پیدایش انسان
مقدمه
موضوعات مربوط به چگونگی پیدایش انسان ، آدم و برگزیدگی او ، و ابلیس و شیطان، همواره جزء انگیزانندهترین موضوعاتی بوده که توجه متفکران و نویسندگان و هنرمندان را به خود جلب کرده است .
علت آن نیز روشن است . اکثر مردم چناناند که بیشترین علاقه را به خویش دارند و تاریخچه زندگیشان شیرینترین چیزیست که آنها را مشغول میکند . پس از آن تاریخچه زندگی نوع انسان برایشان شیرین است ، و این موضوعات ، یعنی پیدایش انسان ، و داستان آدم ، و رابطه ابلیس و شیطان با آن ، و با نوع انسان ، به دلیل ارتباط موضوع با هر فرد انسانی ، برای آنها جالب است ، و همین موضوع یکنوع «تقاضا»ی قوی برای دانستن و فهمیدن این موضوعات بوجود میآورد ، و طبعاً وجود این «تقاضا» عدهای را برای پاسخگوئی به آن تحریک میکند ، که جوابهائی را «عرضه» کنند .
در این بازار عرضه و تقاضا ، افسانهها و اباطیل و سخن بیارزش و کمارزش، زیاد ، و حق و حقیقت و سخن باارزش و پرارزش ، کم است .
ما این سه موضوع مهم را در قرآن جستجو کرده و در این کتاب در سه دفتر مجزا به آن پرداختهایم .
چون قرآن بهترین و محکمترین منبع معارف است و این تحقیق نیز صرفاً قرآنی است، امیدواریم بتواند به بهترین نحو نیاز خواهندگان را برآورد .
در اینجا باید یک نکته کلیدی مطرح شود:
در آنچه تاکنون مطرح شده ، اکثراً یک نوع خلط مبحث وجود دارد که سبب پیدایش یک اشتباه اساسی شده ، و آنهم این است که آنچه در «فیزیک» جهان اتفاق افتاده، با آنچه «در آسمانها» وقوع یافته خلط شده است .
«ترانسفورمیسم» ، چه آن را بپذیریم و چه نپذیریم ، بنا به عقیده قائلان آن ، یک نوع «بیان بیرونی» چیزی است که در «فیزیک جهان» اتفاق افتاده ، که نباید با کل ماجرا خلط شود ، و تفکیک نکردنِ این دو مطلب سبب اصلی ایجاد این مناقشات دویست ساله شده، و چنین بنظر آمده که قائل بودن به آن، معارض قائل بودن به روایت دینیِ پیدایش بشر در روی زمین میباشد .
لذا ما در این کتاب موضوع را تفکیک نموده و پیدایش انسان در روی زمین را از لحاظ اتفاقی که در فیزیک جهان افتاده، جداگانه، از طریق آیات قرآن روایت نموده، و سپس، آنچه را که در آسمانها واقع شده و در حقیقت علت وقوع آن اتفاق بیرونی بوده، را نیز جداگانه عرض میکنیم.
موضوع ابلیس و شیطان نیز همینطور است .
ابلیس به آن قسمت داستان که در آسمانها اتفاق افتاده مربوط است و شیطان به جهان محسوس و ملموس عادی. و هر دوی آنها با داستان پیدایش بشر عجین و مرتبط است.
لذا این سه مقوله را بصورت سه دفتر جداگانه در این کتاب مطرح کردهایم.
امیدواریم این رویکرد ، و نتیجه آن که از نظرتان میگذرد ، قابل استفاده بوده و کمک کند به تفسیر روشنتری از آنچه همگان علاقه داریم حقیقت آن را بدانیم برساند .
دفتر اول
پیدایشِ انسـان در روی زمین
1
ورود به بحث
تصوری که اکثریت ما از نحوه پیدایش نوع بشر در روی زمین داریم ، واقعاً خرافی و غیر قابل دفاع است و مهمتر از همه اینکه با آموزههای قرآنی هیچ تناسبی ندارد و متأسفانه با «کتاب مقدس» یهودیان و مسیحیان قرابت بیشتری دارد ، و اگر از خود بپرسیم چرا چنین است ، در جواب مجبوریم اولاً به وادیهائی بیفتیم که طولانی است و با سلیقه خلاصهگوئی ما تناسبی ندارد ، و ثانیاً مجبوریم به بحثهائی درباره چگونگی نفوذ بعضی روایات مجعول و مخدوش در فرهنگِ غنیِ روائی خویش وارد شویم که آنهم با روش ما همخوان نیست و لذا مستقیماً به قرآن مراجعه میکنیم و سخن صحیح را از آنجا استخراج مینمائیم .
تصوری که «اکثریت» ما مسلمانان از نحوه پیدایش نوع بشر در روی زمین داریم این است که خداوند مانند مجسمهسازان مشتی خاک از زمین برگرفت و چیزی مانند مجسمه انسان ساخت و در آن دمید و اولین بشر اینطور بوجود آمد ، و سپس خداوند از بقایای آن خمیر همسرش را نیز بوجود آورد ، و بعدها خود بشر با استفاده از مکانیزمهای تولیدمثل که در وجودش تعبیه شده بود ، به توالد و تناسل پرداخت و زمین را از نوع خود پر کرد .
این تصور ، در مقایسه با روایت قرآنی ، خیلی سطحی ، خیلی کودکانه ، و ضمناً خیلی مغایر با واقعیات انکارناپذیر علمی است و لذا بهتر است در ابتدا آن دسته از آیاتی از قرآن را که به این واقعه میپردازد ذکر کنیم ، و آنگاه ببینیم عقل سالم معمولی از آن آیات چه میفهمد .
اما قبل از اینکه آیات مربوط را ذکر کنیم باید توجه خواننده گرامی را به این نکته مهم جلب نمائیم که در این دفتر فقط به «پیدایش انسان در روی زمین»
میپردازیم و بحثهای مربوط به حضرت آدم ، و خلیفه بودن او ، و مسابقه علمی او با ملائکه ، و گول خوردن او از شیطان ، و هبوط به زمین و غیره و غیره در دستور کار این دفتر قرار ندارد و آن مطالب را در دفتر جداگانهای تقدیم میکنیم.
2
آیات
1- سوره نوح
وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا ﴿14﴾
در حاليکه شما را درچند مرحله آفريده است.(14)
2- سوره دهر (انسان)
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا ﴿1﴾
آيا (اينطور نيست که) برهه اي از زمان به انسان گذشت در حاليکه او چيز مهم قابل ذکري نبود؟(1)
3- سوره مریم
قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا ﴿9﴾
گفت همينطور است (اما) چنين گفت پروردگارت که آن برايم آسان است و خودت را نيز قبلا آفريده ام و چيزي نبوده اي.(9)
4- سوره مریم
أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا ﴿67﴾
آيا انسان توجه ندارد که ما او را قبلا آفريديم و چيزي نبود؟(67)
5- سوره اعراف
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿189﴾
هموست که شما را از يک جان آفريده و جفت او را نيز از همان قرار داد تا بدو آرامش يابد. پس چون با او در آميخت و او بار سبکي برداشت و مدتي گذشت، چون سنگين شد، خداوند را که پروردگارشان باشد دعا مي کنند که اگر (فرزند) سالمي بما دهي حتما از شاکران خواهيم شد.(189)
6- سوره نساء
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ﴿1﴾
اي مردم! از پروردگارتان که شما را آفريده پروا کنيد. (همو که شما را) از يک نَفْس و جفتش را نيز از همان آفريد، و از آنها مردان و زنان زيادي پراکند و از خداوندي پروا کنيد که به (احترام) او ازيکديگر درخواست مي کنيد، و نيز درباره خويشاوندان (از خدا) پروا کنيد که همو مراقب شماست.(1)
7- سوره فرقان
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا ﴿54﴾
و هموست که از آب بشري آفريد و او را نسبي و سببي نمود،و پروردگار تو قدرتمند است.(54)
8- سوره نور
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿45﴾
و خداوند است که همه جنبندگان را از آبي آفريده. برخي از آنها بر شكم مي خزند، و برخي از آنهاست که بردو پا راه ميروند و برخي از آنها بر چهارپا راه ميروند. خداوند هر چه بخواهد مي آفريند که خداوند به هر چيزي تواناست.(45)
9- سوره رحمان
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ ﴿14﴾
انسان را از لايه خشکيده اي چون سفال آفريد.(14)
10- سوره حجر
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿26﴾
و انسان را از ِگلي خشکيده از ِگلي سياه متعفن آفريديم.(26)
11- سوره مؤمنون
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ﴿12﴾
و البته انسان را از خلاصه اي از گِل آفريديم.(12)
12- سوره ص
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ ﴿71﴾
آن هنگام (را ياد كن) که پروردگارت به ملائکه گفت آفريدگار بشري از خاک خواهم بود.(71)
13- سوره صافات
فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ ﴿11﴾
پس از آنان بپرس آيا خلقت آنها محکمتر است يا كساني (ديگر-آسماني- را) که آفريديم؟آنها را از گلي چسبنده آفريديم.(11(
14- سوره سجده
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ﴿7﴾
که آفرينش هر چيزي را نيکو کرده و خلقت انسان را از گِل آغاز نمود.(7)
15- سوره مؤمن (غافر)
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿67﴾
همو که شما را از خاک آفريد، سپس از نطفه اي، و سپس ا زعلقه اي، و سپس بصورت طفلي درتان آورد، سپس به حدي که به قوت برسيد، آنگاه تا اينکه به پيري برسيد. بعضي از شما قبل از آن و (بقيه) تا سرآمدي معين فوت مي نمائيد و شايد تعقل کنيد.(67)
16- سورۀ کهف
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا ﴿37﴾
رفيقش که با او گفتگو ميکرد گفت آيا به کسي که ترا از خاک و سپس از نطفه اي آفريد و سپس ترا بصورت مردي ساخته و پرداخته درآورد کافر شدي؟(37)
17- سوره فاطر
وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿11﴾
و خداوند شما را از خاکي آفريد، سپس از نطفه اي، سپس جفتهائي قرارتان داد، و هيچ ماده اي حملي برنميدارد و وضع حملي نمي کند مگر به علم او، و هيچ صاحب عمري عمر طولاني نمي کند و هيچ مقدار از عمرش کم نميشود مگر آنکه در کتابي هست. که اين براي خدا آسان است.(11)
18- سوره روم
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ﴿20﴾
و از نشانه هاي اوست که شما را از خاک آفريد آنگاه شما بشري شده و منتشر گشته ايد.(20)
19- سوره رعد
وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ الأَغْلاَلُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدونَ ﴿5﴾
و اگر تعجب مي کني، در حقيقت قول آنها عجيب است که ميگويند آيا وقتي که خاک شديم آيا در آفرينشي جديد قرار خواهيم گرفت؟ آنها کساني هستند که به پروردگارشان کافر شدند و بند هائي به گردان دارند و ياران آن آتشند که در آن جاودانند.(5)
20- سوره حج
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿5﴾
اي مردم! اگر درباره برانگيختگي (روز قيامت) شکي داريد (توجه کنيد که) ما شما را از خاکي، و سپس از نطفه اي، و سپس از علقه اي، و سپس از مضغه اي، شکل گرفته يا نگرفته، آفريديم، تا برايتان بيان کنيم. و در رحم ها آنچه بخواهيم تا سرآمدي معين ميگذاريم، سپس شما را بصورت طفلي بيرون مي آوريم تا به نيروي خويش برسيد و از شما کساني هستند که ميميرند و کساني هم هستند که به فرتوتي ميرسند تا پس از اينکه به علم رسيده بودند به حالتي درآيند که علمي به چيزي نداشته باشند و زمين را مي بيني که افسرده است و تا آب بر آن فرو فرستيم فورا به جنبش در مي آيد و باد مي كند و هر گونه گياه شادابي ميروياند.(5)
21- سوره ال عمران
إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿59﴾
البته مَثَل عيسي نزد خداوند مانند مثل آدم است که از خاک آفريدش سپس به او گفت: باش پس شد.(59)
22- سوره طارق
خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ ﴿6﴾
از آبي جهنده آفريده شده،(6)
23- سوره علق
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿2﴾
(همانکه) انسان را از علق آفريد.(2)
24- سوره دهر (انسان)
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿2﴾
البته ما انسان را از نطفه اي داراي استعدادهاي مختلف آفريديم، ميازمائيمش، و او را شنوا و بينا نموديم.(2)
25- سوره قیامه
ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿38﴾
سپس علقه اي شد، سپس آفريد، سپس پرداختکاري کرد؟(38
26- سوره عبس
مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿19﴾
از نطفه اي. آفريدش، و سر و سامانش داد.(19)
27- سوره مرسلات
أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاء مَّهِينٍ ﴿20﴾
آيا شما را از آبي پست نيافريديم؟(20)
28- سوره یس
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ ﴿77﴾
آيا انسان نميداند که او را از نطفه اي آفريده ايم که چنين آشکارا دشمني ميکند؟(77)
29- سوره مؤمنون
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿14﴾
سپس آن نطفه را علقه اي و آن علقه را مضغه اي و آن مضغه را استخواني نموديم و بر آن استخوان نيز گوشتي پوشانديم آنگاه آنرا به حالت آفرينش نهايي ساختيم پس آفرين بر خداوند که بهترين آفرينشگران است.(14)
30- سوره نحل
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ ﴿4﴾
انسان را از نطفه اي آفريد. آنگاه، همو، ستيزه گري آشکار است.(4)
3
برداشت اولیه از ردیف آیات فوق (به ترتیب)
1 - آفرینش انسان یکباره صورت نگرفت بلکه چندین مرحله داشت.
2 - انسان در مدتی طولانی، هم بود و هم نبود.
3 - حضرت مریم قبلاً آفریده شده بود، اما وجود خارجی و عینی نداشت و بعداً پیدا کرد.
4 - انسان قبلاً آفریده شده بود، اما وجود خارجی و عینی نداشت و بعداً پیدا کرد.
5 - انسان از «نفس واحده» آفریده شده و جفتش نیز از همان آفریده شده.
6 - انسان از «نفس واحده» آفریده شده و جفتش نیز از همان آفریده شده.
7 - انسان از آب آفریده شده.
8 - همه جنبندگان (اعم از انسان و حیوان و ماهیها و حشرات) از آب آفریده شدهاند.
9 - انسان از لایه خشکیدهای چون سفال آفریده شده.
10 - انسان از گِلی خشکیده از گِلی سیاه متعفن آفریده شده.
11 - انسان از خلاصهای از گِل آفریده شده.
12 - انسان از گِل آفریده شده.
13 - انسان از گِلی چسبنده آفریده شده.
14 - آفرینش انسان از گِل شروع شده.
15 - آفرینش انسان از خاک است سپس نطفه و علقه و طفل است.
16 - آفرینش انسان از خاک است.
17 - آفرینش انسان از خاک است و سپس از نطفه است.
18 - آفرینش انسان از خاک است.
19 - انسان پس از مرگ خاک میشود.
20 - آفرینش انسان از خاک است سپس نطفه و علقه و مضغۀ شکل گرفته یا شکل نگرفته، سپس تکمیل آفرینش در رحم است، سپس طفل است.
21 - حضرت آدم از خاک آفریده شده.
22 - انسان از آبی جهنده آفریده شده.
23 - انسان از علق آفریده شده.
24 - انسان از نطفهای دارای استعدادهای مختلف آفریده شده.
25 - انسان از علقه آفریده شده.
26 - انسان از آبی بیاهمیت آفریده شده.
27 - انسان از آبی بیاهمیت آفریده شده.
28 - انسان از نطفه آفریده شده.
29 - انسان از نطفه آفریده شده، سپس علقه، سپس مضغه، سپس استخوان، سپس پوشاندن گوشت، سپس آفرینش نهائی یافته.
30 - انسان از نطفه آفریده شده.
3
جمعبندی
اگر بخواهیم مطالب فوق را خیلی خلاصه کنیم این نتیجه حاصل میشود:
1- آفرینش انسان در چندین دوره «طورِ» (که جمع آن «اطوار» باشد و اطواراً یعنی دورههای زیاد) مختلف صورت گرفته است (آیه ردیف 1)
2- انسان در مدتی طولانی هم بود و هم نبود (ردیفهای 2 و 3 و 4)
3- انسان از «نفس واحده» آفریده شده (ردیفهای 5 و 6)
4- انسان از آب آفریده شده (ردیفهای 7 و 8)
5- انسان از گِل آفریده شده (ردیفهای 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14)
6- انسان از خاک آفریده شده (ردیفهای 15 و 16 و 17 و 18 و 20 و 21)
7- انسان از منی آفریده شده (ردیفهای 22 و 23 و 26 و 27)
8- انسان از نطفه آفریده شده (ردیفهای 24 و 26 و 28 و 29 و 30)
4
شرح خلاصه
1- «اطوارا» (دورههای مختلف) (آیه ردیف 1)
بعضی از مفسران ارجمند این دورههای مختلف را به دورههای مختلف جنینِ داخل رحم تطبیق کردهاند که کاملاً خطاست زیرا اگر به متن آیه مربوطه رجوع شود ملاحظه خواهد شد که قبل و بعد آن مطالبی مانند آفرینش آسمانهای هفتگانه و قرار دادن ماه و خورشید و برقراری آخرت و این نوع امور کلان را ذکر کرده و اگر در این چارچوب کلی اشاره به مراحل مختلف جنینی مینمود از نظر سخن قبیح است و همانقدر قباحت دارد که مثلاً وزیر دفاع یک کشور به رئیسجمهورش بگوید ما نیاز به صد فروند جت جنگی و هزار دستگاه تانک و زرهپوش و یک کیلو بیسکویت و بیست فروند زیردریائی داریم! و لذا «اطواراً» موردنظر، ناظر به حوادث بسیار بزرگ است که طی آنها آفرینش بشر صورت گرفته است.
برای اینکه تصوری از «طور» (که جمع آن «اطوار» است) داشته باشیم باید توجه کنیم که اینهمه نفتی که روزانه دهها میلیون بشکه استخراج میشود و بوسیله آن خودروهای کوچک و بزرگ و قطارها و هواپیماها و کارخانجات بکار میافتند و برقهائی که تولید میشود که بیش از صد سال است که ادامه دارد و تخمیناً صد سال دیگر نیز استخراج خواهد شد و مربوط «دوره»های طولانیِ پیشینِ زمینشناسی است که در آن دوره دایناسورها و سایر حیوانات غولپیکر بوجود آمدند و منقرض شدند و این نفت از بقایای وجود آنها و گیاهان و درختان و سایر موجودات آن «دوره» است.
[البته از لحاظ لغت «اطوارا» به اصطلاح «نکره» است و نکره را در دو مورد بکار میبرند: تحقیر و تعظیم. و در اینجا با توجه به روال آیات نمیتواند در موضع تحقیر باشد بنابراین «اطوارا» یعنی دورههای زیاد و بزرگ . و بحث در این قسمت میتواند مفصل باشد اما روش ما خلاصهگوئی است.]
2- انسان هم بود و هم نبود (آیات ردیفهای 2 و 3 و 4)
اساساً «هم بود و هم نبود» یعنی چه؟ چطور چیزی میتواند هم باشد و هم نباشد؟
باید توجه داشته باشیم که گوینده سخن خداوند است. و لذا «بود» ، یعنی «در علم خدا بود» و یعنی «در مدارک و پروندهها و نرمافزارهای آفرینش بود» و «نبود» ، یعنی «در جهان واقعیت به منصه ظهور نرسیده بود» و اگر به متنِ مربوط به ردیف 2 رجوع کنیم کلماتی مانند «دهر» آمده که بمعنی «کل جهان» و «روزگار» است و زمان مربوط به آن دهها میلیارد سال است و خلاصه اینکه در مدتی از این دهها میلیارد سال انسان در «پروژه خلقت» وجود داشت و مراحل مختلف را میگذراند اما هنوز از لحاظ چشم ظاهری دیده نمیشد و داشت مراحل مقدماتی را (یعنی همان «اطوارا» سابقالذکر را) طی میکرد.
