X

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ﴿60﴾ فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿61﴾ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا ﴿62﴾ قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿63﴾ قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا ﴿64﴾ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿65﴾ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿66﴾ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿67﴾ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿68﴾ قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ﴿69﴾ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿70﴾ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا ﴿71﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿72﴾ قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا ﴿73﴾ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا ﴿74﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا ﴿75﴾ قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا ﴿76﴾ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا ﴿77﴾ قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ﴿78﴾ أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا ﴿79﴾ وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا ﴿80﴾ فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿81﴾ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ﴿82﴾


و هنگاميکه موسي به جوان همراه خويش گفت آرام نخواهم گرفت تا به محل تلاقي آن دو دريا برسم يا اينکه مدتي طولاني در راه باشم (60) پس وقتي که به محل تلاقي آن دو رسيدند ماهي خويش را فراموش کردند و آن ماهي راه خود را در دريا در پيش گرفت (61) و چون از آنجا گذشتند به جوان همراه خويش گفت غذايمان را بياور که در اين سفر به رنجي دچار شديم (62) گفت ديدي وقتي بر آن صخره جاي گرفتيم ماهي را فراموش کردم؟ و جز شيطان مرا به فراموشي نيانداخت و آن بنحوي عجيب راهش را در دريا پيش گرفت (63) گفت اين همان چيزي است که  بدنبالش بوديم پس جستجو کنان جاي پاي خويش را دنبال کرده و برگشتند (64) و بنده اي از بندگانمان را يافتند که رحمتي از جانب خويش به او داده و از نزد خود علمي به او آموخته بوديم (65) موسي به او گفت اجازه ميدهي پيرويت کنم تا از علمي که به تو آموخته شده بمن بياموزي و رشدي کنم؟ (66) گفت هرگز نميتواني همراهي مرا تحمل کني (67) و چگونه به چيزي صبر خواهي کرد که به اخبار آن احاطه نداري؟ (68) گفت انشاء الله مرا صبور خواهي يافت و تو را در هيچ موردي نافرماني نخواهم کرد (69) گفت پس اگر پيرويم ميکني از هيچ چيز سئوالي نکن تا خودم درباره آن به تو چيزي بگويم (70) و رفتند. تا اينکه به کشتيي سوار شدند که او آن عالِم آن را سوراخ كرد. موسی گفت آيا آنرا سوراخ ميكني تا اهل آنرا غرق کني؟ جدّا که کار ناشايستي کردي (71) گفت  نگفتم نميتواني همراهي مرا تحمل کني؟ (72) موسی گفت بازخواستم مکن. فراموش کرده بودم . و با من سخت گيري هم مکن (73) و رفتند. تا اينکه به پسري رسيدند و او را کشت . گفت آيا يک شخص محترم را بدون اينکه قتلي کرده باشد کشتي؟ جدّا که کار بسيار زشتي کردي (74) گفت آيا نگفتم نميتواني همراهيم را تحمل کني؟ (75) گفت اگر بعد از اين چيزي پرسيدم ديگر مصاحبت مرا تحمل مکن که از جانب من معذور خواهي بود (76) و رفتند. تا اينکه به اهل شهري رسيدند و از آنها غذا خواستند و آنها از پذيرائي شان خودداري نمودند . اما در آن شهر ديواري يآفتند که داشت مي افتاد و او آنرا برپا داشت. موسی گفت اگر ميخواستي ميتوانستي براي آن کار دستمزدي بگيري (77) آن عالم گفت اين دیگر وقت جدائي من و توست . اينك معني آن چيزهائي را که نتوانستي تحملشان کني بتو خواهم گفت (78) اما آن کشتي، براي فقيران در دريا کار ميکرد و من خواستم معيوبش کنم زيرا پشت سرش پادشاهي در پي آن بود که کشتي ها را بطور غصبي ميگرفت (79) و اما آن پسر، پدر و مادرش مومن بودند و ترسيديم به کفر و طغيان دچارشان کند (80) و خواستيم که خداوند بهتر از او را جايگزين کند که پاکيزه تر و مهربان تر باشد (81) اما آن ديوار مال دو پسر يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجي بود و پدرشان نيز صالح بود و پروردگارت خواست بعنوان رحمتي از جانب او به رشد خويش برسند و گنجشان را استخراج کنند و من اين کارها را سرخود نکردم. اين بود علت آن چيزهايي که نتوانستي تحملش کني (82)

