پیش تفسیر
1 – استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)
(جدول1)
آیه
|
عنوان
اصلی
|
عنوان
فرعی
|
شرح
|
تعداد
کلمه
|
1
|
قسم
|
عناصر
طبیعی
|
ستاره وقتی که فرود آید
|
3
|
18-2
|
قرآن
|
حجیت آن
|
شرح دریافت وحی توسط پیغمبر(ص)
از فرشته وحی
|
72
|
23-19
|
مردم
|
کافران
|
خطاب - رد مواضع مشرکانه عقیدتی
|
39
|
28-24
|
حکمت
|
مردم
|
انسان - رد مواضع عقیدتی
بی ماخذ عمومی
|
50
|
29
|
پیامبر
|
دستور
رفتاری
|
اعراض کن از کسی که از یاد ما
روی گرداند و جز زندگی دنیا را نخواست
|
11
|
30
|
خداوند
|
صفات
|
علم - نسبت به آن کس که هدایت
یافته و آن کس که گمراه شده
|
16
|
31
|
خداوند
|
صفات
|
مُلک - آسمانها و زمین - تا جزا دهد
|
16
|
ق 32
ق 32
|
مردم
خداوند
|
مؤمنین
صفات
|
اجتناب از گناهان کبیره
علم - داناتر است نسبت به شما
|
7
23
|
37-33
|
مردم
|
کافران
|
توصیف (پشت کرد - کمی عطا کرد و...)
|
21
|
42-38
|
حکمت
|
آخرت
|
جزاء اعمال و بازگشت به سوی رب...
|
23
|
54-43
|
خداوند
|
افعال
|
برخورد با فعالان باطل
|
50
|
55
|
مردم
|
انسان
|
خطاب - در کدام نعمت های
پروردگار تردید میکنی؟
|
4
|
56
|
مردم
|
انسان
|
خطاب - این هشدار دهنده ای است
از هشدار دهنده های قبلی
|
5
|
58-57
|
آخرت
|
قیامت
|
نزدیک شد - غیر از خدا کاشفی ندارد
|
6
|
61-59
|
مردم
|
انسان
|
آیا تعجب می کنید و می خندید و
نمی گریید و سرگرم بازی هستید
|
9
|
62
|
مردم
|
دستور
عبادی
|
برای خدا سجده نموده و عبادتش کنید.
|
3
|
جمع
|
358
|
جدول درج ها
شماره
|
عنوان
اصلی
|
عنوان
فرعی
|
شرح
|
درصد
|
¼
|
خداوند
|
صفات وافعال
|
علم، مُلک و قدرت خداوند
|
3/29
|
2/4
|
مردم
|
کافران
|
رد مواضع مشرکانه کافران و
نکوهش انسان غافل
|
6/24
|
¾
|
حکمت
|
مردم
|
رد مواضع عقیدتی بی مأخذ مردم و جایگزینی مواضع عقیدتی صحیح
|
4/20
|
4/4
|
قرآن
|
حجیت آن
|
مطالب قرآن کاملاً صحیح است
و اساساً ملاک سنجش صحت
چیزهای دیگر است
|
1/20
|
5/4
|
پیامبر
|
دستور
رفتاری
|
اعراض از کسانی که خواستی
جز دنیا ندارند و از ذکر خدا
روی گردان هستند
|
1/3
|
6/4
|
آخرت
|
قیامت
|
قیامت نزدیک است و هیچکس
غیر از خدا علم آن را ندارد.
|
7/1
|
7/4
|
قسم
|
عناصر
طبیعی
|
ستاره، وقتیکه فرود آمد.
|
8/0
|
درس : آموزش های اعتقادی و طرح پر رنگ وحی
درب : مطرح کردن پر رنگ وحی و حجیت قرآن
البته دو جدول فوق اول و آخرِ جدول هاست، جدول های وسط را برای رعایت اختصار حذف کردیم، اما کسانی که حوصله دارند میتوانند موردِ سوره فجر را که در کتاب «آموزش تفسیر قرآن» (به عنوان نمونه و الگو) در سایت:
http://jamal-ganjei.com
با تمام جدول هایش ملاحظه فرمایند.
2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)
ریز کردن پاراگراف تا حد امکان:
1
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿1﴾ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ﴿2﴾ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿3﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿4﴾
ریزدرب: آنحضرت در هنگام دریافت وحی هشیار و عاری از خطا بود
2
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ﴿5﴾ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى ﴿6﴾ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿7﴾ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿8﴾ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿9﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿10﴾ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿11﴾
ریزدرب: وحی توسط عاملی لایق به شخصی قابل انجام شد
3
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى ﴿12﴾ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ﴿13﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿14﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿15﴾
ریزدرب: شما خُرده گیران بر صحت اعتقادات خویش چنین دلیل محکمی ندارید
4
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿16﴾ ما زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿17﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿18﴾
ریزدرب: وحی توسط عاملی لایق به شخصی قابل انجام شد
تقطیع :
در فوق دیده اید که ما پاراگراف را به تعدادی «ریزپاراگراف» تجزیه کرده ایم.
اصلی-فرعی
قسمت هایی را که می بینید فوقا با حروف پر رنگ (بولد) کار کرده ایم، اصلی است.
لبّ مطلب : با توجه به ریزپاراگراف ها، و ریز دربها، و جمع بندیِ ریزدرب ها، همان چیزی را خواهیم داشت که چند سطر بالاتر در «درب» پاراگراف دیده ایم، و البته توجه دارید که درب را از راهی متفاوت استخراج کرده ایم.
