وسیله زندگی در این جهان است و جایگاه پسندیده نزد خداوند است .

چه کسی است که دلش برای خواستنی های فوق پر نکشد؟ اما خداوند میگوید اینها چیزی نیست ، یعنی که کسیکه در جهان فعلی همه آنها را دارد ، از نظر خداوند ، چیز مهمی ندارد و اینکه فرموده جایگاه شایسته انسان فقط نزد خداوند است ، به این معنی است که آن جایگاه آنچنان غنی و آنچنان دارای وفور و تنوع است که زندگی مرفه ترین های فعلی در مقابل آن ، رقت انگیز و خالی و فقیرانه است .

به انتهای آیه فوق توجه فرموده اید؟

خداوند پس از ذکر آن مثالهای قدرت و ثروتِ هوش ربا فرموده اینها چیزی نیست ! فرموده : «ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» یعنی اینکه آن نماد های قدرت و ثروت که دل هرکسی برای آنها پر می کشد چیزی نیست ، زندگی دنیا است ، یعنی زندگی دم دستی است ، و موقعیت نیکو آن چیزی است که شما در آخرت نزد پروردگار خواهید داشت (البته به شرطِ ایمان و عمل صالح)

البته از این نوع آیات در قرآن خیلی زیاد است ، بطوریکه میتوان گفت این موضوع یکی از محور های عمده گفتمانی قرآنی است و اگر قرار بود مشابه نمونه هایی که آورده ایم را ذکر کنیم این کتاب خیلی قطور میشد ، و ما خلاصه گوئی را ترجیح میدهیم .

 

 

4 - نسبت جهنم به کافر یا فاجر ، مانند نسبت این جهان است به جنین ناسالم

بچه وقتی که متولد شد چاره ای جز زندگی در این جهان ندارد و زندگی اش هم رو به رشد و تکامل است .

بشر هم وقتی وارد جهان بعدی شد چاره ای جز زندگی در آن ندارد و زندگی اش رو به رشد و تکامل است (فملاقیه)

حالا اگر (مانند جنین و این دنیا) مومنِ صاحب عمل صالح بود (یعنی مثل جنین سالم بود) زندگی اش با سهولت و لذت همراه خواهد بود ، زیرا (مانند جنین سالم در این دنیا) قبلا آمادگی خویش را برای زندگی در جهانِ عالیِ پس از شرایطِ جنینی داشته است .

اما اگر کافر یا فاجر بود زندگی اش (مانند نوزاد نا سالمی که ناسالمیِ خویش را از حالِ جنینی با خود به این دنیا آورده) همراه با رنج و بی لذت خواهد بود ، اما چون چاره ای برای زندگی و رشد و تکامل در جهانِ پس از قیامت ندارد (فملاقیه) ، مانند کودکان نارس می باید «کمک» شود ، و برآیند لزومِ رشد ، (فملاقیه) ، و نارس بودن ، وجوبِ سیستم های کمک کننده به او را نشان میدهد . مثلا انکوباتور آخرتی و ویلچرآخرتی و سمعک آخرتی و غذاهای خاص آخرتی که هم با نارسائی آنها مناسب باشد و هم رشد آنها را تامین کند . این سیستم و تجهیزات و غذاها و نوشابه های رژیمیِ کمک کننده را مجموعا به عنوان جهنم می شناسیم که وظیفه کمک به معلولان آخرتی را دارد که کم کم رشد آنها را (گرچه با سختی و کندی) تامین میکند تا آنها هم به فملاقیه برسند .

غذا ها و نوشابه های جهنمی در مقایسه با غذاها و نوشابه های بهشتی است که به چنان توصیفاتی وصف شده ، و عذاب ها نیز در مقایسه با نعمت های بهشتی است که با چنان توصیفاتی یاد شده است ، نه در رابطه با کار کرد خویش .

مثالی مطلب را روشن میکند .

فرض کنید غذای معمولی شما چلو کباب و جوجه کباب با نوشابه و مخلفات باشد .

اگر کسی برای بیماری قلبی در بیمارستان بستری شود آیا ممکن است چنین غذائی به او بدهند؟

خود نگارنده غذای ظهر یکی از دوستان نزدیکش را که برای بیماری قلبی دربیمارستان بود ، هم دید ، و هم برای ارضاء کنجکاوی کمی خورد ، غذا چه بود؟ مقدار کمی کدوی آب پز ، مقدار کمی هویج آب پز ، دو پر کوچک کاهو، و 8 یا 10 عدد نخود فرنگی آب پز ، بدون نمک ، بدون هرگونه چاشنی از قبیل سس ها ، و بدون هرگونه نوشابه .

این موضوع مربوط به زمانی پیش است ، ولی یادم هست که وقتی آن غذا را در نزد آن دوست عزیزم دیدم خیلی دلم برایش سوخت و با خود فکر میکردم این شرایط بیماری قلبی از یکطرف نمونه ای از عذاب است و این نوع غذا ها هم از طرف دیگر عذاب مضاعف است .

شخصِ جهنمی را اگر بیمار ، و در حال گذراندن دوره ریکاوری ، و خودِ  جهنم را هم اگر درمانگاه و تیمارگاه بدانیم ، حمیم و غساق هم غذاهای مناسب احوالات آنها خواهد بود و «سلسلة ذرعها سبعون ذراعا» و «مقامع من حدید» و امثال آنها شبیه به کاربرد ادواتی را خواهند داشت که به بیماران بد حال وصل میکنند و یا چیزهائی مانند ابزارهای فیزیوتراپی خواهند بود ، و  علاوه بر همه اینها اینکه ، اساسا موضوع به «زبان مَثَل» ذکر شده است .

حتما دیده اید که در «سی سی یو» ها و «آی سی یو» ها چه ادوات و دستگاه ها و کابل ها و چه و چه به بیماران بدحال وصل میکنند .

 

5 نسبت کافر یا فاجر  به مومن در آخرت مانند نسبت شخص معلول به شخص سالم در همین دنیا است

شما چه ثروتمند باشید و چه فقیر ، و چه عالم و چه جاهل ، و چه آزاد و چه زندانی، و چه قدرتمند و چه ضعیف ، و چه سالم و چه مریض و چه . . و چه . . باشید ، هوا و آب و خاک و قوه جاذبه و خورشید و ماه و کهکشان و بقیه عناصر و شرایط عمومی برای همگان ، اعم از موقعیت خاصِ ثروتی و معلوماتی و قدرتی و سلامتیِ هر فرد تقریبا برای همه مساوی است .

به قیاسِ شباهتِ روز قیامت با روز تولد میتوان چنین قیاس کرد که جهان پس از قیامت نسبت به این دنیا ، چیزی شبیه به این دنیا نسبت به فضای جنینی باشد .

یعنی همانطور که آب و خاک و هوا و خورشید و ماه و چه و چه ، برای هردو ، جنین سالم و نارس ، یکسان است ، جهانِ پس از قیامت نیز از لحاظ عناصر و شرایطِ پایه ای ، برای مومن و کافر و فاجر یکسان است .

یعنی جهان بعدی همه اش بهشت است و یعنی بهشت حاکم است بر جهنم ، و یعنی بهشت اصل است و جهنم فرع است بر آن ، و یعنی بهشت محیط است و جهنم محاط است در آن .

مثال : زندان و هتل ، دارالتادیب و مدرسه ، و کارگاه های زیر زمینیِ معادن و کارخانه های مدرن ، و بیمارستان ها و تفریحگاه ها  ، و همه محیط های متناظر اما متضاد ، آب و هوا و خاک و قوه جاذبه و خورشید و ماه و سایر عناصر محیطی یکسانِ محیطی دارند ، و این اختلاف موقعیت افراد است که سبب میشود یکی لذت ببرد و یکی رنج بکشد . وچه رنجبر و چه لذت بر ، هردو ، از آب و خاک و هوا و خورشید و ماه و چه و چهِ مساوی بهره می برند .

هیچ کس ، نمیداند عناصرِ محیطیِ آخرت ، مانند آب و خاک و هوا و چه و چه ، چطور است ، اما ، با توجه به آنچه گفته شد ، می باید چنان با آب و خاک و هوای این دنیا فرق داشته باشد که دنیای فعلی نسبت به آن آنقدر کوچک و ناقابل و محدود و نازل باشد که شرایطِ جنینی نسبت به این دنیای ما است ، اما هرچقدر هم که عالی تر باشد باز هم برای مومن و کافر و فاجر مساوی است . و تفاوت مومن و کافر و فاجر در سلامت و نقص است که سبب میشود مومن در آن شرایط عمومی متفاوتِ متعالی ، زندگیی مطلوب (بهشت) ، و کافر و فاجر ، در همان شرایط عمومیِ متفاوتِ متعالی ، رنج و مشکلات (جهنم) داشته و نیازمند کمک باشد .

 

 

ارزیابیِ قرآنیِ الگوی پیشنهادی

 

1

(آیاتِ قرآنیِ مورد استنادِ الگوی رایج ، با الگوی پیشنهادی مخالفتی ندارد)

 

کلّا آیات مربوط به زندگی اخروی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد :

1 – آیات مربوط به وقایع نزدیک به وقوع قیامت

2 – آیات مربوط به توصیف خودِ روز قیامت

3 – آیات مربوط به توصیف نعمت های بهشتیِ مردمِ معمولیِ خوب

4 – آیات مربوط به توصیف نعمت های بهشتیِ مردمِ عالی

5 – آیاتی که نشان میدهد نعمت های اخروی را فعلا کسی نمیتواند حتی در تصور هم بیاورد .

6 – آیات مربوط به توصیف عذاب های کافران و فاجران و منافقان و غیره

7– آیات مربوط به ضوابطِ رسیدگی به حساب مردم در روز قیامت

8– سایر آیات

از لحاظ بحثِ مربوط به تیتر فوق ، فقط آیات مربوط به ردیف 6 میتواند در بدو نظر محلِ اِن قلت باشد ، مثلا موضوع غذا و نوشابه ( زقّوم و حمیم و غساق و مانند آنها)  و نیز موضوع شرایطِ عذابی (سلسله ذرعها سبعون ذراعا  و  مقامع من حدید . . . ) و امثال آن ، اما ، با شرحی که عرض کرده ایم ، اینک آنها توضیح مناسب خویش را یافته اند .

 

2

آیات قرآنی با الگوی پیشنهادی موافقت بیشتری دارند

آیاتی مانند آیات 43 تا 45 سوره رحمان  که جهنم را «نعمت» قلمداد کرده اند ، و آیات دیگری که همین مفهوم و نیز مفاهیم معادل را میرسانند با این الگو موافقت بیشتری دارند ، در حالیکه با الگوی رایج موافقتی نشان نمیدهند.

