آثار قوم لوط
طرح بحث
داستان قوم لوط، هم از لحاظ نوع گناهی که داشتند، و هم از لحاظ نوع عذاب هلاکتی که به آن دچار شدند، با اقوام دیگر کاملاً متفاوت است.
داستانهای قرآنی، مانند رمان و حکایتها و مثلها نیست. برجستهترین ویژگی آنها صحیح بودن و حقیقت داشتن آنهاست. علاوه بر اینکه منظور از ذکر آنها نیز آثار تربیتیِ پس از تأثیرپذیری در مخاطب است.
یکی از داستانهای قرآنی، داستان اصحاب کهف است که غار آنها به شرحی که در تفسیرالمیزان آمده است، حدود سالهای دهه بیست قرن چهارده هجری شمسی در اردن کشف شده و مشخصات آن با مشخصاتی که در قرآن بطور اجمالی بیان نموده کاملاً منطبق است و این یکی از معجزات قرآنی است که چیزی را بگوید و هزار و سیصد و اندی سال بعد صحت آن احراز شود.
در قرآن داستانهای زیاد دیگری هم هست که هنوز آثار و مدارک آنها بدست نیامده و داستان قوم لوط از میان آنها دارای ویژگی مخصوصی است.
ویژگی مذکور این است که چنان سرنخهای واضحی در آن داستان وجود دارد که اگر آنها را پیگیری کنیم به محل تمدن آنها میرسیم و آثار باقیمانده از آنها را کشف میکنیم.
مسلمانان که اعتقاد دارند که مطالب قرآنی عین حقیقت است، میتوانند یک گروه باستانشناس سازمان داده و به منطقهای که قرآن به صراحت اشاره دارد، اعزام نموده و سرنخهای داده شده قرآنی را پیگیری نمایند. در آنصورت حتماً به نتیجه، که همان یافتن محل زندگی قوم لوط باشد خواهند رسید.
در این جریان حتی لازم است خبر چنین تحقیق و اکتشافی را قبلاً در رسانههای جهانی منتشر نموده و توجه جهانیان را به این امر جذب نمایند و همگان بدانند که سندی جز قرآن در دست نیست و فقط سرنخهای قرآنیست که دارد تعقیب میشود و طبعاً نتیجه آن نیز احراز حقانیت قرآن و تقویت ایمان مؤمنان و جذب عده زیادی از اشخاص سرگردان به این حوزه ایمانی خواهد بود.
و این یک خدمت بزرگ دینی است. مگر پیامبران نیامدهاند مردم را با ایمان کنند؟ مگر پیامبران با اذن خدا معجزه نشان نمیدادند؟ این طرز برخورد با مطلب در همان جهت است.
روش ما در این مقاله این است که همه آیات مرتبط با موضوع را ذکر نموده، و سپس موارد مشترک را استخراج و با توجه به نتیجه آن، فرضیهای پیشنهاد، و آنگاه درجۀ استحکام آن فرضیه را در شعاع آیات تست نموده، و بالاخره به نتیجهگیری نهائی برسیم. چنانکه ملاحظه خواهید فرمود:
فصل 1
آیات مربوط و ترجمه آنها
سوره قمر
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿33﴾ إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ ﴿34﴾ نِعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ ﴿35﴾ وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿36﴾ وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿37﴾ وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ ﴿38﴾ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿39﴾ وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ﴿40﴾
قوم لوط نيز هشدارها را تكذيب كردند.(33) بر آنها بادي سنگدار فرستاديم. غيراز پيروان لوط كه سحرگاهان نجاتشان داديم.(34) كه اين نعمتي از جانب ما بود.كساني را كه شكر كنند چنين پاداش مي دهيم.(35) البته آنان را راجع به پيگيري سخت خويش هشدار داده بود اما آنها به هشدارها با ترديد نگريستند.(36) و مهمانان او را براي كار زشت خواستند. پس چشمهاشان را كور كرديم و (گفتيم)عذاب و هشدارهايم را بچشيد.(37) و صبحگاهان عذاب پا برجا رسيد.(38) اينك عذاب و هشدارهايم را بچشيد.(39) و البته قرآن را براي پند آسان كرديم. آيا پند پذيري هست؟(40)
سوره ذاریات
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ ﴿32﴾ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ ﴿33﴾ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ ﴿34﴾ فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿35﴾ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿36﴾ وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿37﴾
گفتند بسوي قومي از مجرمان فرستاده شده ايم.(32) تا بر آنان سنگ هائي از گِل بباريم(33) که نزد پروردگارت براي تجاوز كاران نشاندار شده اند.(34) آنگاه مومناني را که در آن بودند بيرون آورديم.(35) و در آن فقط يک خانه از فرمانبرداران بود.(36) و در آن نشانه اي به جا گذاشتيم براي کساني که از عذاب دردناک ميهراسند. (37)
سوره صافات
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿133﴾ إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ﴿134﴾ إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ ﴿135﴾ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ ﴿136﴾ وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ ﴿137﴾ وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿138﴾
و لوط هم از فرستادگان بود.(133) هنگامي که او و اهلش را جمعأ نجات داديم.(134) مگر پيرزني را که در عذاب شدگان ماند.(135) آنگاه بقيه را هلاک کرديم.(136) و شما صبحگاهان بر آنها عبور ميکنيد.(137) و (نيز) شب ها. آيا تعقل نمي کنيد؟(138)