3 - سوالات
1- کلمه «نزله» درآیه13چه مفهومی را به ذهن شما میاورد؟
2- بار اول هم «نزله» بوده؟ درآنصورت چه کسی نسبت به چه کسی «نزول» کرده؟
3 – حالت کلی این پاراگراف چگونه است؟ (شاد کننده دل؟ محکم کننده عقیده؟ هردو؟ یا......؟)
4 – مرجع ضمیر «هِ» در کلمه «عبدهِ» (آیه 10 ) کیست؟
5 - منظور از «هو» (آیه 4) چیست؟
6 – کلماتی را که «به زبان مَثَل» هستند مشخص کنید.
7 – کلمه «یری» (آیه 12) چه حالتی را می رساند؟ (استمرار؟ یا...؟)
8 – در کلمه «المنتهی» (آیه 14) الف و لام ابتدای کلمه از چه نوع است ؟
9 – در مورد «الکبری» (آیه 18) چطور؟
4 - حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
از آیه های 2 و 3 و 11 و 12 و 17 فهمیده میشود که سران کفار اینطور القاء میکردند که :
1 – آنحضرت یا گمراه است یا خود را به عمد (مثلا با مصرف مسکرات و غیره) به گمراهی دچار کرده است ،
2 – یا اینکه برای خواهش نفس (مثلا برای انگیزه ای به دروغ) سخن میگوید ،
3 – یا اینکه چیزهایی دیده اما دیده های او در اثر خطای دید (مثلا دیدن سراب بجای آب) است ،
4 – و با او در در باره چیزهایی که میدید (در جهت تکذیب) بسیار بگومگو میکردند، 5 – میگفتند که آنحضرت اگر هم چیزی دیده باشد حاصل از نوع دیگری از خطای دید است و شبیه مواقعی است که چشم آدمی که معمولا تاب تحمل نور شدید را ندارد به هنگام برخورد با نور شدید از منبع نور منحرف میشود و به چیز دیگری روی میکند .
خلاصه اینکه در این هنگامی که قاعدتا می باید به فاصله کمی از نزول این آیات باشد، سران مخالفان آنحضرت مشغول بحث و بررسی تخطئه آنحضرت بوده و چنین توجیهاتی را می ساخته و منتشر میکرده اند.
این سوره به طرزی قوی و غلیظ روی تشریح و توضیح و تبیین وحی متمرکز شده است ، از یکسو مستقیما در تشریح و توضیح آن چندین آیه هوش ربا و دلکش دارد، و از طرف دیگر از بیمایگی و پرغلطیِ افکار رایجِ معارض خبر میدهد، و قبلا هم (در سوره قدر) ظرف زمانی نزول وحی را با توصیفاتی به بلند مرتبگی ستوده بود که تلویحا بلند مرتبگی خود وحی را خاطر نشان سازد.
5 - زاویه با تفاسیر رایج
1 - المیزان در آیات مذکور، اولا به وظیفه مفسر که روشن کردن معنای آیات است عمل نکرده و فقط نقل قول هائی نموده و روایاتی ذکر کرده، ثانیا برخی نقل قول ها و روایات نسبت به یکدیگر مخالفت و منافرت شدید دارند و این به خواننده نه فقط چیز مفیدی نمی دهد بلکه گیج هم میکند.
کار تفسیر قرآن کار علم است و مفسر مانند دانشمند است و باید نظر خویش را واضح بگوید.
اشکال:
ا – مقید به روایات بودن، آنهم روایات متضاد و متنافر
2 – فقط نقل قول کردن و موضوع علمی خویش را با استدلال روشن نکردن.
2 - سدره المنتهی و جنت الماوی از جمله کلماتی است که در تفاسیر، روایات و اقوال عجیب و قریبی راجع به آنها گفته شده، این قلم در فضاهای اینترنتی، مقاله ای از دکتر جعفر نکونام دیده، که از میان اقوال دیگر، آن را بسیار پسندیده،
به گفته او (که من آن را قبول میکنم) این کلمات و عبارات چیزهایی بوده که برای مخاطب های اولیه مفهوم بوده و قابل تطبیق است بر مجموعه ای از درختان سدر که در زمان نزول این سوره در حومه مکه وجود داشته و برای کاروانیان یک «ایستگاه اطراق» بوده است.
6 - آیات برجسته این پاراگراف
یک ملاک مهم برای برجستگیِ آیات، شهرت آنها در نزد مردم است و این آیات از مشهور ترین های آیات قرآنی است.
کل آیات این پاراگراف بسیار «برجسته» است و برجستگی این آیات با هر دو ملاک است ، معانی بلند آیات مربوطه ، و نیز اِقبال مردم و نخبگان جامعه به آنها.
زیرا در باره عالی بودن معانی ، بقدر کافی دیده اید و از لحاظ اِقبال نخبگان هم واجد هست ، بطوریکه موضوع کار هنرمندان خوشنویس بوده و در قاب های زیبای تابلوهای خوشنویسی جای گرفته و در سر درب ها و بالای محراب های بسیاری از مساجد و نیز دور گنبدها و جاهای اصلی دیگر را مزین نموده و به صورت کاشی و معرق کاری و طرق دیگر جلوه میکند .
7 - آیات مشکل این پاراگراف
مشکل بودن این آیات از آنجا فهمیده میشود که مفسران مختلف در طول قرن ها، و در جغرافیای عالَم اسلام، حتی تا امروز، در تفسیر آنها سخنان مختلف و حتی متباین و بلکه متنافر گفته اند.
8 - در این پاراگراف، کدام فقرات، فوق ذهنیات معاصران نزول است؟
(این قسمت جواب سروش و شبستری است که گفته اند قرآن فوق ذهنیات مخاطبان اولیه ندارد)
امروزه کسانی پیدا شده اند که سخنانی میگویند که که آدمی شک میکند که نکند سرشان به جائی خورده و مشاعرشان از دست رفته، و یا اینکه زبان و قلمشان به رهن و اجاره دشمنان اسلام در آمده یا سفیه و نادان و جاهل اند و . .