3- «نَفْس واحده» (آیه های ردیفهای 5 و 6)
مفسران ارجمند ، حتی بعضی از بزرگترین مفسران ارجمند ، این «نَفْس واحده» را به حضرت آدم تطبیق کردهاند که کاملاً خطاست زیرا مثلاً در آیه 189 سوره اعراف که این «نَفْس واحده» ذکر شده درست در آیه بعدی به این نَفْس واحده و جفتش نسبت شرک داده شده و معاذالله که حضرت آدم که پیغمبر خدا بود برای خدا شریک قائل شده باشد.
بلکه «نَفْس واحده» را باید در چارچوب آیات سوره شمس ببینیم که «و نَفْسٍ و ما سوّاها – فالهما فجورها و تقویها» باشد.
این «نَفْس واحده» یکی از آن مراحل خلقت است (که در «اطوارا» ذکر آن گذشت) که مربوط است به مرحله «هم بود و هم نبود» و در حقیقت «برنامه نرمافزاری آفرینش انسان» است که مشخصات کلی نوع بشر را معین میکند و مراحل مقدماتی پیدایش آن نیز همان است که در آیات پاراگرف اول سوره شمس آمده است (که ملغمهای از تضاد و تقابل نور و ظلمت [دو آیه اول سوره شمس] و گذشت ایام [دو آیه 3 و 4 سوره شمس]، و تضاد و تقابل همنوع بالا و پائین [دو آیه 5 و 6 سوره شمس] میباشد) و اینکه فرموده جفتش را نیز از آن آفرید به این معنی نیست که «حوا» را از یکی از استخوانهای سینه آدم آفرید (که این یک روایت یهودی است و کاملاً خطاست) بلکه به این معنی است که «برنامه نرمافزاری آفرینشِ جفت او را نیز از همان برنامه نرمافزاری آفرینش نَفْس واحده انتزاع کرد» یعنی با حفظ اصول برنامه، دو «برنامه فرعی» نر و ماده انسان بوجود آمد.
4- انسان از آب آفریده شده (آیه های ردیفهای 7 و 8)
بعضی از مفسران ارجمند این «آب» را به «منی» تطبیق کردهاند که کاملاً خطاست زیرا فقط انسان و پستانداران از این نوع از سیستم توالد و تناسل پیروی میکنند که یکطرف آن «منی» است اما آیه ردیف 8، منشاء همه «جنبندگان» را (که شامل ماهیها، خزندگان، حشرات، میکربها، تکیاختهایها، اسفنجها، و حتی گیاهان نیز میشود [زیرا آنها هم جنبده هستند و جنبش دارند]) آب میداند. بلکه این مرحله ناظر به مرحله «پیدایش حیات در روی زمین» است که اولین مرحله فیزیکی آن «مرحله حیات آبی» بود (که بحث «کواسرواتها» را در علم زیستشناسی باید به یاد بیاوریم – چیزی که شرح آن بعلت طولانی بودن در اینجا مقدور نیست -) و در این مرحله ، انسان نیز همراه با همه «جنبندگان» در برنامه خلقت وجود داشت و داشت یکی از آن «اطوار» را میگذراند - که میلیونها سال کشید – و لذا هم «بود» (زیرا داشت یکی از فرآیندهای مقدماتی را طی میکرد) و هم «نبود» زیرا «پروژه آفرینش» هنوز تکمیل نشده بود.
5- لایه خشکیدهای چون سفال، و از گِلی خشکیده از گِلی سیاه متعفن، از گِلی چسبنده (ردیفهای 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14)
با توجه به بحث قبلی (یعنی مرحله «حیات آبی») ، این قسمت نیز مفهوم است و ناظر به مرحله رسوبات خاصی است که طی آن «کواسرواتها» پیدایش یافتند و اولین هسته حیات گردیدند و این قسمت نیز میلیونها سال طول کشید و شرح آن را باید در کتابهای زیستشناسی جستجو کرد و در اینجا بعلت کمیِ ظرفیت این کتاب مقدور نیست.
6- انسان از خاک آفریده شده (ردیفهای 15 و 16 و 17 و 20 و 21)
این «خاک» چیست؟
با توجه به قرینه ردیف 19، این خاک همین خاک معمولی است. همان خاکی که ما در باغچهها، گلدانها، پارکها، زمینهای وسیع کشاورزی و غیره میبینیم. و این خاک لایه نازکِ روئیِ قابلِ کشت زمین است و شامل سنگها و شورهزارها و غیره نمیشود زیرا به آنها «خاک» گفته نمیشود و برای اینکه بدانیم انسان چگونه از خاک آفریده میشود باید به متن آیات مربوط به ردیفهای 14 و 15 و 17 و بخصوص 20 توجه کنیم.
اگر متن آیه مربوط به ردیف 20 را با دقت ملاحظه کنیم (که در آن به صراحت می فرماید : ای انسان ها شما اینطور آفریده شده اید) و آگر آنرا به ترتیب معکوس ذکر بخوانیم اینطور میشود: 1- طفل 2- جنین 3- مضغه 4- علقه 5- نطفه 6- خاک.
یعنی مرحله «خاک»ی قبل از مرحله «نطفه»گی است. بعبارت دیگر این خاک چیزیست که از آن نطفه درست میشود ، و این چیست غیر از غذا که از خاک بدست میآید؟
بنابراین اینک ردیف 21 نیز برای ما مفهوم است که آدم از خاک آفریده شده یعنی آدم نیز به روشی که ما آفریده شدهایم ، آفریده شده و «حوا» نیز (اگر واقعاً اسم او همین باشد زیرا این اسم مطابق روایات یهودی است) به همین روشی آفریده شده که دختران و خواهران و مادران ما آفریده میشوند . زیرا «آدم» اسم است چنانکه اسم من و شما ممکن است حسن و تقی باشد و آدم هم اسم یکی از انسان ها بوده .در اینجا صحبت از نوع انسان است و آدم هم یکی از انسانها بود که درباره او یک اتفاق جدید افتاد که همان وحی و پیامبری باشد و برگزیدگی او این بود که از میان انسانها او به نبوت برگزیده شد.
برای فهم بهتر موضوع، آیه ردیف 21 بما کمک میکند . همان که آفرینش حضرت عیسی(ع) را شبیه آفرینش آدم معرفی میکند و ما میدانیم حضرت عیسی(ع) لااقل مادر را که داشت (که حضرت مریم بود) و درباره پدر نیز گرچه «پدر بشری» نداشت اما مطابق مطالب سوره مریم و سوره آلعمران میدانیم که جبرئیل به «شکل یک بشر کامل» [بشراً سویا] بر حضرت مریم ظاهر شد [لاهب لک غلاما زکیا] (که پسری پاکیزه به او ببخشد) و آیه ردیف 21 درباره حضرت عیسی میگوید او از خاک آفریده شده یعنی حضرت عیسی که از مادرش متولد شده ، از خاک آفریده شده، یعنی آفرینش از خاک مغایر با داشتن مادر نیست . و اگر بحث فوق درباره جبرئیل را نیز در نظر بگیریم معلوم میشود آفریده شدن از خاک مغایر با داشتن مادر و نیز داشتن قائممقام پدر نیست و اگر این بحث را باز هم ادامه دهیم معلوم میشود آفریده شدن از خاک، با داشتن پدر و مادر مغایر نیست.
5
نتیجهگیری
این بود بحث قرآنی ما راجع به پیدایش انسان ، و خلاصهاش این است که ، آنچه که علوم پایه مانند زمینشناسی و زیستشناسی و امثال آن علوم میگویند از لحاظ آیات قرآن پذیرفتنی است و مغایرتی با قرآن ندارد .
البته موضوع برگزیدگی آدم و مسابقه او با ملائکه و موضوع ابلیس و هبوط و سایر عناصری که همگیمان چیزی از آن را شنیدهایم یا خواندهایم در این قسمت مطرح نیست و نباید هم مطرح باشد زیرا این قسمت «روایتِ قسمتِ بیرونی و ظاهری» پیدایش انسان در روی زمین است .
دفتر دوم
برگزیدگیِ
آدم
1
متن آیات
در این بخش نیز ابتدا کلیه آیات مرتبط با موضوع را به ترتیب نزول آورده و سپس به طریقی که ملاحظه میشود اولیهترین استنتاجها را ثبت میکنیم:
«گروه 1»
سوره اسراء
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا ﴿61﴾ قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً ﴿62﴾ قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا ﴿63﴾ وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴿64﴾ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً ﴿65﴾
و هنگاميکه به ملائکه گفتيم بر آدم سجده کنيد، همه سجده کردند غير از ابليس،که گفت آيا به کسي سجده کنم که از گل آفريديش؟(61) اين که بمن برتريش دادي، اگر تا روز قيامت مهلتم دهي تمام فرزندانش را بجز اندکي فريب داده و گمراه خواهم کرد.(62) گفت برو و هر کس از آنان که پيرويت کرد جزايتان جهنم باشد که جزائي کامل است.(63) و هر کس از آنها را که توانستي، با صوت خويش بفريب،و با پيادگان و سوارگانت بر آنان بتاز، و در اموال و اولاد شريکشان شو، و وعده شان ده، و شيطان جز فريب وعده اي نميدهد.(64) تو بر بندگانم تسلطي نخواهي داشت و پروردگارت بعنوان كارساز کافيست.(65)
«گروه 2»
سوره طه
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿115﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى ﴿116﴾ فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿117﴾ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى ﴿118﴾ وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى ﴿120﴾ فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿121﴾ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى ﴿122﴾ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى ﴿123﴾ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ﴿124﴾
و قبلا عهدي به آدم سپرده بوديم اما فراموشش کرد و اراده اي در او نيافتيم.(115) آن هنگام كه به ملائکه گفتيم براي آدم سجده کنيد که سجده کردند مگر ابليس که امتناع کرد.(116) گفتيم اي آدم اين دشمن تو و همسرت است پس مبادا شما را از بهشت بيرون کند و بدبخت شويد.(117) زيرا که تو در آن گرسنگي و برهنگي نداري،(118) و تشنگي و آفتاب تند نيز نداري.(119) پس شيطان وسوسه اش کرد. گفت اي آدم آيا تو را به درخت جاودانگي و پادشاهيي که کهنه نميشود راهنمائي بکنم؟(120) پس، از آن خوردند و زشتي هايشان برايشان آشکار شد و شروع به چسباندن برگهاي آن باغ به خويش نمودند و آدم نسبت به پروردگارش عصيان کرد و گمراه شد.(121) آنگاه بعدا پروردگارش برگزيدش و (بالطف و بخشش) به او بازگشت، و هدايتش نمود.(122) گفت شما دوتا و همگي تان از آن فرود آئيد بطوريکه بعضي تان دشمن بعضي ديگر باشيد. پس اگر هدايتي از جانب من آمد، کسي که هدايتم را پيروي کند نه گمراه و نه بدبخت خواهد شد.(123) و کسي که از پندم روي بگرداند معيشتي سخت خواهد داشت و روز قيآمت نيز کور محشورش خواهد گرديد.(124)
«گروه 3»
سوره حجر
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿28﴾ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ ﴿29﴾ فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴿30﴾ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ ﴿31﴾ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ ﴿32﴾ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿33﴾ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿34﴾ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ ﴿35﴾ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿36﴾ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ﴿37﴾ إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿39﴾ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴿40﴾ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ ﴿41﴾ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿42﴾
و هنگاميکه پروردگارت به ملائکه گفت که من آفريدگار بشري از ِگلي خشکيده از ِگلي سياه ميباشم.(28) و هنگاميکه او را ساخته و پرداخته کردم و از روح خويش در او دميدم برايش به سجده افتيد.(29) و ملائکه همگي سجده کردند.(30) مگر ابليس که سرپيچيد که از ساجدان باشد.(31) گفت اي ابليس چه ات شده که از ساجدان نيستي؟(32) گفت من سجده کننده کسي نيستم که او را از ِگلي خشک از ِگلي سياه آفريده اي.(33) گفت پس از آن خارج شو که تو رانده شده اي.(34) و البته تا روز قيامت بر تو لعنت خواهد بود.(35) گفت پروردگارا مرا تا روزي که برانگيخته مي شوند مهلت ده.(36) گفت تو از مهلت يافتگاني.(37) تا روزي که وقت آن معلوم است.(38) گفت پروردگارا بسبب آن گمراهيي که برايم روا داشته اي در روي زمين براي آنان زينت خواهم داد و همگيشان را گمراه خواهم کرد.(39) مگر بندگان خالص شده ات را.(40) گفت همين راهيست مستقيم (که) بر (عهده) من است.(41) البته درباره بندگانم (بدان که) بر آنان تسلطي نداري. مگر کساني از گمراه شدگان که پيرويت کنند.(42)
«گروه 4»
سوره اعراف
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ ﴿11﴾ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ﴿12﴾ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿13﴾ قَالَ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿14﴾ قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ ﴿15﴾ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿16﴾ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿17﴾ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿18﴾ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿19﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ﴿20﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ ﴿21﴾ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿22﴾ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿23﴾ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿24﴾ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ ﴿25﴾
و البته شما را آفريديم سپس صورتگري کرديم سپس به ملائکه گفتيم به آدم سجده کنيد پس سجده کردند مگر ابليس که از ساجدان نبود.(11) گفت چه چيزي جلوگيرت شد که سجده کني وقتي که فرمانت دادم؟ گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاک آفريده اي.(12) گفت از آن فرود آي. تو را نميرسد که در آن تکبر کني. بيرون رو که از سرافکندگاني.(13) گفت مرا تا روزي که برانگيخته مي شوند مهلت ده.(14) گفت تو از مهلت يافتگاني.(15) گفت بسبب آنکه اغوايم کردي من نيز در آن صراط مستقيم بر سر راهشان مي نشينم.(16) آنگاه از پيش و پس و راست و چپ آنها بر آنان در مي آيم و اکثرشان را از شاکران نخواهي يافت.(17) گفت نکوهش شده رانده شده از آن بيرون رو که جهنم را از کساني که پيرويت کنند پر خواهم کرد.(18) و تو اي آدم! با همسرت در آن باغ سکونت کنيد و از هر چه ميخواهيد بخوريد اما به اين درخت نزديک نشويد که از ظالمان خواهيد بود.(19) پس شيطان آن ها را وسوسه کرد تا آنچه از عورتهايشان که از آنها پنهان بود برايشان آشکار کند و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نکرد مگر از اين جهت که مبادا دو پادشاه شده يا اينکه جاودان شويد.(20) و برايشان قسم خورد که خير خواهتان هستم.(21) آنگاه به فريبي سقوطشان داد. و چون از آن درخت چشيدند زشتي هايشان برايشان آشکار شد و شروع کردند از برگهاي آن باغ به آنها چسباندن و پروردگارشان ندايشان داد که مگر شما را از آن درخت نهي نکرده بودم و نگفته بودم شيطان برايتان دشمني آشکار است؟(22) گفتند پروردگارا برخويش ظلم کرديم و اگر ما را نيامرزي و بر ما نبخشي از زيانكاران خواهيم بود.(23) گفت فرود آئيد. بعضي از شما دشمن بعضي ديگر خواهد بود، و در زمين تا مدتي معين استقرار و برخورداريي خواهيد داشت.(24) و گفت در آن زندگي خواهيد کرد و در آن درخواهيد گذشت و از آن خارج خواهيد شد.(25)
«گروه 5»
سوره کهف
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا ﴿50﴾
و هنگاميکه به ملائکه گفتيم به آدم سجده کنيد، پس سجده کردند مگر ابليس که از جن بود. و از امر پروردگارش سر پيچيد. آيا او و فرزندانش را بجاي من دوست و سرپرست ميگيريد؟ در حاليکه آنها دشمن هستند؟ براي ظالمان چه بد جايگزيني است.(50)
«گروه 6»
سوره بقره
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿31﴾ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿32﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿33﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿34﴾ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ﴿35﴾ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿36﴾ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿37﴾ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿38﴾
و هنگاميکه پروردگارت به ملائکه گفت در زمين جانشيني قرار خواهم داد، گفتند آيا کسي را قرار ميدهي که در آن فساد کند و خونها بريزد در حاليکه ما تو را به پاكي مي ستانيم و تقديس مي کنيم؟ گفت چيزي ميدانم که نميدانيد.(30) و همه آن نام ها را به آدم آموخت سپس آنها را به ملائکه عرضه کرد و گفت از اسامي اينها خبرم دهيد اگر راست ميگوئيد.(31) گفتند اي خداي پاک!غير از آنچه که خودت بما آموختي چيزي نمي دانيم و خودت البته داناي پرحکمتي.(32) گفت اي آدم! نامهاي آنها را به آنان بگو. پس چون نام هاي آنان را به آنان گفت فرمود آيا به شما نگفتم که نهاني هاي آسمانها وزمين را ميدانم و نيز ميدانم که چه چيز را آشکار و چه چيز را پنهان مي کنيد؟(33) و هنگاميکه به ملائکه گفتيم به آدم سجده کنيد پس سجده کردند مگر ابليس که سر پيچيد و سركشي كرد و از کافران شد.(34) و گفتيم اي آدم تو و همسرت در آن باغ سکونت يابيد و از هر جايش كه خواستيد بفراواني بخوريد اما به اين درخت نزديک نشويد که از ظالمان خواهيد شد.(35) اما شيطان آنها را لغزاند و آنها را از آنچه در آن بودند بيرون کرد و گفتيم از آن بيرون رويد در حاليکه بعضي از شما دشمن بعضي ديگريد و در زمين تا مدتي استقرار و برخورداريي خواهيد داشت.(36) آنگاه آدم از پروردگارش کلماتي فرا گرفت و او به او بازگشت. زيرا که او بسيار بازگشت کننده مهربان است.(37) گفتيم همگي از آن بيرون رويد. پس اگر هدايتي از جانب من بسويتان آمد، هر کس که هدايتم را پيروي کرد نه ترسي خواهد داشت و نه اندوهگين خواهد بود.(38)
2
استنتاجهای اولیه
در این بخش سعی میکنیم از هر گروه آیات آنچه را که بدواً و فوراً فهمیده میشود ثبت کنیم. چنانکه ذیلاً مشاهده میشود:
اولین استنتاجها
گروه آیات (1)
1 - خداوند به ملائکه گفت به آدم سجده کنند
2 - ملائکه سجده کردند و ابلیس سجده نکرد.
3 - علت استنکاف ابلیس این بود که خلقت آدم از خاک بود.
4 - ابلیس راجع به گرامی داشتن آدم نسبت به خویش معترض بود.
5 - ابلیس به شدت اعلام تصمیم کرد که ذریه آدم را تا قیامت (مگر اندکی) فریب دهد.
6 - خداوند گفت برو ولی تو و پیروانت به جهنم جزاء خواهید یافت.
7 - خداوند روشهای کار او را به او ابلاغ کرد.
8 - روشهای کار استقرار ابلیس بدینصورت مقرر شد:
1- صوت،
2- تاختن سواره و پیاده بر آنان،
3- مشارکت با آنان در اموال و اولاد،
4- وعده دادن آنها به فریب.
شیطان و ابلیس در اینجا «هم مفهوم» میشوند.
9 - نفوذ ابلیس (یا شیطان) محدود به کسانی است که بنده خدا نباشند.
گروه آیات (2)
1 - خداوند به آدم قبلاً عهدی سپرده بود.
2 - آدم آن عهد را فراموش کرده بود.
3 - آدم ضعیف العزم بود.
4 - خداوند به ملائکه گفت به آدم سجده کنند.
5 - ملائکه سجده کردند.
6 - ابلیس سر پیچید.
7 - خداوند ابلیس را به عنوان دشمن آدم و همسرش به او معرفی کرد.
8 - خداوند به آدم هشدار داد که مبادا شما را از «جنت» بیرون کند که در آنصورت به زحمت خواهید افتاد.
9 - زحمتی که دچارش خواهند شد عبارت خواهد بود از:
1- گرسنگی،
2- برهنگی،
3- تشنگی،
4- تابش شدید آفتاب.
10 - شیطان بسوی آدم وسوسه کرد (شیطان نه ابلیس)
11 - شیطان گفت آیا به درختِ جاودانگی و پادشاهی پایدار راهنمائیت بکنم؟
12 - آدم و همسرش «از آن» خوردند.