همچنین آیاتی را که به محدود بودنِ زمانِ عذاب برای برخی از جهنمیان (ما دامت السموات و الارض الا ماشاء ربک آیه 107 سوره هود) اشاره دارد باید در این چارچوب (یعنی طول درمان) ارزیابی نمود و همچنین محدود بودن طول زمانیِ نعیم برای اهل بهشت را (ما دامت السموات و الارض الا ماشاء ربک آیه 108 سوره هود) می باید دارای اشاره به اتمام دوره خاصی از سیر الی الله و ورود به مرحله ای بالاتر دید .

همچنین است موقعیت آیاتی که  بار معنوی بسیار بالائی دارند و در رابطه با موضوعات اخروی آنقدر که شایسته شان است به آنها پرداخته نشده ،  مثلا :  لهم مایشاون فیها و لدینا مزید (در آنجا آنچه بخواهند برایشان فراهم خواهد بود و نزد ما زیادتی نیز خواهند داشت  - آیه35 سوره ق)

فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین (هیچکس نمیداند چه چیزهائی از آنچه مایه روشنی چشمهاست برایشان تمهید شده - آیه 17سوره سجده )

و آیاتی که پس از توصیف نعمتهای هوش ربای بهشتی شبیه به این جمله را اضافه نموده که رضایت و رضوان الهی بالاتر است .

جمع بندی

در این الگو ، بهشت یک «آخور» و یک «عشرتکده مردانه» نیست و محلی است که در آن تکامل و «سیر الی الله» خواهد بود و اگر فرموده اند در آنجا «عمل» نیست ، چه بسا این نوع اعمالِ فعلیِ ما را فرموده اند ، و هرچه باشد «الی الله المصیر» که سر جای خود خواهد بود ، و چگونه ممکن است تصور کنیم «الی الله المصیر» باشد ، اما در عین حال ، بدون انواعی از اعمال باشد ؟

و جهنم هم در این الگو  همان حرکتِ «الی اللهِ المصیر»یِ آن معلولان ذهنی و جسمی خواهد بود ، گرچه با ریتمی بسیار کند برای معلولان جسمی (گناهکاران ، بی عملان ، وغیره) و بسیار کند تر برای معلولان ذهنی (کافران، مکذبان ، جاحدان ، وغیره)

و البته برای «رساندن» آن فاقدینِ استعداد های لازم برای زندگی شایسته در آنجا ، محیط هائی دارای کارکرد هائی شبیه مدارس و بیمارستان ها و تیمارستان ها و مراکز آموزش ضمن خدمت و آموزش ضمن زندگی قابل تصور است که کلماتی مانند جهنم و عذاب و غیره ، شرایط آنها را نمایندگی میکند .

به عبارت دیگر ، جهان بعدی سراسر بهشت است و در داخل خویش آموزشگاه ها ، درمانگاه ها ، ترمیم گاه ها ، بیمارستان ها ، و تیمارستان هائی دارد که «جاماندگانِ» قافله عمومیِ جهانیِ سیرِ صیرورتیِ الی الله ، را ، در آنجاها ، تدریجا ، به قافله عمومیِ انسانیت ، میرسانند .

 

 

 

 

1 – همه انسانها لابد و ناگزیرند به درجه ای از تعالی نفسانی (= روحی) که برای درک خدا لازم است برسند و این در آخرت حاصل میشود یا ایها الانسان انک کادح الی ربک فملاقیه . یعنی بالمآل همه انسانها فملاقیه خواهند بود .

 

«لترکبن طبقا عن طبق» و «الی الله المصیر» بما میگوید زندگیِ پس از قیامت نیز مرحله بندی دارد و این دوازده هزار و صد سال ، مرحله اولِ پس از قیامت است ، و از آن ، به مرحله بعدی باید رفت ، و چیزی که ابدی باشد «مجموعه این مراحل» است .

 

مطالب مرتبط و تکمیلی

 

حل یک مسئله کِشدار قدیمی

در قرون اولیه اسلامی بحث های بی حاصلی از قبیل جبر و اختیار ،  حدوث و قِدَم قرآن ، و چگونگی رابطه ذات و صفات الهی ، و و و ، در گرفته بود و از جمله آنها ، یکی هم جسمانی بودن یا روحانی بودن معاد بود که این الگوی مورد بحث ،  آن مسئله را هم حل میکند .

به این معنی که مطابق این الگوی فکری ، متناسب با تغییرِ تکاملی محیط ، از آنجا که سوژه هم تغییر درونیِ متناسب با تغییر تکاملی فوق را نموده ، در محیط تکامل یافته ، مشکلی نخواهد داشت .

با ذکر مثالی توضیح میدهیم :

در فرایندِ تولد ، نوزاد ، برای زندگی در محیط جدید ، تغییرات جسمانی تجربه میکند یا روحانی؟

اگر لحظه تولد را در نظر بگیریم ، پنج دقیقه قبل از آن یک «جنین» داریم ، و پنج دقیقه بعد از آن یک «نوزاد»

از لحاظ « جسمانی» ، نوزاد و جنین ، پنج دقیقه قبل یا بعد از تولد فرق چندانی ندارند ، از لحاظ شکل و وزن و طول و عرض یکی هستند ، چیزی که فرق کرده محیط است .

نوزاد ، با استفاده از هوا و غذا و وسعت محیط ، بسرعت با آنچه چند دقیقه پیش بود ، فاصله میگیرد ، شکلش و وزنش و اندازه هایش ، همراه با سعی در انطباق با محیط جدید ، با سرعتی زیاد تغییر میکند .

قیامت نیز با واقعه تولد از این لحاظ که در موجودِ قبل و بعد ایجاد تفاوت سریع میکند مشابه است .

شرایط محیطیِ پس از قیامت ، مانند شرایط محیطیِ پس از تولد ، به سرعت در هر فرد تغییراتی را ایجاد میکند و هرچه از آن واقعه دورتر میشویم ، این تغییرات سبب تغییر بیشتر در او میشود .

اما در خودِ زمانِ روزِ  قیامت ، هر شخص همان شکلی را دارد که قبل از وقوع آن داشت ، بطوریکه یکدیگر را اگر در زندگیِ این دنیا می شناخته اند ، در آنجا نیز هنوز می شناسند ، و این ، چیزی است که در بسیاری از آیات قرآن دیده میشود :

یوم یفر المرء من اخیه (34) و امّه و ابیه (35) و صاحبته و بنیه (36) لکل امرء یومئذ شان یغنیه (37) [سوره عبس]

روزی که شخص از برادرش فرار میکند (34) و از مادرش و پدرش (35) و از همسرش و فرزندانش (36) هر کسی در آن روز در موقعیتی است که او را بس است .

یعنی در روز قیامت مردم (همانها که در این جهان با یکدیگر محشور بودند) یکدیگر را می شناسند ، اما همگی مشکلاتِ تطابق خود با اوضاع جدید را دارند که دیگر حالی برایشان نمیماند که با نزدیکان خویش حال و احوال و چاق سلامتی کنند ، بلکه حتی از آنها دوری هم میکنند .

مطالب فوق منحصر به این سوره نیست ، بلکه موضوعی است که در آیات 11 تا 14 سوره معارج و آیات 12 تا 14 سوره حدید و آیه های 46 و 48 سوره اعراف و آیات دیگر در سوره های دیگر نیز دیده میشود .

خلاصه اینکه قیامت و تولد از این لحاظ مشابه یکدیگرند که هر دو ، یک واقعه ای هستند که درست در قبل و بعد آنها ، هرکس همان مشخصات مادیی را دارد که قبل و بعدش دارا بود . تفاوت های هرکس در قبل و بعد از تولد و قیامت ، پس از آن است که وقتی در محیط جدید قرار گرفت ، بسته به اینکه چه «استعداد» هایی دارد ، بهتر و زود تر خود را با شرایط جدید وفق دهد و رشد و بالندگیِ درخورِ خویش را داشته باشد .

حالا ، این مطالبی را که عرض کردیم ، و معقول و مستند به قرآن هم بود ، به قول قدما «جسمانی» است یا «روحانی» ؟!

به عبارت دیگر ، الگوسازی و فرمول بندیِ ناصحیح قدما سبب ایجاد آن مناقشات بیجا بود ، و الگوسازی و فرمول بندیِ بهترِ فعلی ، سبب حل  مسئله ای گردید که طرح آن از اساس غلط بود .

 

«چه وقت»یِ  وقوع قیامت

در قرآن بطور واضح ، چندین بار ، ذکر شده که زمان وقوع قیامت را نه کسی میداند و نه کسی خواهد دانست ، اما ، در عین حال ، بارها ، در قرآن از حوادثی سخن رفته که نزدیک به وقوع قیامت یا همزمان با آن رخ خواهند داد ، به عبارت دیگر ، تا آن حوادث رخ ندهند قیامت واقع نخواهد شد .

حوادث مذکور به اشکال مختلف و انحاء گوناگون در قرآن معرفی شده و اگر بخواهیم بطور اشاره ای از آنها یاد کنیم میتوانیم بگوئیم که نکاهی به سوره های کم حجمی مانند زلزال و قارعه و طارق و انفطار و تکویر و حاقه و واقعه و قیامه و انشقاق برای جستجوگر کافی است .

جستجوگر احتمالی در جستجوی خویش با اتفاقاتی آشنا میشود که در ارکان منظومه شمسی اتفاق خواهد افتاد ، و پس از اطلاع اجمالی ممکن است با خویش بگوید « ای بابا ! اینکه ممکن است میلیونها سال طول بکشد»

جستجوگر احتمالی و تقریبا همه انسانهای دیگر ، قیامت را خیلی خیلی دور می بینند ، زیرا تصوراتی دارند که مانع از این است که وقوع آن را حتمی و قطعی تلقی کنند ، مثلا اینکه این جسم پس از مدتی بکلی نابود میشود و از این نوع تصورات .

بهتر است از یک نکته غفلت نکنیم و آنهم اینکه ، بنا بر بیان قرآنی ، حقیقتِ ما جسم ما نیست بلکه چیزی است که ما به آن روح یا روان یا جان میگویم و در ادبیات قرآنی اسمش «نفس» است ، که با مرگ ما آن نمیمیرد و در سیستمی که ذیلا عرض خواهیم کرد به زندگی خویش ادامه میدهد تا قیامت سربرسد .

 

برزخ

برزخ حالتی است که اصل وجودیِ ما (که قرآن آن را «نفس» و ما آن را «روح» یا «روان» یا «جان» می نامیم) در سیستمی بنام «موت» بطور کامل نگهداری میشود (×)

(×) «موت» یک امر وجودی است ، نه عدمی زیرا خداوند در آیه 2 سوره ملک «آفرینشِ» آن را به خویش نسبت داده (الذی خلق الموت و الحیاة) و به عبارت دیگر ، «موت» یک سیستمی است که وظیفه اش «نگهداریِ» «جان»  پس از حالتی است که آن را مرگ مینامیم .

