X

وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿7﴾ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿8﴾ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿9﴾ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿10﴾ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿11﴾ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿12﴾ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿13﴾ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿14﴾ وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ ﴿15﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿16﴾ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ ﴿17﴾ فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ ﴿18﴾ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿19﴾ وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ﴿20﴾ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿21﴾ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ ﴿22﴾ وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ﴿23﴾ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ﴿24﴾ فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿25﴾ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿26﴾ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿27﴾ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿28﴾ فَلَمَّا قَضَى مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿29﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿30﴾


وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿31﴾ اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿32﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ﴿33﴾ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ﴿34﴾ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ﴿35﴾ فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿36﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿37﴾ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿38﴾ وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿39﴾ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿40﴾ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ ﴿41﴾ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ ﴿42﴾ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿43﴾ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿44﴾ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿45﴾ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿46﴾

 

به مادر موسي وحي کرديم که او را شير ده . و هنگامي که بر او ترسيدي که توسط ماموران حکومت کشته شود در رود نیل بيندازش و نترس و اندوهگين هم مباش که ما خودمان مواظبش هستیم و حتما بسويت برش ميگردانيم و از پيامبران قرارش ميدهيم (7) چیزی نگذشت که نزديکان فرعون يافتندش تا برايشان هم دشمن و هم مايه اندوه باشد . البته فرعون و هامان و سپاهيانشان خطا کار بودند (8) و زن فرعون گفت اين بچه روشني چشمي براي من و تو است ، نكشيدش چه بسا برايمان فايده اي داشته باشد يا به فرزندي بگيريمش و آنها متوجه نبودند (9)  و گوئی که دل مادر موسي خالي شده باشد و اگر قلبش را مطمئن نکرده بوديم تا از مومنان باشد نزديک بود آن راز را آشکار کند (10)  مادر موسی به خواهر او گفت پي او را بگير و او در حاليکه آنها متوجه نبودند از جائي او را میديد و تعقیبش میکرد (11) و قبلا قبول پِستان شير دهندگان را بر او حرام کرده بوديم ، خواهر موسی به کسانی که موسی را از آب گرفته بودند گفت آيا شما را به خانواده اي که او را نگهدارند و خير خواهش باشند راهنمائي بنمايم؟ (12) به این ترتیب بود که او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و اندوهگين نباشد و بداند که وعده خداوند حق است وليکن اکثرشان نميدانند (13)  و هنگاميکه به رشد و قوت خويش رسيد و استوار شد ، به او حکم و علم و نبوت داديم و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (14)  و هنگاميکه اهل  شهر متوجه نبودند داخل آن شد و دو نفر را يافت که ميجنگيدند . اين از پيروانش و او از دشمنانش بود . و آنکه از پيروانش بود از او بر ضد آنکه از دشمنانش بود کمک خواست . پس موسي به او مشتي زد و کارش را تمام کرد . با خود گفت اين از کارهاي شيطان است که او دشمني گمراه کنندهء آشکار است (15) و گفت پروردگارا بر خويش ظلم کرده ام پس مرا ببخش و او بخشيدش که او بسيار مهربان است (16) گفت پروردگارا بسبب نعمتي که بمن دادي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود (17) آنگاه در آن شهر به صبح رساند درحاليکه ترسان و نگران بود . پس همانکه ديروز از او کمک خواسته بود باز هم از او کمک خواهی کرد و موسي به او گفت تو البته يک گمراه کننده آشکاري (18) پس چون خواست آن کسي را که دشمن هر دوشان بود با قوت بگيرد گفت اي موسي آيا ميخواهي مرا نيز بکشي همانطور که ديروز يک نفر را کشتي؟ جز اين نيست که تو ميخواهي در زمين زورگو گردي و نميخواهي از اصلاحگران باشي (19) و مردي از دورترين نقطه شهر دوان دوان آمد و گفت اي موسي بزرگان شهر تصميم به قتل تو گرفته اند پس از این شهر خارج شو که من خير خواه تو ميباشم (20) و او در حاليکه ترسان و مراقب بود از آن خارج شد و گفت پروردگارا مرا از مردم ظلم پيشه نجات ده (21) و هنگاميکه بطرف مدين روي نمود گفت چه بسا که پروردگارم مرا به راه صحيح هدايت کند (22) و هنگامي که بر آب مدين وارد شد عده اي را بر آن يافت که آب ميدادند و دنبال آنها دو زن را ديد که مواظب بودند که گوسفندانشان با مال ديگران مخلوط نشوند موسی به آنها گفت کارتان چيست؟ گفتند ما آب نميدهيم مگر آنکه چوپانان گوسفندانشان را آب داده بروند و پدرمان پيرمردي  فرتوت است (23) پس موسی گوسفندانشان را آب داد و سپس بسوي سايه رفت و گفت پروردگارا به هر خيري که بسويم بفرستي نيازمندم (24) پس يکي از آن دو زن باحيا بسوي او آمد و گفت پدرم تو را فراخوانده تا پاداش آب دادنت را بدهد . و چون بسوي او رفت و داستانها را براي او گفت ، گفت مترس که از مردم ظلم پيشه نجات يافته اي (25) يکي از آن دو گفت پدر جان استخدامش کن . البته بهترين کسي که استخدام کني کسي است که قوي و امين باشد (26) گفت ميخواهم يکي از اين دخترانم را در مقابل هشت سال کار به ازدواجت درآورم اگر هم خواستي ده سال را تمام کني بر عهده خودت است و من نميخواهم بر تو سخت بگيرم و انشاءالله بزودي مرا از صالحان خواهي يافت (27) گفت اين بين من و تو باشد هر کدام از دو مدت را که تمام کردم فشاري بر من نباشد و خداوند بر آن چيزي که ميگوييم وكيل است (28) پس چون موسي آن مدت را گذراند و خانواده اش را حرکت داد از جانب کوه طور متوجه آتشي شد. به خانواده اش گفت مکث کنيد ، متوجه آتشي شده ام شايد از آن برايتان خبري بياورم يا پاره اي از آتش را ، شايد گرم شويد (29) پس چون به نزدیک آن آتش در آمد از کرانه راست آن دره از درختي که در قطعه زمين پربرکتي بود ، ندائي شنيد که اي موسي من البته خودم «الله» هستم که پروردگار جهانيانم (30) و اينکه عصايت را بيانداز . پس چون ديد مانند ماري مي جنبد پشت کرد و دويد و بر نمي گشت . به او خطاب شد اي موسي! پیش آی و نترس ، تو ايمن هستي (31) و دستت را در گريبانت داخل کن . سفيد، بدون اينکه بديي داشته باشد خارج خواهي کرد و دو بازويت را به هم بچسبان تا از ترس آرام گيري و اينها دو دليل از پروردگارت است براي فرعون و بزرگانش ، که البته آنها مردمي گناه پيشه اند (32) گفت پروردگارا ! من کسي از آنها را کشته ام ميترسم بکشندم (33) و برادرم هارون زبانش از من روانتر است پس او را نيز با من بعنوان کمک بفرست که تصديقم کند که ميترسم تکذيبم کنند (34) گفت بزودي بازويت را بوسيله برادرت قوي ميکنيم و برايتان دليلي قرار ميدهيم و بواسطه آياتمان به شما دست نخواهند يافت . شما دو نفر و هر کس که پيرويتان کند غالب خواهيد شد (35) پس هنگاميکه موسي با آيات روشنگرمان بسويشان آمد گفتند اين چيزي جز جادوئي از روي افترا نيست و ما درباره اش چيزي از نياكانمان نشنيده ايم (36) و موسي گفت پروردگارم بهتر ميداند چه کسي هدايت را از جانب او آورده و چه کسي سرانجام خوب خواهد داشت . که او البته ظالمان را رستگار نمي کند (37) و فرعون گفت اي بزرگان! من براي شما هيچ معبودي جز خودم نشناخته ام و اي هامان ! بر گِل برايم آتش بيفروز و آجر بساز و برجي برايم برآور ، شايد به معبود موسي اِشراف پيدا کنم زيرا که موسی را از دروغگويان ميدانم (38) و او و سپاهيانش در زمين بدون اينکه حقي داشته باشند بزرگي می طلبيدند و گمان نمیکردند که بسويمان بازگشتی خواهند داشت (39) پس او و سپاهيانش را بگرفتيم و در آن دريا انداختيم . بنگر عاقبت ظالمان چگونه است (40) و آنها را رهبراني قرار داديم که بسوي آتش جهنم دعوت ميکنند و روز قيامت ياري نميشوند (41) و در اين جهان نيز در پي آنها لعنت قرار داديم و روز قيامت نيز از زشت رويان خواهند بود (42) و البته پس از اينکه مردم قرون گذشته را هلاک کرديم ، آن کتاب را به موسي داديم که مايه بصيرت ها براي مردم و نيز هدايت و رحمت بود شايد پند گيرند (43) و آن هنگام که براي موسي آن امر را ميگذرانديم ، تو نه در كناره غربي و نه از شاهدان بودي (44) وليکن ما مردمِ قرن هاي زيادي را بوجود آورديم و عمرهايشان هم طولاني شد و همچنين تو در ميان اهل مدين هم نبودي که آياتمان را بر آنها بخواني وليکن خودمان فرستنده پيامبران بوده ايم (45) و تو در آن کناره کوه طور هم نبودي آن هنگامي که موسي را صدا کرديم وليکن رحمتي از جانب پروردگارت هستي تا قومي را که قبل از تو هشدار دهنده اي نداشتند هشدار دهي شايد پند گيرند  (46)

قبلی:  سوره قصص سوره قصص
بعدی:  سوره قصص سوره قصص
Print
14 بار مطالعه شده است

پیش تفسیر

1 استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)

اول (چنانکه بارها و بارها دیده اید) عصاره محتوای سوره را استخراج میکنیم: 

طرز استخراج عصاره محتوای سوره را (یعنی «درس» سوره را)  در قسمت اول ارائه کرده ایم که مطابق ذیل است:

درس: چگونه خداوند مخالفان پيامبران را نابود، و خود آنان را موفق مي نمايد.