حقیقت این است که هیچکدام از این فرض ها در مورد آنان درست در نمی آید، ولی سخنانی میگویند که آن سخنان جز با آن فرض ها جور نیست، مثلا اینکه :
قرآن معجزه نیست،
در قرآن چیزی که فراتر از میزان درک و شعور مخاطبان اولیه باشد وجود ندارد،
قرآن «خوابنامه» پیامبر (ص) است،
قرآن «فهم نامه» پیامبر (ص) است،
و . . . .
لذا، ما، در هر پاراگرافی که شاهد قوی موجود باشد، ذیل تیتر فوق، توجه خواننده گرامی را به محتوای آیات مربوطه، از لحاظ بحث فوق جلب میکنیم.
لازم نیست شرح زیاد بدهیم، آفتاب آمد دلیل آفتاب!
واقعا آیات فوق، فوق ذهنیاتِ ما مردم قرن 21 نیست؟ چه رسد به مخاطب های اولیه که تخمینی از میزان فهم و علمشان داریم.
ما در این باره (که موضوع واضح است) چیزی نمیگوئیم و به درک و ارزیابی خودتان وا میگذاریم.
یکی از این عناصر، تبیین خود وحی است که قسمتی از مشخصاتش در قسمت فوق ذکر شده است.
پدیده ای که توجه به محصولات آن، انسان را، از چیزی در حدود حیوان، به چیزی که خداوند در باره آفرینش او خود را احسن الخالقین دانسته، بالاتر معرفی فرموده است.
9 - معاصران نزول این سوره از این پاراگراف چه تلقیی میداشتند
از آنجا که کلماتی که در این متن قرآنی بکار رفته، در این چهارده قرن، تغییرِ معنائی نیافته، معاصران نزول نیز، از لحاظ تحت اللفظی، همان تلقی را میداشته اند که ما.
مخاطب های اولیه از این پاراگراف به وضوح به موضوع مدعای آنحضرت پی می بردند و صرفنظر از اینکه به سخنانش ایمان داشته باشند یا نداشته باشند، به وضوح درک میکردند که او این ادعا ها را دارد :
1 – مطالبی را که میگوید وحی میداند،
2 – وحی یک وحی رسان دارد که دارای «نیروهای پرشدت»ی است،
3 – او بارها آن وحی رسان را دیده و می بیند،
4 – این «دیدن»، هم از دور و چند کیلومتری (حومه مکه) و هم از نزدیک و دو متری بوده،
5 – این «دیدن» کاملا واضح بوده، آنقدر که نه چشمش را زده و نه اینکه ذهنش باورش نکرده باشد،
6 – این پدیده بسیار پربرکت و مهم است، گوئی که از آسمانها ستاره ای در دسترس آنان قرار گرفته باشد.
با توجه به اینکه در همین سوره و در پاراگراف های بعدی عقاید رایج در آن خطه را به چالش کشیده و در قسمت نهائی سوره توجه آنها را به وقوع قیامت و حتمی بودن آن جلب کرده و نیز آنها را به تغییرِ اصلاحی در رفتارشان دعوت نموده، تلقی مخاطب های اولیه (اعم از پیروان یا مخالفان) این بوده که این سخنان مهم است و باید موضع خویش را نسبت به آن معلوم کنند.
10 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟
دیگر از وحی چه چیزی فرازمانی-فرامکانی تر است؟
این پاراگراف تبیینی روشن از یکی از جنبه های آن ارائه نموده است.
11 - این پاراگراف حاوی چه رهنمودهایی برای بشر قرن حاضر است؟
توجه به محصولات پدیده وحی، که انسان را از حیوانات به مداری بالاتر تعالی میدهد، و سوالات اورا (در باره چیستیِ خود، چیستی جهان، موقعیتش در این زندگیِ این جهانی، و چگونگی رفتارش برای ورودی شایسته به زندگیِ آن جهانی، از جمله رهنمود هایی است که نوع بشر در این قرن به شدت به آن نیاز دارد .
12 - کدام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟
با توجه به ترتیب نزول ، همه فقرات این پاراگراف «برای اولین بار» است.
13 – در این پاراگراف کدام آیات حاوی «محورهای ثابت کلام وحی» است؟
قَسَم ها
سوره عصر
والعصر (1)
سوره ضحی
وَالضُّحَى ﴿1﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾
سوره تین
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ﴿1﴾ وَطُورِ سِينِينَ ﴿2﴾ وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ ﴿3﴾
سوره لیل
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى ﴿1﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى ﴿2﴾ وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ﴿3﴾
سوره شمس
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿2﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿3﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿4﴾ وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا ﴿5﴾ وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿6﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿7﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿8﴾ قدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿9﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿10﴾
سوره طارق
وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ﴿2﴾ النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿3﴾
وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ ﴿11﴾ وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ﴿12﴾ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ﴿13﴾
سوره بلد
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿1﴾ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿2﴾ وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿3﴾ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ ﴿4﴾
سوره فجر
وَالْفَجْرِ ﴿1﴾ وَلَيَالٍ عَشْرٍ ﴿2﴾ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿3﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ ﴿4﴾ هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ ﴿5﴾
سوره نجم
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿1﴾
نزول قرآن
بستر نزول قرآن
سوره قدر
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾
مکانیزم وحی
سوره نجم
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ﴿2﴾ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿3﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿4﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ﴿5﴾ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى ﴿6﴾ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿7﴾ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿8﴾ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿9﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿10﴾ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿11﴾ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى ﴿12﴾ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ﴿13﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿14﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿15﴾ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿16﴾ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿17﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿18﴾
بدیهی است اگر در سوره های آتی هرجا به همین موارد برخوردیم، ضمن یادآوری همین محور ها، آنها را نیز اضافه خواهیم نمود.