سوره نمل
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿54﴾ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿55﴾ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿56﴾ فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿57﴾ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ ﴿58﴾
و لوط هنگامي که به قوم خويش گفت آيا به کار زشت رو مي کنيد و مي نگريد؟(54) آيا به مردان بجاي زنان به شهوت روي مي آوريد؟ بلکه مردمي جهالت پيشه ايد.(55) جواب قوم او جز اين نبود که لوطيان را که پاکيزه جو هستند از شهرتان بيرون کنيد.(56) پس او و اهلش را نجات داديم مگر زنش را که جزء بازماندگان رقم خورده بود.(57) و باراني بر آنها بارانديم و باران هشدار يافتگان چه بد بود.(58)
سوره هود
وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ ﴿77﴾ وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ ﴿78﴾ قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ ﴿79﴾ قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿80﴾ قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿81﴾ فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ ﴿82﴾ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿83﴾
و وقتيکه فرستادگانمان به لوط درآمدند، از ديدنشان ناراحت شد و خود را بيچاره يافت و گفت (امروز) روز سختي است.(77) و قوم او که قبلا هم کارهاي زشت ميکردند با شتاب بسوي او آمدند. گفت اي مردم اينها دختران من اند. آنها براي شما پاکيزه ترند. از خدا بترسيد و مرا در مقابل مهمانانم خوار نکنيد. آيا در ميان شما يک مرد فهميده نيست؟(78) گفتند ميداني که در دخترانت حقي نداريم و خودت ميداني چه ميخواهيم.(79) گفت اي کاش نيروئي ميداشتم يا ميتوانستم به گوشه محکمي پناه برم.(80) گفتند اي لوط ما فرستادگان پروردگار توايم. آنها هرگز به تو دست نخواهند يافت. پس شبانه اهل خويش را ببر و نبايد کسي از شما به پشت سر خويش نگاه کند غير از زنت که البته به او همان خواهد رسيد که به آنها ميرسد. موعدشان صبح است. آيا صبح نزديک نيست؟(81) وقتيکه امر ما آمد بالايش را پائين قرار داديم و بر آنها سنگي از کلوخ بارانديم که مرتب و رديف شده بود.(82) که نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از ظالمان دور نيست.(83)
سوره شعرا
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿160﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿161﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿162﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿163﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿164﴾ أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿165﴾ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ ﴿166﴾ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ ﴿167﴾ قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ ﴿168﴾ رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ ﴿169﴾ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ﴿170﴾ إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ ﴿171﴾ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ ﴿172﴾ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ ﴿173﴾
قوم لوط نيز پيامبران را تکذيب کردند.(160) هنگاميکه برادرشان لوط گفت آيا پروا نميکنيد؟(161) من برايتان پيامبري امينم.(162) پس از خدا پروا نموده اطاعتم کنيد.(163) و من از شما مزدي نميخواهم. مزدم بر عهده خداوند پرودگار جهانيان است.(164) آيا شما از ميان جهانيان با مذکرها مي آميزيد؟(165) و آنچه را که پروردگارتان برايتان از همسرانتان آفريده رها ميکنيد؟ بلکه شما تجاوزکاريد.(166) گفتند اي لوط اگر بس نکني حتما اخراج ميشوي.(167) گفت من از عملتان بيزارم.(168) پروردگارا مرا و اهلم را از (شر)آنچه انجام ميدهند نجات ده.(169) پس او را و اهلش را تماما نجات داديم.(170) مگر پيرزني که جزء ماندگان بود.(171) سپس بقيه را نابود کرديم.(172) بر آنها باراني بارانديم. و چه بد است باران هشدار يافتگان.(173)
سوره حجر
قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ ﴿58﴾ إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿59﴾ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ ﴿60﴾ فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ﴿61﴾ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ ﴿62﴾ قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿63﴾ وَأَتَيْنَاكَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿64﴾ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ ﴿65﴾ وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ ﴿66﴾ وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿67﴾ قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ ﴿68﴾ وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ ﴿69﴾ قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿70﴾ قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ ﴿71﴾ لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿72﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ ﴿73﴾ فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ ﴿74﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ ﴿75﴾ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ ﴿76﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ ﴿77﴾