برآیند درسِ فوق و متن پاراگراف درب خواهد بود، به شرح ذیل:

درب: داستان موسي و فرعون يكي از مصاديق بارز اين امر است و ذکر این نکته که این مطالب جز از طريق وحي به آنحضرت نرسيده.

2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)

ریز کردن پاراگراف تا حد امکان:

1

وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿7﴾ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿8﴾ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿9﴾ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿10﴾ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿11﴾ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿12﴾ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿13﴾

ریزدرب: خداوند موسی را از کودکی برای پیامبری در نظر داشت و او را در زندگیی خاص تربیت میکرد.  

2

 وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿14﴾ وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ ﴿15﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿16﴾ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ ﴿17﴾ فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ ﴿18﴾ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿19﴾ وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ﴿20﴾ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿21﴾

ریزدرب: رفتار عادی موسی که نمیدانست قرار است پیامبری بزرگ باشد، شایسته زندگی پیامبرانه او بود.

3

 وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ ﴿22﴾ وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ﴿23﴾ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ﴿24﴾ فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿25﴾ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿26﴾ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿27﴾ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿28﴾

ریزدرب: موسی نیاز به آموزش های بیشتر مستقیم تر داشت تا قابل ماموریت شود.

4

 فَلَمَّا قَضَى مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿29﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿30﴾ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿31﴾ اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿32﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ﴿33﴾ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ﴿34﴾ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ﴿35﴾

ریزدرب: موسی مستقیما آموزش نهائی را گرفت و ابلاغ ماموریت گرفت.

5

 فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿36﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿37﴾ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿38﴾

ریزدرب: موسی ماموریت خویش را انجام میدهد.

6

 وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿39﴾ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿40﴾ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ ﴿41﴾ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ ﴿42﴾

ریزدرب: خداوند پس از انجام ماموریت موسی، او را موفق و با مخالفان سرکش او به عدالت رفتار کرد.

7

 وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿43﴾ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿44﴾ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿45﴾ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿46﴾

ریزدرب: ای پیامبر! برای تو از آن نوع مراحل «پیش نبوت» که برای موسی قرار دادیم، تمهید نکرده ایم، لیکن از رحمت پروردگارت برگزیده شده ای تا به کسانی که با موضوع وحی بیگانه اند هشدار دهی.

تقطیع:

در فوق دیده اید که ما پاراگراف را به تعدادی «ریزپاراگراف» تجزیه کرده ایم.

اصلی-فرعی

قسمت هایی را که می بینید فوقا با حروف پر رنگ (بولد) کار کرده ایم، اصلی است.

لُبّ مطلب:

با توجه به ریزپاراگراف ها، و ریزدربها، و جمع بندیِ ریزدرب ها، همان درب پاراگراف که فوقا می بینید حاصل خواهد شد و البته توجه دارید که درب مذکور از راه محاسبه استخراج شده است.

3 از اول تا اینجا

پاراگراف 1 مطلقا امیدوارکننده است و بطور واضح خبر از تغییر اوضـاع در جهت حصول رضایت پیامبر(ص) و پیروانش ، و فائق شدن آنها بر مخالفان و دشمنانشـان میدهد .

در این پاراگراف می فرماید : ای پیامبر ! بطور قطع شما پیروز خواهیدشد پس ، براین اوضاع و احوال فعلی تان صبر کنید تا وقت مناسب برسد و اینکه ای پیامبر! قوم تو جای هیچ بهانه ای رانباید داشته باشــند زیرا این قرآنی که به تو داده ایم از معجزات هر پیامبری بالاتر است .

4 - سوالات

1 - « بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً » (آیه43) باکدام کلید تفسیر مطابقت دارد؟

2 – از مجموع مطالب آیه های 44 تا 46 چه فهمیده میشود؟ ( اطلاع بر مطالبی که در رابطه با موسی و فرعون برای قومت خواندی ، وحی خالص است وقوم تو میفهمند که تو هیچ راه دیگری برای اطلاع برآن نداشتی؟ یا.......؟)

3 – منظور از «ثاوی» (آیه45) چیست؟

4 - حالت کلی این پاراگراف چگونه است؟ (ارشاد که چنین بگو؟ یا......؟)

5 - حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها

در رابطه با آیه 46 با توجه به اینکه می­دانیم رسول اکرم(ص) از فرزندان اسمعیل(ع) است و آنحضرت نیز پیامبر بوده ، جمله «قومی که قبل از تو هشدار دهنده­ای نداشتند» یعنی «مدتی طولانی قبل از تو هشدار دهنده ای نداشتند»

بطور کلی از آیات 44 تا 46 این مفهوم حاصل میشود که آنحضرت غیر از طریق وحی هیچ راه دیگری برای درک این معارفی که بیان میکرد نداشته است.