شرح مختصر
درباره وحی
حجیت قرآن از آنجا قبول می شود که بتوانیم قبول نمائیم قرآن بدون کم و کاست و اضافه، از خداوند (به فرمان او بوسیله فرشته وحی رسان) به پیغمبر (ص) و از او نیز بدون کم و کاست و اضافه، به ما رسیده باشد.
در آیات این پاراگراف، سه نکته هست که مجموعاً ما را به این نتیجه می رساند. نکاتی از لحاظ:
1- ماهیت و مکانیزم وحی؛
2- ذکر نکاتی در معرفی واسطه وحی رسانی؛ (جبرئیل)
3- ذکر نکاتی در معرفیِ گیرنده وحی (پیغمبر – ص)
از لحاظ ماهیت و مکانیزم وحی: وحی ماهیتی دارد فوق ظرفیتهای زمانی و مکانی اما قابل درک (آیات 14، 15، 16). مکانیزم وحی، یک فرآیند نزول کننده است (آیات 1 و 7و 8)
از لحاظ واسطه وحی رسانی (جبرئیل): با توجه به آنچه در قسمت قبل، از لحاظ ماهیت و مکانیزم وحی دیدیم ، واسطه وحی باید دارای مشخصاتی باشد که بتواند این پدیده فرازمانی و فرامکانی را به محدودیت های زمانی و مکانی ما انتقال دهد و مطابق آیات فوق چنین هم هست.
مثلاً: واسطه وحی از لحاظ قوای ذهنی توانائی فوق العاده ای دارد (آیه 6). بر جهان ما تسلط لازم و کافی را دارد (آیه 7). توانائی لازم و کافی را برای انجام این عمل دارد (آیه 5)
از لحاظ گیرنده وحی: ظرفیت های آنحضرت بالاتر از ظرفیت های بشر معمولی است (آیه های 17 و 18). خود آن حضرت بر ظرفیت های خویش آگاهی دارد. (آیه 11) آنحضرت کاری نمی کرد که نتیجه آن، خطای دریافت باشد. (آیه 2) شخصیت آنحضرت طوری بود که حتی تمایلی هم به وقوع خطا نداشت (آیه 3)
در مجموع، با در نظر گرفتن محورهای فوق، آنچه که رسول اکرم(ص) آورده:
1- مطالبی است که ماهیتاً فوق این جهان است.
2- بواسطه واسطه ای آورده شده که قدرت تبدیل آن را از «چیزی ماورائی» به «چیزی این جهانی» داشته.
3- آن را تحویل پیغمبر داده که او نیز ظرفیت دریافت آن را داشته.
در صورتیکه سه فقره فوق را بپذیریم، ناچاریم نتیجه آن را نیز بپذیریم و نتیجه آن این خواهد بود که آنچه پیغمبر بعنوان قرآن بر مردم خوانده مطالبی است که از «عالم بالا» (خداوند) دریافت کرده و سخنان شخصی او نبوده و لذا حجت است.
خلاصه اینکه چیزی از «عالم بالا»، توسط شخصیتی توانا و متخصص و امانتدار، پائین آورده شده تا به «فرد مستعد» مشخص در زمین برساند.
اینک با این مقدمه که آنرا مستقیماً از خود آیات و نیز «درس» و «درب» گرفته ایم، بهتر است به آیات پاراگراف برگردیم و سعی کنیم تا آنجا که می توانیم روی آیات و کلمات آن توقف و تمرکزی نمائیم و بخواست خدا بهره بیشتری ببریم:
قسم به ستاره ، وقتی که فرود آمد: صرفنظر از تعابیر و تعاریف متخصصان و استادان نجوم، که چه تعریفی برای «ستاره» قائل هستند، از نظر عرفی، اعم از آنکه مخاطب ها اعراب آنروزی باشند یا تحصیلگردان امروزی، ستاره به آن نقاط نورانی گفته می شود که شبها در آسمان دیده می شوند. «ستاره وقتی که فرود می آید» سقوط «شهاب سنگ» را به ذهن می آورد که از دید ناظر زمینی مانند «افتادن» از آسمان به زمین بنظر می رسد. این نوعی تعبیر نمادین است برای به ذهن آوردن اینکه چگونه ممکن است چیزی که آن «بالاها» و «دور از دسترس» قرار دارد به «پائین» آمده و «در دسترس» و حتی «تحت تملک» قرار گیرد. این آیه در مجموع مفاهیمی مانند «نور»، «عظمت»، «پائین آمدن»، «شیفتگی بشر از درک چیزی خارق العاده»، و نظیر این معانی را به ذهن مخاطب می آورد و با در نظر گرفتن بقیه آیات، بطور کنایی این معنی را القاء می کند که قرآن، نور و هدایت دارد و چیز عظیمی است که جایگاهی والا دارد و پائین و پائین و پائین آمده تا اینکه در دسترس ما قرار گرفته است.
مصاحب شما : منظور از «شما»، اعراب آن روز است که مخاطب های اولیه قرآن بوده اند و منظور از «مصاحب»، رسول اکرم (ص) است که در بین آنها زندگی و با آنها مصاحبت کرده و برای آنها شناخته شده بوده و آنها آنحضرت را به خوبی و پاکی شناخته بودند و چیز بدی از او سراغ نداشتند و بلکه برعکس صفات بسیار مطلوبی از او می شناختند و به او لقب «امین» داده بودند.
