پیش تفسیر
1 – استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)
اول (چنانکه بارها و بارها دیده اید) عصاره محتوای سوره را استخراج میکنیم:
طرز استخراج عصاره محتوای سوره (یعنی «درس» سوره) درقسمت اول نشان داده شده که مطابق ذیل است:
درس: پيامبران با مردمي مواجه بودند که از خداوند وآيات و الطافش غفلت داشتند و آخرت و پيامبران را تکذيب ميکردند و در نتيجه در دو جهان زيانکار گشتند.
برآیند درسِ فوق و متن پاراگراف درب خواهد بود، به شرح ذیل:
درب: قوم نوح و اقوام پس از نوح پيامبرشان و آخرت را تکذيب نمودند و نابود شدند. ای پیامبر ! دو پیامبر قبل از تو نیز همین مشکل را داشتند و بطور کلی ، گروندگانِ پیامبران ، پس از مدتی دچار همین مشکل میشدند.
2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)
ریز کردن پاراگراف تا حد امکان:
1
وَ َلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿23﴾ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿24﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ ﴿25﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿26﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿27﴾ فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿28﴾ وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ﴿29﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ ﴿30﴾
ریزدرب: ذکر قوم نوح که یکی از مصادیق واضح فوق است.
2
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿41﴾
ریزدرب: ذکر قوم پس از نوح که آنهم یکی از مصادیق مطلب فوق است.
3
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ ﴿42﴾ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ ﴿43﴾ ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ ﴿44﴾
ریزدرب: ذکر اقوام پس از قوم نوح که مثال هایی برای مطلب فوق میباشند.
4
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿45﴾ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ ﴿46﴾ فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿47﴾ فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ ﴿48﴾
ریزدرب: ذکر قوم فرعون که مثالی برای مطلب فوق است
5
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿49﴾ وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ ﴿50﴾ يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿51﴾ وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ﴿52﴾ فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿53﴾ فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ ﴿54﴾
ریزدرب: ای پیامبر! تکذیب و مخالفت با پیامبران امر عجیبی نیست (همیشه بوده) لذا، با اینها تا مدتی صبر کن، درست میشود.
تقطیع:
در فوق دیده اید که ما پاراگراف را به تعدادی «ریزپاراگراف» تجزیه کرده ایم.
اصلی-فرعی
قسمت هایی را که می بینید فوقا با حروف پر رنگ (بولد) کار کرده ایم، اصلی است.
لُبّ مطلب:
با توجه به ریزپاراگراف ها، و ریزدربها، و جمع بندیِ ریزدرب ها، همان درب پاراگراف که فوقا می بینید حاصل خواهد شد و البته توجه دارید که درب مذکور از راه محاسبه استخراج شده است.
3 – از اول تا اینجا
در پاراگراف 1 مؤمنان را مژده میدهد که وارث فردوس میباشند و در آن جاودان خواهند بود . به عبارت دیگر خداوند دارد به آن دسته از مسلمانان که استعداد بیشتری برای صعود درنردبان فضیلت ومعنویت دارند ، «برنامه» ای برای خودسازی و«ورزش معنوی» میدهد و مراحل قبلی و بعدی آفرینش انسانها را به اشاره به یاد می آورد که ببینید درآفرینش شما چه ظرائف ودقایقی بکاررفته ! اینها را ازپروردگارتان دارید ، آیا سزاست به توصیه های همان پروردگار (که بـه نفعتان هم هست) بی اعتنائی کنید؟ و فرستاده اش راتکذیب نموده ، و نامهای ناصحیح بر او بگذارید ؟ و نیز برخی از نعمتهایی که همه انسـانها مستمرا از آن استفاده میکنند (بطوری که عادتشان شده) را یادآوری فرموده ، با این زمینه که ای انسان ها ! خداوند همان کسـی است که اینهمه آیات ونعمتها را از او دارید ، آیا آن رفتارها نسبت به فرستاده اش سزا است؟
در این پاراگراف می فرماید: ای کافران! درصورتی که میخواهید آن چیزهائی راکه باید به آنها توجه کنید مورد بی اعتنائی قراردهید ممکن است به عاقبتی دچارشوید که قوم نوح و اقوام برخی پیامبران دیگر دچارش شدند. و ضمنا به پیامبر میفرماید دنبال پیشرفت امور رسالتت بطور معجزه آسا نباش ، امتهای سابق هم راه تفرقه پیمودند، لذا فعلا مخالفانت را به حال خویش واگذار.
