07مرداد
تفاسیر قرآن متد ندارند؟
1
فکت:
دو نفر استاد، یکی از سلسله آخوندی و دیگری از سلسله دانشگاهی، دکتر احمد پاکتچی و دکتر محراب صادق نیا، هر دو، در سخنرانی زنده ای که امکان پرسش هم داشت، یک حرف را زدند، و آنهم این بود که «تفاسیر قرآن متد ندارند»
2
در هردو جلسه کسانی بودند که با تفسیرم آشنا بودند، و در طول سالها دانسته بودند که تفسیرم از تفاسیرِ موجود متمایز است، و لا اقل این را به وضوح میدانستند که بارزترین وجه تفسیرم «متد دار بودن» آن است، و با وجود این، هیچ اشاره ای و پرسشی و تعریضی نکرده اندکه «پس این تفسیرِ این یارو گنجه ای چی؟»
3
در میان این مخاطبانِ دو سخنرانیِ مذکور، چهره هایی هم بودند که صاحب علم تفسیر شناسی بوده اند، و ضمنا در طول سالیان قابل توجه با تفسیرم آشنائی کافی یافته بودند، و ضمنا اشخاصی بودند موجه و تاثیرگذار، و اگر اشاره ای به «متد دار بودن» تفسیرم کرده بودند، رشته سوالاتی را ایجاد میکرد که ممکن بود در باره تفسیرم توجهی شده و موجب شروع تحقیق هایی و ارزیابی های لازم در باره آن شود.
4
چرا این کار نشد؟
جواب خودم این است که آنها، بی تعارف، تفسیر مرا «قابل» نمیدانسته اند که با حتی ذکر نام آن، ریسکی را پذیرا شوند که آنها را در معرض چیزی قرار دهد که به نظرشان «سبک» و «سبب وهن» باشد، زیرا من، نه آخوند هستم و نه الاهیات دانشگاهی خوانده.
اینان، گرچه همیشه با من به زبان لطف سخن گفته اند، اما، به علل مختلف، (مثلا کثرت اشتغالاتِ روتین، موقعیتی که باید مواظبش میبودند که به مخاطره نیفتد، و چیزهای دیگری از این دست) از بررسی و ارزیابی دقیق و جدی آن تن زده اند،
چرا؟ زیرا اهمیت آن را درنیافته اند!
5
من با این موضوع اینطور کنار آمده ام که کشیش مندل و خیام، که اولی نظریه اش بطور تصادفی پس از 600 سال، و دومی نیز ارزش اشعارش بگونه ای تصادفی پس از بیش از 700 سال توسط فیتزجرالد، کشف و ترجمه و شرح شد، با من از این لحاظ شباهت دارند که ارزش کارشان می باید توسط «اشخاص مناسب» و در «زمان مناسب» دانسته، و توسط همانها معرفی و ترویج شود.
6
اما، امروز روزِ سرعت های زیاد، و بوجود آمدن فضاهای الکترنیک و رسانه های پر نفوذ سریع است، و نظر من اگر شخص مناسبش را (تصادفا) بیابد، با سرعت زیاد، اولا در جهان مسلمانی و ثانیادر جهان دینداری، تاثیر گزار خواهد بود.
اما، چندان هم نباید منتظر تصادف و شانس بود، و اگر راهی نیست باید راهی ساخت!
پیشنهادم این است که اشخاصی که در بند 4 به آنان اشاره کرده ولی نام نبرده ام، با استفاده از «چهره بودن» خویش، ترتیبی دهند یک نشریه محترم، مصاحبه ای با من کند، و یا در چنان جلساتی از من دعوت به عمل آید تا من هم بتوانم در توصیف متد خویش به قرآن خدمت کنم.
«الساعی للخیر کفاعله» نیز مشوقشان باد