X

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﴿94﴾ ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ﴿95﴾ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ﴿96﴾ أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ ﴿97﴾ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ ﴿98﴾ أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ﴿99﴾ أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ ﴿100﴾ تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ﴿101﴾ وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ ﴿102﴾

ای پیامبر! در هيچ شهري هيچ پيغمبري نفرستاديم مگر اينکه اهالي آنجا را پس از گوش ندادن به پيامبرشان به سختي و ناراحتي دچار نموديم تا توبه و تضرع کنند (94) و در صورتيکه توبه نميکردند آنگاه بجاي ناراحتي ها خوشي ها را مي آورديم تا اينکه از آن ناراحتي ها صرفنظر ميکردند و ميگفتند به پدرانمان چه سختي و ناراحتيي رسيده بود. پس ناگهان آنها را برميگرفتيم در حاليکه متوجه نبودند (95) و البته اگر اهالي شهرها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه ميکردند حتما درهاي نعمت هاي بسيار زيادي را از آسمان و زمين برويشان ميگشوديم وليکن تکذيب کردند و آنها را بسبب آنچه که انجام ميدادند برگرفتيم (96) آيا اهالي شهرها ايمن اند كه سختي ما در هنگام خواب شبانه بر آنها در آيد؟ (97) آيا اهالي شهرها ايمن اند كه سختي ما در هنگام ظهر که مشغول تفريح و بازيند بر آنها در آيد؟ (98) آيا از مکر خدا ايمن اند؟ البته کسي خود را از مکر خدا ايمن نخواهد دانست مگر مردمي خسارت پيشه (99) آيا آنانکه پس از آنها وارث آن سرزمين ها شدند به اين نکته راه نيافتند که اگر بخواهيم به سبب گناهانشان آنها را فرو ميگيريم و بر دلهاشان مهر ميزنيم و نخواهند شنيد؟ (100) ای پیامبر! اين سرگذشت شهرهائي است که از اخبار آنها برايت گفته ايم و البته پيامبرانشان با دلايل روشن بسويشان آمده بودند، اما آنها اينطور نبودند که به چيزي که قبلا عملا تکذيبش کرده بودند زبانی ايمان بياورند و خداوند بر دلهاي کافران چنين مهرميزند (101) و ما براي اکثر آنها هيچ پايبنديي به آن پيمان نديديم و اکثرشان را هم از فاسقان يافتيم (102)


قبلی:  سوره اعراف سوره اعراف
بعدی:  سوره اعراف سوره اعراف
Print
14 بار مطالعه شده است

   

پیش تفسیر

1 – استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)

اول (چنانکه بارها و بارها دیده اید) عصاره محتوای سوره را استخراج میکنیم: 

طرز استخراج عصاره محتوای سوره را (یعنی «درس» سوره را)  در قسمت اول ارائه کرده ایم که مطابق ذیل است:

درس: بي توجهي به خداوند و سر کشي در مقابل پيامبران مايه هلاکت در دو جهان است.

برآیند درسِ فوق و متن پاراگراف درب خواهد بود، به شرح ذیل:

درب: ای پیامبر! خطای فکریِ این فعالان کفر این است که فکر میکنند گویا ممکن نیست همان رفتارهای نسبت به اقوام سابق را با اینها نیز کنیم!

2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)

ریز کردن پاراگراف تا حد امکان:

1

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﴿94﴾ ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ﴿95﴾

ریزدرب : در ماقبل تاریخ، آزمون الهی اینطور ساده بود.

2

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ﴿96﴾ أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ ﴿97﴾ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ ﴿98﴾ أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ﴿99﴾ أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ ﴿100﴾

ریزدرب: در ماقبل تاریخ ایمان و تقوا سبب رفاه و ثروت، می بود.

3

تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ﴿101﴾ وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ ﴿102﴾

ریزدرب: در ماقبل تاریخ، و هنگام اواخر عمر تمدنهای در حال انقراض، پیامبران، چندان موفقیتی نمی یافتند

تقطیع:

در فوق دیده اید که ما پاراگراف را به تعدادی «ریزپاراگراف» تجزیه کرده ایم.