13 - در اثر خوردن «از آن» «بدن» آنها برایشان آشکار گردید.
14 - آنها شروع کردند از برگهای آن باغ بخود چسباندن.
15 - آدم (به این ترتیب) نسبت به پروردگارش عصیان ورزید و لذا عمداً خود را گمراه کرد.
16 - آنگاه خداوند او را برگزیده و بر او بازگشت و هدایتش نمود.
17 - خداوند فرمود «همگیتان» از آن خارج شوید در حالیکه بعضی نسبت به بعضی دشمن خواهید بود.
18 - خداوند فرمود در صورتیکه هدایتی از جانب من برسد هر کس که پیروی کند نه گمراه خواهد شد نه به زحمت خواهد افتاد.
19 - خداوند مقرر کرد هر کس که از پندش روی بگرداند زندگی دشوار خواهد داشت.
گروه آیات (3)
1 - «پروردگارت» به ملائکه گفت من آفریننده بشری از صلصال از «حماء مسنون» خواهم بود.
2 - وقتیکه او را ساخته و پرداخته کردم و از روحم در او دمیدم بر او به سجده بیفتید.
3 - همگی ملائکه بر او سجده کردند.
4 - ابلیس از اینکه با سجدهکنندگان باشد سرپیچید.
5 - خداوند به ابلیس گفت چهاَت هست که با سجدهکنان نیستی؟
6 - ابلیس گفت من از آنهائی نیستم که به بشری که از «صلصلال از حماء مسنون» آفریدی سجده کنم.
7 - خداوند گفت از آن خارج شو که تو رانده شدهای.
8 - خداوند گفت: تا روز قیامت ملعون خواهی بود.
9 - ابلیس گفت: پروردگارا تا روز رستاخیز مهلتم ده.
10 - خداوند تا روزی که وقت آن معلوم است به او مهلت داد.
11 - ابلیس گفت پروردگارا به سبب آنکه عمداً گمراهم کردی در زمین برای آنها زینت خواهم داد و همگیشان را به گمراهی عمدی دچار خواهم نمود.
12 - غیر از بندگان خالص شده است را.
13 - خداوند گفت این راهیست بر عهده من که مستقیم است که تو بر بندگان من تسلطی نخواهی داشت مگر بر کسانی از گمراهان عمدی که پیرویت کنند.
گروه آیات (4)
1 - «شما را» آفریدیم و سپس صورتگریتان کردیم سپس به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید.
2 - سجده کردند مگر ابلیس که از سجدهکنندگان نبود.
3 - خداوند گفت چه چیزی مانعت شد که سجده کنی هنگامی که ترا فرمان دادم.
4 - ابلیس گفت من بهتر از او هستم چون مرا از آتش خلقت کردی و او را از خاک.
5 - خداوند فرمود از آن هبوط کن چون ترا نمیرسد که در آن تکبر کنی. پس خارج شو که از سرافکندگانی.
6 - ابلیس گفت خدایا مرا تا روز برانگیختن مهلت ده.
7 - فرمود تو از مهلت یافتگانی.
8 - ابلیس گفت به جهت اینکه مرا گمراه عمدی کردی قطعاً برای آنها به راه مستقیم تو مینشینم.
9 - پس از پیش روی آنها و از پشت سر آنها و طرف راست آنها و از طرف چپ آنها در میآیم، و اکثر آنها را از شاکران نخواهی یافت.
10 - فرمود از آن بیرون رو در حالیکه سرزنش شده رانده شده هستی.
10 - کسی از آنها که از تو پیروی کند و همهی شما را در جهنم پر خواهم نمود.
11 - ای آدم تو و همسرت در جنت ساکن باشید و از هر چه
میخواهید بخورید ولی نزدیک این درخت نشوید چون از ظالمان خواهید شد.
12 - پس شیطان در آن دو وسوسه کرد تا اینکه بدنهای آنها را آشکار سازد. و گفت خداوند شما را از آن نهی نکرده مگر برای اینکه از فرشتگان شوید و یا اینکه جاودان گردید.
13 - برای آن دو سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم.
14 - پس به فریبی آنها را بیچاره کرد.
15 - پس وقتی آن دو از آن درخت چشیدند بدنهای آنها برایشان آشکار شد.
16 - شروع کردند از برگهای جنت به بدنشان چسباندن.
17 - پروردگارشان به آنها ندا داد مگر شما را از این درخت نهی نکرده بودم؟
18 - و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟
19 - گفتند پروردگارا بر خویش ستم کردیم. اگر از ما نگذری و بر ما ترحم نیاوری قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.
20 - خداوند فرمود بیرون روید که بعضی برای بعضی دشمن خواهید بود.
21 - برای شما در زمین قرارگاهی تا مدتی معین خواهد بود.
گروه آیات (5)
1 - وقتی به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید. سجده کردند مگر ابلیس.
2 - که از جن بودو از امر پروردگارش سر پیچید.
گروه آیات (6)
1 - آن هنگام که پروردگارت به ملائکه گفت من خلیفهای در زمین قرار میدهم.
2 - ملائکه گفتند: آیا میخواهی کسی را قرار دهی که فساد نماید و در آن خونریزی کند؟
3 - در حالیکه ما تسبیح و حمدت میکنیم و تقدیست مینمائیم؟
4 - خداوند فرمود من چیزی میدانم که نمیدانید.
5 - به آدم همه نامها را آموخت.
6 - سپس آنها را به ملائکه عرضه کرد و گفت نامهای اینها را بگوئید.
7 - ملائکه گفتند منزهی جز آن علمی که به ما آموختی چیزی نمیدانیم.
8 - خداوند به آدم گفت نامهای اینها را به آنها خبر ده.
9 - آدم نامهای آنها را به آنها خبر داد.
10 - خداوند گفت به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین میدانم؟ و آنچه را که آشکار و پنهان میکنید؟
11 - وقتی به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید، سجده کردند مگر ابلیس.
12 - که سر پیچید و استکبار ورزید و از کافران شد.
13 - به آدم گفتیم تو و همسرت در جنت اسکان یابید.
14 - و از آن جنت هر چه خواهید بخورید
15 - اما نزدیک این درخت نشوید که از ظالمان خواهید شد.
16 - شیطان آن دو را لغزاند.
17 - و آن دو را از آنچه در آن بودند بیرون کرد.
18 - پس گفتیم بیرون شوید در حالیکه گروهی از شما برای گروهی دیگر دشمن خواهد بود.
19 - برای شما زمین تا مدتی قرارگاه و مایه برخورداری خواهد بود.
3
جمعبندی اولیه
در اینجا سعی میکنیم از آنچه که از استنتاجهای اولیه ثبت کردهایم به یک نوع جمعبندی برسیم.
مرحله 1
اعلام تصمیم خداوند به عوامل کارگزاری جهان راجع به پروژه انسان (همراه با استدلال)
1- خداوند به ملائکه گفت من آفریننده بشری از صلصال از حماء مسنون خواهم بود. وقتیکه او را ساخته و پرداخته کردم و از روح خویش در او دمیدم ... (2/3-1/3) [توضیح: 1/3 یعنی ردیف 1 از آیات گروه 3]
2 - «شما» را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم و سپس به ملائکه گفتیم ... (1/4)
3 - خداوند به ملائکه گفت در زمین جانشینی قرار خواهم داد ....
ملائکه گفتند آیا کسی را قرار خواهی داد که در آن فساد کند و خون بریزد در حالیکه ما عبادتت میکنیم؟ خداوند گفت چیزی میدانم که نمیدانید.( 1/6 - 3/6-2/6 - 4/6)
4 - خداوند همه «نامها» را به آدم آموخت (5/6)
5 - خداوند «آنها» را به ملائکه عرضه کرد و گفت «نامهای» اینها را به من بگوئید (6/6)
6 - ملائکه نتوانستند. (7/6)
7 - خداوند به آدم گفت «نامهای» «اینها» را به آنان بگو و آدم توانست بگوید. (9/8 – 6/6)
مرحله 2
معرفی انسان به جامعه عواملِ کارگزاریِ جهان (ملائکه) و فرمان هماهنگ شدن همگی آنان با پیشرفت پروژه این پدیده
1 - خداوند به ملائکه گفت به برتری آدم اعتراف کنند و با این پروژه هماهنگ شوند. (4/1 – 2/2 – 1/1/ - 3/1 – 3/1 – 5/11 – 4/6)
2 - ملائکه اعتراف کردند و ابراز هماهنگی نمودند. (5/2 – 2/2 – 1/3 – 4/11 – 3/1 – 6/5)
مرحله 3
هماهنگ شدن همگی اعضاء کارگزاری جهان با پروژه انسان و اعلام مخالفت رقیب انسان با این پروژه
1 - ابلیس سجده نکرد (6/2 – 2/1 – 4/3 – 11/2 – 6/5)
2 - ابلیس از ملائکه نبود بلکه موجودی مختار بود که توان نافرمانی داشت (از این لحاظ مانند انسان است غیر از اینکه ماده اولیه آفرینش او با ماده اولیه آفرینش انسان متفاوت است) (2/5)
3 - انگیزه ابلیس در نافرمانی:
- خود بزرگبینی (4/6 – 4/3 – 3/1)
- حسد (12/4 – 6/4 – 3/1)
- تکبر (5/4) بود
4 – منطق ابلیس ضعیف و کودکانه بود (8/9 – 2/4)
- ابلیس خداوند را عامل گمراهی خویش می داند (8/11 – 4/3)
- ابلیس توجه نداشت که هرکار که خواهد کند با نیروی خداست (5/1)
مرحله 4
اعلام برنامه نوعِ تعامل پدیده انسان و رقیب او در جهان فیزیک
1 - خداوند به ابلیس گفت «از آن» خارج شو (5/7 – 4/3 – 6/10 – 1/4)
2 - خداوند به ابلیس گفت «از آن» هبوط کند (5/4)
3 - خداوند ابلیس را بعنوان دشمن انسان به او شناساند (7/2)
3 - ابلیس تصمیم به مخالفت با پروژه انسان گرفت (5/1)
4 - ابلیس از خداوند مهلت و امکانات خواست (6/9 – 4/3)
5 - خداوند تقاضای ابلیس را قبول کرد و به او مهلت داد (10/7 –3/4 – 8/3)
6 - خداوند برای اِعمال دشمنی ابلیس حدودی معین کرد و روشهای کار او را به او ابلاغ کرد (8/7 – 1/1 – 9/13 – 1/3 – 9 /11 – 4 /3 – 8/12)
7 - خداوند نتیجه دشمنی ابلیس با پروژه انسان را برای ابلیس تشریح کرد (6/10 – 1/4)
8 - از این پس ابلیس «شیطان» نامیده شد. (یعنی خرابکار، مزاحم و ...) (8/1)
مرحله 5
تست انسان و آشکار شدن ضعف او برای قرار گرفتن کاملش در نقشی که برای او در نظر گرفته شده و روشن شدن استعداد او برای اینکه پس از اشتباه دوباره به راه صحیح برگردد.
1 - خداوند قبلاً عهدی به آدم سپرده بود (1/2)
2 - آدم آن عهد را فراموش کرده بود (2/2)
3 - آدم ضعیفالعزم بود (3/2)
4 - خداوند به آدم هشدار داد که مبادا «این» شما را از آن «جنت» بیرون کند که در آنصورت به زحمت خواهید افتاد. (8/2)
(زحمتها عبارت بود از : (1- گرسنگی 2- تشنگی 3- برهنگی 4- نور تند آفتاب) (9/2)
5 - خداوند به آدم و همسرش گفت در آن باغ ساکن شوید و از هر چه میخواهید بخورید ولی نزدیک این درخت نشوید که از ظالمان خواهید بود (13/11 – 6/4 – 15/14 – 6/6)
6 - شیطان آدم و همسرش را وسوسه کرد که علت نهی خداوند پادشاهی و جاودانگی شماست (13/12 – 4/4 – 12/11 – 4/2)
7 - شیطان برایشان قسم خورد که خیرخواهتان هستم (13/4)
8 - آدم و همسرش فریب شیطان را خوردند و لغزیدند و بیچاره شدند (16/14 – 6/4 – 12/15 – 2/2 – 15/17 – 2/6)
9 - آدم و همسرش پس از قبول وسوسه شیطان متوجه خطای خود شده و به چارهجوئی اولیه پرداختند (13/15 – 2/4 – 14/16 – 2/4)
10 - آدم و همسرش اعتراف به خطای خویش نمودند و از خداوند مغفرت و رحمت خواستند (18/17 – 4/4 – 19/4)
11 - خداوند پس از آگاهی آنها و اعتراف و تصمیمشان به بازگشت به راه صحیح، تاییدشان کرد (16/2)
مرحله 6
قرار گرفتن انسان در جهان فیزیک تا از راه سعی و خطا کمکم شایستگی لازم را برای قرار گرفتن کامل در نقش خویش پیدا کند.
1 - خداوند «همگی» انسانها (یعنی آدم و همسرش) و «همگی» انسانهای پس از آنها را از آن «باغ» به «زمین» انتقال داد (17/2 – 20/4 – 21/4 – 19/18 – 6/6)
4
خلاصه و نتیجه
اگر فصل 3 این دفتر را با فصل 4 دفتر قبل مقایسه کنیم ، میبینیم «عالَم»ی که این دو مطلب در آنها مطرح است بینهایت با یکدیگر تفاوت دارد:
آنچه در فصل 3 این دفتر جریان دارد در عالَمی انجام میشود که در آن خداوند و ملائکه مطرح است اما آنچه در فصل 4 دفتر قبل جریان دارد در عالَمی وقوع مییابد که در آن آب و گل و رسوبات لجنی و این نوع چیزها مطرح است.
بعبارت دیگر عالَم اولی عالیترین و عالم دوم دانیترین عالم است ، و اساساً این دو عالم شباهتی با یکدیگر ندارند . یکی اعلا و یکی اسفل است . بنابراین اولین چیزی که به هر ذهن معمولیی نیز میتواند برسد این است که این دو عالم از هم منفک و متمایز است .
اگر بخواهیم مثالی بزنیم میتوانیم عالم فصل 3 این دفتر را به جلسه هیئت مدیره یک واحد تولیدی تشبیه کنیم که در آن تصمیم به تولید یک محصول گرفته میشود ، آنگاه به مدیران مهندسی ، و تدارکات ، و تولید ، و پس از تولید ، و عوامل تحت امر آنها ابلاغ میشود که همگیشان خود را با برنامه اجرائی این پروژه هماهنگ کنند .
اما عالَم فصل 4 دفتر قبلی شبیه خط تولید در همان واحد تولیدی است که تصمیمات اتخاذ شده دارد اجرا میشود. عدهای کارگر و سرکارگر و مأمور حمل و نقل و انباردار و غیره ، هر کدام دارند وظیفه سادهای را انجام میدهند تا اینکه چیزی از حالت ساده مواد اولیه به حالت کمال یافته کالای تولیدیِ قابلِ عرضه تبدیل بشود .
عالم اول عالم فکر، و عالم دوم عالم واقعیات است.
در عالم اول اشخاصِ فهمیده قدرتمندِ مجهز به انواع کامپیوترها و میزها و فایلها و غیره در محیطی پر از ظرافت و نور و لطافت و پاکیزگی و آداب و امور عالی وجود دارند و در عالم دوم اشخاص ساده مأمور مجهز به آچارها و ابزارها در محیطی پر از سادگی و زمختی و روشن بودن دستورات وجود دارند .
مهمتر از همه اینکه بین عالم اول و عالم دوم ، همزمانی و هممکانی وجود ندارد و عالمی که مورد بحث این دفتر است مقدم است بر عالمی که مورد بحث دفتر اول است.
و نکته نکتهها همین است که در روایت مشهور رایج که تحت تأثیر روایتهای ساختگی توراتی اقتباس شده و از آن وارد روایات ما شده این دو عالَم خلط شده و همزمان و هم مکان شدهاند.
چگونه؟
اکنون که سال 1387 است و این نگارنده 63 سال دارد بد نیست این را نقل کنم که در سنین کودکی همراه پدرم به «مسجد خواهر امام» رشت میرفتیم که امام جماعتش از اجّله علمای رشت بود و حوزه علمیه مستقلی داشت. حوزه علمیه مذکور «مدرسه مستوفی» نام داشت که یکی از مهمترین مراکز «علمی – دینی» آن زمان رشت بود .
نمیتوان گفت «آیتاله شیخ مهدی لاکانی» یک آدم معمولی بود بلکه او را میتوان «نماینده افکار سنتیِ علمیِ دینیِ آن روزها»ی جهان اسلام دانست .
در یکی از سخنرانیهای جمعهشبهای آن مرحوم حدود 45 سال پیش ، اینجانب از او شنیدم که میفرمود در زمان حضرت ابراهیم(ع) ناگهان زبان مردم تغییر کرد بطوریکه پدر حرف پسر را نمیفهمید و پسر حرف پدر را نمیفهمید و هیچکس حرف دیگری را نمیفهمید و لذا مردم از هم جدا شدند و به سرزمینهای دور از هم کوچ کردند و اینطور شد که بعلت اختلاف زبانهای مردم ، انسان در کل جهان پخش شد .
باز هم باید اشاره کنم در زمان جوانی ما ، حدود سالهای 1340 فیلمهای تاریخی و شِبهتاریخیِ زیادی در هالیوود و نیز سینمای ایتالیا ساخته و در ایران هم به نمایش گذاشته میشد.
فیلمهای معروفی مانند ده فرمان و بن هور و سلیمان و ملکه سبا و غیره و غیره ، مال همان سالهاست . از جمله آن فیلمها فیلم بلندی بود بنام داستان آفرینش به کارگردانی جان هوستون که در همان سالها ساخته شده بود ، و در آن ، داستانهای آدم(ع) و هابیل و قابیل و نوح(ع) و ابراهیم(ع) و لوط(ع) وجود داشت .
در آن فیلم عین همان موضوعی که از مرحوم آیتاله حاج شیخ مهدی لاکانی نقل کردم وجود داشت. (عیناً و دقیقا همان)
سئوال: کدامیک از این دو نفر ، یعنی جان هوستون و آیتاله لاکانی ، این موضوع واحد را از دیگری گرفتهاند؟
یعنی اینکه چگونه، دو نفر، با ملیتهای متفاوت، زبانهای مختلف، دینهای متنافر، فرهنگهای متضاد، تحصیلات دور از هم، و زمان و مکان مغایر، یک مطلب دینی را عین یکدیگر میگویند؟
جواب: جواب این است که آنها از یکدیگر اقتباس نکردهاند و بنابر شناختی که از آنها داریم، به دلایل بسیار زیاد، اساساً امکان اقتباس از یکدیگر را نیز نداشتهاند، اما جان هوستون از معارف دینی اروپایی که نوعاً معارف یهودی است استفاده کرده، و آیتاله لاکانی نیز بطور جداگانه از معارف روائی اسلامی استفاده نموده، و چنانکه میدانیم معارف یهودی همواره در معارف روائی ما عمداً نفوذ داده میشده است. یعنی اینکه آیه الله لاکانی از روایتی استفاده کرده که منشاء یهودی داشته و آن را در روایات اسلامی «جازده اند» ، و جان هوستون مستقیما از همان روایت استفاده کرده است .
حتماً آن داستان را شنیدهاید که ابوذر(ره) در یک حکم شرعی بر کعبالاحبار بر شورید و با استخوان شانه شتر به او حمله کرد و میگفت «ای یهودیزاده! میخواهی دین ما را بما یاد بدهی؟» البته میدانید که این ابوذر(ره) یکی از نزدیکترین یاران پیامبر(ص) و یکی از اولین گروندگان به نهضت اسلام ، و یکی از مقاومترین و باثباتترین اشخاص در راه پیشبرد اسلام ، و یکی از حاضرترین افراد در صحنههای زحمت و رنج و فداکاری و جهاد بود ، و احادیث زیادی در مدح او هست که جای شرحش در اینجا نیست و حتی علیالمنقول ، صاحب شأن نزول آیه 92 سوره برائت (سوره توبه) هم هست ، و صاحب چنان شخصیت عظیمی است که اگر کسی بخواهد حق مطلب را درباره او ادا کند نیاز به نگارش کتابهای قطور است که البته در اینجا همین مقدار اشاره کافیست .