4 - سوالات
1 – در آیه 30 ، «ان» چه ماهیتی دارد؟ (نافیه؟ یا ...؟)
2 – با توجه به آیه 27 ، وحی چه نقشی در تکامل حیات انسانی دارد؟ و با توجه به اینکه اینک درِ وحی بسته شده ، نقش مذکور هم تعطیل شده؟
3 – در همان آیه ، « کلّ» یعنی چه؟
4- در آیه 40 فاعل «قال» کیست؟
5- منظور از «قرن» (آیه42) چیست؟
6- در این پاراگراف یکی از قوانین حاکم بر جوامع بشری ذکر شده است، آن را پیدا کنید.
7 - «فبعدا للقوم الظالمین» (آیه 41) یعنی چه؟ (نوعی اظهار خشم به معنی رحمت ما از قوم ظالمان دور باد؟ یا...؟) «فبعدا لقوم لا یومنون» (آیه 44) چطور ؟
8 – آیه 44 چه موقعیتی دارد؟(جمع بندی؟ یا . . ؟)
9 – چرا در باره حضرت موسی به سلطان مبین و فرعون و مشکلات رسالتش با آنهمه جزئیات اشاره فرموده اما راجع به حضرت عیسی به وجود خود آن دو بزرگوار و اینکه خود وجود آنها «آیه» بوده متمرکز شده؟
10 – در آیه 50 چرا بجای «الی» نفرموده «فی»؟
11– ذکرِ رفاه اعطا شده به حضرت عیسی و مادرش در اینجا برای چیست؟ (دلداری؟ وعده تلویحیِ تغییر وضعیت پیامبر و پیروانش در آینده نزدیک؟ یا....؟)
12– چرا حضرت عیسی را به عنوان «پسر مریم» ذکر فرموده؟
13– ظرف زمانیِ موضوعِ ماوی دادن آن دو بزرگوار (آیه 50) چه زمانی است؟
14 - در آیه 50 ، چرا از آن محیط مطلوب ، فقط آن دو مشخصه (آرامش و گوارائی آب) را ذکر فرموده؟
15 - «عابدون» (آیه 47) یعنی چه ؟ (مطیعون؟ یا . . ؟)
16- «عالین» (آیه 46) از نظر چه کسانی؟
17 – در آیات 45 تا 50 ، موضوع شهروند درجه 1 و درجه 2 را در کجا می بینید؟
18 – مخاطبان آیه های 51 و 52 معلوم است ، ظرف زمانیِ خطاب مذکور چه زمانی است؟
19 – ظرف زمانیِ اتفاقِ موضوع آیه 53 چه وقت است؟
20 – منظور از «طیبات» چیست؟ آیا طیبات چیزهای معلومی است یا بسته به اقوام و زمان ها و فرهنگ های مختلف ، ممکن است فرق داشته باشد؟ (جواب با ذکر دلیل)
5 – زاویه با تفاسیر رایج
یک نمونه جالبِ خطای همه مفسران در اثر بی توجهی به ترتیب نزول
کلمه «مبتلین» میتواند هم صیغه جمع برای اسم فاعل و هم برای اسم مفعول باشد،
تقریبا تمام مفسران و مترجمانِ مهم ، کلمه مبتلین را به وجه فاعلی گرفته اند که ذیلا ترجمه هایشان را نقل میکنیم :
« ...... و ما بندگان را به اینگونه حوادث آزمایش خواهیم کرد » و « ...... و به یقین ما آزماینده (بندگان)ایم » و « .... وما آزماینده بوده ایم » و « ....... و قطعا ما آزمایش کننده بودیم » و « and we are the one who put men to trial »
اما وجودِ «اِن» اگر آن را نافیه بدانیم – که وجه غالب آن هم همین است زیرا هیچ محلی برای شرطیه بودن آن ندارد ـ مانع است از اینکه مبتلین را صیغه جمع اسم فاعل بدانیم زیرا در آن صورت این معنی را خواهد داشت که خداوند از مبتلاکنندگان نیست ، در حالیکه هست ، زیرا فرموده اذ ابتلی ابراهیم . . . . و فرموده ان الله مبتلیکم بنهر . . . . (و موارد زیاد دیگر )
لذا موضوع را اینطور حل کردند که برای «اِن» یک معنی شاذّ و نادر پیدا کردند ( به مفهومی که در آیه 10 سوره قصص آمده ) و پرونده مطلب را بستند و ترجمه های فوق را بجا گذاشتند .