گمراهی نگزید و خطا نکرد: مفهوم «خطا کردن» روشن است و در مقابل «صواب» قرار دارد. صواب یعنی اینکه آنچه در ذهن آدمی می گذرد، با آنچه که در جهانِ واقعیت ها وجود دارد، انطباق و هماهنگی و تأیید داشته باشد. اما خطا بر خلاف آن است. خطا امری ارادی نیست. مثلاً وقتیکه در جاده سراب می بینیم، این دیدنِ اشتباهی، امریست که بدون خواست ما رخ داده. اما مفهوم «گمراهی گزیدن» این است که آدمی عمداً خود را به خطا بیاندازد. مثلاً چنانکه نقل می شود مصرف کنندگان بعضی از مواد مخدر، استخر را دریا و گربه را شیر می بینند و مست های مشروبات الکلی در جائی احساسات بسیار رقیق پیدا می کنند و در جائی دیگر بسیار قسی القلب می شوند. به این ترتیب آنها کاری کرده اند که در اثر آن کار، خود را به خطاهائی دچار نموده اند. در این آیه می فرماید این شخصی که تاکنون او را به خوبی و سلامت و صداقت و امانت شناخته اید، او در این ادعائی که می کند، بر خطا نیست. نه خطای عمدی و نه خطای غیرعمدی دارد.
هوی و هوس: در آیه 3 می فرماید «و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید». از روی هوی و هوس سخن گفتن می تواند معانی زیر را داشته باشد:
1- سخنگو سخن بیهوده بگوید.
2- سخنگو سخنی بگوید که بخواهد خود را مهم جلوه دهد. بعبارت دیگر سخنی بگوید که آن سخن صحیح و راست و درست باشد اما منظور سخنگو از گفتن آن سخن بهره برداری شخصی باشد.
3- سخنگو سخنی بگوید که بخواهد خود را مهم جلوه دهد ولو اینکه اصل سخن صحیح و راست و درست نباشد.
اگر موارد فوق را تحلیل کنیم شخصیت سخنگو معایب ذیل را دارد:
1- در مورد اول سخنگو سبکسر و جلف است
2 - در مورد دوم مستکبر و خودبین است
3- در مورد سوم دروغگو و غیرقابل اعتماد است.
هر سۀ این موارد از شخصیت رسول اکرم(ص) بدور بوده است.
تاریخچه زندگی آنحضرت نشان می دهد که ایشان دارای شخصیتی بسیار محکم و متین و در جامعه نیز محترم بوده اند بطوریکه حتی دشمنان و مخالفان و مکذبان آنحضرت نیز اموال نفیس خود را نزد ایشان به امانت می گذاشته اند و آیه 2 نیز اشاره دارد که آنحضرت «مصاحب» آنها بوده و آنها او را بخوبی می شناخته و می دانستند که او از چنین عیوبی مبراست.
وحی: می فرماید این سخنانی که «مصاحب» شما می گوید، نه از روی خطاست، نه از روی حالتی است که خودش در ایجاد آن دخالت داشته که نتیجه آن خطا باشد، و نه از روی هوا و هوس سخن می گوید، بلکه سخن او چیزی جز «وحی» نیست.
حالا جای این سئوال است که «وحی» چیست؟
قبل از اینکه بیشتر به مطلب بپردازیم، بهتر است که به چند مورد ذیل توجه فرمائید در کل قرآن و در سوره های دیگر، درباره «وحی» نکاتی آمده که شمه ای از آن را عرض می کنیم:
خداوند به اشیاء بیجان هم وحی می کند (در هر آسمان «امر» آن را وحی کرد) (آیه 12 سوره فصلت)
خداوند به حیوانات هم وحی می کند: (به زنبور عسل وحی کرد که ...) (آیه 68 سوره نحل)
خداوند به آدم معمولی هم وحی می کند (به مادر موسی وحی کرد که شیرش بده و ... در دریا رهایش کن ...) (آیه 7 قصص)
خداوند به پیغمبران هم وحی می کند اما بعضی مواقع این وحی، مربوط به شریعت نیست. مربوط به فن و فنون زندگی است. مثلاً راهکار ساختن کشتی را به نوح وحی نمود (آیه 37 هود) و نیز به موسی وحی کرد که چطور بنی اسرائیل را شبانه فرار دهد (52 شعراء)
حتی غیر از خداوند، یک پیغمبر هم به مردم معمولی وحی می کند (11 مریم) شیاطین هم بعضی شان به بعضی دیگر وحی می کنند (121 انعام)
بنابراین اگر وحی از سوی خداوند باشد، می تواند به جمادات، حیوانات، ملائکه، مردم عادی، و پیغمبران حتی در غیر موارد دینی هم باشد. و پیغمبران هم می توانند به مردم عادی وحی کنند. و شیاطین هم می توانند به شیاطین دیگر وحی کنند.
اگر در مجموعۀ این موارد دقت کنیم و به آیات ذکر شده مراجعه نمائیم می فهمیم که وحی نوعی آموزش است.
مثلاً درباره آسمان، قرار دادن مواد و قوای لازم در محل ها و شرایط خاص است که مجموعاً آن نتیجه موردنظر را بدهد. انگار به آسمان آموزش داده که در مورد فلان امر، فلانطور عمل کن.
در مورد زنبور عسل قرار دادن غرایز موردنظر در آن است که نتیجه آن صدور عسل باشد. انگار به زنبور عسل آموزش داده شود که چنان و چنان کن.
یاد دادن تکنیک کشتی سازی به نوح، و نیز یاد دادن به زنِ درمانده که بچه را در صندوق بگذارد و به دریا بسپارد، نوعی دیگر از آموزش است.
آن پیغمبر هم که به مردم وحی کرد، نوعی عبادت را به آنان آموخت.
آن شیاطین هم که به یکدیگر بطور وحی جدال با اهل حق را می آموزند به یکدیگر آموزش می دهند.
با این ترتیب، وحی عبارت می شود از انواعی از آموزش، که البته با توجه به آیات، آموزشی است که دارای پیچیدگی های بسیار هم می باشد.