گفتند بسوي قومي مجرم فرستاده شده ايم.(58) غير از نزديکان لوط که همگي آنها را نجات خواهيم داد.(59) مگر زنش که چنين تقدير نموده ايم که از ماندگان باشد.(60) پس هنگاميکه آن فرستادگان بسوي لوط آمدند،(61) گفت شما مردمي ناشناسيد.(62) گفتند بلکه براي آنچه که درباره اش به شک هستند بسويت آمده ايم.(63) و حق را بسويت آورده ايم و راست ميگوئيم.(64) پس اهل خويش را در پاره اي از شب ببر و خودت هم پشت سر آنها برو و هيچکدامتان به پشت سر خويش برنگردد و همانطور که گفته شد برويد.(65) و آن امر را با او در ميان گذاشتيم که صبحگاهان دنباله آنها بريده خواهد شد.(66) و اهل آن شهر شادي کنان آمدند.(67) گفت اينها مهمان منند، آبرويم نريزيد.(68) و از خدا پروا کنيد و خوارم نکنيد.(69) گفتند مگر تو را از مردم عالم نهي نکرديم؟(70) گفت اينها دختران منند اگر فاعليد.(71) بجان تو آنها در مستي شان سرگشته بودند.(72) و هنگام برآمدن خورشيد آن صداي بلند آنها را بگرفت.(73) و بالايشان را پائين شان قرار داديم و از سنگهائي از سجيل بر آنها بارانديم.(74) البته در اين براي نشانه شناسان نشانه هائيست.(75) و البته آن بر سر راهي پابرجا است.(76) که البته در اين نشانه هائي براي مومنان است.(77)
سوره اعراف
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ ﴿80﴾ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿81﴾ وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿82﴾ فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿83﴾ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ﴿84﴾
و لوط آن هنگام که به قومش گفت آيا به کار زشتي که قبلا هيچکس مرتکب نشده مي پردازيد؟(80) براي شهوت بجاي زنان به مردان رو مي کنيد؟ بلکه مردمي اسرافکاريد.(81) جواب قوم او جز اين نبود که آنها را از شهرتان بيرون کنيد زيرا که آنها در پي پاکيزگي ميباشند.(82) پس او و اهلش را نجات داديم.غير از زنش را که از بازماندگان بود.(83) و باراني بر آنها بارانديم. بنگر عاقبت مجرمان چه بود.(84)
سوره عنکبوت
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ ﴿28﴾ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿29﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ ﴿30﴾ وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ﴿31﴾ قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿32﴾ وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿33﴾ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿34﴾ وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿35﴾
و لوط آن هنگامي که به قومش گفت آيا آن كار زشت را مي کنيد که قبل از شما هيچيک از اهل جهان به آن رو نکرده؟(28) آيا با مردان مي آميزيد، و راه را قطع، و در انجمن خويش کارهاي زشت مرتکب ميشويد؟اما جواب قومش جز اين نبود که گفتند عذاب خدا را بياور اگر از راستگوياني.(29) گفت خداوندا مرا بر مفسدان ياري کن.(30) و هنگاميکه فرستادگانمان با آن مژده به ابراهيم در آمدند گفتند ما هلاک کننده اهل اين شهريم، زيرا که اهل آن ظالم شده اند.(31) گفت لوط در آن است. گفتند بهتر ميدانيم چه کسي در آن است. البته او و خاندانش را حتما نجات خواهيم داد،مگر زنش را که از ماندگان است.(32) و هنگاميکه فرستادگان ما به لوط رسيدند از ديدن آنان دژم و اوضاع بر او تنگ شد. گفتند مترس و اندوهگين نيز مباش که ما تو و خاندانت را نجات خواهيم داد، غير از زنت را که از ماندگان است.(33) ما بر اهالي اين شهر بعلت آن گناهي که ميکردند عذابي از آسمان فرود خواهيم آورد.(34) و البته در آن براي قومي که تعقل مي کنند نشانه اي آشکار بجا گذاشتيم.(35)
فصل 2
نگاه کلان
در فصل قبل، آیات و ترجمه قسمتهایی از داستان قوم لوط را ملاحظه نمودید. اگر دقت فرمایید پنج محور اساسی را در کل این داستان تشخیص میدهید:
1- مشخصات عذاب بطور کلان
که عبارت است از «استقرار» و «غیرقابل بازگشت بودن» آن.
2- مشخصات عذاب از لحاظ نوع
که عبارت است از: 1- دارای صدای مهیب. 2- دارای قدرت تخریبی بسیار زیاد. 3- دارای حالت انفجاری.
3- مشخصات عذاب از لحاظ جزئیات
که عبارتست از: 1- سنگهای مخلوط از ترکیبات مختلف و پرمایه. 2- نشاندار بودن آنها. 3- فرو ریختن آنها مانند باران. 4- سنگهای نابودکننده.