اما اشکالی که دارد این است که «لِ» تاکید روی کلمه «لمبتلین» چه میشود؟ زیرا مقام ، مقامِ تاکید نیست . خداوند برای اینکه بگوید من ابتلا دهنده هستم نیاز به «لِ» تاکید ندارد (چنانکه هم در دو مورد فوق – ابتلای ابراهیم و ابتلای به نهر – و هم در موارد بسیار زیاد دیگر - این مفهوم را بدون کوچکترین تاکیدی فرموده)
اما ، اگر به ترتیب نزول به قرآن نگاه کنیم می بینیم خداوند در باره اقوامی که از حدّ گذرانده و راجع به پیامبرانشان و پیروان آنها وارد فاز عملی و تعرض جدی شده اند (تا قبل از سوره مومنون) این سخنان را فرموده است :
در سوره شمس (که در اوایل نزول است) : فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها و لا یخاف عقبیها
در سوره دخان در قضیه فرعونیان : فما بکت علیهم السماء والارض و ما کانوا منظرین
در سوره زخرف : فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعین فجعلنا هم سلفا و مثلا للاخرین
در سوره سباء و پس از ذکر عاقبت آنها : ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی الا الکفور
چنانکه دیده میشود راجع به آنها این تعابیر بکار رفته :
راجع به نتیجه هلاکت جمعی آنها نگرانیی نداریم ،
هلاکت جمعی آنها برای آسمان و زمین اهمیتی ندارد ،
آنها بعد ازهلاکت به پیشینیان تبدیل و مایه مَثَل (یا عبرت) آیندگان شدند ،
آنها به چیزی که سزایشان بود رسیدند .
با توجه به آنچه تا کنون گفته شد ترجمه آیه ، در صورت مفعولی گرفتن آن کلمه ، اینطور میشود : البته در آن نشانه های مهمی هست و البته ما جزء مبتلا شدگان نبودیم .
وبه زبان ساده تریعنی: البته آن کسی که به گرفتاری افتاد ما نبودیم. (که هم مفهوم با این مصراع است: بر دامن کبریاش ننشیند گَرد)
اگر کسی قرآن را به ترتیب نزول بررسی کند این «خط» را به سهولت «میگیرد» و می شناسد و وقتی در سوره های متاخر جملاتی هم مفهوم با مفاهیم قبلی دید آنها را به درستی درک میکند و در معنی آنها دچار اشتباه نمیشود.
اما اگر ترتیب نزول را سر لوحه کار خود قرار ندهد اساسا این «خط» را «نمیگیرد» و ممکن است اشتباه کند که چنانکه دیدیم تقریبا تمام اشخاص قَدَر هم در این مورد مشخص به اشتباه افتادند (که منحصر به این مورد هم نیست و نظایر زیادی نیز دارد)
دلیلِ خطا بودن ترجمه و تفسیر فوق همان است که در بالا عرض شد یعنی ترجیحِ معنیِ فاعلیِ کلمه مبتلین به معنی مفعولیِ آن ، که سبب دو خطای دیگر هم شد ، و البته خودِ دلیل این ترجیح هم بی توجهی به رعایت ترتیب نزول است .
یک جمله سه کلمه ای ( ان کنا لمبتلین ) و سه خطا در ترجمه اش؟! («لِ» تاکید غیر ضرور، و «اِنِ» دارای کاربرد شاذّ، و انتخاب صیغه فاعلی بجای مفعولی)
اما اگر مبتلین را مفعولی و اِن را هم نافیه میگرفتند به مفهومی می رسیدند که با آنهمه آیات قبل و بعد خویش که همه در مفهوم «بر دامن کبریاش ننشیند گرد» مشترکند هم مفهوم و ضمنا دلنشین و مقبول بود.
چرا تقریبا همه مفسرین و مترجمینِ مهم ، دچار این خطا شدند؟
سوال فوق فقط یک جواب دارد: در نظر نگرفتن ترتیب نزول
البته این را هم بگویم:
چندی پیش این تکه را در یک گروه قرآنی گذاشتم، واکنش منفی زیاد و پر حجم بود، جواب نهائی من نیز چیزی بود که در ذیل می آید، که پس از آن سکوت کامل حکمفرما شد:
1 - کار من شبیه کار مندلیف است
او نگاه به کلان و به «کلیت» داشت، و متوجه قانون هایی شد که در کلیت پیدا کرد، آنگاه یافته هایش را مرتب کرد، و آن یافته ها را در اجزاء دنبال کرد و برخی چیزهایی را در جستجو نیافت و لذا جدولی ترتیب داد که نشان میداد انتظار دارد آن چیزها بعدا کشف شود، که شد
درس و درب ها و زیردرب ها در کار من چنین است و از آن ها چیز هایی در می آید که تاکنون موجود نبوده
مثلا در همین موردِ مانحن فیه درس و درب چنین است:
درس: پيامبران با مردمي مواجه بودند که از خداوند وآيات و الطافش غفلت داشتند و آخرت و پيامبران را تکذيب ميکردند و در نتيجه در دو جهان زيانکار گشتند.