6 - پیشگوئی های تحقق یافته

در آیات 7 تا  42 در داستان حضرت موسی و ضعف مطلق او و پیروانش و قوت مطلق فرعون و پیروانش و پیروزی او بر فرعون، تلویحا این پیشگوئی نهفته است که : وضع شما هم به این منوال نمیماند و هنگام پیروزی شما هم میرسد.

7 - آیات مشکل

آیات 44 تا 46، از آنجا که مورد تفاسیر متفاوت از سوی مفسران مختلف واقع شده، ذیل این تیتر قرار میگیرد.

اما اگر به «درب» فوق توجه کنید معنی آنها همان میشود که در بخشِ انتهائیِ تفسیر این پاراگراف آمده است.

یعنی منظور از «کناره غربی» کناره غربی رود نیل و یعنی سر زمین مصر و منظور از «الامر» امرِ هلاکت نیروی نظامی فرعون، و منظور از کناره آن کوه هم مهبط وحیِ اولیه بر حضرت موسی است.

اما آنجا که فرموده «همچنين تو در ميان اهل مدين هم نبودي که آياتمان را بر آنها بخواني» شاید منظور قرآن این باشد که مدتی که موسی در مدین گذراند، در معرض آموزه های وحیانی قرار داشت (که یا از سوی پدر زنش که بنا برقول مشهور همان حضرت شعیب نبی بوده باشد-والبته این قول با قرآن مخالفتی ندارد- بر او خوانده میشد، یا به طرق دیگری که بر ما روشن نیست آموزشی برای آمادگی نبوت میدید)

8 - در این پاراگراف کدام فقرات فوق ذهنیات مخاطبان اولیه است؟

آیات 30 تا 35 فوق ذهنیات بشر امروزی هستند، چه رسد به بشر 1400 سال قبل!

9 - مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی  میداشتند؟

کلماتی که در این پاراگراف بکار رفته ، در طول این مدت طولانی ، از نزول این سوره تا به امروز ، تغییر معناییِ چندانی نیافته ، و لذا مخاطب های اولیه نیز از این پاراگراف همان تلقی را میداشته اند که ما.

10 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟

پیام امید و موفقیت رهروان حق ، و اینکه چشم ظاهربین را بسته و چشم حقیقت بین را باز کنیم و به وعده های الهی خوش بین و امیدوار باشیم.

11 کدام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟

با توجه به ترتیب نزول سوره ها ، تقریبا تمام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است.

شرح مختصر

فهمیدن منظور داستان های قرآنی آسانتر است

موضوع تیتر فوق واضح است و شرحی نمیطلبد و لذا ما در پاراگراف های داستانی شرح زیادی لازم نمی بینیم ، مگر در برخی موارد استثنائی که وقتی به آن استثنائات رسیدیم اگر عرایض توضیحیی لازم بود عرض میکنیم.

«موسی» و «سینوحه»

با توجه به آیه 9 فهمیده می­شود بچه را که از آب گرفتند فوراً فرعون فهمید و ظاهراً دستوری نداد. بلکه مشورت کرد. همسرش نیز یکی از طرفهای جلسه مشورت بود.

از همینجا فهمیده می­شود که برخلاف آنچه در کتاب «سینوحه» آمده، «به دریا انداختن کودکان» یک رسم دیرینه نبوده بلکه کاملاً نوظهور و برای اولین بار بوده که چنان اثر قوی بر روی آنها گذاشته بوده و اگر مطلب آنطور بود که «میکا والتاری» گفته میبود، می­باید فرعونیان به این نوزاد اهمیت ندهند و دستور کشته شدن نوزادان بنی­اسرائیل را بی­درنگ اجرا کنند. نه اینکه در کار او حیران شوند و نتوانند تصمـــیم بگیرند تا اینکه پای عالی­رتبه­ترین مقام حکومتی را نیز به میان بکشند و «حالـــــت خاص» بودن این مورد سبب نجات موسی از قتل بگردد.

«میکا والتاری» و «سینوحه»: نمی­توان گفت «سینوحه» یک موجود خیالی است زیرا ویل دورانت در «تاریخ تمدن» به او اشاره کرده و ویل دورانت آدمی نیست که حرف بی­مدرک بزند.

اما کتاب میکا والتاری (بنام «سینوحه») سراسر داستان­پردازی و خیال­بافی است و آنقدر مطالب دروغ و تحریف تاریخ تمدن در آن هست که هر خوانند ســاده­ای هم می­تواند متوجه آنها باشد که ما واقعاً در اینجا برای رعایت اختصار نمی­توانیم به آن بپردازیم اما نمی­توانیم این نکته را خاطرنشان نسازیم که چرا کسی متوجه عمق توطئه ضددینی او نشد و واکنشی که در برابر سلمان رشدی شد، چرا یک هزارم آن درباره او نشد؟ او در کتاب مذکور این مطالب را به صراحت آورده است:

1- موضوع توحید یک موضوع جدیدی نیست بلکه یکی از فراعنۀ قبل از رامسس دوم (که فرعون معاصر موسی باشد) مبدع و منادی آن بود.