اما از همه پیچیده تر، تغییر دادن و هدایت اذهان آدمیزادهائی است که هر کدامشان آزاد و مختارند. و این نوع آموزش، که پیچیده ترین نوع از انواع آن است در مورد پیغمبران صورت گرفته و پیچیده ترین شکل آن، که تلقی مستقیم از فرشته وحی، و گرفتن مطلب بطور مستقیم از او باشد، توسط پیغمبر ما(ص) صورت پذیرفته. و طبعاً چون در این آموزش، مطالب بسیار بدیع، بسیار نو، بسیار دور از ذهن، (و حتی بعضاً برای منافع بعضی ها بسیار مضر) وجودداشته، طبیعی است که برخورد اولیه آنها ناباوری باشد و بخواهند برای آن علت تراشی کنند و بگویند اشتباه می کند (آیه 2) یا اینکه بگویند حرفهای مستانه می زند (آیه 2) یا اینکه بگویند از روی هوای نفس حرفی می زند (آیه 3) و لذا در این آیه، ضمن رد کردن علت تراشی های آنها توضیح صحیح را می دهد و می فرماید آن، چیزی نیست مگر وحیی که به او می شود. و در آیات بعد، مکانیزم ها و مشخصات این نوع وحی را تا آن حدودی که ذهن بشری می تواند هضم کند، تشریح می نماید:
دارندۀ نیروهای پُرشدت به او آموزش داد: بحث قبلی به این بخش کمک می کند. معلوم شد آن وحی اولاً از نوعِ آموزش بوده، ثانیاً معلم، یک معلم عادی نبوده. بلکه کسی بوده که صاحب قوای مختلفی بوده که هر کدام از قوای او پرشدت بوده یعنی علاوه بر قوه بدنی که مطابق آیه، بسیار نیرومند بوده، اگر تدبیر داشته، خیلی با تدبیر بوده و اگر اهل عبرت گرفتن و تجربه اندوزی بوده، بسیار عبرت گیر و بسیار تجربه اندوز بوده و ... و ... و ... و اگر صاحب علم بوده، علمش خیلی خیلی زیاد بوده، و اگر اهل رحمت و دلسوزی و مهربانی بوده، این صفات در او بسیار قوی و غلیظ بوده و خلاصه اینکه این پدیده وحی، خودش، چنان مشخصاتی دارد و دارای چنان پیچیدگی هائی هست که چنین معلمی را می طلبد، و نیروهای ساده تر از چنین معلمی، نمی توانند این وحی را انجام دهند.
صاحبِ عقل کامل استوار شد: این معلم علاوه بر اینکه دارای قوای مختلفی است که هر کدام هم پرشدت هستند، دارای عقلی کامل هم هست که بین آن قوا تعادل برقرار کند و اینطور نباشد که قوه ای از قوای او بر قوای دیگر چیره شود و آنها را از کار بیاندازد بلکه هر قوه ای سر جای خویش باشند و به قوای دیگر کمک کنند تا مجموعاً سبب بروز بهترین کارائی بگردد. آنگاه چنین معلمی، که صاحب نیروهای پرشدت است و صاحب عقل کامل هم هست که آن نیروها را نسبت به یکدیگر در تعادل نگه می دارد، «استوار» شد.
تصور کنید مثلاً خلبان را که پس از دیدن آموزش های پیچیدۀ طولانی، و تمرین های عملی طولانی، آنگاه که در کابین هدایت هواپیما قرار می گیرد، شروع می کند به اینکه دستگاهها را کنترل کند و از سلامت همه مطمئن شود. در این حالت، او مستقر شده و می تواند هواپیمایش را به پرواز درآورد.
اینهم، باز، اهمیت وحی را می رساند که مسئول وحی رسانی، هم خودش شخص بسیار با کیفیتی است و هم برای عمل وحی رسانی باید بر سیستم خویش مستقر باشد.
و او بر بالاترین افق بود: او در حالتی که مستقر شد، بر بالاترین افق بود.
افق من و شما کجاست؟
تا آنجا که چشم ما می بیند آسمان و زمین بهم می رسند. اگر کمی بالاتر برویم، مثلاً پشت بام ساختمان، در آنصورت پهنه وسیع تری را می بینیم. اگر بالای قله کوهی برویم، این پهنه خیلی وسیع تر می شود. من و شما افقی بالاتر از چشم اندازی که از پنجره هواپیما به بیرون نگاه کرده باشیم نداریم.
بالاترین افق من و شما وقتی است که از فاصله ده هزار پائی به زمین نگاه می کنیم. آن دورترین نقطۀ قابل دید، افق ما است.
طبعاً یوری گاگارین که از زمین خارج شده، افقی بسیار بالاتر داشته و از او بالاتر فقط لوئی آرمسترانگ بوده که قدم به کره ماه گذاشته و زمین را مانند یک کره جغرافیائی بسیار بزرگ دیده که حتی دیوارچین هم از آنجا قابل تشخیص بوده. دیگر کسی افقی بالاتر از لوئی آرمسترانگ را تاکنون تجربه نکرده. آیا افقی بالاتر از آن هست؟
اگر بتوان به بالاتر از جائی که آرمسترانگ به آن رسید، پرواز کرد، آن افق بالاتر است. در آیه گفته شده بالاترین افق. یعنی از هر چه فکرش را کنی، بالاتر. تصورش را بفرمائید. چنان معلمی، مستقر به سیستم خویش، و در چنان افق غیرقابل تصوری، آماده انجام مأموریتش است که وحی رسانی باشد.
مگر این وحی رسانی چیست که این همه شرایط سنگین دارد؟ برای اینکه گوشه ای از عظمت آن را دریابیم می توانیم به سیستمهای مخابراتی توجهی بکنیم.
یک پیام رادیوئی از فرستنده ای به گیرنده ای می رسد. فرستنده، یک آدم معمولی است، از لحاظ درک و فهم و دانش و قدرت و توانائی، در حد گیرنده. و با وجود این، آنهمه هزینه و آنهمه نیروی انسانی و آنهمه وسایل پیچیده و آن سازمان دقیق و منظم باید وجود داشته باشد تا بین آندو بتواند پیامی رد و بدل شود.