درب: قوم نوح و اقوام پس از نوح پيامبرشان و آخرت را تکذيب نمودند و نابود شدند. ای پیامبر ! دو پیامبر قبل از تو نیز همین مشکل را داشتند و بطور کلی، گروندگانِ پیامبران ، پس از مدتی دچار همین مشکل می¬شدند
برای مبتلین در آیه 30 مذکور دو معنی ارائه شده :
الف : قاطبه مفسران و مترجمان : ابتلاء دهنده
ب : من : ابتلاء پذیر
انصافا به درس و درب کدام بهتر می نشیند و بهتر فیت میشود؟
2 - این معنی ای که اختیار کرده ام ماحصل روشم است که از کلان به خُرد می آیم و در این راه از ابزارهایی سود می برم که خودم آنها را از طریق دقت در قرآن ساخته ام (مانند درس و درب و ترتیب نزول محتوائی و تاریخ سالهای نزول وحی که مستخرج از قرآن است و . . )
اگر در کل قرآن دقت کنیم یک مفهومی وجود دارد که کافران از ماسبقت نمیگیرند، یعنی کافران موفق نمیشوند خواسته های ما را متوقف نموده و خواسته های مضاد با آن را پیش ببرند (ماسبقونا - و جملات دیگری که در قرآن به این معنی باشد که بسیار زیاد هم هست) این مفهوم در قرآن بسیار مکرر شده بطوری که یکی از مواضع ثابت قرآنی است و معنیی که در باره کلمه مبتلین اختیار کرده ام با این موضع گیری ثابت قرآنی نیز جور است
3 - فرض کنید ما عربیِ کمی بلدیم و معنی کلمه مبتلین را نمیدانیم ، و از روی تعمق در متن میخواهیم معنی آن را کشف کنیم،
میفرماید ان فی ذلک لایات و ان کنا لمبتلین
خب آنرا میتوانیم اینطور هم بخوانیم : ان فی آیات23 الی29 لآیات و ان کنا لمبتلین
در اینصورت برای معنی یابیِ ان کنا لمبتلین باید به صفاتی از خداوند که در آیات 23 تا 29 ذکر شده توجه کنیم :
صفات مذکور اینها است : هادی، و مرسِل، و وحی کننده، و ناصر رسل، و معلم کشتی سازی، و برنامه ریز مسافرت نوح، و تلقین کننده اذکار عبادی به او،
آیا معنیی که من در انتهای آیه 30 اختیار کرده ام (که در مصراع بر دامن کبریاش ننشیند گرد متجلی است) بهتر به این صفات میخورد یا معنی ای که قاطبه مفسران و مترجمان اختیار کرده اند؟
4 - همین مطالعه ای که در قسمت قبل نمودیم و افعال و صفاتی از خداوند را که در آیات 23 تا 29 آمده ، مورد دقت قرار دادیم و برای کلمه آخرِ آیه 30 از آیه مایه و الهام گرفتیم ، در آیات 31 تا 54 همان سوره نیز میتواند همان نقش را برای ما ایفاء کند و از آیات اخیر نیز خدائی تصویر میشود که با صفت اختیار شده توسط من برای کلمه مبتلین تناسب بیشتری دارد تا معنی ای که همه مفسران و مترجمان اختیار کرده اند
5 - همچنین است سایر قطعات سوره مومنون مذکور
6 - ونیز محتوای همه سوره های مرحله ششم و هفتم (ر. ک. ترتیب نزول در سایت)
7 - و نیز اسماء و صفات پرتکرار الهی که در قرآن آمده ، از قبیل عزیز و قدیر و مالک و علیم و حکیم و رحیم و رحمان و خالق که بسیار پر تکرار میباشند ولذا میتوان گفت که خداوند میخواهد مردم او را آنطور بشناسند ، و معنیی که من اختیار کرده ام به این نوع صفات الهی که اکثریت مطلق دارند نزدیک تر است تا صفاتی که صیغه فاعلی ابتلاء تداعیش میکند
8 - واساسا معنی ای که قاطبه مفسران و مترجمان اختیار کرده اند تابعِ (ودر طولِ) معنی ای است که من اختیار کرده ام
یعنی اینکه معنیی که من به آن راه یافته ام ، فائق است بر معنیی که قاطبه مفسران و مترجمان اختیار کرده اند
9 - بحثی در اعراب مبتلین
این موضوع از چند راه قابل ورود است :
1) دو کلمه صالحین و خالدین که به صیغه تثنیه هست که اولی در اواخر سوره تحریم و دومی در اواسط سوره حشر هست که نوعا آن را به حالت صیغه جمع میخوانند
من از روی کنجکاوی به طریقه نامحسوس تعداد زیادی آدم های مومن مسجدرو و قرآن خوان و متعبد را در این موردِ خواندن صحیح این دوکلمه در حالیکه متوجه منظورم نبودند امتحان کردم و اکثریت غالب شان آن را غلط میخواندند