اصلی-فرعی

قسمت هایی را که می بینید فوقا با حروف پر رنگ (بولد) کار کرده ایم، اصلی است.

لُبّ مطلب:

با توجه به ریزپاراگراف ها، و ریزدربها، و جمع بندیِ ریزدرب ها، همان درب پاراگراف که فوقا می بینید حاصل خواهد شد و البته توجه دارید که درب مذکور از راه محاسبه استخراج شده است.

3 – از اول تا اینجا

در پاراگراف 1 که ابتدای سوره است  می فرماید : ای مردم ! از رسولی که بسویتان آمده پیروی کنید وگرنه دچار خسران خواهید شد و مبادا جذب القائات شیطانی شوید، که درآنصورت به تعالیم این رسول بی توجه شده و در دو جهان دچار خسران خواهید شد.

در پاراگراف 2 اولین خطاب­ها و هشدارها و تشریع قانون کلی به انسان­های اولیه را ذکر میفرماید.

در پاراگراف 3 میفرماید: ای مردم! عاقبت حتمی شما فرارسیدن قیامت است، و ضمن ارائه ای از قسمتی از وقایع آن روز میفرماید عاقبت تان دوحالت ممکنِ متضاد دارد. اینک این شما هستید که راه های منتهی به هر حالت را انتخاب کنید.

در پاراگراف 4 گوشه­ای از الطاف و نعمت­های الهی را یادآوری می فرماید.

در پاراگراف 5 می فرماید: ای مردم! به اقوام منقرض شده قبلی بنگرید! این تازه وضـع دنیوی شان بود، وضع آخرتی شان راهم که میدانید! برای خویش چه می پسندید؟

در این پاراگراف یک قانون مهم درباره هلاکت تمدن ­های سابق را بیان می فرماید.

4 – سوالات

1 – در آیه 94 قریه و باساء و ضراء یعنی چه؟

2 – در آیه 102 «اِن» به چه معنی است؟

3 – ضراء و سراء در آیه 95 چطور؟

4 – در آیه 96 یک «قانون» الهی ذکر شده، آیا قانون مذکور امروز نیز کار میکند؟ اگر به نظر شما بله، در اثبات نظرتان یک دلیل قرآنی ذکر میکنید؟

5 – قانون فوق، چنانکه از ظاهر آیه پیداست، در باره جوامع است، آنهم جوامع ماقبل تاریخ، آیا قانون فوق در همان جوامع راجع به افراد هم کار میکند؟ اگر جواب تان بله باشد دلیل قرآنی ارائه میکنید؟

6 – در آیه 101، «قبل» نسبت به چه؟

7 – منظور از «عهد» در آیه 102 چیست؟

8 – منظور از سیئه و حسنه در آیه 95 چیست؟

9 – منظور از «مکر» خدا در آیه 99 چیست؟

10 – در همان آیه «یامن» چه معنیی دارد؟

11 - «ال» در کلمه «القری» (آیه های 97 و 98) الف لام عهد است یا جنس؟ (جواب با ذکر دلیل)

5 - حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها

از آیه 102 فهمیده میشود فعالان کفر در اقوام پیشین امکان نداشت که به پیامبران خویش ایمان بیاورند زیرا «نان بت پرستی» را میخوردند و از آیه 96 (با توجه به مدلول آیه 102) فهمیده میشود که خطاب به معاصران نزول قرآن میفرماید فکر نکنید اگر بت پرستی را رها کنید بدبخت میشوید، بلکه بهتر است نان بت پرستی را رها کنید و زندگی و معیشت پسندیده را در - حتی در همین جهان – نزد خدا و تعالیمش بیائید. و با این بیان قرآنی غوامضی از تاریخ ایام رسالت آنحضرت گشوده میشود.

6 – زاویه با تفاسیر رایج

(آیه های 94 و 95) : (المیزان) :آرى، خداى سبحان هر پيغمبرى را كه به سوى امتى از آن امت‏ها مى‏فرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلاى به ناملايمات و محنت‏ها آزمايش مى‏كرد، تا به سويش راه يافته و به درگاهش تضرع كنند، و وقتى معلوم مى‏شد كه اين مردم به اين وسيله كه خود يكى از سنت‏هاى نامبرده بالاست متنبه نمى‏شوند سنت ديگرى را به جاى آن سنت بنام" سنت مكر" جارى مى‏ساخت، و آن اين بود كه دلهاى آنان را بوسيله قساوت و اعراض از حق و علاقمند شدن به شهوات مادى و شيفتگى در برابر زيبائيهاى دنيوى مهر مى‏نهاد.