اما کعب الاحبار مورد اشاره ، یک «یهودیزاده اظهار اسلام نموده» است که عثمان او را بعنوان مشاور امور دینی در دستگاه خلافت خویش جذب کرده بود و او قرآن را مطابق میل عثمان و طبقه جدیدی که در زمان او و به کمک رانتهای حکومتی شکل میگرفت تفسیر میکرد و منازعه ابوذر با او نیز مربوط به همین رانتخواریهای آن زمان است که این یهودیزاده آیه «کنز» را اینطور تفسیر کرده بود که هر کس زکوة مالش را میدهد عیبی ندارد هر قدر که میخواهد داشته باشد ولو اینکه درب منزلش از طلا باشد ، و بر آشفتن سخت ابوذر نسبت به او نشان از وجود تحمیل تفسیر ناروا بر قرآن در همان اوائل ظهور اسلام است ، با وجودیکه هنوز از وفات پیامبر(ص) بیش از چند سال نگذشته بود .
نفوذ تفسیرها و روایات یهودی به داخل افکار عمومی مسلمانان از همان سالهای خیلی نزدیک به وفات پیامبر(ص) آغاز شد و آنقدر پیش رفت و به جائی رسید که اینک پس از چهارده قرن، جان هوستون لائیک هالیوودی امریکائی ، و آیتاله لاکانیِ متدینِ معتقدِ متعصبِ عالمِ ایرانی ، راجع به یک مطلب دینی، «عین یکدیگر» سخن میگویند .
البته بهتر است بدانیم که این دو سخن که «عین یکدیگر» هم هستند ، کاملاً غلط هم میباشند و با نتایج علوم زبانشناسی تضاد آشکاری دارند که البته جای شرح آن در اینجا نیست .
بله اینطور است که روایت پیدایش انسان در روی زمین اینقدر با خرافات آغشته است و اینقدر از نص قرآن دور است و علت آن نفوذ روایات غلط مجعول یهودی در اولیهترین تفاسیر میباشد . که دو عالَم مورد بحث این دفتر را کاملاً مخلوط نموده و از آن یک داستان بچگانه سستِ ضعیفِ غیرقابل قبول ساخته که با نتایج قطعی علوم و دستاوردهای علمی بشر نیز در تضاد است ، که همان نیز یکی از مؤثرترین علل بیدین شدن روشنفکران دوره رنسانس بوده و یک موج عظیم انکار خدا و معارف الهی ایجاد نموده که بعداً به ملل مسلمان نیز سرایت کرده که جای شرح آن در اینجا نیست .
خلاصه
خلاصه اینکه ابتدا در عالَم ملکوت خداوند تصمیم به ایجاد نوع جدیدی از موجوداتِ مادیِ ذیشعورِ مختارِ خودآگاهِ جهان آگاهِ خدا آگاه میگیرد و به همه کارگزاران همه جهانها و همه مراتب وجود (یعنی ملائکه مختلف) اعلام نموده و هماهنگی آنها را میخواهد و آنها هم با علم و قبول قلبی مراتب تسلیم و قبولی خود را اعلام میکنند، و سپس ، پس از گذشت ازمنه و دهور و میلیاردها سال ، در عالم واقعیتها و در فیزیکِ جهان ، این موجود وجود پیدا میکند و از میان آنها یک نفر بنام آدم برگزیده میشود که همو سر سلسله انسانهای امروزی میشود و تاریخ بشر از لحظهای که در مرحله 6 فصل 3 این دفتر ذکر شده است کلید میخورد .
اینک اگر با این تفسیر مجدداً به متن برگردیم خواهیم دید که آیات فصل 1 این دفتر را خیلی بهتر میفهمیم .
چنانکه در گروه 1 آیات که ناظر بر آیات 62 تا 65 سوره اسراء باشد دیده میشود ، کاملاً روشن است که مرحله آسمانیِ مطلب مطرح است .
اما در گروه 2 آیات که ناظر بر آیات 115 تا 124 سوره طه است عنصر جدیدی علاوه بر مطلب سوره اسراء نیز وجود دارد که عبارت از داستان «آن باغ» باشد که در آن قسمت بجای اینکه «ابلیس» مطرح باشد «شیطان» مطرح است.
چه بسا همین مطلب سبب آن اشتباه بزرگ در خلط مبحث شده است.
ملاحظه میفرمائید که در اینجا، هم «ابلیس» مطرح است و هم «شیطان». ابلیس مربوط است به مرحله 1 و 2 و 3 و 4 فصل 3 و شیطان مربوط است به مرحله 5 و 6 همان فصل. در اینجا نکته لطیفی است که اگر به آن توجه نشود آن اشتباه خلط مبحث حل نمیشود.
این «جنّة» (= باغ) که در اینجا مطرح شده نمیتواند «بهشت» باشد زیرا هنوز انسان در روی زمین پیدا نشده بود چه رسد به بهشت که پس از قیامت بوجود خواهد آمد و لذا «جنه» را باید به همان معنیِ لغوی یعنی «باغ» بگیریم که در همان مختصاتی بوده که آدم در آنجا داشته سِیر وجودیِ خویش را می گذرانده است .
توضیح آن این است که نه تنها آدم بلکه حتی نوع انسان نیز آفرینش نشده بود و قضیه هنوز در علم خدا بود و این صحنه (یعنی موضوع بحث آیات 117 تا 121 سوره طه) نیز آزمایشی بود که در علم خدا اتفاق افتاد .
توضیح بیشتر آن این است که اگر به مثالی که راجع به آن شرکت تولیدی عرض کردیم مجدداً توجه کنیم دیدیم که مرحله تصمیم و طراحی و برنامهریزی تولید مقدم بود بر خود تولید .
توضیح قرآنیِ مطلب هم این است که آدم هنوز در مرحله «کن» بود و مرحله «فیکون» هنوز استارت نشده بود .
فرض کنیم پروژه آدم را (به زبان امروز) در یک CD ضبط کرده باشند . اگر مکانیزمی را که در بازیهای کامپیوتری هست مورد توجه قرار دهید ، ملاحظه میشود که «برنامه» را میتوان «تست» کرد و حالات مختلف را میتوان پیش آورد و برنامهای که در CD هست واکنشهای مختلف متناسب را نشان خواهد داد .
در اینجا نیز تصور کنید که پروژه آفرینش انسان دارد تست میشود و آدمی که در آن CD مطرح است در شرایط مختلف قرار داده میشود و او نیز رفتارهای متناسب با آن شرایط از خود بروز میدهد . یعنی اینکه آیات 117 تا 121 ناظر به شرایطی است که در روی زمین هنوز هیچ انسانی وجود ندارد چه رسد به آدم . نوع انسان، و آدم که برگزیده نوع انسان باشد، در آن CD مطرح است و آن CD دارد مورد تست قرار میگیرد ، که اگر در این شرایط قرار گیرد چه واکنشی بروز میدهد ، و اگر در آن شرایط قرار گیرد چه واکنش متفاوتی بروز میدهد ، و امثال آن .
آدم هم در عالَمی که هنوز بشری در روی زمین ظاهر نشده بود در صحنه علم خدا مورد تست قرار گرفت و آن رفتار را نشان داد و به این خاطر است که بجای «ابلیس» کلمه «شیطان» بکار رفته است ، زیرا «ابلیس» یکی از پرسوناژهای مرحله قبلی است و شیطان یک عنصر این جهانی و در رابطه با انسان است .
در گروه 3، آیات مربوط به سوره حجر به مرحله «تست» نظری ندارد و لذا اسمی هم از شیطان مطرح نیست و فقط همان ابلیس مطرح شده ، اما خود آیاتِ مربوط به پروژه آفرینش با تفصیل و جزئیات بیشتر مطرح است .
در گروه 4، یعنی آیات 11 تا 25 سوره اعراف ، مانند پاراگراف نظیر در سوره طه باز هم ، هم ابلیس و هم شیطان هر دو مطرح هستند و این بخش ، تقریباً همان بخش مربوطه سوره طه است که مورد تفصیل بیشتر قرار گرفته است .
در گروه 5 ، فقط به همان بخش اول اشاره کوتاه شده و نکته آن این است که ابلیس اساساً از جنس ملائکه نبود که توان نافرمانی نداشتند بلکه از جنس دیگری بود که توان نافرمانی داشت .
در گروه 6، تمام مراحلی که تاکنون مطرح شده مطرح هست ، بعلاوه صحنه آزمایش آدم که آنهم مربوط به یکی از تستهای دیگر CD پروژه انسان است .
اما در اینجا توضیح مختصری لازم است:
قبلاً در سوره حجر آمده بود که خداوند به ملائکه اطلاع داد که من میخواهم «بشری» از سفال از گل سیاه (لجن) بیافرینم و وقتیکه آفریدم و پرداختش کردم و از روح خود در آن دمیدم شما سجدهاش کنید.
اما در اینجا به یکنوع اعتراض ملائکه اشاره میکند.
آیا قرار دادن جانشین با فساد و خونریزی ملازمه دارد؟
لااقل این دفعه که اینطور بوده! یعنی اینکه نگرانی ملائکه بیجا نبوده!
ملائکه چطور فهمیدند که «قرار دادن جانشین در روی زمین» با فساد و خونریزی ملازمه دارد؟ آیا در کرات دیگر اتفاق مشابه افتاده و آنها از آنجا استقراء کردهاند؟ یا اینکه از روی قواعد منطقی فهمیدهاند؟ (مثلاً اینکه زمین محل محدودیتهاست ، و آدمی تمایل به نامحدود دارد ، و لذا بین صاحبان تمایل به نامحدود ، در جهانِ محدودیتها ، جنگ و خونریزی در میگیرد و زمین به افساد آلوده میشود؟
هر چه باشد، نگرانی آنها بجا بوده اما خداوند علیرغم آن ، باز هم به «قرار دادن جانشین در روی زمین» اصرار نموده ، و جواب ملائکه را بصورت «بعداً خواهید فهمید» داده است.
خداوند جواب نهایی ملائکه را هنگامی داد که آدم از مسابقهای با ملائکه سرافراز بیرون آمد و خداوند این سرافرازی را جواب ایراد قبلی ملائکه دانسته ، و آنها قانع و ساکت شدند .
خلاصه مطلب در آیههای 31 تا 33 سوره بقره به قرار ذیل است:
1- خداوند «همه آن اسمها» را به آدم آموخت .
2- سپس «آنها» را به ملائکه عرضه نمود و از ملائکه خواست «اسمهای» آنها را بگویند.
3- ملائکه نتوانستند و آدم توانست .
سئوال :
مطلب فوق یعنی چه؟
یعنی اینکه:
1- «اسم»هائی به آدم آموخته شد .
2- «چیز»هائی که آن «اسمها» متعلق به آنها بود ، هم به آدم و هم به ملائکه عرضه شد ، و از هر دو گروه (آدم و ملائکه) خواسته شد «اسم»های هر کدام از آن «چیز»ها را بگویند ، ملائکه نتوانستند و آدم توانست .
یعنی چه؟
یعنی آدم این استعداد را دارد که از یک عامل ذهنی به عاملی عینیِ نظیر آن برسد ، و برعکس از یک عامل عینی یک عامل ذهنی انتزاع کند و بتواند دوباره با آن عامل ذهنی به عامل عینی مربوطه برسد . یعنی اینکه آدمی قدرت فکریی دارد که از عینیت به ذهنیت و از ذهنیت به عینیت حرکت کند ، و از امور عینی قوالب ذهنی بسازد ، و از قوالب ذهنی به امور عینی برسد .
مثال:
بشر میتواند مثلاً از سطحِ مقطعِ تنۀ درخت، شکل دایره را انتزاع کند (حرکت فکر از عینی به ذهنی) ، و همچنین از امتداد رودخانهها مفهوم خط ، و از نگاه به آسمان اشکال هندسی ، و به این ترتیب میتواند علم ریاضی را به پایهگذاری کند و آنرا گسترش دهد . (حرکت فکر از عینی به ذهنی)
در حرکت عکس ، بشر میتواند از علم ریاضی که بوجود آورده است ، در مهندسی ، ساختمانسازی و راهسازی و غیره و غیره استفاده کند (حرکت فکر از ذهنی به عینی)
مثال دیگر:
بشر میتواند از سقوط آزاد چیزها به قانون جاذبه برسد . (حرکت فکر از امور عینی به ذهنی)
و برعکس میتواند پس از فهم و شناخت قانون جاذبه کاری کند که از بند قانون جاذبه رهائی یابد ، مثلاً فضانورد به خارج از حوزه جاذبه زمین بفرستد. (حرکت فکر از ذهنی به عینی)
بشر میتواند با مطالعه روی چیزها ، فرمولهای شیمیایی استخراج کند (حرکت فکر از عینی به ذهنی) و سپس میتواند با استفاده از فرمولهای شیمیایی ، موادِ شیمیایی جدیدی بوجودبیاورد. (حرکت فکر ار ذهنی به عینی)
خلاصه
خلاصه اینکه بشر میتواند در جهانی که خداوند آفریده دقت و تدبر و تفکر کند و سپس چیزهائی بوجود بیاورد که قبلاً نبوده است .
یا تغییرات مطلوبی در زمینههایی از جهان بوجود بیاورد و نتیجه این قدرت فکری این است که زندگی بشر از حالت نزدیک به زندگی حیوانی (خیلی قدیم) به زندگی امروز رسیده که البته هنوز آن چیزی نیست که باید باشد اما در مسیر آن هست .
ناتوانی ملائکه این است که آنها موجوداتی هستند مانند روبات . برنامهریزی شدهاند و توانائی آنها محدود به همان چیزیست که برای آن برنامهریزی شدهاند ، اما «بشر» (و بعنوان نمونه ، «آدم») توانائی خلاقیت و بوجود آوردن چیزهائی که نبوده را دارد ، و میتواند در چیزهائی که هست تغییر دهد و آنها را بهتر کند . که این یک صفتی است خداگونه و شاید یک معنی «از روح خویش در او دمیدم» این باشد که در او استعدادهائی قرار دادم . (مثلاً استعداد خلاقیت) که شباهتی به صفات خداوندی دارد.
دفتر سوم
کالبدشکافیِ شیطـان
یا:
شناخت، طرز کار، ماهیت،
و نقش شیطان در جهان
1
ورود به بحث
1- در قرآن به این مقوله اهمیت و به مسلمانان درباره شیطان هشدار داده شده و او را دشمن آشکار اعلام فرموده و در جاهای زیادی تحذیر فرموده که مبادا قدمهای او را پیروی کنید و غیره و غیره .
2- تصورات بسیار غلط فاحشی درباره مفهوم شیطان وجود دارد که نتیجه آن در رفتار آدمی مؤثر است و اِزاله این تصورات غلط سبب اصلاح رفتار انسان میشود و از این منظر پرداختن به این مقوله کاریست بسیار مهم و ضروری .
3- طرز کار ما همان است که در دو دفتر قبلی ملاحظه فرمودید و بطور خلاصه این است :
1- همه آیات مرتبط را ذکر میکنیم.
2- سپس تجزیه و تحلیل لازم را بعمل میآوریم .
3- آنگاه جمعبندی نموده و نتیجهگیری میکنیم چنانکه ملاحظه میفرمائید .