مثالی که میتوان برای حالات زندگی برزخی زد مکانیزم «خواب» است که در آن ، نفس آدمی ، هم هست و هم آثاری از آن ظاهر نیست .

در آیه 42 سوره زمر چنین می فرماید  : (الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی . . . )

برای درک بهتر ، آیه فوق آن را قطعه قطعه ترجمه میکنیم :

الله یتوفی الانفس حین موتها خداوند جان ها را هنگام موت بطور کامل دریافت میکند ،

والتی لم تمت فی منامها  همچنین جان هائی را که نمرده اند در خواب (آنها را هم بطور کامل دریافت میکند)

فیمسک التی قضی علیها الموت پس آن را که حکم موت بر او رفته ، نگهمیدارد ،

و یرسل الاخری الی اجل مسمی و دیگری را (یعنی کسی را که حکم موت بر او نرفته) برای سررسیدی تعیین شده می فرستد ،

حیاتِ برزخیِ نفس (یا «جان») شبیه همان حیاتی است که نفس در مدت خواب دارد که شرح آن در آیات 81 تا 94 سوره واقعه آمده است ، که در آن، آیات 81 تا 87 به چگونگی موت ، و آیات 88 تا 94 به حیات برزخی ، اشاره دارد (جنت و جحیم که در آیات مذکور آمده ، جنت و جحیم آخرتی نیست، زیرا آنها پس از وقوع قیامت خواهد بود و قیامت هم که هنوز وقوع نیافته ، یعنی آنها برزخی است ، مانند خواب خوش و کابوس)

 

قیامت

اگر نویسنده ای علم کافی داشته باشد و علاوه بر آن از قدرت بیان مناسب هم برخوردار باشد و بخواهد در باره قیامت مطلبی بنویسد که خواننده پس از خواندن آن بگوید « هان ! حالا فهمیدم قیامت چیست» ، مطلبش آنقدر طولانی خواهد شد که نه خودش توان نوشتن آن را خواهد داشت و نه کسی یارای خواندنش را .

اما اگر بخواهیم موضوع را به حالتی بقول مولوی «شیر بی یال و دم و اشکم» تقلیل دهیم میتوانیم خیلی خلاصه موضوع قیامت را به موضوع تولد شبیه سازی کنیم :

 در مکانیزم تولد ، یک موجودی که استعداد یک زندگیِ عالیِ بالنده رشد یابنده را دارد از محیطی به شدت محدود به محیطی که دارای امکاناتی (نسبت به محیط سابق) نامحدود است منتقل میشود .

اگر بخواهیم موضوع قیامت را به موضوع تولد شبیه سازی کنیم ، میتوانیم بگوئیم ، قیامت ، شبیه همان مکانیزم انتقال از رحم ، و آخرت ، شبیه این جهانِ فعلی است.

اتفاقاتی که در سوره های زلزال و قارعه و انفطار و تکویر و حاقه و واقعه و نباء و رحمان و قمر و . . . به آنها اشاره شده شبیه به درد زایمان ، و کل این منظومه شمسی و همه مردم از ابتدا تا حالا و از حالا تا انتها شبیه آن جنین، و آخرت یک جهانِ دارای چنان امکانات رشد و بالندگی است که بی تعارف فعلا قابل تصور اعقل عقلا و اعلم علما هم نیست .

به استناد قرآن ، به قیامت میتوان باور پیدا کرد ، اما فعلا نمیتوان آن را فهم کرد .

با وجود این ، حداقل هائی وجود دارد که میتوان از روی آنها بجای «باور تعبدی» به «باور تعقلی» رسید که ذیلا چند مورد آن را ذکر میکنیم :

1 – در سوره های یادشده به حوادثی اشاره شده ، مانند بی فروغ شدن خورشید و از هم پاشیده شدن کوه ها و سر ریز شدن دریاها و زلزله های بسیار شدید و کوبانده شدن زمین و . . . که این چیزها اجمالا مورد قبول علمای فیزیک هست .

فیزیک نجوم قبول دارد که خورشیدِ منظومه شمسیِ ما «پیر» است و چند میلیون سال دیگر درهم پیچیده خواهد شد و تشعشعات خود را از دست خواهد داد و سیستم جاذبه بهم خواهد خورد و همه آن اتفاقات در پیِ بهم خوردن جاذبه عمومی ممکن است .

2 – وقوع قیامت یک عامل بیرونی خواهد داشت (در موضوع تولد هم عامل خارجی – نسبت به جفرافیای محل زندگی جنین – وجود دارد که همان کلّیت وجود مادر باشد که با شروع درد زایمان جنین را به بیرون می رانَد)

عامل بیرونیی که در موضوع قیامت عمل میکند ، در زبان قرآن ، کوبنده (قارعه)  بانگ شیپور (فاذا نفح فی الصور) و بانگ بلند طنین دارِ سِنج (اذا نقر فی الناقور) وامثال آن نامیده شده است که هرچه باشد به عواملی خارج از این زمینِ ما اشاره دارد .

ظاهرا اتفاقی که منجر به وقوع قیامت خواهد شد محدود به این زمین ما نخواهد بود و کل منظومه شمسی را در حوزه تاثیرات خویش خواهد داشت .

اگر حوصله ای دارید و مایل به مطالعه بیشتر میباشید تفسیر سوره های فوق الاشاره را در سایت ما که در اول و آخر این کتاب معرفی شده ، بخوانید .

 

قیامت خیلی بما نزدیک است

این نگارنده ، اینک حدود 70 سال دارد ، اما یک نگاه که به گذشته میکند همه آن مدت طولانی را برهه ای کوتاه می بیند ، خداوند میداند چقدر دیگر از عمر این نگارنده مانده ، اما ، هر قدر هم که باشد ، پس از پایان ، اگر این فرصت باشد که نگاهی به گذشته کند بازهم آن را برهه ای کوتاه خواهد یافت، پس از پایان عمر ، آغاز دوره برزخی است و انتهای برزخ شروع قیامت است .

از آیات قرآنی (مثلا 52 اسراء ، 104 طه ، 19 کهف ، 113 مومنون ، 55 روم،  45 یونس ، 35 احقاف ، 46 نازعات ، و غیره) چنین فهمیده میشود که در قیامت مردم از یکدیگر سوال میکنند چند مدت از مرگ مان گذشته و جوابی که می شوند در حد یک شبانه روز و کمتر است .

با این حساب فاصله ما تا قیامت تقریبا همان فاصله ای است که از این لحظه زندگیمان تا پایان عمر خویش داریم ! موت ، و یک حیاتِ خوابگونه ، و سپس قیامت !

 

«اعضاء» لازم برای زندگی مطلوب در آن جهان

ما ، در زندگیِ جنینی ، اعضائی داریم ، که در داخل رحم مادر ، کاربردی برای آنها وجود ندارد ، مثلا جنین چشم و گوش و دست و پا و اعضای گوارش و اعضای تنفسی و چه و چه دارد که همه اینها در آنجا به کاری نمی آیند ، مثلا در آنجا چیزی نیست که جنین با دستش بتواند آن را بگیرد یا وسعتی نیست که او بتواند با پاهایش در آن راه برود یا چیزی نیست که او بخواهد یا بتواند آن را ببیند یا با گوشهایش بشنود ، همه این «اعضاء» امکاناتی است که او پس از تولد به آنها نیاز دارد و به عبارت دیگر اعضاء جنین برای جهان بعدی پیش بینی شده و وسایلی هستند که در شرایط پس از حیات جنینی به او کمک میکند تا بتواند زندگی سازگارانه ای در محیط جدید داشته باشد ، وسایلی که فقدان هریک از آنها سبب میشود زندگی او در این جهان همراه با عذاب و ناراحتی و مشکلات سخت همراه باشد .

اگر نیک بنگریم ما انسانها هم چیزهایی داریم که بدون آنها هم میتوانیم در جهان فعلی زندگی کنیم و میتوانیم آنها را شبیه چشم و گوش و دست و پای جنین ها در رحم ها بدانیم که جنین بدون آنها هم میتواند شرایط جنینی را بگذراند ، ماهم میتوانیم بدون آن «اعضاء» در این جهان زندگی کنیم ، اما ، در جهان بعدی ، نه !

«اعضاء» مذکور از جنس گوشت و عصب و خون و استخوان نیستند ، بلکه آنها مولفه های شخصیتیِ مطلوب انسانی هستند که هیچکس (حتی بد ترین آدم ها) فاقد همه آنها نیست ، وفرق اشخاص با یکدیگر این است که چه کسی واجدِ کدام یک از آنها و فاقد کدامیکِ دیگر است .

برخی از عمده ترین «اعضاء» مذکور عبارت است از  مثلا : حقیقت دوستی که موجب پیدایش علم است ، و زیبائی دوستی که موجب پیدایش هنر است، و عدالت دوستی که موجب پیدایش کمالِ انسانیت است .

«اعضاء» مذکور منحصر به این سه مورد نیست ، اما ، این سه مورد شاخص ترینِ آنها است ، مثلا در این خصوص میتوان از اعضاء دیگری نیز نام برد ، مثلا کمال گرائی ، قدرت دوستی ، بقاءدوستی ، محبوبیت دوستی ، بینیازی دوستی و . . . ، که برخی از آنها ، کم و بیش ، با حالت ضعیف و قوی ، در این و آن ، قابل تشخیص است .

چرا «گاندی» (که میتوانست با آن سرمایه خانوادگی و تحصیلاتیِ عالی اش بهترین و راحت ترین و پر زرق و برق ترین زندگی را داشته باشد) به آنهمه پشت پا زد و زندگیی بسیار سخت و ساده را برگزید؟ جواب این است که در شخصیت او ، عدالت دوستی چنان قوی بود که جز آن از او بر نمی آمد . در حالیکه دیگران براحتی این عنصر شخصیتی را در پای چیزهای دیگر که نامش را منفعت میگذارند ، سرکوب میکنند .

در این جهان بدون عنصر عدالت دوستی میتوان زندگی کرد ، چنانکه میلیاردها نفر بدون آن زندگی میکنند و هنگامی که در موردی یک موضوع ناعادلانه را می بینند ، به سهولت به خویش میگویند «من دنبال دردسر نیستم» و از کنار آن رد میشوند ، آیا آنها که این عنصر شخصیتی را در خویش ضعیف و ضعیف تر میکنند ، تا حدی که به کلی از بین میرود ، زندگیِ این جهانی شان دچار خللی است؟ جواب واضح است ، نه !