بعد از اجراى اين سنت، سنت سوم خود يعنى" استدراج" را جارى مى‏نمود، و آن اين بود كه انواع گرفتاريها و ناراحتى‏هاى آنان را بر طرف ساخته زندگيشان را از هر جهت مرفه مى‏نمود، و بدين وسيله روز به روز بلكه ساعت به ساعت به عذاب خود نزديكترشان مى‏كرد، تا وقتى كه همه‏شان را به طور ناگهانى و بدون اينكه احتمالش را هم بدهند به ديار نيستى مى‏فرستاد،               

متاسفانه موضوع فوق بکلی خطا و باطل است و نمونه اش هم خود تاریخ نبوت پیامبر عزیزمان (ص) که قرآن خالی است از موضوعی نظیر آنچه در دو آیه مذکور گفته، و علاوه بر آن مورخان نیز کوچکترین اشاره ای به وقایعی که مورد نظر قانون های سه گانه ادعائی المیزان است ندارند، زیرا چنین چیزهایی نبوده، و در مورد حضرت عیسی (ع) هم در انجیل ها چنین چیزی دیده نمیشود، و این نوع بیان (ما ارسلنا من نبی الا  که حصر و بی استثنایی را میرساند) از باب کثرت موارد است نه کلیت آن (تا المیزان چنان قانونی منتزع کند) و خلاصه اینکه موضوع به طرز بیانی قرآن (که در اینجا به روش مبالغه بیان نموده) مربوط میشود (که نزد مانیز عادی و شایع است – مثلا میگوئیم قربونت برم یا میگوئیم قدم روی چشم ما گذاشتی یا میگوئیم به اینجام رسیده که همه از نوع مبالغه است و کسی واقعا منظور ندارد که قربانی دیگری شود یا اینکه کسی دیگری را دعوت کند که قدم بر چشم او بگذارد و . . )  

7 - آیات برجسته این پاراگراف

آیه 96 از این لحاظ که میتواند دستور العملی برای امروز هم باشد برجستگی قابل توجهی دارد، گرچه ممکن است کسانی منکر کاربریِ مدلول آیه مذکور در امروز باشند، که البته این موضوع بحثی می برد که محل آن در اینجا نیست.

8 - کدام مطالب این پاراگراف «بی ربط» به نظر میرسد؟

آیات 96 تا 100 چنین حالتی دارند، اما اگر به وضعیتِ «پرانتزی» بودن آنها توجه کنیم خواهیم دانست که واقعا به صدر و ذیل خویش ربط وثیقی دارند.

9 - در این پاراگراف، کدام فقرات، فوق ذهنیات معاصران نزول است؟

(این قسمت جواب سروش و شبستری است که گفته اند قرآن فوق ذهنیات مخاطبان اولیه ندارد)

آیه های 94 و 95 که به یک قانون الهی در مورد تمدن های ماقبل تاریخ اشاره دارد، از لحاظ فوق، نه تنها بالاتر از فهم معاصران نزول بوده است، بلکه، چون مفسران سلف (تا حالا) از این زاویه دید به آن نپرداخته اند، بالاتر از فهم آنها نیز بوده است، چه رسد به معاصران نزول سوره.

10 – محور های ثابت قرآنی

آیات 97 تا 100 حامل معنائی است که همان معنا فارغ از الفاظ و کلماتی که بر آنها بارشده، و مصادیقی که برایش ذکر شده، در کل قرآن بارها تکرار شده است، و لذا یکی از محور های ثابت کلام وحی میباشد.