4- مشخصات عذاب از لحاظ مقررات ایمنی
که عبارتست از: 1- به اندازه مسافتی که در پارهای از شب میتوان راه رفت باید از آن دور بود. 2- هنگام دور شدن از آن باید دستورالعمل خاصی را رعایت کرد. 3- نباید محل فرود آمدن عذاب را در لحظه وقوع آن دید. 4- راهنمای نجاتیابان باید پشت سر نفر آخر آنها باشد.
5- آثار بجا مانده از آن
1- بجا گذاشتن «نشانهای» در آن. 2- نشانهای روشن. 3- نشانهای که اشخاص زیرک پیگیر آنها را مییابند.
6- محل آن
1- «شما» صبح و شب بر آن گذر میکنید. 2- محل نشانهها در کنار «راه» است.
فصل 3
فرضیه پیشنهادی
از مجموع آنچه در فصل قبل دیدیم، و با توجه به الگوهایی که تاکنون شناختهایم، فرضیهای که بطور عادی در ذهن ساخته میشود نوعی «انفجار اتمی» است زیرا:
1- عذاب از نوع انفجار اتمی، مستقر و غیرقابل بازگشت است.
2- دارای صدای مهیب و قدرت تخریب بسیار زیاد هست.
3- دارای حالت انفجاری نیز هست.
4- مواد رادیو اکتیویته انفجاری، نشاندار و نابودکننده است.
5- مواد رادیو اکتیویته، تا مدت بسیار بسیار طولانی «نشانه» شان میماند.
6- در اثر انفجار اتمی «قارچ انفجار» تشکیل میشود که محتویات آن بتدریج در مرکز انفجار و حول و حوش آن مانند باران فرو میریزد.
7- کسی که میخواهد از تشعشعات اتمی دور باشد باید لااقل فاصله معینی از آن دور باشد.
8- هنگام دور شدن لازم است دستورالعملهای خاصی (مثلاً میزان سرعت، سبکبار بودن، و حداقل فاصله و غیره) رعایت شود.
9- در لحظه انفجار نباید به کانون انفجار رو نمود زیرا نور زیاد انفجار اتمی کورکننده است.
10- طبعاً برای رعایت نکات ایمنی، لازم است مسئول گروه برای اطمینان از رعایت نکات مزبور پشت سر آنها قرار گیرد و میزان رعایت نکات ایمنی را کنترل کند.
البته ما این فرضیه را از خود آیات قرآن گرفتهایم. آیاتی که دیدیم و ترجمهاش را هم خواندیم.
آیا آیاتِ به آن واضحی، خواننده را به نتیجه دیگری میرساند؟
البته این یک «فرضیه» است. حالا باید فرضیه را امتحان کنیم.
به این معنی که با این فرضیه، آیات سابقالذکر را بازخوانی کنیم و ببینیم آیا آیات مذکور با این فرضیه سازگاری دارند یا نه؟
فصل 4
بازخوانی آیات با توجه به فرضیهای که از خود آیات بدست آوردیم
اینک با فرضیه «انفجار اتمی» آیات را بازخوانی میکنیم اما بدیهی است که در این بازخوانی فقط به آیات مربوط به عذاب آن قوم توجه میکنیم:
1
سوره قمر
کلمهای که راجع به عذاب آنها در آیه 34 آمده، «حاصبا» است و ضمناً نجات خود حضرت لوط و پیروانش را در سحر (= نزدیکیهای صبح) ذکر نموده و در آیه 38 به «عذاب مستقر»ی (= عذاب استقراریافته ماندنی) که هنگام صبح واقع شده تصریح نموده است.
از مجموع دو آیه 34 و 38 چنین فهمیده میشود:
1- هنگام صبح عذابی بر قوم لوط فرود آمد.
2- این عذاب استقرار یافته و ماندنی بود.
3- این عذاب «حاصب» بود یعنی اینکه صدای بسیار بلند مهیبی داشت.
4- خود حضرت لوط و مؤمنان همراه او، کمی مانده به فرود آمدن آن عذاب، آنقدر از آنجا دور شده بودند که از محدوده «شعاع خطر» آن عذاب خارج گردیده بودند.
بنابراین از لحاظ مطالبی که در سوره قمر هست، فعلاً به نکتهای بر نخوردهایم که فرضیه «انفجار اتمی» را رد کند بلکه آنرا تأیید هم میکند.