2
آیات مرتبط با موضوع
سوره تکویر
1. وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ ﴿25﴾
و آن به گفته شيطان رانده شده نيست.(25)
سوره زخرف
2. وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿36﴾
و کسي که خود را از ياد خداوند رحمان به کوري بزند، شيطاني را نزدش قرار ميدهيم که همنشين او باشد.(36)
3. وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿62﴾
و شيطان شما را از آن باز ندارد که او برايتان دشمني آشکار است.(62)
سوره فضیلت
4. وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿36﴾
و اگر از جانب شيطان تحريکي به تو رسيد به خداوند پناه بر که او شنواي داناست.(36)
سوره یس
5. أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿60﴾
اي آدميان! مگر قرار نبود پيروي شيطان نکنيد که او دشمن آشکارتان است؟(60)
سوره اسراء
6. وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴿64﴾
و هر کس از آنها را که توانستي، با صوت خويش بفريب،و با پيادگان و سوارگانت بر آنان بتاز، و در اموال و اولاد شريکشان شو، و وعده شان ده، و شيطان جز فريب وعده اي نميدهد.(64)
سوره مؤمنون
7. وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ﴿97﴾
و بگو پروردگارا! از بدگوئيهاي شياطين بتو پناه ميبرم.(97)
سوره ابراهیم
8. وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿22﴾
و وقتيکه کار از کار گذشت شيطان ميگويد خداوند به شما وعده حقي داد و من به شما وعده اي دادم که از انجام آن تخلف کردم و من بر شما تسلطي نداشتم، مگر اينکه دعوتتان کردم و شما هم اجابتم کرديد پس مرا سرزنش نکنيد و خودتان را سرزنش کنيد. نه من فرياد رستان هستم و نه شما فرياد رس من هستيد. قبلا هم به آنچه شرک مي ورزيديد کافر بودم. ظالمان البته عذابي دردناک خواهند داشت.(22)
سوره اسراء
10 و 11. إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا ﴿27﴾
كه ريخت و پاش کنندگان از برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است.(27)
12 و 13. وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِينًا ﴿53﴾
و به بندگانم بگو به بهترين وجه سخن گويند. زيرا که شيطان البته بين آنها را بهم ميزند. که شيطان براي انسان دشمني آشکار است.(53)
14. وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿210﴾
و شياطين آن را نازل نکرده اند. (210)
سوره شعراء
15. هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿221﴾
آيا خبر دهم شما را که شياطين بر چه کسي فرود مي آيند؟(221)
سوره انبیاء
16. وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ ﴿82﴾
و از شيطان ها کساني بودند که براي او غواصي و کارهاي ديگر ميکردند و ما نگهبانشان بوديم.(82)
سوره صافات
17. وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ﴿7﴾
و از هر شيطان سرکشي محفوظ داشتيم.(7)
18. طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ ﴿65﴾
ميوه اش گوئي سر شيطانهاست.(65)
سوره ص
19. وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ ﴿37﴾
و نيزاز شيطان ها (عده اي را) رام او کرديم که برايش بنايي و غواصي ميکردند.(37)
20. وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿41﴾
و بنده مان ايوب را ياد آر. هنگامي که پروردگارش را صدا زد که شيطان مرا به ناراحتي و عذاب انداخته است.(41)
سوره قصص
21. وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ ﴿15﴾
و هنگاميکه اهل آن شهر متوجه نبودند داخل آن شد و دو نفر را يافت که ميجنگيدند. اين از پيروانش و او از دشمنانش بود. و آنکه از پيروانش بود از او بر ضد آنکه از دشمنانش بود کمک خواست. پس موسي به او مشتي زد و کارش تمام شد. گفت اين از کارهاي شيطان است که او دشمني گمراه کننده آشکار است.(15)
سوره نمل
22. وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ﴿24﴾
ديدم او و قومش آفتاب را بجز خدا سجده مي کنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراست و آنها را از راه (راست) بازداشت و آنها هدايت يافته نيستند.(24)
سوره مریم
23 و 24. يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا ﴿44﴾
پدر جان شيطان را پيروي مکن که شيطان نسبت به خداوند رحمان سرکش است.(44)
25. فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا ﴿68﴾
پس قسم به پروردگارت که آنها و شياطين را حتمأ گرد آورده و پيرامون جهنم به زانو در خواهيم آورد.(68)
26. يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا ﴿45﴾
پدر جان ميترسم عذابي از جانب خداي رحمان بتو برسد و آنگاه دوستدار شيطان شوي.(45)
27. أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿83﴾
آيا نديدي که شياطين را بر کافران فرستاديم تا از راه بدرشان کنند؟(83)
سوره یوسف
28. قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿5﴾
گفت پسرکم خوابت را براي برادرانت تعريف مکن که حيله بزرگي برايت خواهند کرد زيرا که شيطان دشمن آشکار انسان است.(5)
29. وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ﴿42﴾
و به آنکه گمان ميکرد نجات خواهد يافت گفت مرا نزد اربابت ياد کن اما شيطان او را به فراموشي انداخت که نزد اربابش يادش کند پس چند سالي در زندان ماند.(42)
30. وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿100﴾
و والدين خويش را بر تخت نشاند و آنها به سجده افتادند و او گفت پدرم، اين معني خواب قبلي من است که پروردگارم آنرا راست درآورد و البته به من وقتي از زندان نجاتم داد و شما را از بيابان (نزدم) آورد، پس از آنکه شيطان بين من و برادرانم را بهم زده بود احسان کرد البته پروردگارم درباره آنچه بخواهد دقيق است که او خودش داناي پر حکمت است.(100)
سوره حجر
30 مکرر. وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ ﴿17﴾
و آنرا از هر شيطان رانده شده اي حفظ نموديم.(17)
سوره طه
31. فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى ﴿120﴾
پس شيطان وسوسه اش کرد. گفت اي آدم آيا تو را به درخت جاودانگي و پادشاهيي که کهنه نميشود راهنمائي بکنم؟(120)
سوره انعام
32. فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿43﴾
پس چرا هنگاميکه سختي ما بسويشان آمد تضرعي نکردند بلکه دلهاشان سخت شد و شيطان نيز اعمالشان را برايشان جلوه داد؟(43)
33. وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿68﴾
و هنگاميکه كساني را که در آياتمان فرو ميروند ببيني از آنان رويگردان تا اينکه در سخني ديگر فرو روند و اگر شيطان تو را به فراموشي انداخت،پس از توجه (مجدد) ديگربا مردمي ظلم پيشه منشين.(68)
34. قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُنَا وَلاَ يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿71﴾
بگو آيا غير از خداوند را بخوانيم؟ چيزي را که نه نفعي به حال ما دارد و نه ضرري؟ و پس از اينکه خداوند هدايتمان کرده بر پاشنه هاي خويش به عقب برگرديم؟ و مانند کسي که شيطانها در روي زمين او را به هوا و هوس گرفته اند (شويم)؟ كه دوستاني دارد که دعوت ميکنند که (اگر هدايت مي خواهي) بسوي ما بيا. بگو هدايت فقط هدايت خداست و ما مأموريم براي پروردگار جهانيان تسليم باشيم. (71)
35. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ ﴿112﴾
و چنين است که براي هر پيامبري دشمني از شياطين قرار داديم (شياطين) انساني يا جني که بعضي از آنها به بعضي ديگر سخنان ظاهرا قشنگ براي فريب دادن ياد مي دهند و اگر خداوند ميخواست چنين نميکردند پس آنها را با آنچه افترا مي بندند واگذار.(112)
36. وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ ﴿121﴾
و آنچه را که اسم خدا بر آن ياد نشده نخوريد، که نافرمانيست و البته شياطين به دوستانشان آموزش ميدهند که با شما مجادله کنند و اگر اطاعتشان کنيد البته شما نيز مشرك خواهيد بود.(121)
37. وَمِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿142﴾
و از چارپايان چه باربر (و بزرگ) و چه كوچك باشند، از آنچه خداوند روزيتان کرده،بخوريد و از گام هاي شيطان پيروي مکنيد که او برايتان دشمني آشکار است.(142)
سوره اعراف
38. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ﴿20﴾
پس شيطان آن ها را وسوسه کرد تا آنچه از عورتهايشان که از آنها پنهان بود برايشان آشکار کند و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نکرد مگر از اين جهت که مبادا دو پادشاه شده يا اينکه جاودان شويد.(20)
39. فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿22﴾
آنگاه به فريبي سقوطشان داد. و چون از آن درخت چشيدند زشتي هايشان برايشان آشکار شد و شروع کردند از برگهاي آن باغ به آنها چسباندن و پروردگارشان ندايشان داد که مگر شما را از آن درخت نهي نکرده بودم و نگفته بودم شيطان برايتان دشمني آشکار است؟(22)
40 و 41. يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿27﴾
اي فرزندان آدم! مبادا شيطان شما را بفريبد چنانکه والدين شما را از آن باغ بيرون کرد. لباسشان را از آنها مي کند تا زشتي هايشان را به آنان بنمايد.او و قبيله اش از جائيکه نمي بينيد، شما را زير نظر دارند. ما شياطين را اولياء کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند.(27)
42. فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿30﴾
گروهي هدايت شدند و ضلالت هم بر گروهي فرود آمد. البته آنها کساني هستند که شيطان ها را بجاي خداوند اولياء خويش گرفته اند و تصور هم مي کنند که هدايت شده هستند.(30)
43. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿175﴾
خبر آنکسي را برآنان بخوان كه (علم) آياتمان را به او داده ايم. پس خود را از آن جدا کرد و شيطان او را به پيروي خويش در آورد و از گمراهان شد.(175)
44. وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿200﴾
و اگر از جانب شيطان به وسوسه اي دچار شدي که به وسواس افتادي، به خداوند پناه برکه شنواي داناست.(200)
45. إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ﴿201﴾
تقوا داران وقتي که عبور کننده اي شيطاني برخوردي با آنها کند متوجه (خدا) ميشوند و فورا به بصيرت مي آيند.(201)
سوره کهف
46. قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿63﴾
گفت ديدي وقتي بر آن صخره جاي گرفتيم ماهي را فراموش کردم؟ و جز شيطان مرا به فراموشي نيانداخت و آن بنحوي عجيب راهش را در دريا پيش گرفت.(63)
سوره فرقان
47. لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا ﴿29﴾
که مرا پس از آن پندي که بسويم آمده بود گمراه کرد و شيطان انسان را بحال خود رها ميکند.(29)
سوره لقمان
48. وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿21﴾
و هنگامي که به آنان گفته شود از آنچه خدا فرستاده پيروي کنيد ميگويند (نه) بلکه از آنچه که نزد پدرانمان يافتيم پيروي مي کنيم. آيا حتي اگر شيطان بسوي عذاب سوزان هم دعوتشان کند؟(21)
سوره عنکبوت
49. وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ﴿38﴾
و همچنين (است داستان) قوم عاد و ثمود. و (اين) برايتان از سکونتگاههايشان آشکار است. و شيطان اعمالشان را برايشان آراست، و ازراه بازشان داشت درحاليکه (به حقايق) بينا بودند.(38)
سوره نحل
50. تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿63﴾
به خدا قسم البته بسوي اقوام قبل از تو نيز (رسولاني) فرستاديم اما شيطان اعمالشان را برايشان آراست. و در آنروز همو سرپرست آنهاست و عذابي دردناک خواهند داشت.(63)
سوره نحل
51. فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴿98﴾
هنگامي که قرآن ميخواني، از شر شيطان رانده شده به خدا پناه بر.(98)
سوره فاطر
52. إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿6﴾
شيطان البته دشمن شماست. پس او را دشمن گيريد. جز اين نيست که حزبش را ميخواند که اهل آتش سوزان باشند.(6)
سوره ملک
53. وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ ﴿5﴾
البته آسمان دنيا را با چراغ هائي آراستيم و آنها را مايه رماندن شياطين قرار داديم و نيز برايشان عذاب آتش مهيا کرديم.(5)
سوره حج
54. وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ ﴿3﴾
و از مردم کساني هستند که بدون اينکه علمي داشته باشند درباره خداوند مجادله مي کنند و هر شيطان شروري را پيروي مي نمايند.(3)
55 و 56. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿52﴾
و قبل از تو هيچ رسولي و هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينکه وقتي آرزوئي ميکرد شيطان (چيزي) در آرزوي او مي انداخت، و خداوند آنچه را که شيطان القاء ميکرد از بين ميبرد، آنگاه آياتش را محکم ميکرد، وخداوند داناي حکيم است.(52)
57. لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿53﴾
تا آنچه را که شيطان القاء کرده براي کساني که در دلشان مرضي هست و نيز براي سنگدلان فتنه اي قرار دهد و البته ظالمان در گمراهيي دور ميباشند.(53)
سوره بقره
58. وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ﴿14﴾
و هنگاميکه مسلمانان را ملاقات مي کنند ميگويند ايمان داريم. و هنگامي که با شياطين خويش تنها ميشوند ميگويند با شمائيم، جز اين نيست که (مسلمانان را) مسخره ميکنيم.(14)
59. فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿36﴾
اما شيطان آنها را لغزاند و آنها را از آنچه در آن بودند بيرون کرد و گفتيم از آن بيرون رويد در حاليکه بعضي از شما دشمن بعضي ديگريد و در زمين تا مدتي استقرار و برخورداريي خواهيد داشت.(36)
60 و 61. وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿102﴾
و آنچه را که شيطان ها در فرمانروائي سليمان خواندند، و سليمان کافر نبود وليکن آن شيطان ها كافر بودند، و به مردم جادو ياد ميدادند و نيز آنچه را که بر آن دو فرشته در بابل نازل شده بود که اسم آنها هاروت و ماروت بود به مردم ياد ميدادند، (هاروت و ماروت)آن چيزها را به مردم ياد نميدادند مگر اينکه ميگفتند ما وسيله امتحان هستيم پس مبادا کافر شوي، اما (مردم) از آنها چيزهائي را ياد ميگرفتند که بوسيله آنها بين مرد و همسرش جدائي مي افتاد و - البته آنها جز به اذن خدا به کسي ضرري نميرساند- و نيز از آنها چيزهائي ياد ميگرفتند که برايشان ضرر داشت و نفعي نداشت در حاليکه ميدانستند کسي که آن را جذب کند در آخرت بهره اي نخواهد داشت. و چه بداست چيزي که خود را به آن فروختند اگر بدانند.(102)
62. يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴿168﴾
اي مردم آنچه را که در زمين هست و حلال و خوب هست بخوريد و از گامهاي شيطان پيروي نکنيد که او برايتان دشمني آشکار است.(168)
63. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿208﴾
اي مسلمانان همگي به تسليم (قوانين خدا) درآئيد و گامهاي شيطان را پيروي مکنيد که او دشمن آشکارتان است.(208)
64. الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿268﴾
شيطان شما را به فقر وعده ميدهد و به کارهاي بسيار زشت امر ميکند و خداوند به آمرزشي از جانب خويش و زياد تي (وعده ميدهد) و خداوند وسعت دهنده داناست.(268)
65. الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿275﴾
آنانکه ربا ميخورند جز مانند کسيکه در اثر تماس شيطان دچار خبط و انحراف از مسير طبيعي شده باشد بر نمي خيزند. اين به آن سبب است که ميگويند خريد و فروش مانند ربا است در حاليکه خداوند خريد و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است.پس اگر کسي موعظه اي از جانب پروردگارش بسويش آمد و دست کشيد، آنچه که گذشته مال او باشد و کارش با خداست و کسي که (به آن عمل) باز گردد از ياران آتش است که در آن جاودانند.(275)
سوره محمد
66. إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴿25﴾
البته کساني که پس از روشن شدن حقيقت بر پاشنه هاي خويش ميچرخند شيطان اين امر را برايشان آراسته و آرزومند شان نموده است.(25)
سوره انفال
67. إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ ﴿11﴾
آن هنگام که خماري چرت را بر شما انداخت تا آرامشي از جانب او باشد و از آسمان آبي بر شما نازل نمود تا پاکتان کند و پليدي شيطان را از شما زايل نمايد و دلهاتان را (به يکديگر و به خدا) ارتباط دهد و بواسطه آن قدمهاتان را ثابت کند.(11)
68. وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿48﴾
و هنگاميکه شيطان اعمالشان را برايشان آراست و گفت امروز کسي بر شما پيروز نخواهد شد ومن هم پناه دهنده تان هستم، اما تا دو لشگر يکديگر را ديدند بر پاشنه هايش چرخيد و گفت از شما بيزارم. چيزي مي بينم که شما نمي بينيد. من از خداوند ميترسم و خداوند در عقوبت شديد است.(48)
سوره حشر
69. كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿16﴾
مانند شيطان که به انسان مي گويد کافر شو، اما وقتيکه کافر شد مي گويد من از تو بيزارم، زيرا که من از خداوند پروردگار جهانيان بيم دارم.(16)
سوره آل عمران
70. فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وِإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴿36﴾
و هنگاميکه وضع حملش کرد گفت پروردگارا دختر زائيده ام- و خداوند بهتر ميدانست چه زائيده- و پسر مانند دختر نيست، و من او را مريم ناميده ام و او را و فرزندانش را از (شر) شيطان رانده شده در پناه تو در مي آورم.(36)
71. إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ﴿155﴾
روزي که آن دو گروه با هم برخورد نمودند، کساني که (به جنگ) پشت کردند، جز اين نيست که شيطان بسبب بعضي چيزها که کسب نموده بودند آنها را لغزاند،و البته خداوند بخشيدشان، که خداوند آمرزشگر حليم است.(155)
72. إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿175﴾
جز اين نيست که شيطان است که دوستانش را ميترساند، پس از آنان نترسيد، و مرا بترسيد اگر مومن ميباشيد.(175)
سوره نساء
73. وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاء قِرِينًا ﴿38﴾
و (نيز) آنهائي که اموالشان را براي نشان دادن به مردم خرج مي کنند، و به خداوند و روز آخرت ايمان ندارند، و هر کس که شيطان از نزديکانش باشد چه نزديکان بدي دارد.(38)
74. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيدًا ﴿60﴾
آيا آنهائي را نديدي که فکر مي کنند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده ايمان آورده اند اما در عين حال ميخواهند محاکمه خويش را نزد طاغوت برگزار کنند؟در حاليکه مامورند به آن کفر بورزند و شيطان ميخواهد به گمراهي دوري گمراهشان کند.(60)
75 و 76. الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴿76﴾
آنانکه ايمان آورده اند در راه خدا ميجنگند و آنانکه کفر ورزيدند در راه طاغوت مي جنگند. پس با دوستان شيطان بجنگيد که حيله شيطان ضعيف است.(76)
77. وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً ﴿83﴾
و هنگامي که موردي از امنيت يا نگراني برايشان پيش آيد آنرا منتشر مي کنند و اگر آن را به رسول و يا کارگزارانِ از بين خودشان منتقل ميکردند آنان که ميتوانند استنباط کنند، آن را ميفهميدند. و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود جز عده کمي از شما از شيطان پيروي ميکرديد.(83)
78. إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطَانًا مَّرِيدًا ﴿117﴾
جز اين نيست که غير از او را (به دعا) نمي خوانند مگر مادگاني را، و غير از او جز شيطان سرکشي را نميخوانند.(117)
79. وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا ﴿119﴾
و حتما گمراهشان خواهم کرد، و به آرزو خواهمشان افکند، و فرمانشان خواهم داد که گوش چارپايان را بشکافند، و اينكه آفرينش خدا را دگرگون كنند، و کسي که شيطان را بجاي خدا دوست و سرپرست خويش بگيرد البته زيان آشکاري نموده است.(119)
80. يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴿120﴾
وعده شان ميدهد، و به آرزو مي افکندشان، وشيطان وعده اي جز فريب نميدهد.(120)
سوره نور
81 و 82. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿21﴾
اي مسلمانان از گامهاي شيطان پيروي مکنيد و کسي که گامهاي شيطان را پيروي کند (بداند که) او به کارهاي زشت و ناپسند فرمان ميدهد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچيک از شما پاک نمي ماند وليکن خداوند است که هر کس را بخواهد پاک ميکند و خداوند شنواي داناست.(21)
سوره مجادله
83. إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿10﴾
جز اين نيست که صحبت درگوشي از شيطان است، تا مومنان را افسرده کند، وضرري به آنها نخواهد رسانيد مگر به اذن خدا. و مومنان بايد به خدا توکل کنند.(10)
84 و 85 و 86. اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿19﴾
شيطان بر آنها چيره شده، و ذکر خدا را از يادشان برده، آنها جزء حزب شيطانند. بدانيد که حزب شيطان زيانکار است.(19)
سوره مائده
87. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿90﴾
اي مسلمانان! جز اين نيست که شراب و قمار و سنگ هاي قرباني و چوبهاي قرعه، پليديي از عمل شيطان است. از آن ها دوري کنيد شايد رستگار شويد.(90)
88. إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ ﴿91﴾
جز اين نيست که شيطان ميخواهد با شراب و قمار بين شما دشمني و كينه بياندازد، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد، آيا دست مي کشيد؟(91)
3
استنباطهای ابتدائی از آیات مرتبط
1 - نوعی از «قول» وجود دارد که منتسب به شیطان است.
2 - نوعی از شیطانها رجیم است.
3 - زندگی غیررحمانی سبب ملازمت شیطان میشود.
3 مکرر- شیطان ممکن است بین پیغمبر و مردم را بهم بزند که در اینصورت پناه بردن به خدا لازم است.
4 - شیطان بازدارنده است.
4 مکرر- شیطان دشمن آشکار است.
5 - شیطان میتواند مورد عبادت (= اطاعت) قرار گیرد.
6 - شیطان جز فریب وعده دیگری ندارد.
7 - شیطان میتواند بدگوئی کند.
8 - شیطان در آخرت مسئولیت گمراهکنندگی خویش را تکذیب میکند.
8 مکرر- شیطان قبول دارد وعده خدا حق است.
10 - ریخت و پاش یک عمل نزدیک به شیطانی است.
11 - شیطان نسبت به خداوند ناسپاس است.
11 مکرر- خداوند ربّ شیطان هم هست.
12 - شیطان بین مردم را بهم میزند.
13 - شیطان دشمن آشکار انسان است.
14 - شیطان در نزول قرآن دخالتی ندارد.
14 مکرر– شیطان شایسته این امر نیست.
14 مکرر- شیطان توانائی این کار را هم ندارد.
15 - شیطان بر اشخاص نامطلوب فرود میآید.
16 - سلیمان از بعضی از شاطین بیگاری میگرفت.
17 - آسمان دنیا از مزاحمان شیطانی حفاظت میشود.
17 مکرر- تمایل به استراق سمع از ملاء اعلی دارند اما از آن ممنوع میشوند.
18 - شیطانها هیبت زشت دارند.
19 - سلیمان از شیاطین بیگاری میگرفت.
20 - شیطان میتواند کسانی را به ناراحتی و عذاب گرفتار کند.
21 - عمل شتابزده خشن از شیطان است.
22 - تزیین اعمال خلاف منجر به بازداری از راه صحیح از شیطان است.
23 - شیطان فراخوان عبادت شدن (اطاعت شدن) دارد. (عبادت غیر خدا عبادت شیطان است)
24 - شیطان نسبت به خداوند عصیانگر است.
25 - در آخرت شیاطین و کافران با هم محشورند.
26 - دوستی شیطان نتیجه عذاب رحمان است.
27 - شیاطین تحریک به ارتکاب گناهان میکنند.
1- شیطان مأمور است. 2- تأثیر شیطان در زمینههای ناسالم است.
28 - شیطان دشمن آشکار است.
29 - شیطان سبب فراموشی بعضی چیزها در ذهن آدمی میشود.
30 - شیطان بهم زن است.
30 مکرر - «شیطان رجیم». آسمان دنیا از مزاحمتهای شیطان رجیم حفظ میشود.
31 - شیطان آغاز وسوسهگری را از آدم در داستان باغ در داستان آفرینش شروع کرد.
32 - شیطان تزیینکننده اعمال خلاف است.
33 - شیطان پیغمبران را هم رها نمیکند و لااقل در حوزه فراموشی مزاحم آنها میشود.
34 - شیطان انسان را به بیراهه و گمراهی میاندازد.
35 - دشمنان راه انبیاء اعم از جنس بشر یا جن کار شیطانی میکنند.
36 - شیاطین به یکدیگر آموزش میدهند که مقابل فرمان الهی مقاومت شود.
37 - از گامهای شیطان این است که خلاف احکام خدا عمل شود.
