تا یکنفر کلمه تمدن را به زبان یا به قلم می آورد، فورا بسیاری از ذهن ها تمدن یونان باستان را تداعی میکند، در حالیکه تمدن های زیادی در طول تاریخ بشر بوده، از جمله مصر باستان، و هند، و ایران باستان، و این اواخر، تمدن اینکاها، و آزتِک ها، و مایا ها، و . . . بوده اند، و به همین خاطر است که پسوند «کنونی» را هم به آن افزوده ایم.
«تمدن کنونی»، یعنی تمدنی که همین الان بشرِ روی زمین دارد.
بشرِ روی زمین در قالب «کشور»هایی سازمان یافته، ولی همه آنها (صرفنظر از تفاوت های شدیدی که در برخی از عناصر مهم، مانند دین و زبان و فرهنگ و آداب و رسوم و . . . دارند) چنان اشتراکات مهمی دارند، مثلا در باره نحوه زندگی، وسایل زندگی، شکل حکمرانی، عضویت در سازمان ملل، عضویت در سازمان های وابسته به سازمان مذکور (از قبیل کمیساریای عالی حقوق بشر و مانند آن ها) و نیز عضویت در کنوانسیون های وابسته به سازمان فوق الذکر (از قبیل حقوق کودک، منع کودک آزاری، و منع زن آزاری و . . .)، و این وابستگی ها چنان روی زندگی مردم تاثیرات عمیق دارد که امروز نمیتوان زندگی بدون این مشابهت ها در زندگی بشر را تصور کرد.
من که متولد 1946 هستم، در همین مدت 70 و چند ساله زندگی خویش، شاهد چنان عناصر جدیدی در زندگی بوده ام، که ده ها هزار سال قبل از من، هیچیک از آنها نبوده اند، مثلا برق، آب بهداشتیِ لوله کشی، روزنامه، مدرسه، دانشگاه، از بین رفتن درشکه و کالسکه و جایگزین شدن تاکسی و اتوبوس شهری و بین شهری، تلویزیون، راه آهن (اعم از روی زمینی و مترو)، تلفن، تلفن همراه، اینترنت، و چه و چه، که اگر بخواهیم فقط اسمی از عناصر آن بیاوریم، چنان فهرست بلند بالائی خواهد شد که کسی حوصله خواندنش را نخواهد داشت.
برای اینکه اهمیت این عناصر را دریابید، عنان از خیال خویش برگیرید و آزادش کنید تا زندگیِ بدون یکی از آن عناصر را، در ذهن تان به تصور در آورَد، خواهید دید همین زندگیِ فعلیِ بشری، چنان دچار محدودیت و تنگناها خواهد شد که هزاران بار شکر گزارِ این واقعیت خواهید بود که آن عنصرِ تمدنی وجود دارد و شما از مواهبش برخوردارید، و عضوی از اعضاء این چیزی که ما آن را «تمدن کنونی» نام نهاده ایم، هستید.
خاستگاه و زمانِ پیدایش تمدن کنونی
خاستگاه تمدن کنونی، در مجموع، نقاطی است که امروز آن را «اروپای غربی» مینامند و زمانِ پیدایشش نیز پس از «رُنِسانس» است. خودِ رنسانس نیز واقعه ای نبوده که بتوان برایش یک روز و ساعت را مشخص کرد، بلکه واقعه ای بوده که پس از نبردی طولانی بین تحجر و عقلانیت شکل گرفت که خودِ این نبرد حدود سیصد سال طول کشید، و در پایان آن، از منظر افکار عمومی، تحجر مغلوب و عقلانیت غالب قلمداد شد.
ذیلا بطور خلاصه مطالبی را [به نقل از ویکی پدیا :] از نظرتان میگذرانیم:
رنسانی یا نوزایش یا دوره تجدید حیات، جنبش فرهنگیِ مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانگذار بین سدههای میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژه رنسانس را فرانسویها در قرن ۱۶ میلادی بهکار بردند.
به تعبیری، دوره رنسانس، دوره عقلانیت، ریاضیات، منطق، و انسان مداری است.
در این دوره، ما شاهد اختراعات زیادی هستیم، مانند باروت، صنعت چاپ، دریانوردی، کشف قطبنما، اختراع تلسکوپ و.. دوران رنسانس برای اروپاییان عصر جدیدی بود سرشار از کامیابیهای عظیم.
جهان چرخید. یکی از بزرگترین قارههای زمین، یعنی قاره آمریکا، کشف شد… صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت، انقلابی در روش جنگ پدیدآورد. دستنوشتههای باستانی احیا شد… اینها همگی گواه پیروزی عصر جدید (رنسانس) هستند
نقش نهضت ترجمه بر رنسانس در علوم
در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی، نهضت ترجمه کتب مسلمانان بهطور گستردهای در اروپا پدید آمد. این نهضت از پایههای اصلی رنسانسِ علمی و فکری و عامل اساسی رویکرد اروپاییان به علم و دانش بود. در این دوران، آثار مهمی در پزشکی همچون کتاب طب الملکی علی بن عباس اهوازی، کتاب الحاوی، دائرةالمعارف بزرگ طب، و قانون ابن سینا به عبری و لاتین ترجمه شد. موضوع دیگرِ مورد توجه مترجمان اروپایی، مباحث علم حساب و هندسه بود. اولین آثاری که در این زمینه از عربی به لاتینی ترجمه شد کتابهای دانشمندان یونانی بود؛ مانند چهار مقاله اقلیدس و پانزده مقاله اصولی او و نیز کتاب الاربعه بطلمیوس اما بزودی ترجمه تألیفات و شرحهای دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترین کتابهای ترجمه شده جبر و مقابله خوارزمی بود که آغازگر علم جبر در اروپا شد. این کتاب دو بار ترجمه شد با نامهای Algebra و Liber Algorithmi (یا کتاب خوارزمی) ترجمه شد که هماکنون بعضی نسخههای آن در دسترس است.
همچنین ترجمه گسترده از متون باستانی یونانی و لاتین بر اساس منابعی که در امپراتوری بیزانس موجود بود، انجام گرفت.
[پایان نقل قول]
چنانکه ملاحظه کرده اید، «رنسانس» یک نهضت همه جانبه مبتنی بر« علم و عقل محوری» بود، که نتیجه اش این «تمدن کنونی» است. در همان زمانی که اروپا در اثر رنسانس داشت رشد و ترقی میکرد، مسلمانان، تقریبا در همه جا، و در همه امور، داشتند توقف و درجا زدن را ادامه میدادند، و این جریانِ توقف، تدریجا به عقب ماندگیِ مسلمانان انجامید که امروز از لحاظِ چیزی که آن را «زندگی» می نامیم، در تمام شاخص ها، از غیر مسلمانان عقب تر هستند.
چرا چنین شد؟ اگر اروپا به علت عقل و علم رشد کرد، ما که مفتخر به داشتنِ قرآن هستیم که در آن اینهمه به عقل و علم اندوزی تشویق میکند، چرا باید اینقدر عقب مانده باشیم؟
این بحث را در فصل بعد پی میگیریم