2- به آب انداختن کودکانِ ناخواسته (کودکان خانواده­های فقیر و کودکان محصول زنا) در رود نیل یک امر عادی و رایج بود.

3- موسی اسم هر کودکی است که از آب گرفته می­شد و نه اینکه اسم خاصی باشد برای آن شخص خاص.

4- فرعونی که دین توحید را ابداع کرده بود، دیوانه بود و در اثر دیوانگیِ او دشمنان از اطراف به مصر طمع کردند و قصد تسخیر آن را داشتند.

5- یکنفر عاقل از سرداران او که خطر را در می­یابد، برای نجات مصر کودتا می­کند و با همدستی سینوحه فرعونِ مبلغِ توحید را از بین می­برد و معبد و شهر و پیروانش را نابود می­کند و خودش فرعون می­شود و دوباره دین شرک سابق را برقرار می­کند و مصر حفظ می­شود.

6- آن فرعون پدر رامسس دوم است (که موسی معاصر اوست)

7- نتیجه­ای که خواننده می­گیرد چیست؟ بدون اینکه میکا والتاری خودش نتیجه­ای بگیرد، به سادگی خواننده این نتیجه را می­گیرد که کل داستان موسی و فرعون، از ریشه دروغ است.

و ضمناً من هر چه جستجو کردم هیچ مورد ابراز حساسیت و ناراحتی و اعتراض و واکنش منفی راجع به این کتاب ندیدم. کتابی که از «آیات شیطانی» سلمان رشدی شاید 40 سال جلوتر نیست. در حالیکه کتاب مذکور اصل نبوت و اصل توحید و اصل داستان موسی و اصالت وحی را به تمسخر گرفته و ریشه­زنی کرده اما ضمناً هیچ واکنش منفی هم ندیده است.

چرا چنین است؟ بعبارت دیگر چرا اهل اروپا و امریکا نسبت به کسانیکه علناً و بطور ریشه­ای مطالب «کتاب مقدس» را انکار می­کنند حساسیتی به خرج نمی­دهند و اعتراضی نمی­کنند؟ موضوع فوق، یعنی بی­خیالی و بی­تعصبی آنان راجع به «کتاب مقدس» دلایلی دارد:

1- اولاً  یادشان هست که «جوردانو برونو» عقایدی ابراز کرد که مخالف کتاب مقدس بود و توبه هم نکرد و کشته هم شد ولی بعداً معلوم شد عقاید او درست است و آن قسمت از مندرجات کتاب مقدس غلط است.

2- همچنین موضوع گالیله هم که واضح است و اگر او هم کوتاه نیامده بود، نفر دوم پس از جوردانو برونو بود.

3- امروز ضعیف بودن و سست بودن و نامعقول بودن بسیاری از مطالب «کتاب مقدس» آنها برای خودشان هم واضح است اما چون دین «فطری» است و نمی­توانند آن را رها کنند می­گویند کار عقل و ایمان دوتاست. هرچه را که عقل بگوید قبول می­کنیم و آنچه را کتاب مقدس هم بگوید قبول می­کنیم و فرض را بر این می­گذاریم که اگر فعلاً مغایرتی بین آنها باشد در آینده رفع خواهد شد. این است دلیل عدم ابراز حساسیت نسبت به مندرجات «سینوحه» اثر «میکا والتاری»

اما علت بروز حساسیت در شرق مسلمان نسبت به سلمان رشدی این است که مسلمانان به حقانیت مطلق کتاب خویش (قرآن) ایمان دارند و تاکنون نیز مورد خلاف عقلی از آن ندیده­اند.

اما چیز عجیب این است که به سلمان رشدی حساسیتی ابراز شود اما به «میکا والتاری» که ضربه­اش ریشه­ای­تر بوده هیچگونه حساسیتی ابراز نشود و این نگارنده تصور می­کند که این اولین ابراز حساسیت یک نویسنده مسلمان در جهان اسلام نسبت به مورد «میکا والتاری» و «سینوحه» بوده باشد که دارید می­خوانید.

علت آن هم شاید این باشد که مسلمانان نسبت به جهان اطراف خویش توجه جدی نداشته اند و امور مربوط به ادیان دیگر را جدی نمی­گرفته اند و حمله به اساس دیانت را حمله به دین خویش تلقی نمی­نمودند وگرنه سینوحه کتابی نیست که به تازگی چاپ شده باشد. مرحوم ذبیح­الله، منصوری، حدود 40 سال قبل آنرا به فارسی ترجمه کرد و فیلمش هم همان حدود 40 سال قبل در هالیوود ساخته شد.

فروریختِن یک افسانه

افسانه ای در میان یهودیان هست که نمیدانم در خود تورات هم وجود دارد یانه، و آن این است که «پیشگویان» به فرعون خبر داده بودند که در میان بنی اسرائیل پسری زاده خواهد شد که فروپاشی سیستم فرعونیت بدست او خواهد بود، و او دستور داده بود که نوزادان ذکور بنی اسرائیل کشته شوند که چنان پسری بدنیا نیاید.