38 – مانند 31
39 – مانند 28
40 - شیطان فرزندان آدم را فریب داده و آنها را به ناراحتی میاندازد.
41 - شیاطین دوست نامؤمنان هستند.
42 - کافران، شیاطین علیرغم خدا به ولایت میگیرند.
43 - شیطان ممکن است در چالش داخلی آدمی، او را علیرغم تقوا به گمراهی عمدی وا دارد.
44 - شیطان ممکن است بین پیامبران و خداوند را بهم بزند.
45 - شبیه بالائی (اما در مورد مردم مؤمن)
46 - شیطان ممکن است در اشخاص صالح نفوذ و آنها را به فراموشی بیاندازد.
47 - شیطان نسبت به انسان حمایت ندارد.
48 - شیطان به عذاب جهنم دعوت میکند.
49 - شیطان اعمال خلاف را برای کافران تزیین میکند.
50 - شیطان اعمال خلاف را برای کافران تزیین میکند.
51 - شیطان ممکن است حتی پیامبر را هنگام تلاوت قرآن به گمراهی بیاندازد.
52 - شیطان دشمن مؤمنان است.
53 - شبیه 30 مکرر
54 - «مجادله فی الله بغیر علم» پیروی از شیطان مَرید است.
55 و 56 - پیامبران از القاء شیطانی مصون نیستند اما خداوند کمک میکند و القائات را نسخ میکند.
57 - آنچه القاء شیطانی است متناسب با کسانی است که در دلهایشان مرض است و نیز سختدلان.
58 - شیاطین ممکن است از جنس بشر هم باشند.
59 - داستان آفرینش
60 - یهودیان پیروی چیزی را کردند که شیاطین بر سطنت سلیمان خواندند.
61 - شیاطین کفر ورزیدند.
62 - پیروی شیطان مخالفت با احکام الهی (مثلاً در بعضی موارد احکام مربوط) را القاء میکند.
63 - پیروی شیاطین مخالفت صلح است.
64 - شیطان وعده فقر و امر به فحشاء دارد.
65 - تماس شیطان باعث انحراف از مسیر طبیعی میشود.
66 - شیطان میآراید اعمال کسانی را که از مسیر حق آگاهانه منحرف میشوند.
67 - شیطان مرادف چرک و کثافت است.
68 - شیطان اعمال بر کافران را میآراید.
69 - شیطان انسان را به کفر امر میکند سپس از او بیزاری میجوید.
70 - چیزهای خوب را باید از شر شیطان رجیم به پناه خدا در آورد.
71 - شیطان بعلت ارتکاب بعضی از اعمال بعضی از افراد را میلغزاند.
72 - شیطان افراد تحت نفوذ خود را میترساند.
73 - شیطان همنشین بدی است.
74 - شیطان گمراهی مؤمنان را میخواهد.
75 - با سران شیطان باید مقابله کرد.
76 - نیرنگ شیطان ضعیف است.
77 - فضل و رحمت خداوند حافظ مؤمنان است در مقابل پیروی شیطان.
78 - مشرکان (به دعا) جز شیاطین سرکش را نمیخوانند.
79 - نتیجه تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن (علیرغم خدا) زیانکاری آشکار است.
80 - طرز کار شیطان وعده دادن و به آرزو افکندن است و وعدهاش جز فریب نیست.
81 - مؤمنان نباید گامهای شیطان را پیروی کنند.
82 - پیروی گامهای شیطان آدمی را به فحشاء و منکر میاندازد.
83 - نجوا از شیطان است برای اندوهگین کردن مؤمن.
84 - چیره شدن شیطان سبب فراموشی ذکر خدا میشود.
85 - و این موضوع سبب میشود آدمی جزء حزب شیطان شود.
86 - حزب شیطان زیانکار است.
87 - شراب و قمار و انصاب و ازلام از عمل شیطان است.
88 - شیطان میخواهد بین شما دشمنی و کینه بیفتد.
در ابتدا بهتر است این موارد را جمعبندی نموده و موارد مشابه را شمرده و درصد هر مورد را تعیین نمائیم.
با یک نظر اجمالی در آیات ذکر شده و با توجه به نحوه عمل شیاطین 5 نوع دستهبندی قابل تفکیک است:
1- شیطان بعنوان القاءکننده گناهان و عقاید نادرست و امور ناپسند.
2- شیطان بعنوان یکی از شخصیتهای داستان آفرینش.
3- شیطان رجیم (رانده شده).
4- شیطان به معنای لغوی آن بعنوان موجود شریر و مزاحم.
5- شیطان سرکش (در برابر خدا).
لذا جدولی با عنوان فوق ترتیب داده و سعی میکنیم درصدهای هر یک از آن دستهبندیها را از کل بدست آوریم:
1 - شیطان رجیم : (نوعی از شیطان) که «القاءکننده قول» (خلاف) است
1-14-15-30مکرر-51-61-70 (7 مورد) تقریبا 08%
2 - شیطان نفسانی («القاءکننده درونی»)
2-3-47-10-12-13-20-21-22-23-26-27-28-29-30-32-33-34-35-36-37-41-42-43-44-45-46-47-48-49-50-52-54-55-56-57-58-62-63-64-65-66-67-68-71-72-73-74-75-76-77-78-79-80-81-82-83-84-85-86-87-88 (64 مورد) تقریبا 74%
3 - شیطان داستان آفرینش
5-8-11-24-25-31-38-39-40-6-59-69 (11 مورد) تقریبا 13%
4 - شیطان با توجه به ریشه لغوی آن
16-18-19 (3 مورد) تقریبا 5/3%
5 - شیطان مارِد (سرکش)
17-53(2 مورد) تقریبا 3/2%
خلاصه:
ردیف
|
نوع شیطان
|
درصد مربوطه
|
1
|
القاءکننده گناهان و عقاید ناصحیح و امور ناپسند
|
56/73
|
2
|
یکی از پرسوناژهای داستان آفرینش
|
64/12
|
3
|
شیطان رانده شده
|
04/8
|
4
|
موجود شریر و مزاحم
|
44/3
|
5
|
(در مقابل خداوند) سرکش
|
29/2
|
با ترکیب ردیفهای 3 و 4 که سنخیت زیادی با هم دارند خواهیم داشت:
ردیف
|
نوع شیطان
|
درصد مربوطه
|
1
|
القاءکننده گناهان و عقاید ناصحیح و امور ناپسند
|
56/73
|
2
|
یکی از پرسوناژهای داستان آفرینش
|
64/12
|
3
|
شیطان رجیم و سرکش
|
33/10
|
4
|
موجود شریر و مزاحم
|
44/3
|
4
استنتاجهای اولیه درباره روشهای شیطانی
چنانکه قبلاً با تفصیل ملاحظه شد ، دغدغه اصلی قرآن با حجم 56/73% شیطانِ القاءکننده عقاید و امور خلاف و ناپسند است ، لذا ما نیز تمرکز خویش را متوجه آن میکنیم تا ببینیم این نوع شیطان طرز کارش چیست؟
مطلب
|
شماره موضوع در فصل 3
|
1- بین انسانها را با یکدیگر و بین انسان را با خدا بهم میزند.
|
4-44-45-12-30-88
|
2- انسان را به بیراهه و گمراهی میاندازد و از چیزهای پسندیده دور میکند.
|
3-22-27-34-36-65-71-74-79
|
3- اعمال بد را تزیین میکند.
|
22-32-49-50-66-68-42
|
4- دعوت به انجام اعمال خلاف احکام خدا میکند.
|
37-62
|
5- امر به فحشاء و منکر میکنند.
|
64-82
|
6- القاء آرزوهای دور و دراز
|
79-80
|
7- بدگوئی
|
7
|
8- ریخت و پاش
|
10
|
9- ناسپاسی نسبت به پروردگار
|
10
|
10- سرکشی نسبت به خداوند
|
24
|
11- مکر و حیله
|
28
|
12- بازداری از نماز
|
88
|
13- امر به شراب و قمار و انصاب و ازلام
|
87
|
14- اندوهگین کردن آدمی
|
83
|
15- امر به مجادله با مؤمنان
|
36
|
16- امر به مجادله بدون علم درباره خدا
|
54
|
17- دعوت به عمل خشونت بار شتابزده
|
21
|
18- ترساندن از فقر
|
64
|
19- ترساندن
|
72
|
20- جنگ و دعوا
|
63
|
که میتوان آنرا در جدول خلاصه ذیل مرتب نمود:
مطلب
|
شماره موضوع در فصل 3
|
1- بین انسانها را با یکدیگر و بین انسان و خدا را بهم زدن
|
4-44-45-12-30-88-7-88-87-36-63
|
2- انسان را به بیراهه و گمراهی انداختن و از چیزهای پسندیده دورکردن
|
3-22-27-34-36-65-71-74-79-8-10-24-28-54-21
|
3- اعمال بد را تزیین کردن
|
22-32-49-50-66-68-42
|
4- دعوت به انجام اعمال خلافِ احکام خداوند
|
37-62-64-82
|
5- القاء آرزوهای دور و دراز
|
79-80
|
6- اندوهگین کردن آدمی
|
64-83-72
|
بسهولت دیده میشود که موارد فوق، یعنی مدلولهای «روشهای شیطانی» ، همهاش «انسانی» است یعنی انسان «بدون دخالت یک عامل خارجی محسوس» نیز همه این کارها را میکند . البته شیطان ممکن است «عامل خارجی نامحسوس» هم باشد اما هرچه باشد میتوانیم فاعل همه انواع افعال دستهبندی شده ششگانه فوق را «انسان بدون دخالت یک عامل خارجیِ محسوس» نیز دانسته و بعبارت دیگر فاعل همه انواع افعال دستهبندی مذکور را «انسان» نیز بدانیم .
و این نظری است که آنرا از خود آیات الهی یافتهایم و واضح و روشن است و آیات فراوان دیگری نیز هست که این نظری را که از خود قرآن یافتهایم تأیید کند .
این موضوع را طور دیگری هم میتوانیم ببنیم مثلاً اینکه:
ردیف
|
مطلب
|
شماره موضوع در فصل 3
|
1
|
شیطان بصورت سازمانیافته کار میکند.
|
41-52-75-85-86
|
2
|
شیطان سبب فراموشی بعضی چیزها در اذهان میشود.
|
84-29-33-46
|
3
|
شیطان ممکن است از نوع جن باشد.
|
35
|
4
|
شیطان میتواند مورد اطاعت قرار گیرد.
|
5-23
|
5
|
شیطان ممکن است از نوع انسان باشد.
|
35-58
|
و چیزی که از آن فهمیده میشود این است که:
الف) موضوعات ردیف (1) نشان میدهد شیطان بصورت سازمانیافته کار میکند. همانطور که میدانیم ، و واضح است ، انسان نیز جزائم بزرگ و بسیار بزرگ را بصورت سازمانیافته انجام میدهد .
ب) موضوعات ردیف (5) خبر از وجود شیطانهای انسانی میدهد . لذا
میتوان نتیجه گرفت در حالاتی شیطان و انسان یکی است .
ج) ردیف 3 وجود یک نوع شیطان از جنس جن را نیز تأیید میکند بنابراین اگر بخواهیم به ظاهر آیه پابند باشیم ، معلوم میشود آیات مربوط به شیطانهای انسانی دو برابر شیطانهای جنی هستند .
اما اگر استدلالی را که در ذیل آیه «من الجنه و الناس» شده است قبول کنیم که در پیوست آمده است آن نیز قابل تحویل به شیطان انسانی است .
د) موضوعات مربوط به ردیف (4) نیز این موضوع را میرساند که شیطان سبب فراموشی چیزهائی در نفس انسان میشود.
اگر به دستاوردهای علم روانشناسی توجه کنیم معلوم میشود اینجا نیز شیطان میتواند خود انسان باشد .
هـ) موضوعات ردیف (4) نیز خبر از مورد اطاعت واقع شدن شیطان میدهد که در این مورد نیز یکی بودن این دو مفهوم واضح است .
نتیجهای که از این قسمت میشود گرفت این است که شیطانِ ردیف (1) ابتدای این فصل که 56/73% از حجم آیات مربوط به شیطان را به خود اختصاص داده و دغدغه اصلی کتاب خداست قسمتی از مفهوم شیطان است که کاملاً میتواند انسانی باشد و کاملاً محسوس و ملموس است و نوعاً کارهائی مرتکب میشود که ما معمولاً عامل انسانی را در آنها میبینیم و نشانی از عامل غیرانسانی نمیبینیم و لذا این شیطان در درون خود انسانهاست .
اخبار حوادث روزنامهها را هم اگر ملاحظه کنید هر روز خبری از دهها شیطان انسانی را میخوانید که اعمال شیطانی انجام میدهند و اگر در شرایط آن شیطان کامل قرار بگیرند، همان کارها را هم میکنند و اگر آن کارها را نکردهاند به این علت است که شرایط مساعد را نیافتهاند.
اما درباره سایر انواع شیطانِ جدول مذکور چه میتوانیم بگوئیم؟
برای یادآوری جدول را مجدداً ذکر میکنیم:
ردیف
|
نوع شیطان
|
درصد مربوط
|
1
|
القاءکننده گناهان و عقاید ناصحیح و امور ناپسند
|
56/73
|
2
|
یکی از پرسوناژهای داستان آفرینش
|
64/12
|
3
|
شیطان رجیم و سرکش
|
33/10
|
4
|
شیطان لغوی بمعنی مزاحم و شرور
|
44/3
|
شیطانِ از نوع ردیف (1) را دیدیم و فهمیدیم که این نوع شیطان در درون انسانهاست و فعلاً این نوع از شیاطین بعضی از خود انسانها هستند (مثلاً حجاج بن یوسف، استالین، هیتلر و غیره) و بقیه مردم نیز درصدی از خلق و خوی شیطانی را دارند.
اما شیطانهای ردیف (2) و (3) بطور واضح از نوع عوامل خارجی هستند و با توجه به داستان آفرینش شیطان نوع ردیف (2) «در مقابل» ملائکه میباشند.
کاملاً قابل تصور است که شیطان نوع ردیف (3) نیز از اولاد و احفاد نوع ردیف (2) باشند (زیرا در قرآن برای او «ذریه» نیز اثبات شده است)
طرز کار آنها را نیز میتوان به اشارهای که در آیههای 8-7 سوره شمس «و نفس و ما سویها فالهما فجورها و تقویها» شده است و شرحی که در سوره مرسلات ذیل آیههای 12-11 آمده چنین فهمید که یک مکانیزم دائمی القاء فجور و الهام تقوا وجود دارد که قسمت تقوای آن، همان سیستم الهامرسانی مطرح شده در آیات 7-1 سوره مرسلات است و علیالقاعده باید یک سیستم متناظر القاء فجور نیز وجود داشته باشد که توسط سیستمی انجام گیرد که شیاطین رجیم و شیاطین مارِد ادارهکنندگان آن باشند و قسمت فیزیکی و اجرائی آن توسط بشر به شرح مفصلی که عرض شد انجام گیرد .
البته ردیف 4 جدول مذکور نیز که ناظر بر معنای لغوی کلمه شیطان (بمعنی مزاحم، شرور و امثال آن است) چندان مورد اعتنا نیست و در داستانهای مربوط به حضرت سلیمان مطرح است که مثلاً مرتکبین اعمال خلاف به بیگاری و اعمال شاقه محکوم میشدند و بعنوان عمله در ساخت بناهای بزرگ و یا غواصیهای سنگین مورد استفاده قرار میگرفتند و در این طرح کلی این دفتر چندان مطرح نیستند.
5
جمعبندی مطالب دفتر سوم
ملائکهای هستند که عقاید صحیح و اقدام به امور پسندیده را الهام میکنند که سیستم آنها در سوره مرسلات بیان شده و در پیوست این دفتر نیز درج شده است .
شیاطینی هم هستند که عقاید باطل و اقدام به امور ناپسند را القاء میکنند که طی سیستم متناظری که مدیران و مجریان آنها شیاطین رجیم و مارد میباشند ، عمل میکنند .
در نهایت انسان است که با توجه به نفس آزاد و مختار خود تدریجاً به یکی از دو سیستم جواب مثبت میدهد و در فیزیک جهان ، یا رفتارهای شیطانی و یا رفتارهای ملائکهای (و یا درصدی از آن و درصدی از این) از او صادر میشود .
پیوست 1
نمونهای از یک تحقیقِ موضوعیِ قرآنی
روش تحقیقی که در این مختصر ملاحظه فرمودید چند قدم داشت:
قدم اول:
ذکر همه آیات مرتبط با آن موضوع از قرآن کریم که کاریست آسان و با استفاده از «المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم» به سهولت ممکن است .
قدم دوم:
درج استنباطهای اولیه از هر یک از آیات مذکور.
قدم سوم:
دستهبندی موارد همخوان از قدم دوم برای درک اینکه هر دسته چه «وزن» درصدی از کل را دارد.
قدم چهارم:
ادامه کاری شبیه قدم سوم در دستههائی که درصد بالاتری از مجموع را دارند. برای رسیدن به یک «نظر».
قدم پنجم:
تست کردن آن نظر در سایر دستهها که اگر جواب داد تقریباً کار اصلی تمام است و اگر جواب نداد باید دنبال «نظر» دیگری گشت که جواب بدهد.
قدم ششم:
نوشتن و ویرایش.
پیوست 2
قسمتی از شرحی که در تفسیر سوره ناس آمده:
تفاوت دو سوره فلق و ناس: دو سوره فلق و ناس از این لحاظ که به پیامبر (و پیروانش) میآموزند که از شر فلان شرور به خداوند پناه ببرند، مشابهند، اما تفاوت آنها در این است که: در سوره فلق از بینهایت شرور فقط به یک وجه خدا «رب فلق» پناه میبریم. اما در سوره ناس از فقط یک نوع شر به سه وجه خدا (رب و ملک و اله مردم) پناه میبریم. یعنی اینکه یک نوع شر (که آنهم وسوسه وسواس خناس باشد) خطرش از همه شرور ممکن دیگر بالاتر است و برای دفع آن باید به سه وجه اساسی مدیریتی خداوندی پناه برد در حالیکه برای همه انواع شرور دیگر، پناه بردن به یک وجه خالقیتی خداوند کافیست. بعنوان یکی از آن مشکلاتی که پیغمبر نمیتواند چارهاش کند، «شر وسواس خناس» را ذکر نموده.
مفسرین، «وسواس» را اینطور معنی کردهاند: «القاء کننده افکار خلاف حق در ذهن» و «خناس» را: «پنهان شونده در صورت ظهور حق، و بازگشت کننده در صورت ضعیف شدن ظهور حق». خلاصه اینکه تصورش را بفرمائید که قلب شخص مؤمن محل نشو و نمای افکار حق است اما کسانی تخم افکار باطل را در آن میافشانند که اینها «وسواس» هستند و این افکار باطل در ذهن مؤمن هست و جولان و تاخت و تاز دارد اما به محض اینکه یک دلیل و استدلال حق به ذهن مؤمن خطور میکند (یا از طریق ذکر و عبادت یا گوش فرا دادن به گوینده حق یا مطالعه متون حق) آن افکار باطل فوراً از صحنه غایب میشود و گوئی فرار میکند اما البته نابود نمیشود. تا اینکه آن گوینده حق، یا آن متن مورد مطالعه حق، یا آن عبادت و توجه به حق، تمام شود، در این حالت دوباره آن فکر باطل و خلاف حق فوراً به صحنه باز میگردد و سعی در نشو نما میکند و اگر توانست، آن ذهن را تسخیر میکند. محل وسوسه را «سینه»های مردم ذکر کرده در حالیکه میدانیم «سینه» جای قلب و ریه است و «جای فکر» مغز است اما باید بدانیم که خداوند در قرآن کریم در بسیاری از جاها چنین فرموده و مطابق عرف و عادت مردم سخن گفته و حتی امروز هم که بشر با دستگاههای بسیار دقیق مانند MRI ذره به ذره بدن را اسکن Scan میکند، باز هم هنگام ابراز علاقه، شکل قلب را میکشند که همگی میدانیم چیزی جز یک دستگاه پمپاژ خون نیست و محل عواطف و احساسات و فکر و ذهن آدمی مغز است که جای آن در جمجمه است. بنابراین اینکه در آیه 5 فرموده «در سینههای مردم»، به زبان مخاطب فرموده و این نوع سخنگوئی در قرآن کریم زیاد است و اساساً یکی از روشهای بیانی قرآن، سخن گفتن شبیه به زبان مخاطبان است. عبارت «وسواس خناس» این «فکرِ باطلِ پنهان شوندۀ باز گردنده» است که یکی از بزرگترین شرور است و دائماً با آدم مؤمن هست و هرچه درجه ایمان بالاتر میرود وسوسه و سعی این «وسواس خناس» هم بیشتر میشود بطوریکه پیغمبر خدا هم برای چاره آن باید به خدا پناه ببرد (ما که جای خویش داریم).