11 – در این پاراگراف کدام آیه الهامبخش ایجاد چه علمی شده؟

هم جرج سارتن و هم ویل دورانت مذعن و معترف اند که علم «فلسفه تاریخ» در تمدن های کهن (یونان، رُم، و ایران باستان) نبوده، و در دوره تمدن اسلامی توسط ابن خلدون ابداع شده،

در قرآن در چندین جا آیاتی وجود دارد که در هریک به وجهی از وجوه فلسفه تاریخ پرداخته،

اگر نگوئیم این آیات و سایر آیاتِ فلسفه تاریخی الهامبخش ابن خلدون بوده اند، شما برای ابن خلدون چه ماخذی را برای الهامات او و پیدا کردنِ نگاهِ فلسفه تاریخیِ او پیشنهاد میکنید؟

12 - مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی  میداشتند؟

از لحاظ «روخوانی» مخاطبان اولیه با ما یکسان بوده اند، زیرا معانی لغات بکار رفته در این پاراگراف در این 1400 سال تغییری نیافته،

اما از لحاظ «فهم»، و «تفسیر»، حاشا و کلّا که مخاطبان اولیه به گرد پای مخاطب امروزی هم رسیده باشند.

13 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟

ذکر فلسفه تاريخ که تاييد کنندهء این مطلب است: بي توجهي به خداوند و سر کشي در مقابل پيامبران مايه هلاکت دو جهان است.

14 – کدام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟

با توجه به ترتیب نزول سوره ها ، تقریبا تمام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است.

شرح مختصر

کلیدهای تفسیری

اصلی-فرعی:

اگر انتهای آیه­­های 94 و 95 را  101 مستقیما به ابتدای آیه 102 وصل نماییم می­بینیم روال سخن صاف و یکدست و بی­دست­انداز میشود.از اینجا معلوم می­شود آیات 96 تا 100 بدون اینکه فرع بر آیه­ای باشند پرانتزی هستند.

دریافت های مستقیم و کوتاه

از آیه 98 فهمیده میشود در قدیم، به عکس امروزه، تفریحات مردم در روزها و در اوقاتِ نزدیک به ظهرها انجام میشده است.

 

از انتهای آیه 102 فهمیده میشود قاطبه اهالیِ اقوام پیشین مستوجب عذاب هلاکت نبوده اند و اقلیتی از آنها جزء صالحان و چنانکه از قصه های قرآنی فهمیده میشود، جزء نجات یافتگان بوده اند.

فعل خداوند قانونمند است

آیات 94 تا 98 و 100 و 101 محل توجه به تیتر فوق است.

فلسفه تاریخ

در این پاراگراف، «فلسفه تاریخ» گفته می­شود.

چنانکه در پاراگراف های قبل، یعنی قسمت های مربوط به قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و صالح، دیدیم، ترجیع بند «دعوت به توحید، تکذیب و استکبار، نزول عذابِ هلاکت»، تکرار می­گردید.

با توجه به دو آیه 94 و 95 معلوم می­شود نوعاً مردم قدیم در همه شهرها، با پیامبرانشان مخالفت می­کردند و گرنه لحن عامِ بدون استثناءِ آیه 94 موجه نبود.

با توجه به آیه 95 معلوم می­شود همه اقوام قبلی از لحاظ محکوم بودن به چنین مکانیزمی با یکدیگر مشابهت داشتند.

اما این هم هست که این مطلب به همان سادگی که از ظاهر آیه­های 94 و 95 فهمیده می­شود نیست زیرا:

1- در قرآن کریم این نکته نیز هست که حضرت نوح (ع) نهصد و پنجاه سال پیامبری کرد. بنابراین مکانیزمی که در آیه­های 94 و 95 مطرح شده لزوماً لازم نیست خلق­الساعه و سریع­الاتفاق باشد. لااقل اینکه آن حالت (یعنی تکذیب و مخالفت و عناد، در ابتدای پیامبری او نبوده)

2- در این سوره پس از این پاراگراف، داستان حضرت موسی(ع) می­آید. چرا خداوند داستانهای نوح و عاد و ثمود و لوط و صالح(ع) را نقل نمود وسپس «فلسفه تاریخ» فرمود و پس از آن به داستان موسی(ع) اشاره نمود؟ چه بسا به این خاطر باشد که داستان موسی در «دوره تاریخی» اتفاق افتاده اما داستان آن پیامبران مربوط به «ما قبل تاریخ» است، و «فلسفه تاریخِ دوره تاریخی» با «فلسفه تاریخ دوره ماقبل تاریخ» فرق دارد!

