30تیر
از تفسیر قسمتی از سوره مائده
چنین بود اوضاع و احوال آن روزها . . !
به تدریج نقش منافقین پررنگ و پررنگتر میشد و علنا با آنحضرت مخالفت میکردند
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ ﴿20﴾ يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ ﴿21﴾ قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ ﴿22﴾ قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿23﴾ قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿24﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ﴿25﴾ قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ﴿26﴾
از آیات 20 تا 26 فهمیده میشود آنحضرت در پی اجرای اوامر الهی که در پاراگراف ماقبل آخر سوره تحریم ابلاغ شده مشغول جمع آوری نیرو بوده، اما، مسلمانان، با القائات سنگین و روز افزون منافقان به قدری گستاخ شده بودند که چندان گوش به فراخوان آنحضرت نمیدادند و بنی اسرائیل وار به آنحضرت میگفتند مگر پیغمبر نیستی؟ خب، از نیروی خاص پیغمبری ات استفاده کن، و البته در این میان، مومنین واقعی ای هم بودند ولی در اقلیت، و آنقدر کم تعداد که نمیشد با آن تعداد امر خداوند را اجرا نمود.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿27﴾ لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿28﴾ إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ ﴿29﴾ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿30﴾
خداوند از ذکر داستان دوپسر آدم (آیات 27 تا 32) چه منظوری دارد؟
قطعا قصد داستانسرایی نداشته، بلکه در این داستان چیزی نهفنه است که نظیر حالتی است که در جامعه آن روزها وجود داشته و برای ماها که هزار و چند صد سال از آن روزها دور هستیم تحلیلی دارد از آنچه در آن روزها بر آنحضرت و یاران واقعی اش گذشته است.
یکطرف این داستان مقید به هیچ قید اخلاقی و دینی و وجدانی وغیره نیست و فقط خواسته نفس را پیرو است، طرف دیگر کسی است که مقید به حدودی است که آنها را از جانب خدا تلقی میکند.
طرف اول، منافقان معاصر آنحضرت اند که مقید به هیچ قید دینی و اخلاقی و معنوی نیستند و فقط میخواهند بر این جامعه ای که آنحضرت با آنهمه خون دل تا به اینجا رسانده سوار شوند و خرِ خواسته های نفسانی خویش را برانند.
طرف دیگر، آنحضرت است و پیروان حقیقی اش که مقید به هزاران قیود الهی و اخلاقی و معنوی و وجدانی هستند و نمیتوانند «هر کاری» را بکنند.
لذا در این اوضاع و احوالِ برشمرده، آنحضرت و پیروان واقعیش مغلوب و جبهه منافقین و مسلمانان سست ایمان غالب اند.