در اواخر دهه 60 در یک جلسه رسمی بودم و آقای عزیزی نامی که پیرمرد روحانیی بود و در آن موقع قائم مقام مدیر کل دادگستری استان مرکزی بود و بطور خبری که ، حتی در همین اواخر هم علیرغم بازنشستگی از شغل دادگستری اش هنوز هم یکی از مقامات تاثیر گذار در وقایع انتخابات (آن بخشی که به شورای نگهبان مربوط میشود) هست ، این آقا کم کسی نیست در عالم روحانیت و در آن جلسه سخنران بود و ضمن سخنرانی اش کلمه «ثم» در آیه «مطاع ثم امین» (سوره تکویر) را به ضم ث خواند
همین حالا هم همه ما کلمه منحصر را به کسر ص تلفظ میکنیم در حالیکه به فتح است
مثالها در این باب زیاد است اما مخاطبان این نوشتار نیاز به پرگوئی ندارند و اشاره ای آنها را کافیست
2) حتما بسیاری ،نماز های آقای رفسنجانی مرحوم را در نمازهای جمعه (آن موقعی که میخواند) را قاعدتا می باید بیاد داشته باشند
حتما یادشان می آید که اعراب های قرائت آن مرحوم چقدر محل اشکال بود
از این نوع مثال ها هم کم نیست
3) بچه که بودم بسیاری کلمات را می شنیدم و طبعا سوالی هم نمیکردم ، مانند میسکیتی و مینندی و کشکلاتی و . . . ، بعذا فهمیدم منظور از آنها مسقطی و من عندی و تشکیلاتی و . . . است
یعنی اینکه یک مکانیزم هائی وجود دارد که در محاورات مردم مسقطی را میسکیتی و من عندی را مینندی و تشکیلاتی را کشکلاتی میکند والبته این یک بحث های علمی میبرد که اصلا در تخصص من نیست ولی میدانم که در همه زبانها چنین چیزهایی هست و حتی در فارسی فصیح هم اختلاف در تلفظ پیل و فیل داریم و هردو صورتش در کتابهای مشهور هست و یا همین فارسی و پارسی و . . .چطور شد که آخر آیه 30 مومنون از جنس فولاد آبدیده بوده و قبل از اعراب گذاری تحت تاثیر شماره های فوق قرار نگرفته!!!
4) میدانم و میدانید که بخش پرصفحه ای از کتاب های موسوم به علوم قرآنی به تاریخچه طرز جمع آوری و کتابت و اعراب گذاری و مقوله های مرتبط با این عناوین اختصاص دارد
نیز میدانیم که اخیرا سخنرانی ها و مقالات و پایان نامه های زیادی در این مقوله ها ارائه میشود (نمونه اش هم سخنرانی آقای کریمی نیا در همین پریروز (30/1/96)
چرا اینطور است؟ زیرا که این نوع مطالب مجهولات دارد و محل سوال هایی است
در هرحال هرچه بود و هرچه هست ، این قطعی است که این خوانش ها محل اجتهاد است ، حالا چه شده که قدیمی ها میتوانستند در این نوع مقوله ها نظر اجتهادی داشته باشند و ما نمیتوانیم؟ در هرحالی که از آنان به قرآن داناتر میباشیم؟
5) چنانکه در بالاتر گفته ام ، اصلا بجای مبتلین در آیه مذکور بگذارید ایکس!
آن ایکس (با توجه به استدلال هائی که فوقا عرض کرده ام ) همان معنیی را باید بدهد که حالت مفعولیِ ریشه ابتلاء میدهد
6) فرمایش استاد دکتر واله (که خیلی مورد احترام من هستند) که میفرمودند مردم صدر اسلام خیلی به کوچکترین چیزهای مربوط به قرآن اهمیت میدادند و لذا این خوانش فعلی به این دلیل صلب بلکه از چدن هم صلب تر است ، را ، متاسفانه نمی پذیرم و بلکه میگویم (غیر از تعداد انگشت شماری) ، اصلا چنان نبوده ، و آن مردم چندان دغدغه خاطری نسبت به قرآن که نداشتند سهل است ، بلکه راجع به خود پیامبر اکرم (ص) هم نداشتند، به دلایل ذیل :
قضیه اِفک
قضیه سعی به قتل آنحضرت (67 مائده)
قضیه بی احترامی دائمی نسبت به آنحضرت (اوائل سوره حجرات و اواسط سوره احزاب سوره صف و بسیاری آیات و سوره های دیگر)
قضیه مسجد ضرار
قضیه بی حیائی و نافرمانی علنی نسبت به آنحضرت (24 مائده)
انداختن آنحضرت در گوشه رینگ (28 مائده)
و . . . که اگر بخواهیم احصاء کنیم طولانی است اما نیاز نیست زیرا مخاطب فرهیخته است
با توجه به همه مطالبی که عرض کرده ام ، خدشه ای به تفسیرم از لحاظ مطالبی که سروران ارجمند در باب کلمه آخر آیه 30 مومنون فرموده اند ، وارد نیست
6 - پیشگوئی های تحقق یافته
ذکر داستان نوح در آیات 23 تا 30 نوعی نوید تلویحی خلاصی از مشکلات را متضمن است .