قبلی:  سوره کهف سوره کهف
بعدی:  سوره کهف سوره کهف
Print
12 بار مطالعه شده است

پیش تفسیر

1 – استخراج عصاره محتوای سوره و پاراگراف (راه اول)

اول (چنانکه بارها و بارها دیده اید) عصاره محتوای سوره را استخراج میکنیم: 

طرز استخراج عصاره محتوای سوره را (یعنی «درس» سوره را)  در قسمت اول ارائه کرده ایم که مطابق ذیل است:

درس: اي مردم! از نمونه هاي قابل تحسين گذشته الگو بگيريد و مسير زندگي خويش را تصحيح کنيد.

برآیند درسِ فوق و متن پاراگراف درب خواهد بود، به شرح ذیل:

درب: اي مردم! بسياري از حوادث تلخ بر اساس حکمت است لذا صبر پيشه کنيد.

2 - استخراج عصاره محتوای پاراگراف (راه دوم)

چنانکه تاکنون دیده اید، در هر پاراگراف تفسیری، عصاره محتوای پاراگراف را از یک «راه دوم» نیز استخراج میکردیم، که معمولا دیده میشد مطابقتِ معنا داری با استخراجِ از راه اول داشت.

اما، در پاراگراف هائی که کاملا «داستانی» است، ضرورتی در این کار احساس نمیشود، زیرا فهم پاراگراف های داستانی بسیار آسانتر است، و چون ما اهل صفحه زیاد کردن نیستیم، و با توجه به کیفیت خوانندگان مان رعایت اختصار را ترجیح میدهیم، در این نوع پاراگراف ها از آن صرفنظر میکنیم.

3 – از اول تا اینجا

در  پاراگراف 1 که ابتدای سوره است  می فرماید : حمد مخصوص خداست که این قرآن را نازل کرد و ای پیامبر! برای انجام رسالتت اینقدر بخودت فشار نیاور .

در پاراگراف 2 می فرماید : ای  مسلمانان ! آینده ازآن عقیده شماست . لذا اینک که می بینید نمی توانید اوضاع واحوال را مطابق خواسته تان کنید کافی است تسلیم نشوید وعقیده صحیح تان راحفظ کنید . عقیده صحیح شما درآینده فراگیر خواهد شد .

در پاراگراف 3 می فرماید : ای پیامبر ! هردوگروه کافر و مومن دراین جهان میباید امکان لازم رابرای امتحان دادن داشته باشند لذا کافی است وحی رابه همگان ابلاغ کنی وبـا پیروانت صبور باشی وبه کافران نیز اهمیتی مده .

ای پیروان پیامبر ! دل خوش داریدکه بزودی دوره ناراحتــی شما به پایان خواهد رسید و باز هم دل خوش دارید که اوضاع آخرتی مطلوب از آن شماست و مخالفانتان ازآن بی بهره خواهند بود .

در پاراگراف 4 می فرماید : ای پیروان پیامبر ! ازدوستی وتاثیر پذیری از دوستان شیطان بپرهیزید و خود را یکسره به جریان حق وهدایت الهی بسپارید ، زیرا در قیامت است که معلوم خواهد شد اگر کسی چنین نکند چه ضرری به خویش زده، و البته خداوند از رحمت خویش به گناهکاران مهلت می­دهد تا شاید تحت تأثیر مطالب قرآن قرار گیرند .

در این پاراگراف می فرماید : ای پیروان(آن روز) رسول خدا (ص) ! اینک که شما به شرف اسلام مشرف شده اید مبادا غرور شما را بردارد وتصور کنید که مثلا حالا چه شده ! بلکه باید توجه داشته باشیدکه چه بسا کسانی هستند که نسبت شما با آنها مانند نسبت موسی(ع) با آن«عالم» است . علاوه بر این توجه داشته باشید که ممکن است اتفاقاتی بیفتد که شما خوش نداشته باشید اما درآن حکمتی نهفته باشد که بعدا متوجه شوید .

4 - در این پاراگراف، کدام فقرات، فوق ذهنیات معاصران نزول است؟

(این قسمت جواب سروش و شبستری است که گفته اند قرآن فوق ذهنیات مخاطبان اولیه ندارد)

آیه های 60 تا 82 از این لحاظ که مربوط به اقوامی است که در قبل از تاریخ بوده اند، و علم باستان شناسی آنقدر رشد نکرده که ما از اوضاع و احوال آنها مطلع باشیم، برای ما نیز روشن نیست، چه رسد به مخاطبان اولیه این آیات.