جِنّه: در آیه 6 میفرماید القاء کننده این «وسوسه»ها میتواند منشاء آدمیزادی محسوس، و عادی داشته باشد (مثلاً دوست خلاف، معلم خلاف، کتاب خلاف، مجتمع خلاف، رسانه خلاف، و خلاصه هر راه تأثیرپذیری خلاف حق) و یا اینکه میتواند منشأ نامحسوس و غیرعادی هم داشته باشد (بطوریکه آدمی نتواند بفهمد این وسوسه از کجا به ذهن او القاء شده) که البته این، یک مصیبتِ بزرگتر و بسیار جدیتر است.
اما در اینجا باید به یک نکته مهم نیز اشارهای بکنیم: تقریباً همه مفسران ارجمند این کلمه آیه آخر یعنی «جِنّه» را بمعنی نوع جنّ گرفتهاند. (یعنی جن در مقابل انس – انس یعنی نوع انسان و جن یعنی مخلوقاتی که خداوند دارد و آنها هم مانند ما اراده و اختیار دارند و آنها هم مانند ما در آخرت عذاب و نعمت دارند و آنها هم مانند ما در مقابل پیامبران واکنش مثبت یا منفی بروز میدهند اما فرقشان با ما در این است که جنس آنها غیر از جنس ما است و جنس ما «مادی» است یعنی وجود ما از عناصر موجود در جدول مندلیف تشکیل شده، اما آنها از چیزهای دیگری که فعلاً علم ما به آن نرسیده، بوجود آمدهاند). ریشه کلمه جنّ یعنی «ج ن ن» به تعریف کتاب «المفردات» این است «ستر الشی عن الحاسّه» یعنی «پوشیده بودن آن چیز از حواس» و در همین راستا «جنین» را داریم که موجودی انسانی است اما از چشم ما «پوشیده» است و «مجنون» را داریم که عقل او «پوشیده» شده و «جُنّه» را داریم (یعنی سپر و یعنی آدمی را از خطر میپوشاند). و «جنت» را داریم که بمعنی جای پر درختی است که زیادی درختش زمین را «پوشانده» و خود این کلمه یعنی «جِنّه» در یک جای قرآن بمعنی دیوانگی نیز آمده، آنجا که خداوند فرموده «ما بصاحبکم من جنه» (در مصاحب شما – یعنی پیامبر اکرم(ص)- هیچ دیوانگی نیست) خلاصه اینکه عرض میکنیم:
1- همگی ما «وسواس خناس»ی را که توسط «ناس» (یعنی مردم) صورت میگیرد احساس کردهایم و آن را میفهمیم و برایمان کاملاً مفهوم است. 2- برعکس. هیچیک از ما «وسواس خناس»ی را که توسط «یک موجود عاقل آزاد مختار که بدنش از عناصری غیر از جدول مندلیف ساخته شده باشد»، گزارش ننموده است. (البته ممکن است داستانهای زیادی درباره جن گفته و نوشته شده باشد و فیلم هم ساخته شده باشد، مانند «جنگیر» اما به دلایل بسیار زیادی آنها را رد میکنیم و آنها دروغ و باطل و افسانه است) 3- معقول نیست خداوند یک موضوع کاملاً عادی و مفهوم را پیش یک موضوع کاملاً غیرعادی و کاملاً نامفهوم بگذارد و مخاطبهای آن روزها هم هیچ اعتراضی نکنند.
بنابراین چارهای نداریم جز اینکه کلمه جنّه را به همان معنی لغوی آن معنی کنیم که مترادف با مفهوم ناپیدا باشد. زیرا معنی «ناس» معلوم است یعنی مردم، و اگر «جنّه» را هم به معنی «ناپیدا» بگیریم آیه 6 اینطور معنی میشود: «چه از ناحیه وسواس خناس ناپیدا» و چه از ناحیه مردم» در اینصورت مشکلی باقی نماند و تمام عناصر سوره مفهوم میگردد.
توضیح بیشتر: میدانیم، در بسیاری از امور زندگیمان یک مسئول آشکار داریم و یک جهت دهنده یا مشوق پنهان. این موضوع در عالم سیاست و نیز در عالم رسانهها کاملاً جا افتاده و آشکار است. مثلاً فیلمساز فیلمی میسازد. ظاهرش این است که آن فیلم را فلان کارگردان کارگردانی کرده و فلان نویسنده فیلمنامهاش را نوشته اما سلیقه تهیه کننده که در جای جای فیلم حضور دارد بر تماشاچی ظاهر نیست. کسی که فوق نویسنده و کارگردان است و تأثیرش هم علنی نیست، تهیهکننده است که سرمایهاش را میگذارد و هزینهها را میپردازد و اوست که به کارگردان میگوید از این قسمت خوشم نیامده و این قسمت باید اینطور و اینطور باشد و آن قسمت حذف شود و فلان قسمت در فلان جهت پررنگ و برجسته شود و غیره. حال فرض کنیم که این فیلم القاء کننده افکار باطل و منحرف باشد یعنی مصداق وسواس خناس باشد. در اینصورت کارگردان و نویسنده و عوامل تولید فیلم میشوند «ناس»، و تهیهکننده که دیکته کننده پنهان نظرات خویش است میشود «جنّه».
و معمولاً قسمت پلید پنهانتر است و قسمت ناپلید آشکارتر است و لذا صاحبان افکار پلید خود را پشت عوامل ناپلید پنهان میکنند و خطر آندسته از صاحبان افکار و تأثیر که خود را پنهان میکنند از کسانی که خود را آشکار میکنند و مسئولیت بعهده میگیرند بیشتر است و لذا چه بسا بهمین خاطرِ اول «جِنّه» را فرموده و سپس «ناس» را.
پیوست 3
بحثی که در سوره مرسلات شده
آیه 6: فرع بر آیه 5 است و آیههای 5 و 4 فرع بر آیه 3 هستند و آیه 2 فرع بر آیه 1 است و لذا اگر بخواهیم عناصر اصلی این آیات را ذکر کنیم چنین میشود:
1- قسم به فرستادگان پیاپی 2- و قسم به پخشکنندگانی که بخوبی پخش میکنند.
بنابراین در این قسمها دو عنصر پیاپی بودن و پخش گسترده وجود دارد و این دو عنصر در رسالت پیامبران نیست زیرا تا آنجا که سراغ داریم سه پیامبر جهانی میشناسیم که عبارت باشند از حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی و خاتمالانبیاء(ص) که فاصلههائی حداقل ششصد ساله با یکدیگر داشتهاند و از آخرین آنها بیش از 1400 سال (قمری) گذشته و باب وحی هم بسته شده است و خلاصه اینکه «پیاپی» نبودهاند و ارتباط آخرین وصی پیامبر(ص) نیز با ما بیش از 1200 سال است که قطع شده. لذا این آیات به مکانیزم ارسال پیامبران (علیرغم اینکه برخی از بزرگترین مفسران گفتهاند) مربوط نمیشود.
لذا نوعی دیگر از وحی را باید جستجو کرد که در خور این آیات باشد. حالا اگر به آیات فرعی یعنی آیههای 2 و 4 و 5 و 6 مراجعه کنیم چه عناصری میبینیم؟ پشت سر هم و بسیار سریع بودن، تفکیک، القاء عذر و هشدار. اگر دو آیه اصلی 1 و 3 را در رابطه با این عناصر فرعی یکجا ببینیم، نوعی «فرستنده پیام کوتاه» که برای مخاطبهای طبقهبندی شدۀ خویش، دائماً نوعی پیامهای کوتاه میفرستد بنظرمان میآید. با این فرض میتوانیم تمام فقرات پاراگراف فوق را توضیح دهیم. یعنی پیامهای کوتاهی پیاپی فرستاده میشود (آیه 1) که بسیار سریع و پشت سر هم هستند (آیه 2) و متصدیانی هستند که این پیامها را بخوبی پخش میکنند (آیه 3) و در این پخش کردن، برحسب مخاطبهای آنها بخوبی تفکیک میکنند (آیه 4) و محتوای این پیامها، هشدار دادن و القاء معاذیر (برای توبه و برگشتن به راه صحیح) است (آیههای 5 و 6). این نوع سیستم وحیرسانی، همان الهامات فردی است که هر کس تجربهای از آنها را دارد و در سوره شمس هم اشاره شد که «فالهمها فجورها و تقویها» (آنگاه بدی و نیکیاش را به او الهام کرد). اینک آیه 7 کاملاً مفهوم میشود زیرا خداوند به این سیستم گستردهای قسم میخورد که هر کس آنرا میشناسد زیرا همگان الهاماتی دریافت میکنند و بطور مستقیم تصوری از خیر و شر و جهان بعدی دارند و این قسمها سیستم گسترده الهامرسانی را بیاد میآورد و میفرماید ای مخاطب خودت هم میدانی که قیامت وقوع خواهد یافت. (پایان نقلقول از تفسیر سوره مرسلات – از مهندس جمشید ابزاری)
همانطور که در بالا ملاحظه فرمودید «یک سیستم دائمی الهامرسانی» (که در جهت اصلاح و هدایت کار میکند) وجود دارد. آنچه که در صقحات قبل دیدید، بما نشان میدهد که در مقابل آن، و نظیر آن، و در تقابل با آن، «یک سیستم دائمی القاء وسوسه» نیز وجود دارد، که سیستم اول را ملائکه، اداره میکنند و سیستم دوم را شیاطین (ابلیس، شیطانهای مارِد، و مردمی که پیرو آنها و علاقمند به آنها هستند) اداره میکنند.
و هر شخص انسانی، در معرض ارسال دائمی پیامهای این دو سیستم، بطور دائمی، در هر لحظه با توجه به آزادی و اختیاری که دارد، گرایش متناسب با خواست و فهم و علائق خود را بروز میدهد.
از این قلم :
الف – کتب مرتبط با علم تفسیر قرآن
1 – آموزش تفسیر قرآن کریم
خودِ اصلِ تفسیر ده جلدی ما که « سخن نو در تفسیر قرآن» نام دارد مبتنی بر یک رویکرد تفسیری جدید است که با توجه به مبانی و قابلیت ها و آثار و نتایجش تا کنون نظیر و مشابهی نداشته است و لذا واقعا « سخن نو» میباشد و میتواند مطلوب نواندیشان و روشنفکران مسلمان باشد .
مبنای اصلی تفسیری ما در تفسیر « سخن نو» این است که قبل از اینکه وارد کارِ تفسیرِ یک قطعه قرآنی بشویم ، می باید پیشاپیش دانسته باشیم که «خلاصه محتوا»ی سوره ای که قطعه مورد نظر ما در آن است ، و همچنین خلاصه محتوای خود قطعه قرآنیِ مورد نظر چیست .
ما برای این کار (یعنی دانستنِ پیشاپیشِ آن دو مورد پیشگفته) «روش» و «الگوریتم»ی ساخته ایم که به روشنی و تفصیل در این کتاب توضیح داده شده است .
روش مذکور شباهتی دارد به کار کسانیکه در آزمایشگاه ها با درصد گیریِ نتایج و رسم نمودارها نتیجه گیری هایی میکنند ، و نیز شباهت دارد به کار تحلیلگرانی که – مثلا - در سازمان ملل متن سخنرانی رهبران کشورها را بررسی میکنند و در این راه از شمارش کلمات و میزان تکرار آنها سعی میکنند منظور غائی سخنران را کشف کنند ، و همچنین شباهت دارد به کار کسانیکه در مراکز آمارگیری با تجزیه و تحلیل داده های آماری نتایج کیفی میگیرند . به عبارت دیگر در این روش نیز از یافته های کمّی نتایج مفهومی گرفته ، و بوسیله آن متن اصلی بهتر فهمیده میشود .
روش مذکور علاوه بر کمک موثر در درک بهترِ معنی متن قرآن کریم فواید ارزشمند مهم دیگری نیز دارد که ذیلا عرض میکنیم :
(1) - استفاده از این روش ، سبب حفظِ خطِّ سیرِ مطلبِ سوره هایِ بلند در ذهن تلاوت کننده میشود .
(2) - استفاده از این روش به تنظیم لیست مطمئنی از «ترتیب نزول سورهها» کمک نموده است .
(3) - با استفاده ازاین روش ، ابهام 1400 ساله حروف مقطعه گشوده شده ، و برای آنها معانی معقول و قابل پذیرشی پیشنهاد شده است .
(4) – با استفاده از این روش در بسیاری از جاهای پراختلافِ بین مفسران رفع اختلاف شده است (برای توضیح بیشتر در باره ردیف های 2و3و4 فوق در قسمت های آتی همین بروشور مطالبی آمده است)
(5) - با استفاده از این روش برای قَسَمهای قرآنی معانی معقول و مقبولی ارائه شده (در حالیکه معمولا در تفاسیر می بینید هنگام معنی کردن قسم ها از روایات و یا نقل قول قدما استفاده میشود)
(6) - با استفاده ازاین روش برای بسیاری از آیات ، معانی جدیدی ارائه شده است .
(7) – با استفاده از این روش به یافتن معانی و نکات جدیدی که پیشینیان متعرض آنها نشدهاند کمک شده است .
(8) – با استفاده از این روش انسجام ارتباطیِ آیات در داخل سورهها نشان داده شده است .
در این کتاب هشت کلید تفسیری مهم ارائه داده ایم که بی توجهی به آنها ، و رعایت نکردنشان ، نه تنها مفسر را از رسیدن به نتیجه مطلوب دور میکند ، بلکه ، اغلب ، سبب خطاهای مهم نیز میگردد .
در این کتاب ضمن توضیح کافی مطالب فوق ، نمونه و سرمشق آموزشی هم ارائه کرده ایم تا نوآموزان این رشته بتوانند اولین قدم های خویش را با توجه به آن سر مشق ها بردارند ، و همچنین از طریقِ طرحِ برخی سئوالات تیپیک ، به عنوان نمونه ، به نو مفسران کمک کرده ایم در بحث های خود سوال های ممکن خوانندگان خود را پیشاپیش در نظر گرفته و با جواب دادن به آنها کار اصلی خویش را (که تفسیر متن قرآنیِ در دست باشد) پی گیرند .
این کتاب به اشخاص مستعد و علاقمندِ کارِ تفسیری کمک میکند خودشان راسا به استنباط از قرآن کریم بپردازند .
2 – صدها ایراد بر تفاسیرِ کلاسیک
این کتاب نیز بار آموزشی دارد ، و منظور از تدوین آن نشان دادنِ کاملترِ خطاهائی است که بطور خیلی مجمل و اشاره ای در کتاب آسیب شناسی تفسیر قرآن کریم مطرح شده ، و البته اجابت درخواست برخی از خوانندگان عزیز همان کتاب نیز (که خواهان نمونه های بیشتری بوده اند) در نگارش این کتاب موثر بوده است .
در این کتاب بیش از دویست ایراد ، مربوط به نصف حجم قرآن کریم (به ترتیب نزول) آورده شده ، و فیش-یاداشت های بیش از دویست و پنجاه ایراد دیگر نیز تهیه شده ، که پس از فراغت از کارهای در دست – انشاءالله بزودی- بصورت جلد دوم همین کتاب ارائه خواهدشد. در این کتاب برای استخراج ایراد ها ، مطالعه تفاسیرِ مورد نظر بصورت «تورق» (ونه خیلی دقیق) انجام شده و اگر بطور دقیق کار میشد ایرادهای بسیار بیشتری ظاهر میشد اما چون منظور ما به همین مقدار هم حاصل میشود از تدقیق بیشتر صرفنظر نموده و انتظار داریم مفسران جوان به آن بپردازند .
3 – سخن نو ، در ترتیب نزول ، و زمان نزولِ ، و حروف مقطعه
نکته بسیار مهم در باره این کتاب این است که ضمن اینکه به سه موضوع جذابِ ( ترتیب نزول ، تاریخ نزول ، و حروف مقطعه) می پردازد و نو ترین سخن را در باره آنها عرضه میکند ، در جریان این کار از دو کلید تفسیری مربوط به این روش تفسیری استفاده نموده ، و اگر از آنها استفاده نمیشد نتایجی که که در این کتاب حاصل شده است حاصل نمیشد ، و این موضوعی است که قاعدتا نباید از دید نومفسران و جوانان مفسر دور بماند .
4 – هند بوکِ مفسرانِ موضوعی
موضوع این کتاب «جستجویِ موضوعی» در موضوعاتی با تنوع زیاد در متن قرآن کریم است که در فایل word آن صورت میگیرد .
متن کتاب طوری طراحی شده که اولا به ترتیب نزول و ثانیا با تقطیع کافی و ثالثا ترجمه روان و رابعا عصاره گیریِ محتوائی پاراگراف ها و خامسا امکان دسترسی به تفسیر مفصل هر پاراگراف از طریق بهره گیری از امکانات hyperlink در نرم افزار فوق الذکر و سادسا امکانِ تکمیل توسط خود کاربر برای رفع نیاز های ویژه خویش است و سابعا مزایای دیگری نیز دارد که ، در مجموع ، این کتاب را به پایه یک مرجع در موضوع کتاب های علوم قرآنی میرساند .
هایپر لینک اشاره شده ، برای مراجعه به پاراگراف مربوطه در خود تفسیر اصلی ، است و فقط وقتی بطور کامل کار میکند که این کتاب با ده جلد تفسیر اشاره شده در فضای واحد قرار داشته باشد (مثلا هند بوک و تفسیر ده جلدی در یک فولدر یا در یک سی دی قرار داشته باشند)
5 - سره و ناسره در روایات معراج
در این کتاب دو روایت در باره معراج نقل شده که یکی موافق قرآن است ودیگری که خیلی هم بلند و طولانی – حدود بیست صفحه با قلم ریز - است ، و دائما در اینجا و آنجا (مثلا منابر و تفاسیر) نقل میشود ، لا اقل ، حاویِ 16 مورد مخالفت با قرآن ، 10 مورد مخالفت با عقل ، و 4 مورد مخالفتِ قسمت هائی از روایت با قسمت های دیگری از همان روایت است ، و این از باب نمونه است، و نتیجه گرفته که در باب تفسیر قرآن می باید درستیِ روایات را از قرآن فهمید نه بر عکس ، و اینکه اگر مفسر به ترتیب نزول کار کند دچار این نوع خطا ها نمیشود .
6 – تفسیر به رای و چند موضوع مرتبط
این کتاب حاوی بحثی در مبانی تفسیری است و به ردّ یک خرافه (که برطبق آن ، عده ای ، بسیاری از کارهای تفسیری را «تفسیر به رای» قلمداد میکنند) می پردازد ، و برای مفسران جوان بسیار مفید است .
7 – هزاران سوال تفسیری
این کتاب شامل دو بخش اصلی است که اولی کم حجم و دومی پر حجم است .
بخش اول شامل مجموعه ای از سوال ها است که هر مفسر به هنگام تفسیر هر پاراگراف می باید به مجموعه آنها نظر داشته ، و متعرّضِ برخی از آنها که به پاراگراف موردِ تفسیر او مربوط است ، بشود .
بخش دوم شامل سوالاتی است که این قلم به هنگام تفسیر خویش از پاراگراف های قرآن کریم به آنها برخورد ، و برای راهنمائی مفسران جوان آنها را در داخل تفسیر پاراگراف ها تحت عنوان «سوالات» نگاشته است .