نیز ذکر فلسفه تاریخ در آیات 31 تا 44 همین پیشگوئیِ تلویحی را در بر دارد.
همچنین ذکر داستان موسی و عیسی (ع) در آیات 45 تا 52.
نیز آیه 54 که میگوید پس آنها را تا مدتي در گرفتاري شان واگذار
از این نوع بیان فهمیده میشود که قرآن برای پیامبر اکرم(ص) پیروزی
قریبالوقوع پیشگوئی نموده است که چون وقایع تاریخی، صحت پیشبینی مذکور را تایید نموده، این آیه نیز در عداد پیشگوئیهای تحقق یافته میباشد.
7 - آیات برجسته این پاراگراف
آیات 50 تا 53 در تیتر فوق قرار میگیرد، و برجستگیشان هم به محتوایشان مربوط است که در قرآن نظیر دیگری ندارد و 50 و 51 شباهت عمقی و مفهومیی با بخشی از قَسَم های سوره تین دارد.
8 - آیات مشکل
آیه های 52 و 53 از این لحاظ که مورد اختلاف شدید در بین مفسران شده تحت تیتر فوق قرار میگیرند.
ما مداخله ای در آراء آنان نمیکنیم، اما چون به ترتیب نزول کار میکنیم و به درس و درب متکی هستیم ، به سهولت آنها را فهم میکنیم و از نظر ما در آنها «مشکل»ی دیده نمیشود، همان فهمی که در قسمت آخر این قطعه تفسیری تحت عنوان «ترجمه آزاد تفسیری» ارائه کرده ایم.
9 - در این پاراگراف، کدام فقرات، فوق ذهنیات معاصران نزول است؟
(این قسمت جواب سروش و شبستری است که گفته اند قرآن فوق ذهنیات مخاطبان اولیه ندارد)
آیات 23 تا 30 به اقوامِ درگذشته مربوط است، و علم باستانشناسی آنقدر پیشرفت نکرده که جزئیات احوالات آنها را بدانیم، لذا، آیات مذکور فوق ذهنیات ما است جه رسد به عرب 1400 سال قبل.
همچنین است آیات 31 تا 41.
نیز آیات 42 تا 44.
و آیات 45 تا 48.
10 - مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی میداشتند؟
در باره آیات این پاراگراف ، حتی امروز نیز ، با توجه به معانی والای آن ، حتی برخی مفسران هم ، درک مقبولی از آن ندارند ، چه رسد به مخاطبان اولیه ! در عین حالیکه کلماتی که در این پاراگراف بکار رفته، در این هزار و چند صد سال، از لحاظ تحت اللفظی، تغییر معنای قابل توجهی نیافته اند!
11 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟
فلسفه تاریخ!
12 – کدام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟
در این پاراگراف آیاتی وجود دارد که برخی از فقرات آنها در سوره های قبلی (قبل و بعد نسبت به این سوره و بر اساس جدول ترتیب نزول ما) آمده، اما با تفاوت در لغت و الفاظ، لذا اگر بگوئیم قبلا نیامده، ناصحیح است، و اگر بگوئیم آمده، باز هم ناصحیح است، از جمله این نوع آیات، آیه های 23 و 26 و 32تا41 ، و 45تا49، و 54 است و بقیه آیات پاراگراف «برای اولین بار» است.
13 – در این پاراگراف کدام آیات حاوی «محورهای ثابت کلام وحی» است؟
ارزش تفسیریِ این بخش از دو لحاظ زیاد است:
1 – از لحاظ تفسیر موضوعی، چون آیات هر موضوع از ابتدای نزول وحی به ترتیب در یک فایل جمع آوری خواهد شد، یک گنجینه بسیار با ارزش خواهد شد که مورد نیاز هر قرآن پژوه خواهد بود.
2 – از لحاظ تفسیرِ معروف به «تفسیر قرآن به قرآن» نیز، از آنجا که در هر عنوان، تقریبا تمام آیاتِ هم محتوا جمع آوری شده اند، هر قسمت میتواند از لحاظ هم افزائیِ فهمِ قسمت های دیگر کمک باشد، و مغز تفسیرِ قرآن به قرآن هم همین است.
