نقل از تفسیر سوره قلم از این نگارنده:
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿8﴾ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ﴿9﴾ وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ﴿10﴾ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ﴿11﴾ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿12﴾ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿13﴾ أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿14﴾ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿15﴾
زاویه با تفاسیر رایج
تکلیف آیه های 8 و 9 روشن و فهم آنها آسان است، زیرا از این دو آیه فهمیده می شود که پیامبر(ص) مخالفان فعالی داشته که تکذیبش می کردند و علت آن هم قابل فهم است ومیتواند این بوده باشد که موقعیتی داشتند که در اثر پیام های پیامبر(ص) موقعیت آنها متزلزل میشد و علت تکذیب آنها نیز نجات موقعیت شان بود و دوست داشتند با پیامبر(ص) (اگر بشود) سازش کنند و با هم کنار بیایند اما چون از این امر مأیوس بودند تکذیبش می کردند.
اما برخی مفسران چنین میفرمایند که مدلول آیات 10 تا 15 به قرینه «هُ» در کلمه اول آیه 16 یک نفر بود که آن همه محسنات (!!) داشت.
میفرمایند: از آیه 14 معلوم می شود همان یک نفر علی رغم یک نفر بودنش محرک خیلی ها بود زیرا هم از نیروی انسانی و هم از نیروی اقتصادی بهره ای داشت.
ادامه میدهند: البته نمی دانیم این شخص چه کسی بود اما همین قدر می دانیم که او یکی از سررشته های مهم مخالفت ها و تکذیب ها و مشکلات ایجاد شده برای پیامبر(ص) و رسالت او بود.
به نظرما این سخن نادرست است زیرا:
الف-
اگرفقط یک نفرازسران قریش باپیامبر(ص) مخالف بود، معلوم میشود بقیه سران قریش با او مخالف نبودند، و این، از طرفی مخالف مسلمات تاریخ اسلام، و از طرف دیگر مخالف آیات بسیارزیادی از قرآن است، که ازاین سوره تا نزول سوره های مدنی، دائما پیامبر(ص) را به صبر و پیگیری رسالتش علیرغم مشکلات کمرشکن امرمیکند.
از لحاظ عقلانی نیز این سخن غلط است، زیرا اگر یکنفر (ولو اینکه از سران قریش بوده باشد) همه این مخالفت ها را میکرده و بقیه با آنحضرت مخالفتی نداشته بودند، لازم می آید در همان ابتدای دعوت آنحضرت جمع کثیری (که قاعدتا میتوانسته اند آن یکنفر را منزوی کنند) به آنحضرت پیوسته باشند، که خود این فرض غلط قرآنی دارد و با «اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض . .) مباینت دارد.
ب-
ضمیر«هُ» همیشه دلالت یر «یکنفر» نمیکند، و کار کرد آن، مانند کلمه «مَن» است که گاهی به معنی «کسی که» است، و گاهی به معنی «کسانی که» میباشد. لذا «هُ» مذکور دلالت بر فقط یکنفر نمیکند.
ج-
ارزش «روایات شان نزول» در چه حدی است؟
تا کنون اکثر مفسران محترمِ زیاد از روایات شأن نزول استفاده می کردند و استفاده آنها نیز برای فهم مطالب و موضوعاتِ «فهمیدنی» بود که البته اغلب استفاده ای بود بسیار نابجا.
این نگارنده در تفسیر سوره سباء و سوره نور (و آیه «اِفک» آن) و سوره طلاق نشان داده که چگونه قرآن توانسته از ورای قرن های زیاد مطالبی را برای ما روشن کند که گوئی هم اکنون به وضوح داریم آن وقایع و مطالب را می بینیم، اما روایات وارد شده در باب آنها متشتت و متفرق و متضاد است و نه تنها چیزی را روشن نمی کند بلکه اسباب زحمت و گمراهی هم می شود.
به عقیده این نگارنده روایات شأن نزول، از لحاظ «فهم»ی، چندان فایده ای ندارند و تنها فایده آنها در این است که (مثلاً) در آیاتی شبیه آیات 10تا 15 این پاراگراف ذکر مصداق کنند و بگویند این شخص مورد نظر چه کسی بوده (که آن همه صفت بسیار زشت داشته که هر کدام از آنها برای براندازی یک مملکت هم کافی است!)
خود این نگارنده برای رفع کنجکاوی به قسمت «بحث روائیِ» المیزان مراجعه کردم و دیدم در آنجا فرموده که طبق فلان روایت، شخص مذکور ولیدبن مغیره بوده اما اضافه کرده که در این خصوص روایات زیادی هست که خواننده اگر میل داشت به کتب حدیث مراجعه کند.
این نوع طرز بیان- اگر کسی روش سخن گفتن علامه را بداند- به این معنی است که روایات درباره اینکه مدلول آیات 10 تا 15 چه کسی بوده، سخن محکم روشن کننده ای ندارند.
همین بزرگوار (یعنی مرحوم علامه) در«بحث روایتیِ» ذیل آیات11تا 25 سوره مدّثّر مدلول آن آیات را نیز همان ولیدبن مغیره ذکرنموده است.
جالب است بدانیم که ولیدبن مغیره، نمیتواند هم مدلول آیات سوره مدثرباشد، وهم مدلول آیات این پاراگراف.
زیراعلیرغم اینکه مدلول هردو دسته آیات، اشخاصی تکذیبگر هستند، اما نمیتوانند «مشابه» یکدیگرباشند، چه رسد به اینکه شخص واحدی باشند (زیرا دودسته آیات مذکور مدلول هایشان آنقدرمتفاوت است که درشخص واحــدی جمع نمیشود)
آیات این پاراگراف و آیات پاراگراف سوره مدثر آنقدرگویا و آنقدر مشخص کننده هستند که نمیتوانند به شخص دیگری غیراز مدلول خودشان منطبق بشوند، لذا، «روایات شان نزول»آنها، باید لااقل به دو شخص متفاوت اشاره کنند، نه به شخص واحد.