حقیقت این است که باید چنین فرضیه­ای را بپذیریم زیرا مکانیزم مطرح شده در آیه­های 94 و 95 درباره تاریخ اسلام هم صادق نیست. و حتی اگر دامنه این فکر را کمی بازتر بکنیم درباره مسیحیت نیز نشانی از آن نمی­بینیم و حتی راجع به کل انبیاء بنی­اسرائیل هم این مطلب را نمی­بینیم، غیر از زمان خود حضرت موسی(ع) که آنهم راجع به خود فرعون و سپاهیانش مصداق پیدا کرده است نه راجع به کل مردم مصر.

3- اینکه بند بعد اینطور شروع می­شود که «سپس بعد از آنها موسی را برانگیختیم ...» نیز موید این فرضیه است زیرا گویا این «فلسفه تاریخِ» مطرح در این پاراگراف، حلقه وسط زنجیر نبوت است که حضرت موسی(ع) را که مربوط به «دوره تاریخی» است، از دوره انبیاء پیشین جدا می­کند.

4- چیزی که ما در بندهای قبل دیدیم، (یعنی مربوط به قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و مدین) مربوط به «آخر دوره» آنها بود. آیا وضعیت قوم نوح در طی نهصد و پنجاه سال عینِ آخرِ آن دوره بود؟ ایا قوم لوط از همان اول پیدایش شهر و تمدن خویش منحرف جنسی بودند یا اینکه این جریان مربوط به اواخر دوره آنها بود؟ و همچنین درباره اقوام دیگر جای همین سئوال هست.

بنابراین، چاره­ای نداریم که این دو نکته را بپذیریم که مکانیزم مطرح شده در آیه­های 94 و 95 :

1- مربوط به دوره ماقبل تاریخ است؛ 2- مربوط به اواخر عمر هر «قریه» (= تمدن) است.

یعنی اینکه بطور خلاصه هر «قریه» (= تمدن) سه مرحله دارد:

1- مرحله اول که شروع آن تمدن است و پیامبر مربوطه این مرحله نقش آموزش و هدایت دارد. 2- مرحله دوم که آغاز انحراف است.3- مرحله سوم که آخر عمر آن تمدن است و آیات 94 و 95 ناظر بر این مرحله است.

«تکذیب قبلی» در آیه 101 یعنی چه؟

بعبارت دیگر این «قبلاً» مربوط به چه زمانی است؟

یعنی «قبل از چه اتفاقی» آنها تکذیب کرده بودند؟ توجه به این نکته نیز عرایض فوق را تأیید می­کند.

توضیحاً عرض می­کنیم که اگر فرضیه مذکور را بپذیریم که این آیات «فلسفه تاریخِ» ناظر به اقوام «ماقبل تاریخ» و همچنین ناظر به اواخر عمر تمدن آنان است، آنها با نوع زندگی خویش بطور عملی در جهت خلاف تعالیم انبیاء راه می­سپردند یعنی به آن «تکذیبِ عملی» عادت کرده بودند و لذا نمی­توانستند ضمن تکذیب عملیِ جا افتاده، تصدیق زبانی هم بکنند.

بنابراین، «قبلِ» مورد بحث عبارت است از «قبل از ظهور پیامبران مربوط به آخرین دوره تمدن آنها».

«عهد» مطرح شده در آیه 102 چه بوده؟

آنها کدام «عهد»ی را بسته بودند که دیگر به آن پابند نبودند؟

توجه به این نکته نیز همان فرضیه فوق­الذکر را تأیید می­کند.

برای توضیح باید به این نکته بدیهی توجه کنیم که هیچ اجتماع بشری شکل نمی­گیرد مگر اینکه براساس یکنوع «توافق عمومی» بوده باشد.

شبیه به چیزی که امروز به آن «قانون اساسی» می­گوئیم.

البته این «قانون اساسی اولیه» در زمانهای ماقبل تاریخ، می­توانست یک چیز غیر مکتوب باشد اما نمی­توانست وجود نداشته باشد زیرا معقول نیست.