نوح – قوم نوح
وَ َلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿23﴾ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿24﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ ﴿25﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿26﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿27﴾ فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿28﴾ وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ﴿29﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ ﴿30﴾
فلسفه تاریخ
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿41﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ ﴿42﴾ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ ﴿43﴾ ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ ﴿44﴾
موسی، پیامبر قوم فرعون
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿45﴾ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ ﴿46﴾ فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿47﴾ فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ ﴿48﴾ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿49﴾
حضرت عیسی
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ ﴿50﴾
فلسفه تاریخ
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿51﴾ وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ﴿52﴾ فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿53﴾ فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ ﴿54﴾
شرح مختصر
کلید های تفسیری
بحث متنی
1 – در ابتدای آیه 53 تغییر مخاطب رخ داده،
2 – نیمه دوم همان آیه «پرانتزی» است.
3 – عبارت «امة واحده» در آیه 52 نیز پرانتزی است.
باز هم «کشتی» نوح
قبلاً در سوره قمر، به تناسب بحث، درباره «کشتی» نوح عرضی کردهایم.
هر چه بوده، نوع بشر هنوز به این خودباوری نرسیده بوده که «میتوان روی آب هم راه رفت» و «نوح» اولین شخص است و طبق آیه 27، معلم او نیز «وحی» بوده است.
بطور کلی، همه علوم بشر، مستقیم یا غیرمستقیم ریشه در وحی دارد، و این بحث مفصلی است که البته اینجا جای پرداختن به آن نیست.
«وحی»، در اینجا ، با توجه به معنیِ متنی، «آموزش» و «انتقال تکنولوژی» است.
«فوران تنور»
«فارالتنورِ» ذکر شده در آیه 27 ظاهراً باید علامتی بوده باشد که پس از رویت آن، نوح میباید شمارش معکوس پر کردن کشتی و آماده شدن برای حرکت روی آب را آغاز میکرد.
مگر آنان که «آن قول»که بر آنان رفته
راجع به آن «قول» که بر آنان رفته بود، در سوره احقاف و سپس در سوره یس عرضی کردهایم که رجوع به آنها را انتظار داریم.
«فلسفه تاریخ»
«امت واحده» یعنی چه؟
اساساً بهتر است سؤال را اینطور مطرح کنیم که «امت» یعنی چه؟
از آیه 44 همین سوره فهمیده میشود امت به «پیروان یک رسول خاص در زمان حیات و دعوت او» گفته میشود.
بنابراین «امت واحده» یعنی پیروان یک پیغمبر که در زمان حیات و دعوت او به تعالیم او تسلیم شده و در مقابل قانون تعالیم او خود را یکسان میدانستند.
اما آنچه در آیه 53 مورد بحث است، اتفاقی است که پس از پایان دوره آن پیامبـــران اتفاق میافتاد. اتفاقی که میافتاد این بودکه عدهای خود را از «امت واحده» (مســـاوی بودن در مقابل قوانینی از دین متبوع که حاکم بر شئون زندگی بود) بیرون میکشیدند و خود را بالاتر از دیگـــران قرارمیدادند تا برای خویش «حقوق» بیشتر و «وظایف» کمتر قائل شوند.
این موضوع از کجا فهمیده میشود؟
1- از کلمه «امرهم» (که مربوط به امور زندگیست)
2- از کلمه «زبراً» که میتوان آن را به تفاسیر مختلف از آن قانون یکسان مربوط به امة واحده مربوط نمود)
3- از کلمه «حزب» (که به اساسنامه و مرامنامه داخلی یک گروه-اعم از نوشته یا نانوشته- اشاره دارد)
4-از «ف» در کلمه «فتقطعوا» ( که نشان میدهد این اتفاق پس از دوره «امت واحده» بودن افتاده است)
به عبارت دیگر در اینجا می فرماید که علت پیدایش کفر، این بوده که پس ازاینکه پیامبران(ع) «امت واحده» را تاسیس میکردند و آن راجا میانداختند، عده ای برای کسب امتیازات بیشتر، به «تفسیر به نفع خویش» ازقوانین آن«امت واحده» می پرداختند.
این فرایند سبب میشد «امت واحده» به چندین گروه و دسته نوظهور تبدیل شود که هریک طرفدار «تفسیر»ی- مطابق سلیقه خویش- از آن قانون فراگیر قبلی باشند و به این ترتیب تعدادی ادیان انحرافی، پس ازتاسیس و قوام یک دین اصیل بوجود می آمد.