مطرح کردن آنها در داخل متن تفسیر برای حصول دو منظور بود:
1 – رعایت اختصار (از طریق نگفتنِ چیزی که خود خواننده با یک پرسش کوتاه میتواند بفهمد ) 2 - آموزش از طریق غیر مستقیم .
چون معمولا مردم حوصله مطالعه متون مفصل را ندارند ، برخی از این سوال ها را انتخاب نموده و به عنوان یک متن کمک آموزشی (برای مفسران جوان) در این کتاب قرار داده ایم. این کتاب (با توجه به ترتیب نزول) حدود یک سومِ اولِ متن قرآن کریم را شامل میشود و امیدواریم که تدریجا تکمیل و (انشاءالله بزودی) تمام حجم قرآن کریم را در بر گیرد ولی همین مقدار هم ارزش آموزشی کافی را (برای نو مفسران) دارا است .
8 – خلاصه ترین تفسیر قرآن (متن عربی + درس و درب ها)
این کتاب در حقیقت متن عربی ِ قرآنِ به ترتیبِ نزول است که هم – برحسب همگن بودنِ آیات - پاراگراف بندی شده ، و هم «درس» (عصاره مطلب سوره) و هم «درب ها» (عصاره مطلب پاراگراف ها) را دارد . وبرای کسی که مختصری عربی بداند خلاصه ترین تفسیر قرآن است و خود این نگارنده برای مطالعه روزانه قرآن از این کتاب استفاده میکند .
9- تفسیر تک جلدی فارسی (متن ترجمه فارسی + اِعمال نتایج تفسیری)
این کتاب در حقیقت ترجمه کتاب قبلی است که همه خصوصیات مثبت آن ( ترتیب نزول ، پاراگراف بندیِ کمک کننده به فهم) را دارد . بعلاوه انتخاب ترجمه ای از کلمات خاص که تناسب بهتری با عصاره مفهوم پاراگراف داشته باشد ، مشخص کردن محل التفات ها ، و واگذاری به مخاطب ها ، و . . . لذا نمیتوان آن را صرفا یک «ترجمه» نامید ، بلکه با توجه به ویژ گی هایش یک تفسیر است ، اما ویژگی آن کم حجمی اش است که پس از جذب خواننده وادارش میکند برای رفع تشنگی معنویی که احتمالا پس از مطالعه آن بدست آورده ، به سراغ جلدهای دهگانه خودِ تفسیر برود .
10 - راهنمای تحلیلی
در این کتاب برای 114 سوره قرآن «عصاره محتوا» استخراج شده که اصطلاحا هریک از آنها را «درس» سوره مربوط می نامیم .
همچنین برای حدود 750 پاراگراف عصاره محتوا استخراج شده که اصطلاحا آنها را «درب» های آن پاراگراف ها می نامیم .
نیز در ابتدای کتاب مبانی تفسیری خویش را با شرح کافی توضیح داده ایم .
ب – کتب نگاشته شده بر اساس این دیدگاه های تفسیری
11 - پیدایش انسان ، برگزیدگی آدم ، ماهیت شیطان
پس از انتشار کتاب «اصل انواع» در قرن 19 به قلم چارلز داروین کلیسای کاتولیک به شدت در مقابل آن موضع گرفت و آن را کفر آمیز خواند ، و از آن پس تا کنون هم این موضع را حفظ کرده ، و حق هم دارد زیرا در مندرجات و استنتاجات آن کتاب مطالبی هست که بطور وضوح مغایر نصوص «کتاب مقدس» آنها است . اما جای تعجب است که چرا علمای اسلام هم وارد همین موضع شدند زیرا مندرجات و استنتاجات آن کتاب با « کتاب مقدس مسلمانان» تضاد و تنافری ندارد ، زیرا او بر اساس مشاهده و تجربه به چیزی رسید و آن را نوشت ، و مشاهده و تجربه هم چیزی است که قرآن دائما همه را به آن دعوت میکند .
در این کتاب ، موضوع «پیدایش انسان در روی زمین» که روایتِ این جهانیِ پدیده مذکور است ، از موضوع «برگزیدگیِ آدم» که روایتِ فرا جهانیِ آن پدیده است ، جداگانه ، و تماما باذکر آیات قرآن و استنتاج از آن ، به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده که خلط دو بحث سبب آن سوء تفاهم بزرگ گردیده است و قرآن مخالفتی با نتایج علوم تجربی ندارد .
ضمنا چون ابلیس و شیطان نیز یکی از عناصر روایتِ فرا جهانیِ مذکور است در باره ماهیت شیطان نیز بحثی قرآنی در این کتاب وجود دارد .
12- سیر و سلوک قرآنی
«تعالی نفس» همیشه یکی از دغدغه های خاطر برخی از انسان ها بوده و از این پس هم خواهد بود، و مکاتب گوناگون از قبیل متصوفه (اعم متصوفه مسلمان و مسیحی و یهودی ونیز هندی و بودایی و امثالهم) وغیره برای این دغدغه خاطر نسخه هائی پیچیده اند ، که نتیجه اش پیدایش اینهمه خانقاه و معبد و صومعه و دیرِ رهبانیگری است که به عنوان محل«سیر و سلوک» و «تهذیب نفس» شناخته میشود ، در این کتاب ، از لحاظ قرآنی – که صالح ترین مرجع برای این مقوله است - به این دغدغه خاطر پرداخته ، و ضمن بررسی نقادانه برخی از عناصر رایجِ مکاتبِ سیر و سلوکی ، روشهای قرآنیِ سیر و سلوک و تهذیب نفس را پیشنهاد نموده است .
13 - آثار قوم لوط
در این کتاب با ذکر آیات مرتبط به داستان قوم لوط و نوع عذاب آنها ، به کاوشگران و باستان شناسان سرنخ هائی از متن قرآن داده شده ، که کجا را مورد حفاری های باشتان شناسانه قرار دهند که آثار آن قوم را بیابند و از این طریق ، هم قسمتی از «ماقبل تاریخ» را به «دوره تاریخی» بیاورند ، و هم سند مهم دیگری بر اسنادِ موجودِ اعجاز قرآن بیافزایند .
14 - حدود شفاعت
این نگارنده در نوجوانی از یکی از وعاظ مشهورِ آن زمان شنیده بود که بالای منبر میگفت «تو شیعه باش و . . . کن» و « سنّی چه حج کند و چه . . . کند یکی است»
در این کتاب با این خرافه برخورد شده که کسی فکر نکند به صِرفِ مسلمان زادگی و شیعه زادگی همه چیزش مرتب است و مورد شفاعت واقع خواهد شد . . .
در این کتاب حدّ و حدود شفاعت را با استفاده از متن خود قرآن باز گویی کرده است .
15 – سخن نو در اصلاحِ الگویِ رایجِ حیات اخروی
در این کتاب در ابتدا به نقادیِ «الگوی ذهنیِ رایج حیات اخروی» پرداخته و سپس با استفاده از بحث های قرآنی الگوئی را پیشنهاد کرده که در آن آثاری از آن مواردِ انتقادیِ مطرح نیست .
16 – رهنمود های قرآن برای بشر قرن حاضر
موضوع بحثِ این کتاب در سه فصل عرضه شده ، که در فصل اول با شاهد آوری از آیاتی از کلام خدا نشان داده میشود که چگونه بشر ابتدائی با استفاده از رهنمودهای وحی از زندگی حیوانی فاصله میگیرد ، و در فصل دوم کارنامه قرآن را در متمدن سازیِ بشر مورد ارزیابی قرار میدهد ، و در فصل پایانی ضمن مطرح کردن برخی دغدغه های بشر فعلیِ قرن بیست و یکمی رهنمودهای قرآنی را برای درمان آلام بشری و رفع دغدغه های فکری و روانی بشر امروزی بیان میکند .
17 - شناختِ وجوهِ کلّی اعجاز قرآن
در این کتاب از 9 لحاظِ کلّی ، به «غیر قابل گفتار بشر بودن» قرآن ، و اینکه گوینده قرآن باید کسی باشد که آنقدر علم داشته باشد که بتواند آسمانها و زمین و خود بشر را بیافریند ، پرداخته ، و نشان داده که چرا مسلمانان قرآن را – به حق – معجزه میدانند . این کتاب برای کسانی که «مسلمانِ شناسنامه ای» بوده و مایلند در اصل مسلمانی خویش از شک و تردید بدر آیند خیلی مفید است .
18 – جواب دکتر سروش
در این کتاب سخنرانی اخیر دکتر عبد الکریم سروش (تحت عنوان «خواب احمد») که طی آن قرآن را «خوابنامه» پیامبر (ص) نامیده ، را به چالش کشیده و نشان داده که علاوه بر اینکه قرآن نمیتواند گفته کسی غیر از خداوند باشد ، ضمنا نشان داده که نتیجه گیری های دکتر سروش بر مبانیی بسیار سست و نا استوار مبتنی است .
19 – خرافات زدائی در باره وجود مقدس امام زمان (ع)
در این کتاب تصوراتِ خرافیِ رایج در باره ظهور امام زمان (ع) را تصحیح کرده ، و علاوه بر آن ، مستندات قرآنیِ وجود آنحضرت را نیز بیان نموده ، ونیز به بررسیِ برخی از روایات مرتبط با «آخرالزمان» پرداخته ، و در مجموع نشان داده که این بخش از عقاید شیعیان چقدر صحیح ، و چقدر قرآنی ، و چقدر معقول است .
20 – تاریخ نزول وحی از بعثت تا وفات
روایات شان نزول و بطور کلی روایات ، در بازه زمانی اواخر بنی امیه و اوایل بنی عباس که همدوره امام باقر و امام صادق (ع) بود به عرضه انبوه رسید و این تقریبا 9 نسل پس از وفات «اصحاب» رسول خدا (ص) است ، و همچنین پیدایش اولین « سیره» مقارن اواخر هارون و اوائل مامون عباسی است که تقریبا 11 نسل پس از اصحاب است ، و این دو منبع از آنجا که هیچگونه دسترسی شفاهی به دوره نزول وحی از ابتدا تا هجرت نمیتوانسته اند داشته باشند ، و بعلاوه ، در آن روزها کتابت روی پوست و گران بود و تعداد باسوادان نیز کم بود مطلب قابل اعتمادی در باره بازه زمانی مذکور ندارند .
این کتاب که مستند به فقط آیات قرآن است ، ضمن اینکه در نوع خویش بی نظیر است ، اولین کتاب از این نوع است که خلاء مذکور را به قابل اعتماد ترین وجه پر کرده و اطلاعات درست و روشنی از روزهای نزول وحی (قبل از هجرت) به خواننده میدهد .
در این کتاب خواهید دید که چگونه جامعه نوپای اسلام رشد میکند و به قدرت معنوی و در عین حال اجتماعیی بی بدیل تبدیل میشود و نیز می بینید گه چگونه معارضان قدرتمند و ثروتمند آن به تدریج سپر می اندازند و رنگ می بازند تا اینکه بالاخره عرصه را تسلیم میدارند .
21 – نقد فیلم محمد رسول الله
فیلم محمد رسول الله (ص) از آن لحاظ که حاوی خرافاتی در باره وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) می باشد مورد دقت قرار گرفته و موارد مذکور نشان داده شده است .
22 – افسانه هجرت صغیر
موضوعِ به اصطلاح هجرت صغیر ، بنا بر قول مشهور ، اینگونه مطرح میشود که در سال هفتم بعثت فشارها و تضییقات علیه یاران پیامبر (ص) از حد گذشته بود و لذا برخی از مسلمانان به دستور خدا و پیامبر به حبشه هجرت نمودند .
ما نمیدانیم واقعا چنین مسافرتی صورت گرفته یا نه و مهم هم نیست ، اما آنچه مهم است قسمتِ «به دستور خدا و رسول» بودنِ مطلب است که ما با دلایل قرآنی نشان داده ایم بطور قطع چنین چیزی وقوع نیافته است .
23 – لزوم تفکیک امر زمینی از امر آسمانی
در این مقاله با دلایل قرآنی نشان داده ایم که خداوند در قرآن فقط به آن موضوعاتی که هدایت روحی و معنوی و عقلیِ مرتبط با آن است پرداخته و کاری با نیاز های زمینی از قبیل برق و آسفالت و زه کشی و تولید انبوه صنعتی و اختراع ماشین چاپ و دموکراسی و زیست شناسی و . . . نپرداخته و از آنجا که بشر خود بخود به این امور می پرداخته ، لازم نبوده در این قبیل موضوعات نیز وحیی صادر شود .
24 – سمت و سوی اصلاحات ضروری
تا گفته میشود «اصلاحات» فورا عده ای جبهه میگیرند و گارد می بندند ، و در این کتاب نشان داده شده که فقه شیعه در طول تاریخ بلند خویش بارها مورد تکامل و اصلاح و تکمیل قرار گرفت که آخرین مورد آن که در زمان مرجعِ عام شیعه که شیخ انصاری (معاصر با اواخر قاجارها) بوده به فقه جاری رسیده و در این کتاب با ذکر دلایلی نشان داده شده که اینک نیز نیاز چنین تحول و تکاملی احساس میشود و «جهت گیری» های ضرور در این رابطه نشان داده شده است .
25 – آنتی سُها
اگر عبارت «ایراد های قرآن» را در گوگل سرچ کنید خواهید دید حدود پانصد هزار مورد برای پیگیری در آن پیشنهاد میشود .
البته قرآن حتی یک ایراد هم ندارد چه رسد به پانصد هزار تا ! اینها کار کسانی است که بنا بر سفارش دشمنان اسلام و قرآن یک چیزهایی را برای رضایت اربابان خویش سر هم کرده و اباطیلی بافته اند .
از جمله کسی است که با نام مستعارِ «دکتر سها» کتابی به نام « نقدقرآن» نوشته که این قلم مهمترین بخش آن را که «تناقضات قرآن» نام دارد ، خیلی مودبانه پاسخ داده ، به این صورت که متن فصل مربوطه را بطور کامل نقل کرده و در هر قطعه از متن که نیاز به جواب بود ، همانجا ارائه جواب نموده ، و چون متن خیلی طولانی بود ، به بقیه فصول نپرداخته ، با این امید که جوانان صاحب قلم و صاحب نظر چنین کاری را در مورد سایر فصول همان کتاب و کتاب های مشابه کنند.
ج - تفسیر قرآن (به نامِ) : «سخن نو در تفسیر قرآن»
1- جلد 1 (شامل فهرست الفبائی تفسیرسوره ها ، مبانی و روش تفسیری ، و کلید های تفسیر قرآن ، و تفسیر چند سوره اولیه نزول قرآن به ترتیب نزول)
2- جلد های 2 تا 10( شامل تفسیر بقیه سوره ها به ترتیب نزول)
این تفسیر ، چنانکه از بخش «مبانی» در جلد اول – ونیز از خودِ متن ِ تفسیر سوره ها - پیدا است، کاملا «روش مند» و منظم و قابل آموزش است و چون به ترتیب نزول است خواننده هنگام مطالعه آن گوئی که پا به پای رسول خدا (ص) حرکت نموده و آن روزها را درک میکند و مطالبِ جنبیِ قابل ملاحظه ای رانیز علاوه بر متنِ خود تفسیر در می یابد که مجموعا از خواندن آن لذت معنوی زیادی می برد و از این لحاظ از هر تفسیری متمایز است .
« قالب» ی را که ذیلا می بینید ، نشاندهنده «اسکلتِ» تفسیرِ همه پاراگراف ها در این مجموعه تفسیری است :
سوره . . پاراگراف (شماره) آیاتِ از . . تا . .
إِنَّ فِي خَلْقِ . . . (متن عربیِ پاراگراف مورد تفسیر)
|
پیش تفسیر
1 – استخراج عصاره محتوای پاراگراف (از راه اول)
درس: (عصاره محتوای سوره که از خود سوره – به روشی که در قسمت «مبانی» توضیح داده شده - استخراج شده)
درب : (عصاره محتوای پاراگراف که برآیندِ «درس» مذکور و متن آیات پاراگراف است)
استخراج عصاره پاراگراف (از راه دوم)
به علت اهمیتی که عصاره محتوای پاراگراف در این تفسیر دارد ، این کار از راه دیگری نیز انجام میشود (که معمولا از هر دو راه یک نتیجه حاصل میشود)
از اول تا اینجا
در این قسمت عصاره تک تک پاراگراف های پیشین را نقل میکند تا ذهن خواننده برای پاراگراف مورد مطالعه آماده تر شود . سپس مطابق آنچه ذیلا ملاحظه میفرمایید به خودِ پاراگرافی که موضوعِ کارِ تفسیری است پرداخته میشود .
در این پاراگراف می فرماید : (در اینجا عصاره پاراگراف - که ماحصل عصاره گیری پاراگراف از یکی از دو راه فوق الذکر است - ذکر میشود)
سوالات
در این قسمت برای تحریک ذهن خواننده ، سوالاتی تمرین-وار درج شده که مولف را از تطویلِ غیرقابل پرهیز دور ، و او را از اینکه به ذکر مطالبی بپردازد که خود خواننده میتواند آن را دریابد معاف میکند .
حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
قرآن آنجا که در هر پاراگراف به قسمتی از داستانهای انبیاء سلف پرداخته ، قصدِ داستان پردازیِ صِرف نداشته ، بلکه موضوعی را مطرح میکرده که به اوضاع و احوالِ زمان و موقعیتِ نزول سوره و پاراگراف مربوط بوده ، و همینطور است در باره سایر عناصر هر پاراگراف ، از قبیل استدلال ها و وعده ها ، و وعید ها ، وغیره .
در این قسمت از هر پاراگراف ، باتوجه به متن آیات سعی میشود از طریقِ سوالِ مقدرِ «چرا خداوند به ذکر این مطلب پرداخت؟» اوضاع واحوالِ تاریخی و جغرافیائی و مقتضیات نزول آیات مربوطه را کشف کند .
زاویه با تفاسیر رایج
اسّ اساس این تفسیر بر استخراج عصاره محتوای سوره و عصاره های محتوای پاراگراف ها استوار است ، و این ، چیزی نیست که تا کنون هیچ مفسری به آن پرداخته باشد ، لاجرم ، این تفسیر در مواردِ نه چندان قلیلی با تفاسیر موجود زاویه قابل توجهی پیدا میکند،
در این بخش برخی از این موارد ارائه میشود .
6 - پیشگوئی های تحقق یافته
قرآن ، بطور کلی ، بیانی اعجاز آمیز دارد .
در این بخش ، در هر پاراگراف برخی از مولفه های مربوط به این باب (در صورتیکه مولف آن را درک کرده باشد) ذکر میشود .
شرح مختصر
در این قسمت برخی موارد را شرح میدهد که به خواننده کمک کند متن را بهتر بفهمد .
مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی میداشتند؟
در این قسمت با ذکر مطالبی به خواننده کمک میشودکه درک کند مخاطب اولیه از این پاراگراف چه می فهمیده است .
چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟
البته قرآن منحصرا برای مخاطب های اولیه نازل نشده است ، ما معتقدیم پیامبر عزیز ما آخرین پیامبر و این قرآن برای همگان است ، لذا ، در این بخش ، آن قسمت های آن زمانی-آن مکانیِ مطالب پاراگراف را منتزع نموده و عناصر فرا زمانی- فرامکانیِ آن را شناخته و باز گوئی میشود .
این پاراگراف حاوی چه رهنمودهایی برای بشر قرن حاضر است؟
در این قسمت آن بخش از مطالب پاراگراف را که در بخش قبل بازگوئی کرده ایم ، از این لحاظ که برای آلامِ بشر قرن بیست و یکمی حاوی چه نسخه شفابخشی میباشد ، دیده و شناخته ، و معرفی مینماییم .
جمع بندی و تفسیر
در اینجا ترجمه ای از متن عربی پاراگراف می آید که در آن همه مطالبِ تفسیریِ قبلی دخالت داده شده و پاراگراف را برای خواننده کاملا مفهوم میکند .
مطالب فوق در سایت :jamal-ganjei.com هست و ایمیل jamalganjei@gmail.com نیز در خدمت است.