و معمولاً قوانین اساسی در ابتدا براساس عدالت و مساوات در حقوق و مسئولیت ها و برابریِ حقوق قانونی شکل می­گرفته، و اگر غیر از این باشد چرا مردم باید با هم «جمع» شوند؟ معنی ندارد چند نفر با یکدیگر تشکیل جمعیتی بدهند اما از همان اول با هم توافق کنند که بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر «حقوق و مزایای انسانی و اجتماعیِ بیشتر»، و «مسئولیت کمتر» داشته باشد.

اما کم کم بعضی­ها بدنبال کسب امتیازات بیشتر، قانون اساسی اولیه را در جهت منافع خود دستکاری می­کردند و این دستکاری با مرور زمان بیشتر و بیشتر می­شد تا می­رسید به آنجا که دیگر آن جامعه قابل دوام نبود. در این حال، پیامبرانِ مرحله آخرِ عمر تمدن آنها، هشدار می­دادند اما همان صاحبانِ امتیازاتِ بیشتر برای حفظ امتیازات خویش تمام اهرمهای قدرت را در جهت مقابله با آن پیامبران تجهیز می­کردند.

لذا اینکه می­فرماید آنها نمی­توانستند چیزی را که قبلاً (بطور عملی) تکذیب کرده بودند تصدیق کنند راجع به این دوره است و نیز آیه 102 که می­فرماید آنها را پایبند به «عهد» نیافتیم نیز همان «عهد»ی است که مایه اصلی اتحاد و اتفاق و هسته شکل­گیری تمدن آنها بود.

ترجمه تفسیریِ آزاد

ای پیامبر! در اواخر عمر هيچ تمدنی از تمدنهای ماقبل تاریخ، هيچ پيغمبري نفرستاديم مگر اينکه اهالي آنها را پس از گوش ندادن به پيامبرشان به سختي و ناراحتي دچار نموديم تا توبه و تضرع کنند که البته متنبه نشده و توبه و اظهار پشیمانی نمیکردند (94) لذا بجاي چیزهائی که به نظرشان ناراحتي بود، برایشان چیزهایی را که خوش میداشتند، پیش مي آورديم تا اينکه خوشحالی میکردند و ميگفتند این که چیز مهمی نبود و به پدرانمان نیز همواری و سختی رسيده بود. اما در این حالِ غفلت ناگهان آنها را برميگرفتيم در حاليکه متوجه نبودند (95) و البته اگر اهالي آن تمدن ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه ميکردند حتما درهاي نعمت هاي بسيار زيادي را از آسمان و زمين برويشان ميگشوديم وليکن تکذيب میکردند و آنها را بسبب آنچه که انجام ميدادند برمیگرفتيم (96) آيا اهالي آن تمدن ها ايمن بودند كه سختيِ ما در هنگام خوابِ شبانه بر آنها در آيد؟ (97) آيا اهالي آن تمدن ها ايمن بودند كه سختيِ ما در هنگام ظهر که مشغول تفريح بودند بر آنها در آيد؟ (98) آيا از مکر خدا ايمن بودند؟ البته کسي خود را از مکر خدا ايمن بداند از خسارت پيشگان خواهد بود (99) ای پیامبر! آيا این معاصرانت که پس از آنها وارث آن سرزمين ها شدند به اين نکته راه نيافتند که اگر بخواهيم به سبب گناهانشان آنها را نیز فرو ميگيريم و بر دلهاشان مُهر ميزنيم که دیگر سخن حق را نتوانند شنيد؟ (100)  ای پیامبر! اين سرگذشتِ تمدن هائي مانند قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و مدین است که برايت گفته ايم و البته پيامبرانشان با دلايل روشن بسويشان آمده بودند، اما آنها اينطور نبودند که به چيزي که قبلا عملا تکذيبش کرده بودند بطور زبانی ايمان بياورند و خداوند بر دلهاي کافران چنين مُهرميزند (101) و ما در اکثر آنها هيچ پايبنديي به آن پيمانی که سبب ایجاد تمدنشان بود نديديم و اکثرشان را هم از فاسقان يافتيم (102)

   

دی ان ان