ترجمه تفسیریِ آزاد
و نوح را بسوي قومش فرستاديم و گفت اي قوم خدا را عبادت کنيد که هيچ معبودي غير از او نداريد. آيا پروا نمي کنيد؟ (23) بزرگان کافران قومش گفتند اين جز بشري مثل شما نيست که ميخواهد بر شما برتري يابد و اگر خدا ميخواست حتمأ فرشتگاني ميفرستاد. راجع به اين از نياکان خويش چيزي نشنيده ايم (24) جز اين نيست که به جنون مبتلا شده لذا تا مدتي با او سر کنيد (25) نوح گفت پروردگارا راجع به اينکه تکذيبم کردند ياريم فرما (26) پس به او وحي کرديم که زير نظرمان و بر اساس وحي مان آن کشتي را بساز. و وقتي که امر ما آمد و آن تنور فوران کرد، اهل خود واز هر نوعي از حيوانات دو جفت به داخل آن ببر، غير از آنانکه آن قولِ فرود آمدن عذاب بر تکذیبگران بر آنان رفته، که آنان را با خود به داخل آن کشتی مبر و درباره ظالمان مرا به دعا مخوان زیرا که آنها حتمأ غرق خواهند شد (27) پس هنگامي که خودت و همراهانت در کشتي مستقر شديد بگو سپاس خداوندي را سزاست که ما را از قوم ظالمان نجات داد (28) و بگو پروردگارا ما را به منزل پربرکتي فرود آر که تو بهترين فرود آورنده اي (29) ای پیامبر! در اين داستان نوح، البته، نشانه های بزرگی هست و البته این ما نبودیم که مورد ابتلاء واقع شدیم! (30) سپس، پس از قوم نوح، قومي ديگر بوجود آورديم (31) و رسولي از خودشان به ميانشان فرستاديم که میگفت خداوند را عبادت کنيد که خدائي غير از او نداريد آيا پروا نميکنيد؟ (32) و بزرگاني از قوم آنان که کافر بودند و ديدار آخرت را تکذيب مينمودند و در زندگي اين جهان نيز به آنان رفاه داده بوديم ميگفتند اين شخص جز بشري مانند خودتان نيست. همان چيزي را ميخورد که شما ميخوريد و همان چيز ي را مينوشد که شما مينوشيد (33) و اگر شما اطاعت بشري مثل خودتان را کنيد در آن صورت حتما زيانکار خواهيد بود (34) آيا وعده تان ميدهد که وقتي مرديد و خاک و استخوان شديد دوباره براي زندگي مجدد بيرون خواهيد آمد؟ (35) چيزي که وعده تان ميدهد چه بسيار بعید است (36) زندگي فقط همين زندگي دنياست که زندگي ميکنيم و ميميريم و برانگيخته نخواهيم شد (37) اين مرد کسي نيست جز اينکه بر خداوند دروغ مي بندد و ما باورش نداريم (38) آن رسول میگفت پروردگارا در مورد تکذيبي که ميکنند ياريم کن (39) خداوند در جواب میگفت به همين زوديها به سختي پشيمان خواهند گرديد (40) پس آن صداي مهيبِ ناگهاني به حق بگرفتشان و آنگاه آنها را مانند خاشاک نموديم. و رحمت الهی را از آن قوم ظالمان دور نمودیم (41) سپس بعد از آنها اقوامي ديگر بوجود آورديم (42) هيچ قومي از سرآمد خويش نه جلو مي افتد و نه از آن عقب ميماند (43) آنگاه رسولانمان را يکي پس از ديگري فرستاديم. هرقومي که رسولشان بسويشان آمد تکذيبش کردند و ما نيز آنها را نابود کرده و پي اقوام قبلي فرستاديم و تبديل به داستانهاي گذشتگان گرديدند. و رحمت الهی را از آن قوم ظالمان دور نمودیم (44) سپس موسي و برادرش هارون را با آياتمان و دليلي آشکار فرستاديم (45) بسوي فرعون وسركردگانش. و آنها گردنفرازي ميكردند و خود را قومي بلند مرتبه قلمداد نمودند (46) و گفتند آيا ما به دو نفر بشر مانند خودمان ايمان بياوريم؟ آنهم در صورتيکه قوم آنها ما را بندگي ميکنند؟ (47) پس تکذيبشان کردند و از هلاک شدگان گرديدند (48) و ما البته آن کتاب را به موسي داديم شايد هدايت شوند (49) و پسر مريم و مادرش را نشانه اي قرار داديم و آنها را در سرزميني بلند که هموار وداراي چشمه سارهائی بود جاي داديم (50) اي رسولان! از چيزهاي پاکيزه بخوريد و عمل شايسته کنيد که من به آنچه ميکنيد دانايم (51) و اين مردم نيز که همه يکجورند و اعتقاد واحد دارند امت شما هستند، و من نيز پروردگارتان هستم، پس، از من پروا کنيد (52) ای پیامبر! بدان که آنها امر خويش را بين خود قطعه قطعه کردند، و هر گروهي به آنچه نزد خودشان بود دل خوش نمودند (53) لذا تو خیلی به کافرانِ مخالفت اهمیتی مده، و آنهارا تا مدتي در این وضعیت شان واگذار (54)