2
سوره ذاریات
آنچه در سوره ذاریات درباره این موضوع میبینیم عبارت است از:
1- کسانی که از جنس آدمیزاد نبودند مأموریت عذاب قوم لوط را داشتند. (آیه 31)
2- چیزی که قوم لوط با آن عذاب شدند «سنگی از سجین» بود. (آیه 33)
3- که برای «مسرفان» نشانهدار شده بود. (آیه 34)
4- در آن برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند «نشانهای بجا» گذاشته شد. (آیه 37)
ردیف 1 و 2 فوق مربوط به آن چیزیست که قوم لوط با آن عذاب شدند و ردیف 3 مربوط است که به آثاری که در اثر عذاب بوجود آمده و برای جستجوکنندگان احتمالی میتواند بعنوان «سرنخ» مورد استفاده واقع شود تا آنها با پیگیری آن سرنخها به اطلاعات بیشتری دست یابند. در موضوعات فوق، نکتههایی نهفته است مثلاً:
سجین:
سجین یکی از نامهای جهنم است و ریشهاش هم «سجن» (= زندان) است و سجین نهایت مبالغه در حالت زندان و زندانبان و نگهبانی دارد. انگار که زندان چند «مرحله» داشته باشد و یک «زندان» وجود داشته باشد و داخل آن نیز یک «زندان درونی» باشد و تازه داخل آن نیز یک «زندان داخلیتر» باشد.
مثلاً تصور کنید یک محوطه نظامی را که زمینهای بزرگی را در تصرف دارد و دور تا دورش را حصار کشیده و روی دیوارهای آن نیز تابلوهایی زده که «منطقه نظامی و عکاسی ممنوع» (این میشود مثالی برای زندان اول) بعد از آن، و داخل محوطه ممکن است انبارهای اسلحه و مهمات باشد که البته بشدت محافظت خواهد شد (که این هم میشود زندان دوم) و داخل آنجاها هم باید یک محفظههای خاصی باشد که اقلام بسیار حساس و کلیدی در آنجا نگهداری میشود و ورود به آنجا و خروج از آنجا تابع ضوابط و مقررات و مجوزهای خاصی هست (که این هم میشود زندان سوم) و داخل آنجا نیز باید اتاقهایی باشد که مانند گاوصندوق دارای دیوارهای ضخیم غیرقابل عبور و درب ورودی دارای رمزهای خاص (که این هم مثالی است برای زندان چهارم).
خلاصه اینکه «سجین» مطابق مثالی که زده شد کنایه از «شدت مراقبت و دقت نگهبانی» دارد و چون از طرف دیگر یکی از نامهای جهنم نیز هست معلوم میشود این «سنگ» به نوعی خاص از آتش که در جهنم یافت میشود مربوط میشود که اساساً کار کردن با آنها کاری بسیار تخصصی بوده که از عهده هر کس حتی پیامبرانی مانند خود حضرت لوط بر نمی آمده و لازم بوده خداوند کسانی را که لااقل سه نفر و بلکه هم بیشتر بوده باشد (توجه فرمایید به کلمه «مرسلون» در آیه 31) از آسمانها اعزام کند تا آنها بتوانند آن «سنگهائی از سجین» را فعال کرده و به حالت انفجاری برسانند.
نشاندار برای مسرفان
مطلبی که در آیه 34 مطرح شده نشاندهنده این موضوع است که «سنگهای سجینی» مورد بحث، از لحاظ «طبقهبندیهای اسلحه و مهمات» دارای کد و طبقهبندی خاصی بوده و برای آن نوع مجرمان (که در آیه ذکر شده برای «مسرفان») تهیه و ذخیره و انبار شده بود و کاربری آنها دارای لزوم دقت و مهارتهای خاصی بوده و از حساسیت و دقت و پیچیدگیهای خاصی برخوردار بوده که برای رعایت آنها کد مخصوص یافته است.
نشانه بجا گذاشتیم
منظور از ایه 37 که میگوید «بجا گذاشتیم در آن نشانهای برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند» چیست؟
اساساً کلمه «فیها» (= در آن) به چه چیزی اشاره میکند؟
آیا منظور «در آن محل» است؟
آیا منظور «در آن سنگی از سجین» است؟
هر چه باشد این «نشانه» منحصر به زمان مخاطبان اولیه، یعنی اعراب حدود 15 قرن پیش نیست زیرا مشخصات (کسانی که از عذاب دردناک میترسند) که در آیه تصریح شده، مربوط به همه زمانهاست و لذا این «نشانه» همین امروز هم وجود دارد زیرا امروز هم کسانی پیدا میشوند که از «عذاب دردناک» بترسند.
چه علامت و نشانهای است که بیش از 1500 سال (قمری) طول کشیده و «نشانه بودن» خود را از دست نداده است؟
مجموع مطالب مندرج در این سوره نیز مخالفتی با فرض بمباران اتمی ندارد زیرا با مشخصاتی که فوقاً دیدیم جور است مشخصاتی مانند:
1- بسیار حساس بودن «سنگ»های وسیله عذاب بطوریکه در پشت چندین درب بسته تو در تو نگهداری میشدند.
2- کددار بودن آنها برای منظور خاص.