مکانیزمِ اجرائیِ آیه 61 برای ما ساکنان قرن 21 نیز روشن نیست چه رسد مخاطب های اولیه!

در آیه های 63 به موجوداتی اشاره شده که معهود ما بشر قرن حاضر هم نیست، چه رسد به400 سال قبل!

5 - مخاطبان اولیه از این پاراگراف چه تلقیی  میداشتند؟

کلماتی که در این پاراگراف بکار رفته ، در طول این مدت طولانی ، از نزول این سوره تا به امروز ، تغییر معناییِ چندانی نیافته ، و لذا مخاطب های اولیه نیز از این پاراگراف همان تلقی را میداشته اند که ما.

6 - چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در این پاراگراف هست؟

اي مردم! بسياري از حوادث تلخ بر اساس حکمت است لذا صبر پيشه کنيد.

7 – کدام عناصر این پاراگراف «برای اولین بار» است؟

تمام این پاراگراف «برای اولین بار» است .

شرح مختصر

دریافت­های کوتاه مستقیم

آیه 60: فهمیده می­شود حضرت موسی مصمم بوده به محل تلاقی آن دو دریا برسد.

از بقیه مطالب فهمیده می­شود که آنحضرت می­خواسته آن «عالِم» را ملاقات کند بنابراین تصمیم او براساس وحیی بوده که دریافت کرده بود.

آیه 61: با توجه به سرگردانی چهل ساله بنی­اسرائیل در بیابان­های آن سرزمین که در هر حال نزدیک بیت­المقدس کنونی بوده، محل تلاقی آن دو دریا، باید مصب یک رود با دریای مدیترانه باشد زیرا قرآن، دربعضی جاهای دیگر نیز «آب زیاد» را «دریا» نامیده است.

آیه 61: «ماهی خویش» قاعدتاً باید ماهی خوراکی آنها باشد بنابراین می باید ماهیی پخته یا کباب شده بوده باشد ، یا لااقل ماهیی بوده باشد که برای خوردن همراه داشتند و هنوز پخته یا کباب نشده بود و قرار بوده بعداً بشود.

اما اینکه آن ماهی طبق آیه 63 راه خود را در دریا پیش گرفت، نوعی اتفاق خارق­العاده و معجزه­ای بوده که می­تواند براساس برخی روایات به علت خواص آب آن نقطه بوده باشد یا اینکه یک علامت خارق­العاده برای هدایت آنها بوده است.

آیه 64: فهمیده می­شود که محل آن اتفاق برای ماهی، همان محلی بوده که محل قرار و مدار حضرت موسی(ع) با آن عالم بوده که برای رسیدن به آن، مسیر اضافه­ای را که طی کرده بودند برگشتند.

آیات ضد تروریزم

در رابطه با آیات 66تا82 داستان واضح است و شرحی نمی­طلبد اما این را هم باید بدانیم که کار صحیح همان کار شرع است که از همگان متابعت قوانین شرع خواسته شده است و طبق آن، سوراخ کردن کشتی و کشتن نفس محترمه و انجام کاری که سودی در آن نیست، حرام و ناپسند است و باید به آن اعتراض کرد و جلوی آنرا گرفت زیرا حضرت موسی(ع) که یکی از پیامبران بزرگ الهی بود، عملش حجت است .

اما کار آن «عالم» هم صحیح بود زیرا مستقیماً از خداوند و وحی دستور می­گرفت و چنانکه خودش هم اعتراف کرده بود، آن کارها را «سرخود» و «بعنوان نظر شخصی خویش» نکرده بود.

لذا هیچکس را نمی­رسد، ولو اینکه خیلی هم عالم باشد، کار خلاف شرع بکند و کار آن عالم نیز از جانب خویش نبود.

ضرر زدن به دیگران، و قتل نفس، و انجام کار بی­فایده، بطور قطع و یقین، از جانب هر کس که باشد، مذموم و ممنوع و خلاف است و این آیات یک سند واضح و روشن «ضد تروریسم» است که نزدیک به 1400 سال قبل نازل شده است.

علاوه بر آن، این آیات پیام دیگری هم برای مخاطبان آن روزی قرآن دارد که بر ناملایمات صبر کنید.