چون قرآن حق مطلق است و اگر چیزی با آن مغایر باشد باطل است، افسانه مذکور نیز باطل میگردد، زیرا چطور میتوان وقوع چنان دستوری را با آیه های 8 و 9 جمع کرد؟

اگر فرعون چنان دستوری داده، چگونه ممکن است زنش نوزادی را از آب بگیرد و کسی نگوید شکل و قیافه و پارچه ای که این بچه در آن پیچیده شده داد میزند که او بنی اسرائیلی است، بعدش اورا از آب بگیرند و از آن تابلوتر یک دختر بچه بنی اسرائیلی به آنها پیشنهاد دهد که گوش به حرف من دهید و او را به یک زن بنی اسرائیلی بسپارید که شیرش دهد و آنها هم بره وار بپذیرند!!

بچه در رودخانه با شکل و شمایل بنی اسرائیلی و با قنداقِ بنی اسرائیلی و با راهنمائی دختر بچه بنی اسرائیلی با شیرِ زن بنی اسرائیلی بزرگ شود و همه اینها در حالی باشد که همان فرعون چند روز پیش فرمان قتل نوزادان ذکور بنی اسرائیلی را صادر کرده باشد؟!!

بله! آن افسانه بکلی باطل است!

موضوع آیات 8 و 9 مذکور را بجای آنکه مطابق روایات اسرائیلی به فرعون مربوط کنیم می باید به مشکلات داخل-قبیله ایِ بنی اسرائیل مربوط کرد، که قبیله بزرگی بودند در بردگی، و انگیزه تقرب به مرکز قدرت، طایفه های مختلف آنها را به رقابت با یکدیگر وامیداشت، و این، اسباب دشمنی ها و چشم-همچشمی های زیاد میگشت و از این میان مادر موسی بو کشیده و فهمیده بود گمان این هست که چشم زخمی به جگر گوشه اش برسد و آنطور او را (به وحی) از کانون خطر دور کرد.

شعیب نبی (ع)؟

آیا اقامت موسی در مدین در خانه حضرت شعیب بود؟

پاراگراف فوق که در این باره ساکت است، اما، در داستانهای قرآنی ترتیبی ذکر میشود که نوح و عاد و ثمود و لوط وشعیب و پس از ذکر آنها نام موسی می آید.

گرچه در برخی سوره ها تقدم و تاخری هم هست، اما این ترتیب در ذکر داستانهای پیامبران غالب است.

اگر این ترتیب را بپذیریم میتوان قبول کرد که آن «شیخ کبیر» آیه 23 همان حضرت شعیب بوده که پدر زوجه حضرت موسی (ع) نیز بوده است.

چند دریافت مستقیم از داستان حضرت موسی (ع)

آیه 12: یعنی موسی پستان هیچ شیردهنده­ای را نمی­گرفت.

آیه 19: حکایت از قدرت خبرگیری قوی قوای پلیس فرعونیانِ آن روزها دارد. چیزی که در بعدازظهر دیروز اتفاق افتاده، برای قبطیان چنان روشن شده و چنان به اطلاع همگان رسیده که اول صبح فردا هر قبطی می­دانست قتل دیروز کار موسی بوده و درباره آن «تحلیلی» هم داشته است.

آیه 20: نشان می­دهد در درون دستگاه فرعونی نیز کسانی بودند که با رویه فرعونی موافق نبودند و به جریاناتِ مخالفِ آن کمک می­کردند. البته در سوره مؤمن نیز دیدیم که در داخل سیستم حکومتیِ فرعون اشخاص پرقدرتی وجود داشته­اند که علناً مخالف فکر و عمل فرعون بودند اما هرچه باشد آن­ها در اقلیت بودند و از آیه فهمیده می­شود آن­ها نسبتاً قوی هم بودند بطوریکه می­توانستند از اخبار سطوح بالا مطلع شده و برای خنثی کردن بعضی تصمیمات عمل مؤثر هم انجام دهند.

آیه 29: بزودی شرحی در سوره طه خواهد آمد. همچنین درباره آیات 35-30.

آیه 38: تکنولوژی ساختمان­سازی در آن ایام ابتدایی بوده و حداکثر ارتفاعی که از یک برج آجری می­توان انتظار داشت مگر چقدر است که فرعون می­خواسته از بالای آن به خدای موسی «اطلاع» (= بالاتر قرار گرفتن) پیدا کند!

مشهور است که رهبران شورویِ سالهای 1960 که اولین انسان را به جوّ خارج از زمین فرستاده بودند، خیلی پز می­دادند و از آنها نقل می­شود که می­گفته­اند «از یوری گاگارین پرسیدیم آن بالاها خدا را دیدی و او گفت نه»

تکنولوژی خروج از جو زمین در سالهای 1960 همانقدر پیشرفته و برای مردمِ عادی دست نیافتنی بود که ساختن برج آجری در زمان مصر باستان.  لذا خود بزرگ­بینیِ فرعون را در این چارچوب باید نگریست.