چرا «مادر ترزا» آنهمه زحمت و مصیبت کشید که پانصدهزار تا یتیم های هندی را که نه قرابت نژادی با آنها داشت ونه منافع مرتبتیِ کلیسائی نصیبش میکرد و چیزی جز زحمت برایش نداشت ، از مرگ و سوء تغذیه و بیسوادی و بیماری نجات دهد ، و خودش هم در این راه به ساده ترین وجه زیست ؟

جواب این است که او به عنصرِ شخصیتیِ وجودش که انسان دوستی باشد ، میدان داد و آن را سرکوب نکرد ، در حالیکه معمولا مردم (و اولینش این نگارنده) با گفتن جملاتی از قبیل «مگر من چکار میتوانم بکنم» یا «این وظیفه دولت ها است» و معاذیری شبیه به این ، از کنار دعوت درونی برای درگیر شدن و حل مشکل انسانِ دیگر ، رد میشوند و به این ترتیب آن «عضو شخصیتی» را ضعیف و ضعیف تر میکنند ، تا اینکه کاملا از بین برود .

آیا بدون انسان دوستی نمیتوان در این جهانِ فعلی زندگی کرد ؟ جواب واضح است و می بینیم میلیاردها نفر بدون آن دارند زندگی شان را میکنند .

آیا جنین میتواند بدون داشتن چشم و دست و پا به زندگی جنینی ادامه دهد؟

بله !

پس چرا آن عضو ها را که نسبت به زندگیِ جنینی زائد به نظر میرسد ، دارد؟

چون برای زندگی بعدی اش لازم است .

آیا انسان میتواند بدون میدان دادن به عدالت دوستی و انسان دوستی به زندگیِ این جهانیِ خویش ادامه دهد؟

بله !

پس چرا آن اعضاءِ شخصیتی در نهاد هر شخص قرار داده شده؟

چون برای زندگیِ بعدی اش لازم است .

البته برخی از اعضاء از برخی دیگر مهم ترند . مثلا دست مهم تر از پا است و چشم مهمتر از گوش است .

در میان «اعضاء» آخرتی نیز همینطور است و علم از سایر اعضاء مهمتر است.

(و اینجاست که آیاتی از قبیل قد افلح من زکّیها و قد خاب من دسّیها – سوره شمس – مفهوم تر می شود)

 

مکان های مجزا ؟

تا خواننده چشمش به این تیتر بیفتد فورا یک فکرهایی به سرش راه می یابد. لذا در ابتدا باید با ذکر مثالی موضوع را روشن کنیم :

همین کره زمین خودمان را در نظر بگیرید ، وجهِ غالبش طوری است که دارد زندگی میلیارد ها نفر را در روی خود تامین میکند .

در این زمین ، مهم ترین چیزی که هست هوا است که اگر نبود ظرف چند دقیقه همه میمردند ، بنا بر این ، مهم ترین چیز هوا است ، اما عده ای هستند که تحمل تنفس همین هوا را ندارند و باید با کپسول های اکسیژن ذره ذره اکسیژن را به وجهی کنترل شده به آنها رساند تا بتوانند زنده بمانند ، یعنی این شرایط عمومی که برای میلیاردها نفر عادی و مطلوب (یعنی بهشت) است، برای آنها سخت و عذاب آور (یعنی جهنم) است .

مثال دیگر :

در همین کره زمین ، اکثریت مردم آزادند که به اداره و رستوران و خانه و گالری هنر و موزه و سینما و مسجد و کلیسا و دانشگاه و کجا و کجا بروند ، اما ، عده ای مجاز نیستند ، و می باید در زندان باشند ، زیرا اگر از عنصر آزادی استفاده کنند ممکن است به خویش و یا دیگران ضرر برسانند . کره زمین مال همه است و همه در آن زندگی نسبتا آزادانه مطلوبی (یعنی بهشت) دارند ، اما ، آنها روی همین کره زمین ، اگر آزاد باشند ، زندگی خویش یا دیگران را به مخاطره (یعنی جهنم) می افکنند .

مثال دیگر :

در روی همین کره زمین مقدار حداقلی از علم برای زندگی مطلوب (بهشت) لازم است که فقدانِ آن ، سبب سخت و عذاب آور شدن زندگی (جهنم) میشود ، مثلا همه باید بدانند که فلان کارها ممنوع است و استفاده از فلان وسایل ، از قبیل وسایل عمومی حمل و نقل و یا فلان وسایل کسب اطلاعات یا فلان وسایل ارتباط گیری با دیگران ، باعث راحت و مطلوب شدن(بهشتی شدن) زندگی میشود که بدون آنها زندگی سخت و عذاب آور (جهنمی) خواهد شد.

کره زمین برای همگان یکی است ، اما ، داشتنِ مشکلات جسمی برای عده ای ، زندگی روی همین زمین را سخت و عذاب آور (جهنم) میکند .

کره زمین برای همگان یکی است ، اما ، داشتن مشکلات روحی (مثلا افکار تروریستی یا تمایل به شرارت یا ایرادهای عقلی از قبیل آلزایمر و سایر مشکلات روانی) سبب میشود زندگی برای چنین اشخاصی روی همین زمین سخت و عذاب آور (جهنم) شود .

کره زمین برای همگان یکی است ،  و برای اکثریت ساکنانش زندگی روی آن مطلوب (بهشت) است ، اما برای کسانی که راجع به امکانات یک زندگیِ مطلوب ، حداقلی از دانش های لازم را نداند ، سخت و عذاب آور (جهنم) است. در اثر وقوع قیامت ، این شرایط عمومی که ما به آن خو کرده ایم و آن را زمین می نامیم ، عوض خواهد شد و کسانی این امکان را خواهند داشت که در آنجا زندگیی مطلوب (بهشتی) داشته باشند که (مطابق مثالهای فوق) برای شرایطِ پس از قیامت ، مشکل جسمی و روحی  و علمی نداشته باشند ، وگرنه زندگی در آن شرایط برای آنان سخت و عذاب آور (جهنمی) خواهد بود.

مطابق الگوی قدیمی ، زندگی جهنمیان در بهشت ممکن است ، اما به علتِ وجودِ نگهبانیِ دقیق ، تعلیق به محال میشود ، اما ، در این الگو زندگی جهنمیان در بهشت نا ممکن است و برای ممکن شدن به شرایط محدود کننده ویژه ای مانند بیمارستانها و زندان ها و آموزشگاه ها نیاز است .

بهشت و جهنم لازم نیست مکان های متضاد باشند بلکه کل جهان آخرت بهشت است که قسمتهائی هم برای «نارس» ها دارد که بسته به میزان نارسائیِ سلامت روح و جسم آنان ، آنها را در شرایط ویژه ای «نگهداری» میکنند تا کم کم آماده ورود به جهانِ افرادی شوند که برای سازگاری با آن مشکلی نداشته اند .

مثالی به روشن تر شدن مطلب کمک میکند :

یک معتاد مریضِ خمار کثیفِ بد بویِ بد خویِ بدخلقِ بد عملِ بددهن را تصور کنید، اگر او را در جلسه سخنرانی یک استاد عالِم که دارد برای مشتاقان یک موضوع علمیِ دقیق سخن میگوید و همه با دقت به او چشم دوخته وگوش جان سپرده اند ، قرار دهید ، آیا شخص مورد مثال در چنین فضائی اساسا هیچ لذتی می برد؟  لذت که بجای خود ، به چنین کسی در این شرایط چیزی جز عذاب الیم نمی رسد !

در چنین موقعی رفتار مناسب چیست؟

بهترین کار این است که نگهبانانی بیایند و چنین شخصی را به محلی که برایش مناسب تر است ببرند ، محلی که در همان بهشت است ، اما اسباب و لوازم و دستگاه هایی برای کمک به چنین فردی دارد که نامش هم میتواند «بازپرورشگاه» باشد . (آیه سوره حدید را – که قبلا دیدیم - بیاد بیاورید)

 

پاداش و کیفر

 موضوع «ثواب» و «عِقاب» هم اتفاقاتی است که در نفس آدمی رخ میدهد، به این معنی که وقتی در اثر رشته کارهائی یکی از عناصر شخصیتی خویش را تقویت میکنیم (یا لااقل سرکوب و ضعیف نمیکنیم) ، آن ، به عنوان یکی از اعضاء سالم ، در زندگی اخروی ، بما کمک میکند که در آن شرایط بتوانیم وضع مطلوبی داشته باشیم و این وضع مطلوب ، نتیجه ای است که خودمان در اثر سرکوب نکردن و برعکس تقویتِ آن عضوِ شخصیتی برای خودمان فراهم کرده ایم و اسم آن «ثواب» است . برعکس ، وقتی که در اثر رشته کارهائی یکی از عناصر شخصیتی خویش را ضعیف یا نابود کنیم ، آن ، به عنوان یک عضو ناقص ، در زندگی اخروی ، مانع از این میشود که در شرایط اخروی بتوانیم وضع مطلوب داشته باشیم ، و این زندگی نامطلوب که در اثر ناقص کردن عضو خویش برای خویش فراهم کرده ایم ، اسمش «عِقاب» است.

مثلا مطابق آیه ذیل :

ان الذین یکتمون ما انزل الله من الکتاب و یشترون به ثمنا قلیلا اولئک ما یاکلون فی بطونهم الا النار و لا یکلمهم الله یوم القیمه و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم 

(کسانیکه آنچه را که خداوند از مطالب کتابهای آسمانی نازل نموده پنهان میدارند و آن را به بهائی ناچیز میفروشند در شکم های خویش جز آتش نمی ریزند و روز قیامت ، خداوند نه با آنان گفتگو میکند و نه رشدشان میدهد و عذابی دردناک خواهند داشت (آیه 174سوره بقره)

چه کسی دیده آنها «آتش» بخورند؟ بطور حتم اطرافیان آنها چیزی که دیده اند این بوده که آنها مرغ و بره پرواری میخورده اند و نه آتش .

اما چیزی که واقعا اتفاق افتاده ، این بوده که آنها با این عمل ، از خویش یک «حرام خوار» و یک «بی اهمیت انگار نسبت به کلام خدا» ساخته اند ، و نفس خویش را معیوب نموده اند ، و چنین نفس معیوبی توان کافی برای تحمل  شرایط عالی و متعالی زندگی پاک اخروی را ندارد ، و لذا ، در آن شرایط می باید مدتهائی را در ریکاوری بگذرانند و غذاهایی بخورند که مانند آتش عفونت هایی را که در تمام وجودشان راه یافته بسوزاند تا تدریجا ضد عفونی شوند .