مثلاً وقتیکه می­بینید ضرر مالی به شما رسید یا یکی از عزیزانتان مریض شد یا مرد، یا مجبور شدید کاری که برایتان نفعی ندارد انجام دهید، و غیره، چنان افسرده و ناراحت نشوید، چه بسا که در ورای آن حکمتی نهفته باشد، که براساس آن، آن واقعه، در مجموع، به نفع شما باشد.

ترجمه تفسیریِ آزاد

و هنگاميکه موسي به جوان همراه خويش گفت آرام نخواهم گرفت تا به محل تلاقي آن دو دريا برسم يا اينکه مدتي طولاني در راه باشم (60) پس وقتي که به محل تلاقي آن دو رسيدند ماهي خويش را فراموش کردند و آن ماهي راه خود را در دريا در پيش گرفت (61) و چون از آنجا گذشتند به جوان همراه خويش گفت غذايمان را بياور که در اين سفر به رنجي دچار شديم (62) گفت ديدي وقتي بر آن صخره جاي گرفتيم ماهي را فراموش کردم؟ و جز شيطان مرا به فراموشي نيانداخت و آن بنحوي عجيب راهش را در دريا پيش گرفت (63) گفت اين همان چيزي است که  بدنبالش بوديم پس جستجو کنان جاي پاي خويش را دنبال کرده و برگشتند (64) و بنده اي از بندگانمان را يافتند که رحمتي از جانب خويش به او داده و از نزد خود علمي به او آموخته بوديم (65) موسي به او گفت اجازه ميدهي پيرويت کنم تا از علمي که به تو آموخته شده بمن بياموزي و رشدي کنم؟ (66) گفت هرگز نميتواني همراهي مرا تحمل کني (67) و چگونه به چيزي صبر خواهي کرد که به اخبار آن احاطه نداري؟ (68) گفت انشاء الله مرا صبور خواهي يافت و تو را در هيچ موردي نافرماني نخواهم کرد (69) گفت پس اگر پيرويم ميکني از هيچ چيز سئوالي نکن تا خودم درباره آن به تو چيزي بگويم (70) و رفتند. تا اينکه به کشتيي سوار شدند که او آن عالِم آن را سوراخ كرد. موسی گفت آيا آنرا سوراخ ميكني تا اهل آنرا غرق کني؟ جدّا که کار ناشايستي کردي (71) گفت  نگفتم نميتواني همراهي مرا تحمل کني؟ (72) موسی گفت بازخواستم مکن. فراموش کرده بودم . و با من سخت گيري هم مکن (73) و رفتند. تا اينکه به پسري رسيدند و او را کشت . گفت آيا يک شخص محترم را بدون اينکه قتلي کرده باشد کشتي؟ جدّا که کار بسيار زشتي کردي (74) گفت آيا نگفتم نميتواني همراهيم را تحمل کني؟ (75) گفت اگر بعد از اين چيزي پرسيدم ديگر مصاحبت مرا تحمل مکن که از جانب من معذور خواهي بود (76) و رفتند. تا اينکه به اهل شهري رسيدند و از آنها غذا خواستند و آنها از پذيرائي شان خودداري نمودند . اما در آن شهر ديواري يآفتند که داشت مي افتاد و او آنرا برپا داشت. موسی گفت اگر ميخواستي ميتوانستي براي آن کار دستمزدي بگيري (77) آن عالم گفت اين دیگر وقت جدائي من و توست . اينك معني آن چيزهائي را که نتوانستي تحملشان کني بتو خواهم گفت (78) اما آن کشتي، براي فقيران در دريا کار ميکرد و من خواستم معيوبش کنم زيرا پشت سرش پادشاهي در پي آن بود که کشتي ها را بطور غصبي ميگرفت (79) و اما آن پسر، پدر و مادرش مومن بودند و ترسيديم به کفر و طغيان دچارشان کند (80) و خواستيم که خداوند بهتر از او را جايگزين کند که پاکيزه تر و مهربان تر باشد (81) اما آن ديوار مال دو پسر يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجي بود و پدرشان نيز صالح بود و پروردگارت خواست بعنوان رحمتي از جانب او به رشد خويش برسند و گنجشان را استخراج کنند و من اين کارها را سرخود نکردم. اين بود علت آن چيزهايي که نتوانستي تحملش کني (82)

 

 

دی ان ان