3- پیچیده و تخصصی بودن کاربری آنها بطوریکه برای کار با آنها باید عدهای، لااقل سه نفر، از آسمانها اعزام شوند.
4- داشتن یا بجا گذاشتن اثری که میتواند حدود 15 قرن طول بکشد.
3
سوره صافات
موضوعی که در این سوره به چشم میخورد این است که «شما» صبحها و شبها «بر آنها» گذر میکنید. (آیههای 137 و 138)
سه نکته در این موضوع هست:
1- «شما»
2- «بر آنها»
3- «گذر میکنید»
شما
منظور از «شما» در آیه 137 چه کسی است؟
جواب این است که شامل هر کسی که باشد، لااقل شامل مخاطبان اولیه نزول این آیه هم هست.
یعنی اینکه لااقل اعرابِ مخاطبان اولیه این آیات که ساکن مکه بودهاند را نیز شامل میشود.
بعبارت دیگر آیه 137 را میتوان چنین نیز بیان کرد:
«شما ای ساکنان محدوده جغرافیایی حدود سالهای 670 میلادی مکه! آگاه باشید که معمولاً «بر آنها عبور میکنید».
آنها
چیزی که واضح است و سیاق آیات نیز بر آن دلالت دارد این است که منظور از «آنها» همان قوم لوط باشند که در آن قضیه فرود آمدن عذاب نابود شدند. بنابراین، میتوان آیات مذکور را چنین بازخوانی کرد:
«شما ای ساکنان محدوده جغرافیائی حدود سالهای 670 میلادی مکه! آگاه باشید که معمولاً بر محل فرود عذاب بر قوم لوط عبور میکنید».
بعبارت دیگر، محل زندگی قوم لوط، بسیار نزدیک به محدوده جغرافیایی مکه مربوط به سالهای 670 میلادی بوده است.
4
سوره نمل
در این سوره فقط به یک نکته اشاره شده که آن هم یک نوع «بارش بد» است. (آیه 58)
این بارش چه چیزی میتواند باشد؟
چنانکه قبلاً دیدیم، موضوع، یک انفجار مهیب، دارای آثار زیانبخش، و با شعاع اثر و دامنه بسیار بزرگ بوده و طبعاً چنین انفجاری، در چنین سطح و عمقی، حتماً «قارچ انفجار» (مثلاً شبیه آنچه در هیروشیما و ناکازاکی بوده و در فیلمها کراراً دیدهایم) هم داشته است.
طبیعی است که مواد موجود در آن قارچ چه باران بیاید و چه نیاید خود بخود پس
از مدتی به زمین فرود خواهد آمد و این فرود آمدن برحسب کوچکی و بزرگی جرم مواد تشکیلدهنده آن «قارچ»، تدریجی و بصورت «باران» خواهد بود.
هرچه باشد، مواد تشکیلدهنده آن «قارچ» سنگ و آجر و گل و خاک و ظروف شکسته و اشیاء و لوازم منزل و تکههای اجساد آدم و حیوان و نباتات است که تازه به مواد رادیواکتیو نیز آغشته شده و خلاصه اینکه ناخوشایندترین نوع باران قابل تصور است.
خواه باران واقعی هم (= ابی از ابرها که به زمین میریزد) همراه آن باشد یا نباشد.
خلاصه اینکه در این سوره نیز نکاتی که فرضیه را تأیید کند هست، و برعکس، هیچ نکتهای که فرضیه را رد کند، موجود نمیباشد.
5
سوره هود
آنچه از این داستان که در این سوره هست عبارت است از:
1- لزوم انجام عمل عذاب بوسیلۀ اشخاصی خاص (فرستادگان پروردگار). (آیه 81)
2- برگشتناپذیر بودن عذاب. (آیۀ 76)
3- توصیه «اهل» خویش را شبانه در پارهای از شب حرکت بده و هیچیک به عقب برنگردد. (آیه 81)
4- موقع عذاب قوم لوط صبح است. (آیه 81)
5- عذاب طوری بود که «بالا»ی شهر، «پائین» قرار گرفت. (آیۀ 82)
6- بارانی بر آنها بارانده شد از سجیل منضود. (آیۀ 82)
7- باران مذکور، نزد پروردگار «نشاندار» (کددار؟) بود. (آیۀ 83)
موضوعاتی که در ردیفهای 2 و 3 و 4 مطرح است قبلاً در سوره قمر هم آمده بود اما در اینجا روشنتر و واضحتر است.
در آنجا «مستقر» (= استقراریافته، ماندنی) داشتیم در اینجا «غیرمردود» (= برگشتناپذیر) داریم.
در آنجا «بکره» (مهر بر نداشته) داشتیم و در اینجا «صبح» داریم. در آنجا نجات آنها در سحر (= مدتی مانده به صبح) ذکر شده بود و در اینجا تصریح شده که آنها مدت طولانی از شب را فرصت داشتند که از آن منطقه دور شوند.