هلاکت دسته جمعی مربوط به جوامع ماقبل تاریخ است

تعبیری که از «مردم قرون گذشته» در آیه 43 نموده شبیه به همان است که ما به آن «قبل از تاریخ» می­گوییم.

ظاهراً چنین بنظر می­رسد که «هلاکت دسته­جمعی» که پس از تکذیب عامدانه اقوام صورت می­گرفت ، از زمان حضرت موسی به بعد ، دیگر صورت نگرفت و چنانکه در سایر سوره­ها نیز دیدیم ، در مورد آن قوم فقط «فرعون و لشکریانش» نابود شدند نه کل مخالفان آن حضرت.

همچنین است در مورد پیامبرانِ پس از آن حضرت که قرآن در هیچ موردی گزارش «هلاکت دسته­جمعی مخالفان و مکذبان آنان» را نداده است.

ترجمه تفسیریِ آزاد

به مادر موسي وحي کرديم که او را شير ده. و هنگامي که بر او ترسيدي که توسط ماموران حکومت کشته شود در رود نیل بيندازش و نترس و اندوهگين هم مباش که ما خودمان مواظبش هستیم و حتما بسويت برش ميگردانيم و از پيامبران قرارش ميدهيم (7) چیزی نگذشت که نزديکان فرعون يافتندش تا برايشان هم دشمن و هم مايه اندوه باشد. البته فرعون و هامان و سپاهيانشان خطا کار بودند (8) و زن فرعون گفت اين بچه روشني چشمي براي من و تو است، نكشيدش چه بسا برايمان فايده اي داشته باشد يا به فرزندي بگيريمش و آنها متوجه نبودند (9)  و گوئی که دل مادر موسي خالي شده باشد و اگر قلبش را مطمئن نکرده بوديم تا از مومنان باشد نزديک بود آن راز را آشکار کند (10)  مادر موسی به خواهر او گفت پي او را بگير و او در حاليکه آنها متوجه نبودند از جائي او را میديد و تعقیبش میکرد (11) و قبلا قبول پِستان شير دهندگان را بر او حرام کرده بوديم، خواهر موسی به کسانی که موسی را از آب گرفته بودند گفت آيا شما را به خانواده اي که او را نگهدارند و خير خواهش باشند راهنمائي بنمايم؟ (12) به این ترتیب بود که او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و اندوهگين نباشد و بداند که وعده خداوند حق است وليکن اکثرشان نميدانند (13)  و هنگاميکه به رشد و قوت خويش رسيد و استوار شد، به او حکم و علم و نبوت داديم و نيکوکاران را چنين پاداش ميدهيم (14)  و هنگاميکه اهل  شهر متوجه نبودند داخل آن شد و دو نفر را يافت که ميجنگيدند. اين از پيروانش و او از دشمنانش بود. و آنکه از پيروانش بود از او بر ضد آنکه از دشمنانش بود کمک خواست. پس موسي به او مشتي زد و کارش را تمام کرد. با خود گفت اين از کارهاي شيطان است که او دشمني گمراه کنندهء آشکار است (15) و گفت پروردگارا بر خويش ظلم کرده ام پس مرا ببخش و او بخشيدش که او بسيار مهربان است (16) گفت پروردگارا بسبب نعمتي که بمن دادي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود (17) آنگاه در آن شهر به صبح رساند درحاليکه ترسان و نگران بود. پس همانکه ديروز از او کمک خواسته بود باز هم از او کمک خواهی کرد و موسي به او گفت تو البته يک گمراه کننده آشکاري (18) پس چون خواست آن کسي را که دشمن هر دوشان بود با قوت بگيرد گفت اي موسي آيا ميخواهي مرا نيز بکشي همانطور که ديروز يک نفر را کشتي؟ جز اين نيست که تو ميخواهي در زمين زورگو گردي و نميخواهي از اصلاحگران باشي (19) و مردي از دورترين نقطه شهر دوان دوان آمد و گفت اي موسي بزرگان شهر تصميم به قتل تو گرفته اند پس از این شهر خارج شو که من خير خواه تو ميباشم (20) و او در حاليکه ترسان و مراقب بود از آن خارج شد و گفت پروردگارا مرا از مردم ظلم پيشه نجات ده (21) و هنگاميکه بطرف مدين روي نمود گفت چه بسا که پروردگارم مرا به راه صحيح هدايت کند (22) و هنگامي که بر آب مدين وارد شد عده اي را بر آن يافت که آب ميدادند و دنبال آنها دو زن را ديد که مواظب بودند که گوسفندانشان با مال ديگران مخلوط نشوند، موسی به آنها گفت کارتان چيست؟ گفتند ما آب نميدهيم مگر آنکه چوپانان گوسفندانشان را آب داده بروند و پدرمان پيرمردي  فرتوت است (23) پس موسی گوسفندانشان را آب داد و سپس بسوي سايه رفت و گفت پروردگارا به هر خيري که بسويم بفرستي نيازمندم (24) پس يکي از آن دو زن با حيا بسوي او آمد و گفت پدرم تو را فراخوانده تا پاداش آب دادنت را بدهد. و چون بسوي او رفت و داستانها را براي او گفت، گفت مترس که از مردم ظلم پيشه نجات يافته اي (25) يکي از آن دو گفت پدر جان استخدامش کن. البته بهترين کسي که استخدام کني کسي است که قوي و امين باشد (26) گفت ميخواهم يکي از اين دخترانم را در مقابل هشت سال کار به ازدواجت درآورم اگر هم خواستي ده سال را تمام کني بر عهده خودت است و من نميخواهم بر تو سخت بگيرم و انشاءالله بزودي مرا از صالحان خواهي يافت (27) گفت اين بين من و تو باشد هر کدام از دو مدت را که تمام کردم فشاري بر من نباشد و خداوند بر آن چيزي که ميگوييم وكيل است (28) پس چون موسي آن مدت را گذراند و خانواده اش را حرکت داد از جانب کوه طور متوجه آتشي شد. به خانواده اش گفت مکث کنيد، متوجه آتشي شده ام شايد از آن برايتان خبري بياورم يا پاره اي از آتش را، شايد گرم شويد (29) پس چون به نزدیک آن آتش در آمد از کرانه راست آن دره از درختي که در قطعه زمين پربرکتي بود، ندائي شنيد که اي موسي من البته خودم «الله» هستم که پروردگار جهانيانم (30) و اينکه عصايت را بيانداز. پس چون ديد مانند ماري مي جنبد پشت کرد و دويد و بر نمي گشت. به او خطاب شد اي موسي! پیش آی و نترس، تو ايمن هستي (31) و دستت را در گريبانت داخل کن. سفيد، بدون اينکه بديي داشته باشد خارج خواهي کرد و دو بازويت را به هم بچسبان تا از ترس آرام گيري و اينها دو دليل از پروردگارت است براي فرعون و بزرگانش، که البته آنها مردمي گناه پيشه اند (32) گفت پروردگارا من کسي از آنها را کشته ام ميترسم بکشندم (33) و برادرم هارون زبانش از من روانتر است پس او را نيز با من بعنوان کمک بفرست که تصديقم کند که ميترسم تکذيبم کنند (34) گفت بزودي بازويت را بوسيله برادرت قوي ميکنيم و برايتان دليلي قرار ميدهيم و بواسطه آياتمان به شما دست نخواهند يافت. شما دو نفر و هر کس که پيرويتان کند غالب خواهيد شد (35) پس هنگاميکه موسي با آيات روشنگرمان بسويشان آمد گفتند اين چيزي جز جادوئي از روي افترا نيست و ما درباره اش چيزي از نياكانمان نشنيده ايم (36) و موسي گفت پروردگارم بهتر ميداند چه کسي هدايت را از جانب او آورده و چه کسي سرانجام خوب خواهد داشت. که او البته ظالمان را رستگار نمي کند (37) و فرعون گفت اي بزرگان! من براي شما هيچ معبودي جز خودم نشناخته ام و اي هامان! بر گِل برايم آتش بيفروز و آجر بساز و برجي برايم برآور شايد به معبود موسي اِشراف پيدا کنم زيرا که موسی را از دروغگويان ميدانم (38) و او و سپاهيانش در زمين بدون اينکه حقي داشته باشند بزرگي می طلبيدند و گمان نمیکردند که بسويمان بازگشتی خواهند داشت (39) پس او و سپاهيانش را بگرفتيم و در آن دريا انداختيم. بنگر عاقبت ظالمان چگونه است (40) و آنها را رهبراني قرار داديم که بسوي آتش جهنم دعوت ميکنند و روز قيامت ياري نميشوند (41) و در اين جهان نيز در پي آنها لعنت قرار داديم و روز قيامت نيز از زشت رويان خواهند بود (42) و البته پس از اينکه مردم قرون گذشته را هلاک کرديم، آن کتاب را به موسي داديم که مايه بصيرت ها براي مردم و نيز هدايت و رحمت بود شايد پند گيرند (43) و آن هنگام که براي موسي آن امر را ميگذرانديم، تو نه در كناره غربي و نه از شاهدان بودي (44) وليکن ما مردمِ قرن هاي زيادي را بوجود آورديم و عمرهايشان هم طولاني شد و همچنين تو در ميان اهل مدين هم نبودي که آياتمان را بر آنها بخواني وليکن خودمان فرستنده پيامبران بوده ايم (45) و تو در آن کناره کوه طور هم نبودي آن هنگامي که موسي را صدا کرديم وليکن رحمتي از جانب پروردگارت هستي تا قومي را که قبل از تو هشدار دهنده اي نداشتند هشدار دهي شايد پند گيرند  (46)

 

 

دی ان ان