 

بدعملانِ کم تقصیر و خوش عملانِ کم تقدیر

کودکان خیابانی که معمولا در خانواده های فقیر و یا بسیار فقیر بدنیا می آیند و شرایط شان ایجاب نکرده که از تحصیلات مناسبی برخوردار شوند و گاهی در معرض ارتکاب بزه ها و حتی جنایات نیز قرار میگیرند ، چه جای سرزنش دارند ، و فرزندان امثال ما که شرایط امکان مدرسه رفتن و تربیت در محیط خانوادگی نسبتا سالم را داشته اند چه رجحانی بر آنان دارند؟

مسیحی و بودائی و یهودی زاده ای که با تعلیمات مسیحیت و یهودیت و بودائیت چشم به جهان گشوده چه جای سرزنش ، و مسلمان زاده چه رجحانی بر آنها دارد؟

فقیرزاده و معتاد زاده و جنایتکار زاده چه جای سرزنش ، و مرفه زاده و خوش اعتقاد زاده چه رجحانی بر آنها دارد؟

آیاتی مانند لیس للانسان الا ما سعی و آیات 15 تا 17 سوره لیل و 62 بقره و 69 مائده و قسمت انتهائی آیه 97 سوره مریم و آیات بسیار زیاد دیگر بما میگوید سیستم محاسباتی الهی در قیامت طوری است که همگان احساس عدالت میکنند (لاظلم الیوم و لا تظلمون نقیرا و . . ) و نه کسی قدرِ بیجا می بیند و نه کسی مورد کوچکترین ظلمی واقع میشود و سخن در این باب زیاد است اما خواننده اینگونه مطالب کیفیتی دارد که گوینده و نویسنده را از پرگوئی معاف میکند .

چنین به نظر می آید که سیستم محاسباتی خداوند می باید شباهتی داشته باشد  به چیزی که بر اساس {تفاضل خروجی و ورودی و مقایسه آن با «شاخص استانداردِ جمعی در هر جامعه»} مبتنی است ، نه قدر مطلقِ خروجی هر فرد .

 مثلا کسی که سرمایه ای در حد 1000 واحد پولی دارد اگر سالانه 100 واحد سود بسازد باکسی که 100 واحد سرمایه دارد و با آن 10 واحد سود ساخته مساوی است در حالی که قدر مطلق سود اولی بسیار بزرگ تر است  .

یا کسی که سرمایه منفی دارد مثلا 100 واحد بدهی دارد ، اگر  سالانه 10 واحد از بدهی اش کم شود ، او با اولی که 100 واحد سود ساخته مساوی است در حالیکه اولی در ظاهر «سود ده» به نظر میرسد و دومی «بدهکار» است ، اما در عالم عقل ، این دو تقریبا مساوی اند .

این مثال ها مربوط به «مقایسه نسبت ها» است .

 حالا اگر به مقایسه  «نسبت تفاضل های خروجی نسبت به ورودی» بپردازیم چه؟ مثلا کسی را باسرمایه منفی 1000 واحد که سالی 100 واحد بدهیش را کم میکند مقایسه کنید با کسی که سرمایه اش بینهایت است ، مثلا ، پدرش پیغمبر است و مادرش پیغمبر زاده است و فرشته وحی مانند کبوتر نامه رسان دائما در نزد آنها آمد و شد دارد و . . .

چنین کسی که سرمایه بینهایت دارد از او چه خروجیی مورد انتظار است؟

آیا پسر نوح که تکذیب میکند با تکذیبگران دیگر مساوی است؟

و پسر یزید بن معاویه که در اثر یک تلنگر معنوی به سلطنت موروثی پشت پا میزند چه جایگاه عالی و غیر قابل تصوری نزد خداوند خواهد داشت؟ 

 آیاتی هست که نشان میدهد خداوند به این مقولات نظر دارد و به  ظواهری که ماها مقیدیم مقید نیست مثلا آنجا که میفرماید : «کل یعمل علی شاکلته» و یا «کل نفس بما کسبت رهینه» و آیات همعرض دیگر که کم نیستند ، خودش میداند آنکه شاکله اش و آنکه مکتسبات غیر ارادیش او را به گناهان میخواند چندان محل سرزنش نیست ولی اگر یکبار یک توجهی و یک تنبهی و یک تذکری سبب شد در جاده ای که شاکله و مکتسباتِ بدِ او ، او را در آن میرانَد ، یک نیش ترمز کوچک ازروی توجه و تذکر و تنبه بزند ، این نیش ترمز ، نزد خداوند ، بزرگ و مهم ارزیابی میشود .

 

آخرت های متعدد

همچنین در این الگو «آخرت های متعدد» قابل تصور است ، چنانکه این دنیای فعلی نسبت به دوره جنینی «آخرت اول» ، و آخرتِ پس از قیامت «آخرت دوم» ، و براساس آیه «لترکبن طبقا عن طبق» ، آخرت های سوم و چهارم و .... نیز قابل تصور است که هر آخرتی نسبت به ماقبل خویش نسبتی شبیه به این جهان و زندگیِ جنینی خواهد داشت .

 

جاودانگی

توضیحی که جاودانگی در این الگو می یابد «زمان های بسیار طولانی» است و  نه «لایزال»ی .

البته قبلا با مقایسه عمر جنین و عمرِ این جهانی ، و بسیار طولانی بودن این نسبت به آن ، مثالی از جاودانگی را دیده ایم ، و در اینجا در تکمیل همان موضوع عرض میکنیم که این مربوط به زبان قرآن است ، مثلا ، قرآن در باره «آب زیاد» (مثلا در داستان های مربوط به بنی اسرائیل) کلمه «بحر» را بکار برده که با استفاده ای که ما امروز از این کلمه میکنیم تفاوت دارد ، علمای جغرافیا حتی چیزی را که به «بحر خزر» معروف است «دریا» نمی نامند بلکه «دریاچه» اش میخوانند ، موضوعِ تفاوتِ معنیِ لغوی و اصطلاحیِ کلمهء خلود نیز شبیه همین است و «خالدین فیها»ی قرآنی را باید به معنی «آنقدر طولانی که به نظرتان ابدی بیاید» معنی کرد .

 

لزوم و اهمیت پرداختن به این نوع بحث ها

 

این یک «پیش نویس» و یک «طرح خام» است

واضح است که موضوعی به این اهمیت و این فراگیری نمیتواند در چنین متن کوتاهی بگنجد ، و جا دارد که دلایل و شواهد قرآنی بسیار زیاد تری داشته باشد ، اما ، به عنوان «طرح بحث» و «آغاز» همین مقدار کافی است و جادارد پس از دریافت نظرات انتقادی و پیشنهادیِ صاحب نظران و سرداران عرصه فکر و نظر ، پیگیری شود ، باشد که الگوئی که لایق انسان این عصر باشد قدم به عرصه وجود بگذارد .

اما ، بطور کلی باید توجه داشت که پرداختن به این نوع مطالب ، که تا مدتی نه چندان دور ، نوعی «تابو» تلقی میشد ، اینک بسیار لازم و ضروی است ، زیرا :

1 – امروزه که «دین گریزی» چندان نایاب نیست ، و قابل پیش بینی است که عمق و سرعت بیشتری نیز بیابد ، طرح مجدد و معقول و عقل پسند مفاهیم دینی در خلاف جهت دین گریزیِ مذکور عمل خواهد کرد ، و لذا با این دید ، طرح این نوع مباحث نه تنها لازم بلکه واجب و حتی اوجب است .

2 – طرح این نوع مطالب  با این رویکرد سبب میشود که آدمیزاده آن گرانبهاترین گوهری را که دارد – یعنی امید را –  نه تنها از دست ندهد بلکه در وجودش قوی تر شود و اگر به عللی دید که خویشتنِ خویش به زمین افتاده است ، با نیروی بیشتری برخیزد و با قدم های محکم تری به راه صحیح ادامه دهد (واذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون آیه 201 سوره اعراف)

3 – با طرح الگوی مقبول و معقول حیات اخروی – که در اهمیتش همین بس که حدود ثلث حجم مطالب کلام الهی را در قرآن دارد – ذهنیت همگان نسبت به مهم ترین دغدغه خاطرشان – که امکان و چگونگی «بقاء» باشد – اصلاح و بهبود یافته و سبب میشود رفتارشان به تبعِ این اصلاح و بهبود در جهت تعالی تصحیح شود ، و آیا این مهم ترین دغدغه خاطر پیامبران نبوده؟

 

لذا با توجه به همه این نکات ، از شما خواننده ارجمند انتظار دارد با مطالب این مقال برخورد فعال نموده و این نگارنده را از نظرات تکمیلی و انتقادی تان بهرمند فرمایید.

 

 

پیوست 1

چرا «زبان قرآن» بیشتر  به تهدید گرایش نشان میدهد ؟

1 – اولین مخاطب های قرآن اشخاصی بودند که آن زبان در آنها موثرتر بود، و این یکی از ابعاد اعجازی کلام قرآن است که همان آیات امروز نیز میتواند برای مردم با کیفیتی مانند مردم امروز نیز مقنع باشد ، در حالیکه تفاوت مخاطب های آن روز و امروز واقعا عظیم است .

2 – به خلاف آنچه در بین مردم شایع است ، نسبتِ آیات «مژده» به آیات «تهدید» 4 برابر است . و ما این موضوع را در انتهای جلد سوم از تفسیر خویش نشان داده ایم که عین آن را ذیلا نقل میکنیم :

 

چنانکه قبلاً  نیز در چند جا عرض کردیم ، بر عکس تصورات افواهی رایج ،« چهره­امید بخش » خداوند (که از طریق آیات مژده به بهشت نمود پیدا می­کند) بسیار ظاهرتر است از چهره ترساننده او.

بهترین جائی که این نکته­ها را می­توان دید ، همین فصل ، یعنی مرحله سوم نزول قرآن است که نسبت به مطرح کردن قیامت و آخرت بسیار پر رنگ است .

  شاخص ما نیز «نسبت تعداد آیات «وعد» (وعده امیدبخش) ، تقسبم بر آیات «وعید» (وعده ترساننده) است .

  اگر این کار را کنیم به نتیجه حیرت انگیزی می­­رسیم ، و ما آن را در جدول ذیل خلاصه و منظم کرده­ایم :

 

ردیف

نام سوره

تعداد آیه بشارت دهنده

تعداد آیه هشدار دهنده

نسبت وعده به وعید

1

غاشیه

9

6

5/1

2

طور

11

3

7/3

3

حاقه

6

8

75/0

4

نبأ

5

5

1

5

واقعه

28

15

9/1

6

رحمان

32

3

7/10

7

دهر (انسان)

18

1

18

8

مطففین

11

5

2/2

9

قیامه

2

2

1

10

انشقاق

4

4

1

11

ق

4

3

3/1

 

 معدل

9/3

 

 

یعنی آیات امیدبخش تقریباً چهار برابر آیات هشدار دهنده می­باشند ، و این نتیجه حیرت­انگیزی است ، و جدّاً جا دارد یک تحقیق میدانی بشود ، و از طریق مصاحبه با مردم راجع به این موضوع سؤال شده ، و نتیجه، جمع­بندی و استخراج شده ، و با  نتیجه جدول فوق مقایسه شود .

 آنگاه معلوم خواهد شد که مردم چقدر به مفاهیم مندرج در کتاب خدا نزدیک یا از آن دورند .