همچنین موضوعی را که در ردیف 1 ذکر شده بود، نیز، قبلاً در سوره ذاریات دیده بودیم.
بالای شهر پائین آن قرار گرفت
موضوع فوق که مطلب آیه 82 است یعنی چه؟
آیا شهر بطور یکپارچه به هوا بلند شد و در آسمان 180 درجه چرخید و بعد بطرف زمین فرود آمد؟
یا آنکه چنانکه قبل دیدیم انفجار مهیبی به وقوع پیوست و طی آن قطعاتی به بالا پرتاب شد که طبعاً «قطعات روئی» زودتر به بالا پرتاب میشود و قطعات زیری دیرتر و برعکس وقتی که میخواهند به پائین بیایند اول قطعاتی به پائین میآیند که زودتر به هوا پرتاب شدهاند و به این ترتیب «بالای شهر، در پائین» آن قرار خواهد گرفت.
هر دو این فرضیهها میتواند صحیح باشد اما اگر قرار باشد فرض اول واقع شود «مرکز انفجار» باید در عمق زیاد باشد که پذیرفتن آنهم مشکلی ندارد زیرا «فرستادگان پروردگار» که برای این مأموریت اعزام شدهاند از پس انجام چنین انفجاری که امروزه برای بسیاری از افراد بشر نیز میسر است بر میآمدند.
پذیرفتن فرض دوم حتی از آنهم آسانتر است. زیرا همین امروز هم عده زیادی وجود دارند که از پس انجام آن بر میآیند.
باران سجیل منضود
موضوع باران را قبلاً دیدیم و گفتیم که: چه بارانِ واقعی باشد و چه نباشد، در هر حال «بارش» مواد، صرفنظر از اینکه مربوط به آن «قارچ» انفجاری باشد یا به ذرات و اشیاء پرت شده به بالا، نیز میتواند مصداق «باران» باشد اما در اینجا عبارت «سجیل منضود» که بمعنی «مخلوط پر مایه» است، به «بارش» مواد انفجاری بیشتر میخورد.
نشاندار بودن باران
با مطالبی که قبلاً در سوره ذاریات دیدیم موضوع «نشاندار» بودن این باصطلاح باران (که باید مرتبط با همان «سجیل منضود» و طبعاً رادیو اکتیویته شده باشد) نیز معلوم و روشن است.
لذا در این سوره نیز مطالبی نیست که بتواند فرضیه انفجار اتمی را رد کند بلکه برعکس مطالبی که آن را تأیید هم میکند، زیاد است.
6
سوره شعراء
در این سوره درباره موضوع مورد بحث، چیز جدیدی وجود ندارد.
7
سوره حجر
در این سوره درباره موضوع مورد بحث، این نکات وجود دارد:
1- انجام عذاب قوم لوط توسط «فرستادگان» خداوند انجام شده است. (آیۀ 58)
2- شبانه بردن «اهل» لوط از آن شهر. (آیۀ 65)
3- دنبال کردن آنان توسط لوط. (آیۀ65)
4- کسی از آنان به عقب برنگردد. (آیۀ 65)
5- گذشتن از آن مسیر موردنظر برحسب راه و روش تعلیم داده شده. (آیۀ 65)
6- صدای مهیب در صبحگاه. (آیۀ 73)
7- بالا و پائین شدن آن شهر. (آیۀ 74)
8- باران سنگ از «سجیل». (آیۀ 74)
9- در آن آیاتیست برای کسانیکه دنبال نشانهها میروند. (آیۀ 75)
10- و آن در «راهی» قرار دارد. (آیۀ 76)
موضوعی که در این سوره جدید است، ردیفهای 3 و 4 و 5 و 10 است.
آنطور که توصیه شده، بروید
موضوعی که در آیۀ 65 آمده، نشان میدهد طرز رفتن آنها نیز اهمیت داشته است.
چنانکه میدانیم، مأموریت آن «کارشناسان فرستاده از سوی خدا» دو چیزه بوده. یکی هلاک کردن قوم لوط و دیگری نجات لوط و پیروانش.
و باز چنانکه میدانیم موضوع مذکور از پیچیدگیهای فوقالعاده برخوردار بوده که لازم بوده خداوند چندین نفر کارشناس و خبره آسمانی را جهت انجام امور فوق اعزام کند.
ظاهراً علت اینکه آنها به لوط توصیه کردهاند مطابق قاعده خاصی که آموزش یافته بود پیروان خویش را راه ببرد، قاعدتاً باید رعایت بعضی نکات ایمنی بوده باشد که با رعایت آنها، لوط و پیروانش از خطرات و مضار آن انفجار مهیب سالم میماندند.