حال تصورش را بفرمائید که فرستنده، خداوند آفریدگار جهانیان باشد و گیرنده، یک مخلوق انسانی. و پیام، معارفی بسیار بالا و غیرقابل درک، غیرقابل تصور. و آیا این سیستم نباید چنان امکاناتی را بطلبد که فقط اشاره کوچکی به عظمت آن شد؟
سپس نزدیک شد و نزدیکتر شد تا آنکه بقدر دو کمان بلکه از آنهم نزدیکتر شد: جدّا تصور این مفاهیم از عهده ذهن ما خارج است فقط می توانیم حیرتی بنمائیم و حدسی بزنیم! چرا نزدیک شد و آنقدر هم نزدیک که باندازه درازی یک دست، در دسترس قرار گرفته باشد؟ آیا مثلاً از همان دورها نمی شد این وحی را نمود؟ اینها بنظر تمثیل می آید و جنبه نمادین دارد.
این آیات به وضوح دلالت دارد که پیغمبر ما(ص) چنان به وضوح و چنان کامل، واسطه وحی را ملاقات کرد که هیچ شکی برای خودش نماند که مثلاً شاید سراب باشد، یا توهم باشد یا فکر و خیال باشد. بلکه او را نزدیک و با تمام جزئیاتش دیده و آنگاه بود که:
پس وحی کرد به بنده او آنچه را که وحی کرد: اینکه چه وحی کرد معلوم است. معارفی گرانقدر از الهیات و آخرت، احکام، و غیره که سبب حیرت و حتی واکنش منفی بسیاری از مخاطب های اولیه شد که گوشه ای از شرحش را در آیات قبلی دیدیم. اما اینکه چگونه وحی کرد، اینطور که از آیه پیداست بطور مستقیم و بدون هیچگونه شائبه ای. در کمال صراحت که جای هیچ شکی در آن نباشد و بطور کامل و تمام. (بطوری که از آیات دیگر در سوره های دیگر فهمیده می شود)
دل، دیده اش را تکذیب نکرد: ما خورشید را بصورت دایره ای می بینیم که قطرش حدود بیست سانتیمتر است و هنگام اول طلوع و آخر غروب قطرش را پنجاه سانتیمتر می بینیم. اما عقل ما این دیده ما را تکذیب می کند و می گوید اولاً دایره نیست و کره است. ثانیاً بیست سانت و پنجاه سانت نیست بلکه میلیونها کیلومتر است. یعنی رویت ما از خورشید، هم ناقص است و هم مجازی.
رؤیتی که پیغمبر از فرشته وحی داشت کامل و بی نقص و حقیقی بود که می فرماید عقلش دیده اش را تکذیب نکرد. اما اینکه چطور بود، فعلاً که به عقل اعقل عقلای ما و اعلم علمای ما هم نمی رسد. تصور هم نمی شود که هرگز برسد زیرا باید ظرفیتی مانند آنحضرت داشت تا بتوان تصورش را نمود.
البته در اینجا یک نکتۀ دیگر هم هست.
پیغمبران با ما فرق دارند. مثلاً اینکه انسان بالغ حالتهای جنسی را می فهمد، اما شخصِ نابالغ آن را نمی فهمد، مربوط به این است که در بلوغ، یک حالت و یک ظرفیت جدیدی به آدمی اضافه می شود که قبلاً نبوده. به همین قیاس می توان گفت که پیغمبران به یکنوع بلوغ انسانیتی رسیده اند که برای ما قابل درک نیست و لذا ممکن است چیزهائی را «ببینند» که ما اساساً نتوانیم.
آیا بر آنچه دیده، با او ستیزه می کنید: ما که به این آیات ایمان داریم، و بیش از هزار و چهارصد سال از آن زمان می گذرد، و علم و تمدن و تکنولوژی اینهمه پیشرفته کرده، آیا می توانیم تصوری از نوع این «دیدن» داشته باشیم؟ مخاطب های 1400 سال قبل که جای خود داشتند. عده ای تکذیب و مجادله می کردند چون برایشان دور از ذهن بود. عده ای تکذیب و مجادله می کردند چون در محتوای وحی چیزهائی بود که برای منافع ظالمانه آنها ضرر داشت. عده ای هم تکذیب و مجادله می کردند چون می دیدند سایرین چنین می کنند. لذا مجادله با آنحضرت راجع به آنچه که آنحضرت می دید امری بود شایع لذا در ادامه سوره شرح بیشتری می دهد و می فرماید:
و البته یکبار دیگر نیز او را دیده – نزد آن درختِ سدرِ انتهائی: از اینجا معلوم
می شود این وحیی که در این سوره مطرح می شود وحی اول نبوده. لااقل وحی دوم بوده. و شاید هم وحی چندم. منتها اگر وحی از نوعِ دیدن و دریافت رودررو ملاک باشد، این وحی دوم بوده. دیگر اینکه از اینجا معلوم می شود دفعه قبل او را در نقطه ای دیده، که نقطه نسبتا دوری بوده، در آیه میفرماید «سِدرستان»ی (کُنارستان)ی بوده که که نزدش باغستانِ اطراقگاه بوده.
طبعا این «سِدرستانی که نزد باغستانِ اطراقگاه» بوده، می باید برای مخاطب های اولیه مفهوم بوده باشد که اعتراضی نکرده اند (زیرا اگر اعتراض کرده بودند توسط دشمنان آنحضرت با درشت نمائی و یک کلاغ چهل کلاغ به ما میرسید، که نرسیده) لذا با توجه به وضعیت سوق الجیشی مکه، که یک جائی مانند سلفچگان بوده که تلاقیگاه چند مسیر تجاری بوده، می باید یک اطراقگاهی (با کاربریِ کاروانسرا) داشته باشد که آیه میگوید چنین چیزی بوده که طبعا می باید خارج از مکه ولی نه چندان دور از آن بوده باشد، و خود این اطراقگاه جنب یک جنگل-مانندِ حاوی درختانِ سِدر (کُنار) بوده، و دیدار اول فرشته وحی برای آنحضرت از آنجا شروع شده، که جبرئیل از آنجا به آنحضرت نزدیک و نزدیکتر شده تا به فاصله دو کمان (مثلا دو متر) رسیده.