(پایان نقل قول از انتهای جلد سوم تفسیر سخن نو)

 

 

پیوست 2

به «زبانِ مَثَل» بودنِ آیات مربوط به حیات اخروی

البته موضوع فوق شرح مفصل می طلبد اما در اینجا به اشاره ای برگزار شد ، ولی برای کنجکاوان ، مراجعه به سایر نگاشته های این قلم توصیه میشود که در سایتِ معرفی شده در اول و آخر این کتاب در دسترس است ولی قسمتی از آن بحث را عینا در اینجا از مقدمه جلد اول تفسیر خویش نقل میکنیم :

قرآن چیست؟

اگر به متن قرآن مراجعه شود مشاهده خواهد شد که کلماتی که نشاندهنده خطاب مستقیم خداوند به رسول اکرم (ص) باشد  در قرآن بسیار زیاد است ، کلماتی مانند :

ما ادریک- تری- الم تر- لک- ربک- لاتطع- اعرض- تسئلهم- مایدریک- اتاک- هل اتیک- انت- سلهم- یسئلونک- سبح- یستفتونک- قل- تقوم- تولّ عنهم- سنقروئک- علیک- فارتقب- نیسرک- اذکر- فانظر- ذکّر- اذکر- قومک- معک- بشّرهم- رحمه ربک- سالتهم- ادفع- بینک- ینزغنک- جعلناک- رایت- الیک- اصبر- لاتستجعل- استغفر- استعذ- انذر- یجادلونک- اخرجک- رمیت - اذ رمیت- یریکهم الله - فی منامک- لا تستعجل- استغفر- فانبذ-  یا ایها المدثر- یا ایها المزمل- یا ایها النبی- یا ایها الرسول – کن – لاتکن – ارسلناک - ............. - .

البته در قرآن خطاب­هائی مانند «یا ایها الذین آمنوا» (ای کسانی که ایمان آورده اید) هم هست . و از آن کمتر «یا ایها الناس» (ای مردم) و در موارد بسیار کمتر «یا اهل الکتاب» (ای اهل کتاب – ای یهودیان یا ای مسیحیان یا هر دو - ) و از آنهم کمتر «یا ایها الذین کفروا» (ای کافران) نیز دیده می­شود اما خطاب­های مستقیم خداوند به پیامبر آنقدر زیاد است که حالت کاملاً غالب را دارد و خطاب­های اخیرالذکر را می­توان فرع بر آنها دانست و بعبارت دیگر می­توان «یا ایها الذین آمنوا» را «یا ایها النبی قل للمسلمین : یا ایها الذین آمنوا» (ای پیامبر ! به مسلمانان بگو یا ایها الذین آمنوا) دانست .

این خطاب­های مستقیم در قرآن  چنان زیاد است که صفحه­ای را نمی­یابیم که خالی از لااقل یکی از آنها باشد ، و برعکس ، فراوانیِ آنها طوریست که در بعضی از صفحات به ده­ها مورد هم می­رسد .

بنابراین اولین چیزی که راجع به سئوال «قرآن چیست؟» می­توان گفت این است :

 «قرآن مجموعه­ای از نامه­های خداوند به پیامبر است» {«مجموعه» است زیرا  قرآن 114 سوره دارد و نامه است زیرا قرآن خود را «کتاب» هم نامیده و یکی از معانی کتاب «نامه» است}

اینک اگر این «نامه»های متعدد را از  لحاظ حالت آنها مورد مطالعه  قرار دهیم می­بینیم وجهِ غالبِ بسیاری از آنها شبیه به آنلاین است .

 وقتی که در قرآن می­خوانیم خداوند به پیامبر می­گوید درباره فلان موضوع از تو می­پرسند (یسئلونک) به آنان چنین بگو (قل) این شبیه به آنلاین است . یا کافران چنین ایرادی می­گیرند تو اینطور جواب بده ، واضح است که آن آیه نمی­توانسته قبل از طرح آن ایراد نازل شده باشد و لذا این نوع آیات هم شبیه به آنلاین است ، یا وقتیکه به پیامبر توصیه می­شود در فلان موضوع با آنان وارد بگو مگو نشو (فلا تمار فیهم) این مطلب نیز شبیه به  آنلاین است ، یا وقتی می­گوید از تو نظر می­خواهند (یستفتونک) به آنان بگو خدا چنین به شما نظرمی­دهد (قل الله یفتیکم) این هم شبیه به آنلاین است .

 اگر دقت کنیم خواهیم داد این موارد ، یعنی آیات و پاراگراف­های شبیه به آنلاین در قرآن اکثریت مطلق دارد و لذا می­توانیم در پاسخ سئوال «قرآن چیست؟» این نکته را هم اضافه کرده  بگوئیم :

  «قرآن عبارت است از مجموعه­ای از نامه­های خداوند به پیامبر که اکثراً شبیه به آنلاین بوده است»

اما همین قرآن «هدی للناس» (مایه هدایت مردم) هم هست و در همین قرآن به مردم توصیه شده در آن دقت هم بکنند (افلا یتدبرون القرآن ... سوره نساء وسوره محمد(ص)) و درهمین قرآن قلمرو ماموریت پیامبر را « همه مردم و همیشه » (ماارسلناک الا کافّه للناس) دانسته و لذا باید این موضوعات را هم به تعریف قرآن اضافه کنیم و در نتیجه جواب سئوال «قرآن چیست» چنین می­شود:

«قرآن عبارت است از مجموعه­ای از نامه­های سرگشاده خداوند به پیامبر(ص) که در زمان نزول اکثراً آنلاین بوده و پس از نزول اولیه برای مردمِ همه زمانها و همه مکانها قابل استفاده است و سبب هدایت آنها می­باشد و  ضمنا مردم تشویق به خوض وغور در محتوای آنها شده اند»

اینک اگر  درباره ویژگی این نامه ها سئوال بیشتری شود میباید گفت که قسمت معتنابهی از این نامه ها به «زبان مَثَل» است .

یعنی چه ؟

در ادبیاتِ ما عباراتی مانند «قرص ماه» و«قرص خورشید» زیاد به کار رفته است .

باید بدانیم که کلمه «قرص» به چیزی صفحه مانند گِرد اطلاق می­شود ، و از همین ریشه عبارت «قرص نان» معروف است . و می­دانیم که «قرص نان» یک چیز صفحه مانند گِرد به قطر حدود 20 تا 50 سانتیمتر است و تصوری هم که از خورشید و ماه به نظرمان می­آید چیزی در همین حدود است ، در حالی که می­دانیم خورشید و ماه ، نه قرص هستند و نه قطر آن­ها 20 تا 50 سانتیمتر است .

اما با وجود این­ هنوز هم غزل­سرایان «رخ یار»  را به «قرص ماه» تشبیه می­کنند .

خداوند فرموده «و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مَثَل» (و البته در این قرآن برای مردم از هر مثلی زدیم) یعنی یکی از روش­های بیانی قرآنی استفاده از «زبان مَثَل» است ، و البته ، چنان­که می­دانیم یک خاصیت مهم مَثَل این است که یک مفهوم دور از ذهن به واسطه آن به ذهن نزدیک می­شود . مثلاً سنگ برای همه مفهوم است اما ممکن است فولاد برای همه مفهوم نباشد لذا اگر بگوئیم فولاد مثل سنگ سخت و سنگین است ، در حقیقت مثلی زده­ایم ، گرچه فولاد از سنگ هم سخت­تر و هم سنگین­تر است .

حجم زیادی از مطالب قرآن از این نوع است . یعنی مطالب خیلی دور از ذهن را ساده کرده و با به کار بردن «زبانِ مَثَل­» آن­را به ذهن مخاطب نزدیک کرده است .

واقعاً چگونه می­توان مفهوم «نهایت عزت و قدرت و شوکت و عظمت و رفاه و زندگیِ پر از رضایت­مندی» را توصیف کرد و چگونه می­توان گفت ای بشر ، تو زندگیی­ در پیش خواهی داشت که نسبتِ آن به زندگیِ فعلی ِ تو ، مانند نسبتِ زندگی فعلیت به زندگی جنینی توست؟

وقتی­که در قرآن می­خوانیم زندگی آخرتی اشخاص پسندیده در باغ­هائی است که در زیر آنها نهرها جاریست و همسران پاکیزه در آنند و خوردنی­ها و سایه هایش دائمی است و غیره و غیره ، در حقیقت موضوع را ساده کرده و به صورت مَثَل بیان نموده زیرا همان­طور که این جهان را نمی­توان برای جنین توصیف کرد ، آن جهان را نیز نمی­شود برای ما توصیف کرد .

در اینجا باید توجه کنیم که کل مفاهیمی مانند توصیف نعمت­های بهشتی ، و عذاب­های جهنمی و نحوه حساب و کتاب در قیامت و خود قیامت (و حتی حوادث مقارن وقوع آن و یا حتی قبل از وقوع اما نزدیک به آن) و مفاهیم دیگری مانند عرش و قلم و لوح و کرسی و ابلیس و ملائکه و جنّ و امثال آنها که در قرآن ذکر شده ، همگی به «زبان مَثَل» است و مخاطب قرآن باید همواره توجه داشته باشد که هنگام مطالعه قرآن وقتیکه به چنین مفاهیمی می­رسد ، کافیست معتقد باشد چنین چیزهائی (آنطور که قرآن بیان کرده) هست ، اما نباید انتظار داشته باشد  چگونگی و کیفیت آنها را به طور دقیق درک کند زیرا این محال است ، همانطور که محال است بتوان کیفیت این جهان  را برای جنینِ داخل رحم توصیف نمود .

لذا این راهم باید به جوابِ سئوالِ «قرآن چیست؟» اضافه نمود ، یعنی میتوان گفت :

«قرآن عبارت است از مجموعه­ای از نامه­های سرگشاده خداوند به پیامبر(ص) که در زمان نزول اکثراً آنلاین بوده و پس از نزول اولیه برای مردمِ همه زمانها و همه مکانها قابل استفاده است و سبب هدایت آنها می­باشد و بخش عمده ای از مطالبش را که درباره موضوعاتی است که درک آنها برای بشر محال است ، به زبانِ مَثَل بیان کرده است»

امااگر این «نامه» ها را ازلحاظ اینکه چه نوعی ازسخن هستند مورد بررسی قرار دهیم می بینیم یکی از اسامیی که خداوند بر قرآن نهاده به ما کمک میکند تا بتوانیم «چه نوعی از سخن بودن»  قرآن را معین کنیم .

خداوند علاوه بر اسامیی مانند هدی و بیان و تبیان و نور و ذکر و فرقان و غیره ، قرآن را "موعظه" هم نامیده است (پس موعظه هم هست و لذا نمی­تواند با روش موعظه­گران بیگانه باشد)

روش موعظه­گران دو محور دارد که یکی از آنها این است که مطالب آنها «جُنگ»ی است حاوی مطالب متنوع که همه در جهت واحدی هستند . یعنی یک منظور در همه آنها دنبال می­شود . لذا اگر کسی بتواند منظور یکی از آن عناصر متنوع آن را دریابد  منظور سایر عناصر را نیز دریافته است .