با این بیان، مطالب ردیفهای 3 و 4 نیز مفهوم میگردد. به این معنی که لوط میباید از پی همه آنها راه برود تا مواظب آنها باشد که آیا نکات توصیه شده ایمنی را رعایت میکنند یا نه و اگر رعایت نمیکنند، آنها را وادار به رعایت کند.
همچنین است موضوع نهی آنها از اینکه به عقب برگردند. این نیز نکته مهمی است که فرضیه انفجار اتمی را تأیید میکند.
ممکن است در اثر سرعت و شتابی که لوط و پیروانش برای دور شدن از شهر به خرج میدادند، از ضربات له کننده موج انفجار و رادیواکتیوی شدن نجات یابند اما نگاه کردن به نور بسیار شدید حاصله از انفجار ممکن بود آنها را کور کند. لذا به آنان توصیه شده که به عقب برنگردند.
محل شهر لوط
قبلاً دیدیم که محل شهر لوط در محدوده جغرافیایی مکه سالهای 670 میلادی بوده است.
در این سوره نشانی دقیقتری میدهد و میگوید آن در «راه»ی قرار دارد.
این یک موضوع جالب برای تحقیقات تاریخی و باستانشناسی است که مکه حدود سالهای 670 میلادی، جه «راه»هائی داشته است؟
مثلاً راه مکه به طائف یا راه مکه به یثرب، یا راه مکه به شام و غیره و غیره کدام یکی از آن راهها بیشتر مورد تردد بوده و با مشخصات مورد اشاره بیشتر تناسب داشته است.
در صورت چنین تحقیقی، محل شهر لوط کشف شده و آن «نشانهها» و «علامتها» (= آیات) دیده شده و برگ زرین دیگری بر کتاب پر برگ معجزات قرآن افزوده خواهد شد.
8
سوره اعراف
در این سوره مطلبی که جدید باشد دیده نمیشود.
9
سوره عنکبوت
نکتهای که در سوره عنکبوت بنظر جدید میآید آن چیزیست که در آیۀ 34 آمده که «ما البته فرستنده بلائی از اسمان بر اهل این شهر ...» هستیم که میتواند اعتراض بعضی را بر فرضیه مورد اشاره برانگیزد که «خداوند فرموده عذاب را از آسمان فرستادیم و شما که به انفجار اتمی اشاره میکنی اشتباه است».
جواب اعتراض فوق اینست که خداوند در مورد لباس ما انسانها نیز در سوره اعراف میفرماید که ما آنرا از آسمان نازل کردیم در حالیکه میبینیم لباس همگی ما از همین زمین بدست میآید.
توضیح آن اینست که لباس ما از ماده اولیهای بدست میآید که آن یا منشاء گیاهی دارد یا معدنی و با ابزاری ساخته میشود که آن نیز یا منشاء گیاهی دارد و یا معدنی و به دست انسان ساخته میشود که وجودش وابسته به موادی است که یا منشاء گیاهی دارد و یا معدنی و این انسان آنرا با علم و فنی میسازد که منشاء آن قطعاً وحی است و آن البته آسمانی است.
اما آنچه که منشاء گیاهی دارد وابسته به باران است که آنهم البته آسمانی و نیز آنچه که منشاء معدنی دارد نیز از این کره زمین است که آنهم وجودش منشاء آسمانی دارد.
لذا کاملاً صحیح است که گفته شود که ما لباس را برایتان نازل کردیم. مطابق همین استدلال نیز اگر گفته شود آن عذاب از آسمان نازل شده کاملاً صحیح است زیرا: اولاً عاملاً آن که ملائکه و فرستادگان خداوند بودند، «آسمانی» بودند ثانیاً تکنولوژی این کار نیز از طریق همان ملائکه آسمان آمده بود و همچنین ابزارهای آنها نیز مطابق این نوع استدلال منشاء آسمانی داشته و لذا آن طرز بیانی که در آیۀ 34 سوره عنکبوت آمده ناقض فرضیه مذکور نیست.
نشانه روشن
«نشانه روشن»ی که در آیۀ 35 سوره عنکبوت مورد اشاره قرار گرفته یکنوع نشانی دادن جدیدتری است. قبلاً فرموده در نزدیکی مکه (محدوده جغرافیایی سال حدود 670 میلادی) است. بعداً هم فرموده در کنار جادهایست و اینک میفرماید علامت و نشانه روشنی هم دارد.
چنانکه ملاحظه فرمودید، خرابههای شهر لوط نزدیک مکه قرار دارد و بر سر یک «راه» است و به احتمال بسیار قوی چیزهائی در آن هست که به «شمارشگر گایگر» جواب میدهد. کافیست این قدم اول برداشته شود. در آنصورت آن «آیات» و «آیات روشن» و «آیاتی برای دیگران» و «آیاتی برای کسانی که تعقل میکنند» بزودی خود را نشان خواهند داد.