هنگامی که آن درخت سدر را پوشانده بود آنچه پوشانده بود چشمش به کجی نرفت و طغیان هم نکرد: چشمش به کجی نرفت یعنی اینکه آنچه که دید چشمش را نزد. مثلاً نور وقتی که شب در جاده هستید و یک اتومبیل از مقابل می آید و نور بالای خود را ناگهان روشن می کند چشم را تا حدودی می زند و آدمی چشمش را بر می گرداند.
از اینجا معلوم می شود ظرفیت شخصیتی و روحی پیغمبر چنان بوده که آنچه دیده، چشمش را نزده. و از طرف دیگر چشمش طغیان هم نکرده. یعنی چیز اضافی ندیده (مثلاً ما که سراب را می بینیم چشم ما طغیان کرده. یعنی چشم ما چیزی را می بیند اما آن چیز واقعاً وجود ندارد) باین ترتیب پیغمبر آنچه را که دیده، تحمل دیدن آنها را داشته و آنچه که دیده، مهم بوده و دیدن آن کار هر کسی نبوده است.
بطور حتم بعضی از آیات بزرگ پروردگارش را دید: خداوند در قرآن آسمانها و زمین را جزء «آیات» خود ذکر می کند. می دانیم که خورشید یک جزء بسیار کوچک از آسمانهاست. و لذا داخل مفهوم «بعضی از آیات بزرگ پروردگارش» نمی شود.
اهمیت مطلب از آنجا بیشتر معلوم می شود که توجه کنیم که ما نمی توانیم بیش از چند ثانیه رویت خورشید را (که ابداً داخل مفهوم «آیات بزرگ پروردگار» نمی شود) تحمل کنیم و اگر اصرار کنیم کور می شویم.
از اینجا گوشه ای از عظمت آنحضرت مکشوف می شود که «آیات بزرگ» پروردگار را می دید. همچنین از اینجا فهمیده می شود که آن چیزهائی که آن درخت سدر را پوشانده بود، چیزهائی بود بسیار جذاب و مشغول کننده و قوی و خیره کننده اما پیغمبر ما (ص) بعلت شخصیت قوی خویش همچنان پابرجا و استوار ماند و مانند پروانه نبود که جذب لامپ پر نور می شود و بسویش می رود و بالاخره نابود می گردد. بلکه آنحضرت آن همه را دید و چون بالاتر از آنها بود، نه چشمش را زد و نه «سراب» دید.
از روی این قرائن می توان گوشه ای از عظمت و ظرفیت های آنحضرت را فهمید و با توجه به آن می توان درک کرد که چرا او و فقط او مفتخر به این افتخار یعنی دریافت این وحی شده است تا هزاران سال میلیاردها نفر بیایند و بروند و در جاده ای قدم بگذارند که او ساخته و در نوری بزیند که او برافروخته! این سوره تنها سوره ای از قرآن است که این «درصد» زیاد از کل سوره را به موضوع وحی پرداخته است.
در بعضی سوره های دیگر، اشاره های کوتاهی به جنبه های مختلف وحی شده است. در آنها، معمولاً مطالب مربوط به وحی در آخر آمده. اما در این سوره در اول آمده، علت آن نیز بنظر روشن می آید. مثلاً در سوره تکویر، مطالب بسیار تکان دهنده ای درباره قیامت ذکر شده و چون ممکن است مخاطب تعجب کند، در انتها توجه او را به این نکته جلب می کند که اینها «وحی» است. یک حرفهای معمولی نیست. اما در این سوره چون بُعد آموزشی قوی دارد، موضوع وحی را در اول آورده که در ابتدا حجیت و صحت قطعی مطالب ارائه شده را یادآوری کرده باشد.
ترجمه تفسیریِ آزاد
بسم الله الرحمن الرحيم
قسم به ستاره هنگاميکه فرود آمد (1) كه این پیامبر که همنشين شماست نه گمراه شد و نه براه باطل رفت (2) و از روي خواهش نفس نیز سخن نميگويد (3) آن پدیده ای که از آن یاد میکند چیزی جز وحيي نیست که به او ميشود (4) آن وحی را صاحب نيروهايي پر شدت به او منتقل میکند (5) هموكه صاحب عقل کامل است و بر جایگاه رفیع خویش استوار است (6) او در هنگام وحی بر بالاترين افق بود (7) سپس نزديک شد و نزديک تر شد (8) تا اينکه به اندازه دو کمان و بلکه نزديکتر رسيد (9) آنگاه به او که بنده و پیامبرِ خدا است، وحي کرد آنچه را که وحي کرد (10) دل این پیامبر آنچه را که ديد دروغ نپنداشت (11) ای مردم! آيا بر آنچه این پیامبر همواره مي بيند با او مجادله مي کنيد؟ (12) و البته يکبار ديگر نيز فرود آمدنِ فرشتهء وحی رسان را به وجهی خاص ديده بود (13) كنار همین درختزار انتهائيِ پر از درختان سِدر (14) که جایگاه اطراق کاروانیان است (15) هنگامي که آن درختان سدر را پوشانده بود آنچه که پوشانده بود (16) چشمش به کجي نرفت و مانند سراب نیز نبود که بیش از واقعیت ببیند (17) براستي كه بعضي از نشانه هاي بزرگ پروردگارش را ديد (18)