محور دیگر روش موعظه­گران این است که آنها در باره آنچه که به نظرشان «مهم­تر» می­آید ، «بیشتر» سخن می­گویند .

اینکه در روایاتی داریم که سوره اخلاص یک سوم و سوره کافرون یک چهارم قرآن است به این معنی است که چون خداوند به دو موضوعِ توحید و دوری مسلمانان از کافران خیلی اهمیت می­داده ، از لحاظ کمّی ، آن مقادیر قابل توجه (33% و 25%) را به آن دو موضوع اختصاص داده است .

اگر نکته اخیر را نیز به تعریف قرآن اضافه کنیم جواب سئوال «قرآن چیست؟» اینطور خواهد شد :

«قرآن عبارت است از  :

1 - مجموعه­ای از نامه­های سرگشاده خداوند به پیامبر(ص) که هرکدام از آنها سوره نامیده شده ،

2 اکثر مطالب سوره ها در زمان نزول شبیه به آنلاین بوده ،

3 - و پس از نزول اولیه برای مردمِ همه زمانها و همه مکانها قابل استفاده است و سبب هدایت آنها می­باشد ،

4 -   ضمنا مردم تشویق به خوض وغور در محتوای آنها شده اند ،

 5 - و بخش عمده ای از مطالبش که حاوی موضوعاتی است که درک آنها برای بشر محال است ، به زبانِ مَثَل گفته شده است ،

6 وهر سوره از لحاظ نوع سخن ، موعظه است ، ودر آن ، درباره مطالبِ دارایِ مطالبِ مهم تر ، بیشتر سخن گفته شده است » (پایان نقل قول)

پیوست3

 سوال های وارده

 

1 - از خانم دکتر ر. ی.

ممنون از زحماتی که در تهیه این مجموعه کشیده‌اید. در کل نمی توانم خیلی انتقادی نظر بدهم، ولی نکاتی که به ذهنم رسیده عرض میکنم :

 

نکته 1- دیدن آیه زیر مرا به یاد این انداخت که اگر قرار بود تبادلی از اهل جهنم به سمت اهل بهشت نباشد، اینجا که به دیواری بین بهشت و جهنم اشاره می‌کند (حالا ماهیت آن هر چه هست)، این دیوار نیازی به دروازه نداشت (فقط دیوار بود یا یک فضای محصور)، در حالی که دارای در است آنهم دری (یا دیواری) که باطن آن رحمت است

یعنی وجود درب می تواند به این امکان اشاره کند که افرادی این قابلیت را پیدا خواهند کرد که از آن عبور کنند

فَضُرِ‌بَ بَيْنَهُم بِسُورٍ‌ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّ‌حْمَةُ وَظَاهِرُ‌هُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿حدید / ١٣

 

نکته 2- اگر در همین دنیا هم افراد ناسپاس و ستیزه‌جو و ... (دارای سایر صفات کافران در قرآن) را کنار هم قرار دهیم بهترین مکان را تبدیل به جهنم می‌کنند و افراد باایمانِ خوش‌خلق سخت ترین شرایط را به بهشت (با صفات واقعی قرآنی نه آنچه ما معمولا از مومن تصور می‌کنیم)

بنابراین شاید برای شکل‌گیری جهنم در قیامت (که اعمال همراه با باطن و نتایج و اثار آنها دیده می‌شود) کافی باشد که هر فرد در کنار افراد هم‌سطح خود و نیز در فضای آن بخش از اعمالش قرار بگیرد که به خودش ملحق کرده و با خودش آورده است (یا جزئی از وجودش شده) آیه می‌گوید هر کس بدی را با خود بیاورد: یعنی تا روز قیامت هنوز آن بدی جزئی از وجودش باشد و با او بیاید (با توجه به خلقت خاص انسان که این اتفاق را ممکن می‌کند)

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (قصص / 84)

بنابراین شاید لازم نباشد عذابی از بیرون ایجاد شود، همانطور که شما هم اشاره فرمودید : تغییر شرایط کافی است .

 

نکته 3- همانطور که فرمودید: "اما انسان این فرق را دارد که می‌تواند در این جهان، در این تخم (که وجود خودش باشد) دخل و تصرف کند و آن را برای زندگی در جهان بعدی «رسیده» و یا برعکس کند."

خداوند امتیاز اراده آزاد را به انسان داده است و اگر بگوئیم جهنم چون بازپرورش‌گاه یا بیمارستانی است که فرد در هر حال الزاما بهبود می‌یابد، باز هم این اشکال وارد می‌شود که خداوند مکانی را خلق کرده است که افراد به اجبار در آن رشد می‌کنند نه بر اساس اراده آزاد خودشان. بنابراین در عین اینکه این فرض منطقی است که افراد امکان بهبود یافتن را داشته باشند (با سرعت کم، چون مکان اصلی برای رشد این بذر رمین است)، چطور می‌شود اجبار یا سرنوشت محتوم برای آن در نظر گرفت؟

 

نکته 4- فکر می‌کنم یک جزء ضروری برای تبدیل شدن (یا درمان شدن)، پذیرش ربوبیت خداست، منظورم پذیرش در کلام نیست بلکه در وجودمان جائی برای تاثیر پیدا کند. (که از ابتدا هم پیمان الست بربکم  از بنی آدم بر ربوبیت خداست نه الوهیت یا خالق بودن یا ...)

به نظر می‌رسد بسیاری از اهل جهنم ممکن است این را قبول نداشته باشند کما اینکه در آیه زیر به خزنه جهنم می‌گویند ربکم، نمی‌گویند خدا را یا پروردگار را بخوانید میگویند "پروردگارتان" گویا قبول ندارند که پروردگار خودشان هم هست (مثل فرعونیان که به موسی می‌گفتند ادع لنا ربک)، با اینکه در قیامت مثل دنیا نیست که جایگاه ربوبیت خدا را ندانند. شاید این مانعی مهم در بهبود نهائی باشد

وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ‌ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَ‌بَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ ﴿غافر/ ٤٩

 

نکته 5- آیه زیر چه می‌شود؟ منظورم قسمتی است که می‌گوید توجهی به آنان ندارد و پاکشان نمی‌کند (بخصوص که شاید بعضی از آنها خودشان هم نخواهند)

لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (آل عمران / 77)

 

نکته: مطالب تکمیلی هم بسیار جالب بودند

و نکته آخر- در چند جا مطلبی وجود داشت که کسی که اولین بار آن را می‌خواند ممکن است متوجه نشود چطور این نتیجه‌گیری انجام شده است. مثلا در مورد اینکه انسان مانند بذری است که بالقوه او به بالفعل تبدیل می‌شود، متوجه نشدم از چه ایاتی برای استناد به این مورد استفاده گردید. یا اینکه "بر اساس ایات سوره تکویر زندگی قبل از قیامت و پس از آن را، به زندگی شبانه و روزانه مخاطب‌های همان روزهای نزول دو آیه فوق تشبیه می‌کند"، نحوه نتیجه‌گیری از این آیه برای من روشن نبود (شاید هم توضیحش را ندیدم و سریع رد شدم یا در جای دیگر از مطلب توضیح داده شده)

 

سلام سرکار خانم ، به همان ترتیب که شماره زده اید جوابی خلاصه میدهم اگر ابهام داشت با اشاره جنابعالی مجددا جواب میدهم :

1 - موضوع آیه 13 حدید در قیامت است که هنوز شکل و قیافه های این دنیائی هست و آن مکالمه بین مومن و منافق است که منافق اجمالا احساس میکند نارسی دارد و از مومن کمک میخواهد و جواب میشنود که نمیتوانم کاری برایت کنم و تو قبلا می باید رفع نارسی امروزت را میکردی و آخرتِ این هردو در همانجا شروع میشود که مومن در راحتی به زندگی ادامه میدهد و منافق به محیط محصوری میرود که از نظر او عذاب است و به نظر کارگرانِ اخروی ، پرورشگاه و تکاملگاه است و امیدوارم موضوع «باب» حالا روشن تر شده باشد .

 

2 - علاوه بر فرمایش صحیح شما ، موضوع سیر الی الله و تکامل هم که باید انجام  بپذیرد ، لذا درست است که وجود آدم های نارس باهم جهنم است ، اما این نوع نگاه سیر الی الله را کم دارد ، لذا علاوه بر آن لازم است کارِ «رفع نارسی» نیز روی آنان انجام شود تا آنها هم به «فملاقیه» خویش برسند .

 

3 - خداوند بشر را برای «فملاقیه» آفریده ، و این دوراه دارد: راه آسان و راه سخت . مومن راه آسان را اختیارا انتخاب میکند و دیگران که آن راه را انتخاب نمیکنند خدا چون انسان را برای «فملاقیه» آفریده او را از راه سخت به آن میرساند (والله غالب علی امره)

 

4 - کاملا موافقم و با توجه به جواب قسمت 3 ، آنها در آن پرورشگاه طوری توجیه میشوند که کاملا با تمام وجود مطلب برایشان روشن شود .

 

5 – یزکیهم فقط به معنی «پاکشان میکند» نیست ، بلکه به معنی «رشدشان میدهد» است ، محل رشد دادن قیامت نیست بلکه آخرت است ، در قیامت خداوند به مومن نظر میکند و مومن هم تاب تحمل نظر خداوند را قبلا پیدا کرده و از نظر رحمت الهی خیلی هم استفاده میکند و لذت میبرد و در اثر آن نظر رحمت رشد هم میکند که پس از قیامت وارد جایگاه شایسته اش میشود اما غیر مومن نمیتواند نظر رحمت خداوند را تحمل کند (چون نارس است) و لذا خداوند هم آن نظر رحمت را که رشد در پی دارد به او نمیکند .

 

6 - در مورد بذر وجودی و امکان اینکه آدمی خودش در بهبود و تخریب آن موثر است دو دسته آیات هست که ترکیب آنها مخاطب قرآن را به این موضوع میرساند : دسته اول آیه های 7 تا 10 سوره شمس و دسته دوم آیه های 3 تا 7 سوره حج است که اگر کمی دقت و تکرار بفرمایید روشن میشود وگرنه اشاره فرمایید تا شرح عرض کنم .

 

7 - سوره تکویر کلا «قیامتی» است و آیه های 15 تا 18 قسم های خداوند است به پدیده هایی که برای بشر محسوس است و توجه در آیه های 15 و 16 به این میرساند که وقوع قیامت موکول به گذشت زمان است زیرا هم شبانه روز و هم گردش ستارگان و سیارات در مدارهای خویش «خنس و کنس = پنهان شوندهء بازگشت کننده» هستند ، و دو آیه 17 و 18 مخاطب را به فایده قیامت توجه میدهد که تلویحا القاء میکند که قیامت شما را این زندگی فعلی (که برای آن مثالِ لیل اذا عسعس را زده) (که در لیل اذا عسعس «زندگی» نیست فقط نفس کشیدن هست) به زندگی مطلوب (صبح اذا تنفس) میرساند که در آن حالتِ اول روز ، زندگی کامل است (نه خستگی نه . . . ) یعنی زندگی فعلیِ شما شکلی ناقص از زندگی است و زندگیی که شایسته شما باشد آن است که پس از قیامت خواهید دید (و ان الاخره لهی الحیوان) اگر برای این قسمت نیاز به شرح بیشتر بود در جلد سوم تفسیر این بنده در سایت نگاه بفرمایید.

 

وقتی با دید درمان و شفا به موضوع آخرت نگاه می کنیم، تناسخ امری منطقی به نظر می رسد. افرادی که در عالم برزخ هستند و پی می برند که رشد لازم را نکرده اند می توانند برای آموزش مجدد و در قالبی جدید به زمین برگردند. قرآن در رد یا تائید این موضوع چه شواهدی دارد؟

آیا آیاتی مثل رب ارجعون ... کلا انها كلمه هو قايلها و من ورايهم برزخ الي يوم يبعثون... کلا این موضوع را منتفی می کند؟

 

درقرآن کوچکترین تاییدی بر این موضوع ندیدم ، بلکه برعکس ردّ  بر آن دیدم ، مثلا همان کلا انها هو قائلها که جنابعالی ذکر کردید و نیز  ولو ردوا لعادوا لما نهو عنه (و باز هم هست که فعلا یادم نیست) و تاکید بر اینکه برزخ تا یوم یبعثون ادامه دارد نیز خودش ردیه ای بر تناسخ است . توضیح مطلب این میتواند باشد که چنان درمانی در این جهان ممکن نیست و فقط در آن جهان ممکن است با تعابیری که در باره غذا و نوشابه خاص فرموده (ضریع و حمیم و غساق) و وسایل فیزیوتراپی خاص (مقامع من حدید و سلسله ذرعها سبعین ذراعا و . . . ) که اینها امکان وجودش در این حهان نیست . خاص آنجاست .

 

سوال دیگر

آقای مهندس ک. ف.

سلام از اساتید بزرگوار بالاخص جناب . . .  و مهندس گنجه ای خواهشمندم جنات تجری من تحتهاالانهار را برای رفع شبهه های ایجاد شده توضیح وتفسیر بفرمایند ...

 

ذکر نعمت های بهشتی در قرآن «به زبان مثَل» ذکر شده و من در «پیوست2» همین کتاب شرحی داده ام ، ملاحظه بفرمایید اگر بازهم ابهامی بود اشاره ای بفرمایید .

 

سوال دیگر

2 خانم دکتر ف. خ.

جناب استاد من کتاب شما را مطالعه کردم و حقایقی را که در تفسیر آیات قیامت و بهشت و جهنم وجود دارد در این کتاب منعکس دیدم و بسیار استفاده کردم اما فکر میکنم جامعه ما احتیاج دارد که نعمتهای بهشتی تبیین شود و ابهامات خصوصا برای جوانها ازبین برود فی المثل شرابا کان مزاجهاکافورا برای آنان عجیب و گاهی موجب خنده می باشد...

 

سلام خانم دکتر

بله و جوک های جدیی ساخته و اشعار طنزی در شبهای شعر خوانده میشود و بیشتر آنها به چند مورد اشاره دارد :

 1 - عمل جنسی که اگر خوب است چرا برای آن اینهمه مقررات محدود کننده تعیین کرده ای و اگر بد است چرا به عنوان جایزه مهم وعده اش را در آخرت میدهی؟

 2 - چرا بهشت اینهمه «مردانه» است؟

 3 - مگر آدمی چقدر عسل احتیاج دارد که آن را در جویها روان کرده ای (و کثیفش نموده ای!)

 4 - در مورد شراب هم شبیه به عمل جنسی انتقاد کرده اند .

 5 - آدم های پولدار که آن توصیفاتِ بهشت را هم اکنون در همین جهان دارند چه انگیزه ای برای پیوستن به اعتقادات و اعمال پیشنهادی داشته باشند؟

 

البته حتما توجه دارید که این نوع نگاه به آخرت همه این تناقضات را جواب میدهد.

 

 

تقاضای من این است که تشریح بفرمایید جنات تجری من تحتهاالانهار اشاره به چه نعمت عظیمی دارد من تایید میکنم ذکر نعمتهای بهشتی در قرآن به زبان مثل می باشد و حقیقت زیباتر ومهمتری در این امثال مستتر است...

به عنوان مثال در تفسیر الفواتح الالهیه و المفاتیح الغیبیه در مورد جنات آمده است که الجنات المتنزّهات مِن العلم و العين والحق و تجري من تحتهاالانهار المعارف والمكاشفات المتجددات حَسَب تجددات التجليات الهيه في قلوب المؤمنين

مشتاقم نظر شما اساتيد محترم را به اينگونه تفسير کردن بدانم ...

 

در هر حال فکر میکنم جامعه ما احتیاج دارد که نعمتهای بهشتی تبیین شود و ابهامات خصوصا برای جوانها ازبین برود.

 

خواهر ارجمند ! خودتان که این نیاز را حس میکنید (و این بنده هم با شما موافقم) چرا دست به کار تهیه کتابی برای رفع این خلاء نمیشوید؟ والله کار سختی نیست . منابعش هم موجود است و فقط کسی را میخواهد که کمی از عمرش را صزف کند . ما امروز در شرایط خاصی هستیم که من آن را «دوره باز سازی فکری و شخصیتی در حهان اسلام» نام مینهم و از این دوره سه نوع آدم بیرون می آید : 1 - مسلمان نفهم (مثلا داعشی ها) (اعم از داعشی سنی یا شیعه) 2 - مسلمان خرافی (مانند دو نسل قبل از ما) 3 - مسلمان جستجوگرِ منتقدِ دنبال فهم .       

برای ساختن این نوع آخر خیلی کار باید بشود این یک کار را هم شما کنید و من هم به عنوان مشاور افتخار میکنم که در خدمت باشم .

البته اینکه عرض کردم «منابعش هم موجود است» ، منظورم قرآن است و منابع قرآن شناسی .

 

جناب استاد خوشبختانه چند سالی هست که خداوند توفیق عنایت فرموده و در کلاس های مختلف با بضاعت قلیل به این مهم مشغولم و امیدوارم که با راهنمایی شما بزرگواران در گروه در سطح عالی تری انجام وظیفه نمایم ....

و بتوانم دریافتهایم را مکتوب نمایم ....

قدم اول این است که تصمیم بگیرید از نظر شما چه موضوعی اهمیت بیشتری دارد.

از نظر شخص من در هر کلمه و مطلب از قرآن عظمتی نهفته و اهمیت خاص خودش را دارد که باید برای درک مطلب مجاهدت کرد اما برای آشتی دادن کسانیکه وعده همین نعمات بهشتی پس از مرگ حتی از قرآن دورشان نموده تبیین این مطالب میتواند برای قدم اول مناسب باشد ....

بله . واقعا همینطور است . مثلا همین «جنات تجری . . . » در قرآن به منظورهای مختلف آمده : 1 - انگیزشی 2 - نکوهشی (مثلا با این تِم : شما با این نوع رفتارتان انتظار دارید داخل جنات تجری . . هم بشوید) 3 - استدلالی (اگر ببینید فردای قیامت این کسانی که اهمیتی به آنان نمیدهید داخل جنات تجری . . . هستند و شما در . . هستید چه حالی به شما دست خواهد داد؟ 4 - 5 - 6 - 7 - و . . . . ، تازه این فقط یکی از ابعاد موضوع است که از لحاظ «منظور گوینده ، از ذکرِ نعمت های بهشتی» میتوان به آن نزدیک شد ، و ابعاد دیگر هم  هست، هم متعدد و هم عمیق . و وقتیکه شما به یکی از ابعاد بخوبی پرداختید ، ضمن تاثیر مثبتی که خواهد داشت افراد مستعد دیگر را انگیزه خواهد داد که در ابعاد دیگر بکاوند.

نکته دیگر درجه بندی نعمت ها است . بعضی نعمتها «مادی» و برخی «معنوی» هستند و هر کدام در داخل خویش متفرعاتی دارند و در مقایسه خویش با نظایر این جهانی شان نکاتی بما می آموزند که مایه تعجب و لذت روحی است .

نکته دیگر توصیف های فراتصوری است از قبیل لهم فیها مایشائون و فلا تعلم نفس مااخفی لهم من قره اعین و امثال اینها که تفکر در اینها و نگارش در باره آنها و مقایسه آنها با همین جهان محدودیت های ما به نحو هوش ربائی جذاب است و اگر کسی خوب به این نوع مطالب بپردازد سبب رفتاری در جهتِ مخالفِ دین گریزیِ موجود خواهد شد که البته اهمیتش خیلی زیاد است و یک چشمه اش این است : ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا

نکته دیگر پرداختن مفصل به این نکته است که منشاء  عذاب های آخرتی لطف و رحمت الهی است که بشرهای نارس را در شرایطی قرار میدهد که «برسند» و منشاء عذاب های الهی غضب خدا نیست و خداوند بالاتر از این است که به چنین موجود ضعیفی غضب کند و مهربانی مادرانه را همو آفریده و بما از مادرمان مهربان تر است و مادر ها هم برای رشد و تعالی بچه ها سخت گیری هایی بر آنها میکنند تا استعداد هایشان شکوفا شود و رشد و بالندگی بیابند.

نکته دیگر غیر قابل توصیف بودن جهانی  است که کسی آن را ندیده و توصیف آن در ظرفیت ما نیست بطوریکه نمیتوان این جهان را برای جنین توصیف کرد و لذا از توصیفات قرآنی باید معانیی غیر از معانی لغوی استفاده کرد ، مثلا از همان موضوعِ جنات تجری . . . ، معنایی مانند رفاه غیر قابل تصور و احترام غیر قابل تصور و . . . . غیر قابل تصور باید دریافت.

اگر به این موضوع ورود پیدا کنید و با آن درگیر شوید و مطلب را در 200-300 صفحه مرتب و منظم و روشن و واضح بیان کنید کار بسیار تاثیر گذار و موفقی در می آید که سبب احیاء و انگیزاننده بسیاری خواهد بود و چه بالاتر از این است؟ والباقیات الصالحات خیر عند ربک و احسن . . .

 

- حرکت درونیِ (جوهریِ) همگان بسوی خداوند (تکامل و تعالی) است .

- حتما البته از طبقی بر طبقی (بالاتر) سوار خواهید شد .

دی ان ان